کد خبر:33804
پ
کاتبان ـ بررسی های تاریخی

درباره ابوسعد سمّان، محدثی زیدی‌مذهب با مشربی معتزلی

أبوسعد إسماعیل بن على السمّان الرازی الحافظ (تولد: حدود ۳۷۱ ق، د. ۲۴ شعبان ۴۴۵ ق)، محدث و دانشمند زیدی مذهب با گرایش معتزلی از شاگردان قاضی عبد الجبار همدانی و ساکن در ری بود.

میراث مکتوب- متنی که در ادامه می‌خوانید یادداشتی از حسن انصاری، استاد میهمان مدرسه مطالعات تاریخی مؤسسه مطالعات پیشرفته پرینستون، است.

یادداشتی است که سال ها پیش نوشتم و همینک جهت درج در کتابی برای بزرگداشت شخصیت علمی و دینی فقیه محقق نادره دوران آیه الله شبیری زنجانی منتشر می شود. شرح حال ابو سعد سمّان را شیخ منتجب الدین در فهرست خود آورده و از آنجا که بهترین پژوهش ها درباره فهرست منتجب الدین به قلم معظم له است آن را برای انتشار در این کتاب مناسب یافتم.

أبوسعد إسماعیل بن على بن الحسین بن محمد بن الحسن بن زنجویه السمّان الرازی الحافظ (تولد: حدود ۳۷۱ ق، د. ۲۴ شعبان ۴۴۵ ق)، محدث و دانشمند زیدی مذهب با گرایش معتزلی از شاگردان قاضی عبد الجبار همدانی و ساکن در ری بود. از مهمترین ویژگیهای او این است که با وجود آنکه زیدی و معتزلی مذهب بود، اما در عین حال به دلیل تبحرش در حدیث سنی و سفرهای زیادی که برای فراگیری حدیث و شنیدن آن نزد مشایخ مختلف حدیث در شهر های گوناگون داشت، در میان منابع حدیثی و رجالی سنی مذهب که طبعا با معتزلیان مخالفند هم شهرت دارد.

منابع شرح احوال ابو سعد سمّان بر چند گونه اند: دسته اول منابع سنّی اند که از او به عنوان یک محدث و در عین حال عالمی معتزلی با گرایش به تشیع یاد کرده اند. در این دسته منابع، مهمترین کتابها را باید ذیل تاریخ مولد العلماء تألیف الکتّانی، الأنساب ابو سعد سمعانی، تاریخ دمشق ابن عساکر، معجم البلدان یاقوت حموی، التدوین رافعی و دست آخر بغیه الطلب ابن عدیم دانست. جز الکتّانی که خود از راویان سمّان بود، این منابع علاوه بر اطلاعاتی که از طریق برخی شاگردان سنی مذهب ابو سعد سمّان در اختیار داشته اند، عمدتا متکی اند بر یادداشتی از یک شاگرد زیدی / معتزلی مذهب او به نام ابن مردک / مزدک که مهمترین اطلاعات را درباره ابو سعد سمّان در اختیار ما قرار می دهد. علاوه بر اینها بخشی از اطلاعات منابع سنی یاد شده درباره ابو سعد سمّان متکی است بر کتابهای معجم الشیوخ و معجم البلدان او که حاوی اطلاعاتی مهم درباره سفرهای علمی و مشایخ و استادان ابو سعد سمّان بوده و متأسفانه این دو کتاب سمّان همینک در اختیار نیست و بنابراین این اطلاعات تنها از طریق منابع واسطه در اختیار ماست. دسته دوم اطلاعاتی است که منابع شرح حال نگاری معتزله در اختیار ما قرار می دهند. در این میان به طور ویژه باید به شرح عیون المسائل حاکم جشمی اشاره کرد که خود از معتزلیانی است که در خراسان درست دو نسل پس از سمّان می زیسته است. دسته سوم منابع شرح حال نگاری زیدیه و یا “اجازات” آنان است که اطلاعات مهمی به ویژه در ارتباط با نحوه روایت کتاب امالی او در میان زیدیان در اختیار ما قرار می دهند. منابع زیدی یمنی اطلاع زیادی از زندگی سمّان نداشته اند و بیشتر در این زمینه متکی بر منابع سنی اند. اصولا منابع زیدی یمنی اطلاع درستی از وضعیت زیدیان ری و خراسان و شمال ایران نداشته اند. تنها منابع محدودی از میان کتابها و اسناد مربوط به تواریخ عالمان زیدی ایرانی بعدها به یمن رسید که در ضمن آنها و یا آنچه به طور کلی از زیدیان ایرانی در اختیار ما قرار دارد، مطلب مهمی درباره ابو سعد سمّان دیده نمی شود. دسته چهارم منابع امامی اند که به دلیل اینکه شیخ منتجب الدین رازی نویسنده و عالم اهل ری چهار نسل پس از ابو سعد سمّان از او در فهرست خود به عنوان عالمی امامی نام برده، بنابراین به تبعیت از او همگی منابع امامی ابو سعد سمّان را در شمار عالمان امامی قرار داده اند.

