کد خبر:18327
پ
irani-m

نع نامه (1)

نه گفتن یک مهارت است که در تربیت ما ایرانیان چندان کاربردی ندارد. فرهنگ مردم ایران با تمام معایب و خوبی هایش، مملوّ از تعارفات و رو در بایستیهای نارواست.

نه گفتن یک مهارت است که در تربیت ما ایرانیان چندان کاربردی ندارد. فرهنگ مردم ایران با تمام معایب و خوبی هایش، مملوّ از تعارفات و رو در بایستیهای نارواست. لیکن در آموزه های اسلامی «نه» گفتن به آنچه نمی توانیم یا نمی دانیم، یک ارزش است، ازاین رو فرموده اند: «لا ادری نصف العلم»، حال آن که این روزگار، «نمی دانم» گفتن، یک عیب به شمار می آید. گاه به زبان می گوییم: ان شاءالله، در صورتی که قصدمان انجام ندادن آن کار است. یک دوست ژاپنی می گفت: شما ایرانی ها وقتی می گویید ان شاء الله، آن کار را انجام نمی دهید.
بعضی گمان می کنند که اگر به درخواستی، «نه» بگویند، کسر شأن آنهاست، یا چیزی از آنها کم می شود یا یک فرصت طلایی را از دست می دهند. برخی هم به تصدی چند شغل و کار، «نه» نمی گویند چون توجیهشان این است که در آن موارد، قحط الرجال است، لذا وظیفه حکم می کند که آن سمتها را قبول کنند، غافل از آن که با این «بلی» گفتن ها، چه بسا، حقّی را از فرد مستعدّی ضایع، یا فرصتی را از هم نوع توانمندی غصب کرده است.

یک بلی گفتیم و عشق آغاز شد

روزی در جمع دوستان، سخن از «نع» هایی که به رؤسا و اولیای مافوق خود گفته ام به میان آمد. عزیزی از تبار سادات که سعد و نحس طالع ما می داند، از سر صدق و صفا، پای فشرد که این خادم، قصۀ این «نع»ها را – به رغم ضعف بنان در چیدن حروف – به تحریر کشد، باشد که برگ دیگری از اوراق عتیق تاریخچۀ میراث گشوده آید.اول به او «نه» گفتم، ولی بعد اندیشیدم که هر بله ای که تاکنون گفته ام، مصلحت میراث را در آن دیده ام و هر «نه» که بر زبان جاری ساخته ام، باز مصلحت حرفۀ خود را سنجیده ام. بدین روی برای آگاهی جوانان علاقه مند به جنبه ای از روند شکل گیری میراث مکتوب، چند خطی قلمی می کنم.
سال 72 برای مدیریت طرح انتشار کتابهای بزرگ تمدن اسلامی به وزارت ارشاد دعوت شدم. سه ماهی با مشورت اهل علم و ادب، این طرح مورد بررسی گرفت. معلوم شد آثار شاخص فرهنگ و تمدن اسلامی، یا منتشر نشده یا اگر منتشر شده، تحقیق خوبی ندارد، طبعاً صرف بازچاپ و بدون تصحیح انتقادی آنها فایدۀ چندانی ندارد، نتیجه این که «طرح احیای نسخ خطی شیعی، فارسی وعربی ایرانی» تصویب و در دستور کار قرار گرفت و با پای مردی و علاقه مندی معاون فرهنگی وقت آغاز شد.
سال 73 چهار اثر به چاپ رسید. اولین ایراد به رنگ و طرح جلد گرفته شد و برخی متقاضی تغییر آن شدند، رنگها با مشورت دکتر الهی قمشه ای و طرح «الف و سه نقطه» را دکتر حلیمی طراح و گرافیست برجستۀ کشور، طرّاحی کرده بود. من توضیح دادم که این کار با مشورت متخصصان انجام شده است، به همین روی، موضوع تثبیت شد و مقاومت و «نه» ما اثر کرد.

اولین تاوان «نه» گفتن

سال 75 میراث مکتوب به ساختمان مؤسسۀ نمایشگاههای فرهنگی منتقل شد، رئیس جدید مؤسسه تفهیم کرد که کارها با نظر ایشان صورت گیرد. روزی در بحث در بارۀ انتخاب آثار و اولویت موضوعی آنها، برآشفتم و از کوره در رفتم و گفتم: «یعنی می فرمایید کتاب استاد افشار را شما می خواهید نظر دهید؟ من هرگز نخواهم گذاشت.» گویا متوجه نبودم که این رئیس با یک اشارت می تواند ما و میراث را سر به نیست فرماید. البته این رفتار تند بنده بی تأثیر نبود و تولید و چاپ کتاب، مدتی چون مثنوی تأخیر شد و چند ماهی چنان قحط سالی افتاد اندر میراث که می رفت که نه از ما نشان ماند و نه از کار ما. لذا اولین تاوان «نه» گفتن را پس دادیم.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612