همانطور که گفتیم مهمترین اطلاعات درباره ابو سعد سمّان مطلبی است که یکی از شاگردان زیدی مذهب سمّان درباره او اظهار داشته است. این مطالب تنها از طریق منابع سنی در اختیار ماست. در حالی که بیشتر منابع شرح حال نگاری سنی مربوط به سمّان این مطالب را به نقل از واسطه ای به نام ابو محمد عمر بن محمد العلیمی (گاه با تحریف به الکلبی؛ برای او نک: سمعانی، الأنساب، ۴/ ۲۳۲) و بدون اشاره به ابن مزدک/ مردک، شاگرد سمّان نقل کرده اند، ابن عدیم مستقیما به یادداشت ابن مزدک/ مردک دسترسی داشته؛ یادداشتی که شاگرد این شخص یعنی عالم نامدار معتزلی زمخشری از روی آن رونویسی کرده بوده و ابن عدیم خود خط زمخشری را دیده بوده است (نک: ابن عدیم، بغیه الطلب، ۴/۱۷۱۴).

این اطلاعات مهم کما اینکه گفتیم متکی است بر مطالبی که یکی از شاگردان سمّان، الأستاذ ابو علی الحسین بن محمد بن مزدک/ مردک در نوشته ای (“فی تاریخه”: معلوم نیست منظور کتابی از ابن مزدک است و یا منظور گفتار ابن مزدک است درباره “تاریخ” مرگ ابو سعد سمّان) ابراز داشته بوده که حاوی اطلاعات مهمی درباره اوست. این مطالب را زمخشری که شاگرد ابن مزدک بوده به نقل از وی بر روی نسخه ای که از معجم الشیوخ ابو سعد سمان به خط خود فراهم کرده بود و ابن عدیم آن را دیده و نقل کرده است (نک: ابن عدیم، بغیه الطلب، ۴/ ۱۷۱۳): ابن مزدک ابو سعد، “الشیخ الزاهد” را عالم، فقیه، و متکلم اهل ری می خواند و می گوید که او دانشمندی بلا منازع در علوم مختلف بوده است: در قراءات قرآنی، حدیث، معرفت رجال و انساب، فرائض و حساب، شروط و مقدرات. او امام در مذهب و فقه حنفی بود و نیز در خلافیات میان حنفیان و شافعیان و همچنین در فقه زیدیه و علاوه بر همه اینها در علم کلام تخصص داشت. او افزوده است که ابو سعد سمّان بر مذهب “الحسن البصری” و ابو هاشم جبّایی بوده است. درباره سفرهایش اشاره می کند به زیارت مکه و نیز سفر به عراق، شامات، حجاز، بلاد مغرب و اینکه شیوخ بسیاری را درک کرد و بر سه هزار تن از مشایخ عصر قرائت نمود و گفته می شده که هیچگاه مانند خودش را ندید. او افزوده که سمّان باز در آخر عمر برای طلب حدیث قصد اصفهان کرد؛ این احتمالا همان زمانی است که عبد العزیز بن محمد النخشبی وی را در اصفهان دیده بوده است (نک: پس از این). تاریخ مرگ ابو سعد را ابن مزدک/مردک دقیقا روشن کرده است: شب چهارشنبه ۲۴ شعبان ۴۴۵ ق (با وجود اختلافی که درباره تاریخ مرگ او وجود دارد اما باید این تاریخ دقیقتر از مابقی گزارشها باشد؛ نک: پس از این). ابن مردک اشاره دارد همچنین به مدت عمر ابوسعد که ۷۴ سال بوده است. با این حساب او با توجه به تاریخی که ابن مزدک از سال مرگش به دست داده، می بایست در ۳۷۱ ق به دنیا آمده باشد. ابن مردک علاوه بر مقام علمی ابو سعد، اشاره دارد به اینکه او زهد پیشه و بسیار اهل تقوی و عبادت و دوری از گناه بود و همچنین از درخواست کمک از مردمان پرهیز می کرد. او اضافه می کند که ابو سعد بسیار پاک و ساده زیست بود و همه اوقات عمرش را به قرائت قرآن، تدریس، روایت حدیث و یا کتابت و عبادت و ارشاد خلق گذراند. او تمامی کتابهایی که در طول عمر خود گردآورده بود، بر عامه مسلمانان وقف نمود. ابن مزدک در یک سخن تعبیرش درباره ابو سعد این است: وی “تاریخ الزمان” و “شیخ الاسلام” و “بقیه السلف والخلف” بود. ابن مزدک که گویا او را تا آخرین لحظات زندگی درک کرده بود اشاره دارد به بیماری وی در پایان عمر. فردای روزی که وی مرد، او را در جبل طبرک در نزدیکی قبر فقیه برجسته حنفی محمد بن الحسن الشیبانی و قبر ابو الفتح عبد الرزاق بن مردک دفن کردند (نک: ۴/۱۷۱۴).

از میان شاگردان ابو سعد سمّان خوشبختانه شرح حالی که یکی از شاگردان سنی مذهبش از او به دست داده نیز در اختیار است: محدث معروف عبد العزیز بن أحمد الکتّانی، در کتاب ذیل تاریخ مولد العلماء ووفیاتهم (ص ۱۹۶ تا ۱۹۷)، وفات او را در شعبان ۴۴۷ ق در ری ثبت کرده است. الکتّانی می افزاید که ابو سعد سمان در دمشق بر ما وارد شد و از شیوخی چون عبد الرحمن بن عثمان بن أبی نصر حدیث شنید و در عین حال از أبو طاهر محمد بن عبد الرحمن المخلّص البغدادی (شیخ بغدادی اش) در دمشق روایت می نمود و حدیث نقل می کرد. الکتّانی نیز بر اینکه استادش معتزلی بوده تأکید دارد و در ضمن وی را در شمار بزرگان حافظان حدیث قلمداد می کند و به ورع و زهد او اشاره دارد (نیز نک: ابن عساکر، ۹/۲۳).

علاوه بر مطالب ابن مزدک/مردک و الکتّانی، دو شاگرد سمّان، مطالب سمعانی در الأنساب و دیگر آثارش درباره ابو سعد سمّان اهمیت ویژه ای دارد؛ خاصه که سمعانی خود سه نسل پس از سمّان به ری، زادگاه و محل اقامت ابو سعد سفر کرده بود و مطالبی را هم از دیگر شاگرد سمّان، النخشبی نقل می کند. سمعانی می نویسد که ابو سعد سمّان برای فراگیری و استماع حدیث به عراق، حجاز، شام و مصر مسافرت کرد و مشایخ زیادی را دید و از آنها حدیث شنید. وی ادامه می دهد که او پس از این سفرها باز به ری بازگشت و در زمانش شیخ معتزلیان آنجا قلمداد می شد. طبعا مقصود او تنها شیخ و بزرگ از لحاظ جایگاه اجتماعی و یا صرفا در جایگاه دینی است و الا در زمان او متکلمان برجسته دیگر معتزلی، شاخص تر در ری حضور داشتند. بنابر نقل سمعانی از معجم الشیوخ تألیف ابو محمد عبد العزیز بن محمد بن محمد النخشبی الحافظ، ابو سعد سمان در ری از اصحاب و شاگردان محدث معروف سنی مذهب آنجا، یعنی ابن أبی حاتم الرازی و نیز در مکه از ابو الحسن بن فراس العبقسی و در بغداد از ابو طاهر بن المخلص و در مصر از ابو محمد بن النحاس و در حلب از ابن أبی أسامه حدیث شنیده است. النخشبی که می گوید ابو سعد بر ما به شهر اصفهان وارد شد و ما او را دیدیم، گزارش می کند که ابو سعد پس از سال ۳۸۰ ق به شنیدن حدیث و فرا گرفتن آن آغاز کرد؛ یعنی زمانی که کودکی بیش نبود. النخشبی ضمن آنکه السمان را در روایت حدیث توثیق می کند و دانش حدیثی وی را می ستاید، اما می گوید سمان به تفویض اعمال به بشر معتقد بود و “قدر” را نفی می کرد. النخشبی ادامه می دهد که کتابچه ای (جزیی) را به خط او به همراه یکی از شاگردانش که وی نیز اهل ری بود، به نام ابو عبد الله الطاحونی دیدم درباره نفی قدر (محتملا مشتمل بر احادیثی در نفی قدر) و از اینرو دانستم که سمّان “قدری خبیثی” بوده است. به هر حال النخشبی ضمن روایت حدیث از السمان، اعلام می کند که با این وصف از عقایدش برائت و دوری می جوید (نک: سمعانی، الأنساب، ۷/ ۲۰۹ تا ۲۱۰).

سمعانی در الأنساب، دو کتاب المجالس المأتین و نیز معجم البلدان را از تألیفات سمّان نام می برد (الأنساب، ۷/ ۲۰۹). او در ادامه می افزاید که پسر برادر سمّان، ابو بکر طاهر بن الحسین از شاگردان ابو سعد بوده است. وی نیز ساکن ری بود و از عمویش المجالس المأتین را که گردآمده ای از عمویش ابو سعد سمّان بود، شنید و روایت می کرد. سمعانی خود ابو بکر را ندیده بوده، اما می گوید که فرزندش ابو سعد یحیی بن طاهر و ابو الفتح نصر بن مهدی بن نصر الحسینی در ری و ابو العباس احمد بن الحسن بن بابا القصرانی در اذون (ناحیه ای در ری) که در شمار مشایخ ابو سعد سمعانی بوده اند برای او از ابو بکر طاهر روایت می کرده اند. بنابراین سمعانی در سفر به ری با سنت روایی خاندان سمان آشنایی پیدا کرده بوده است. سمعانی می گوید ابو بکر طاهر بعد از سال ۴۸۲ ق در ری درگذشت (نک: الأنساب، ۷/ ۲۱۰). سمعانی از افراد این خاندان ابو سعد یحیی فرزند ابوبکر طاهر را هم معرفی می کند؛ شخصی که خود سمعانی از او حدیث شنیده بوده است. او هم اهل ری بوده و از پدرش ابو بکر طاهر و همچنین از الکیا ابو الحسین یحیی بن الحسین بن اسماعیل الشجری العلوی الحسنی، یعنی المرشد بالله الجرجانی، عالم برجسته و از پیشوایان جامعه زیدی مذهب ری حدیث روایت می کرد. سمعانی می گوید که از ابو سعد یحیی در ری (در محله باب زامهران) در مکتبخانه ای که او در آن به کودکان درس می داده، حدیث شنید و نوشت. همو می افزاید که وقتی ری را در سال ۵۳۷ ق ترک کرد، ابو سعد یحیی همچنان در قید حیات بود (نک: الانساب، ۷/ ۲۱۰ تا ۲۱۱).

ابن عساکر در تاریخ دمشق به مناسبت اینکه ابو سعد سمّان سفری برای آموختن حدیث به دمشق رفته بود، شرح حال نسبتا مفصلی را به او اختصاص داده است. او تأکید می کند که ابو سعد از حدود چهار هزار تن حدیث شنیده بوده است. او اشاره می کند که سمّان در دمشق از کسانی چون أبو محمد بن أبی نصر؛ در بغداد از أبو طاهر المخلّص، و محمد بن بکران بن عمران، و محمد بن عمر بن محمد بن حمید بن بهته ، و محمد بن علی بن أحمد السّقطی؛ در ری از عبد الرحمن بن محمد بن أحمد بن فضاله، و علی بن عبید اللّه بن أحمد بن محمد بن یحیى الفقیه؛ و در مکه از أبو محمد بن النّحّاس، و أحمد بن إبراهیم بن فراس حدیث شنید (نک: تاریخ دمشق، ۹/ ۲۱). ابن عساکر در شمار شاگردان و راویان ابو سعد سمّان، علاوه بر پسر برادرش ابو بکر طاهر بن الحسین، از ابو بکر الخطیب بغدادی و عبد العزیز الکتّانی و نیز ابو علی الحسن بن أحمد بن الحسن الحداد، سه محدث برجسته عصر یاد می کند (۹/ ۲۲). منبع ابن عساکر برای نقل تاریخ مرگ ابو سعد سمّان، یکی از شیوخ معتزلی و زیدی مشرب ابن عساکر در ری، أبو منصور عبد الرحیم بن المظفر بن عبد الرحیم الحمدونی الرّازی است که آن را برخلاف ابن مزدک، در ۴۴۳ ق ثبت کرده است (ابن عساکر، ۹/ ۲۲). همین منبع، یعنی الحمدونی اشاره داشته به اینکه ابو سعد سمّان عدلی المذهب، یعنی معتزلی بوده و سه هزار و ششصد شیخ داشته است. او اضافه کرده بوده که ابو سعد تألیفات زیادی داشت و هیچگاه هم ازدواج نکرد (نک: ۹/ ۲۳). همچنین ابن عساکر از دانشمند نامدار سنی مذهب ابن القیسرانی گزارشی می آورد به نقل از المرتضى أبو الحسن المطهّر بن علیّ العلویّ الرّازیّ، عالم و نقیب برجسته امامی مذهب ری که محضر ابو سعد سمّان را درک کرده بود و مطلبی هم به نقل از ابو سعد در رابطه با جایگاه حدیث برای ابن القیسرانی نقل کرده بود. در این گزارش، المطهر بن علی العلوی، او را “امام المعتزله” خوانده است. همینجا این را هم اضافه کنیم که ابن عدیم در بغیه الطلب، با نقل این مطلب از ابن قیسرانی از همو نقل می کند که المرتضی المطهر بن علی در زمانش امام شیعه بوده (طبعا در ری) و ابو سعد سمان امامِ معتزله. از دیدگاه ابن القیسرانی کلام سمان درباره حدیث از نقطه نظر اینکه گوینده یک معتزلی بوده اهمیت زیادی داشته و نشان از انصاف وی دارد. همو افزوده بوده که السمّان “رحله” نیکویی در طلب حدیث داشته و عارف به حدیث بوده است (نک: تاریخ دمشق، ۹/ ۲۲؛ نیز نک: بغیه الطلب فى تاریخ حلب، ج‏۴، ص: ۱۷۱۱ تا ۱۷۱۲). ابن القیسرانی (د. ۵۰۷ ق) که از منابع ابن عساکر و ابن عدیم درباره سمّان بود، خود مدت زمانی در ری زندگی می کرده و متعلق به دو نسل پس از او بوده است (او خود از المرشد بالله الجرجانی هم نقل حدیث می کرده است؛ به طور مثال، نک: ابن القیسرانی، مسئله العلوّ والنزول فی الحدیث، تصحیح صلاح الدین مقبول احمد، کویت، مکتبه ابن تیمیه، ص ۴۸؛ قسمتی از مطلب منقول از ابن القیسرانی از المطهر العلوی در این کتاب ابن القیسرانی دیده می شود؛ نک: ص ۵۰).

یکی دیگر از منابع مهم درباره زندگی و فعالیتهای علمی ابو سعد السمّان، یاقوت حموی است که خود به ری نیز سفر کرده بود و اطلاعات دقیقی درباره سمان ارائه می دهد. او سمان را از محدثانی می داند که بسیار سفر کرد و بسیار حدیث شنید و گردآورد (کان من المکثرین الجوّالین). به گزارش یاقوت، سمّان از حدود چهار هزار شیخ، حدیث شنید. از میان شاگردان و راویانش هم، یاقوت به ویژه بر نام دو تن یعنی خطیب بغدادی و ابو علی الحداد الاصفهانی تأکید دارد. تاریخ مرگ سمان را یاقوت نیز دقیقا در ۲۴ شعبان ۴۴۵ ق می داند. او نیز تصریح دارد که سمّان بر مذهب معتزلی بود (نک: معجم البلدان، ۳/۱۲۱). یاقوت ادامه می دهد که سمان کتابهای زیادی تصنیف کرد، اما متأسفانه از نام این کتابها سخنی به میان نمی برد. یاقوت این نکته را هم افزوده که سمان هیچگاه زنی بر نگرفت و اهل دیانت و ورع بود (نک: همانجا).

از مهمترین منابع دیگر سنی درباره شرح احوال سمّان یکی هم رافعی است در کتاب التدوین فی تاریخ قزوین (نک: ۲/۲۹۸ تا ۲۹۹ ). به دلیل سفر سمّان به قزوین، رافعی در کتابش از او یاد کرده است. او بر گستره وسیع روایات او و نیز کتابهایی که گردآورد تأکید می کند؛ برای آن هم دو کتاب معجم الشیوخ و معجم البلدان وی را شاهد می گیرد تا نشان دهد که تا چه اندازه سمّان در گردآوری و جمع احادیث همت داشته است. سمّان به گزارش رافعی، در قزوین از مشایخ مختلف حدیث شنید؛ حتی از کسانی که چندان شهرتی نداشتند حدیث می شنید و دفاتر حدیثی (اصول) را بر اساس طبقات سماع آنها باز می شناخت و پی می گرفت (ویتبع طبقات السماع على الأصول). رافعی می گوید در معجم الشیوخ خود آنچنانکه از شمارش مشایخ یاد شده در آن پیداست، او از ۱۴۳۰ شیخ حدیث روایت کرده است. از کسانی که از او روایت کردند، رافعی، أبو طاهر عبد الرحمن بن محمد بن الحسن بن فضلکان و أبو سعد إسماعیل بن أحمد بن العباس الوکیل الرازی را نام می برد.

شرح حالی که ابن عدیم در بغیه الطلب به ابو سعد السمان اختصاص داده، مهمترین منبع برای زندگانی او به حساب می آید. ابن عدیم همانند منابع پیش از خود بر این امر تأکید دارد که سمّان محدثی برجسته بود و سفرهای زیادی کرد و از حدود چهار هزار تن حدیث شنید. ابن عدیم ضمن ستایش او در حفظ و توثیق حدیثش، می گوید اما او با اعتقاد به مذهب معتزله کار خود را خراب کرد. ابن عدیم ابو سعد را پیشوایی در فقه حنفی می داند و همچنین در شناخت “خلافیات”. وی همچنین از او، دو کتاب معجم الشیوخ و معجم البلدان را نام می برد و می گوید در “رحله” خود در طلب دانش حدیث، به حلب و معرّه النعمان هم آمد (بغیه الطلب، ۴/ ۱۷۰۶). اطلاعاتی که ابن عدیم درباره ابو سعد ارائه داده جدا از این مطالب شامل چند بخش دیگر هم هست: بخشی از آن اطلاعاتی است که او از مشایخ ابو سعد به دست داده و این به دلیل آن است که کتاب معجم الشیوخ سمّان در اختیار او بوده و نسخه ای به خط زمخشری از آن را در بغداد دیده بوده است. منبع اطلاعات وی درباره مشایخ سمّان باید همین کتاب باشد. او فهرست بزرگی از مشایخ ابو سعد سمّان را نقل کرده است. بخش دیگری از شرح حال ابو سعد سمان در کتاب بغیه الطلب به این دلیل اهمیت دارد که اطلاعی را بر اساس مطالبی که شاگرد سمّان، الأستاذ ابو علی الحسین بن محمد بن مردک ابراز داشته بوده آورده که پیشتر بدان اشاره داشتیم. همانطور که گذشت یکی دیگر از منابع ابن عدیم، ابن القیسرانی بود. همچنین وی به نقل وصیتنامه ابو سعد سمّان مبادرت کرده که سندی ارزشمند درباره اوست (نک: پس از این). ابن عدیم بخشی از آنچه ابن عساکر در شرح حال ابو سعد سمّان گزارش کرده را نیز عینا نقل کرده است.

علاوه بر منابع یاد شده باید در میان منابع سنی دیگر همچنین از ذهبی یاد کنیم که در چند کتاب خود از او نام برده و شرح حالی به دست داده است: ذهبی در سیر أعلام النبلاء ستایشهای زیادی از ابو سعد سمّان کرده و او را “الامام الحافظ العلامه البارع المتقن” می خواند. عمده اطلاعات او البته در منابع قبلی به ویژه ابن عساکر مورد گزارش قرار گرفته است(۱۸/ ۵۵ تا ۶۰). ذهبی تولدش را در سیصد و هفتاد و اندی می داند و از شهرهایی که برای طلب حدیث دیدن کرده یاد می کند اما می نویسد که گمان نمی برد او به مصر رفته باشد (۱۸/ ۵۵). ذهبی با وجود ستایش از ابو سعد سمّان می نویسد که او به شیرینی اسلام از طریق حدیث دست یافته بود در حالی که خود را آلوده به بدعت معتزلیان کرد و این چنین بود که از منافع حدیث بهره نبرد (۱۸/ ۵۸ تا ۵۹). از دیگر سو، عمده مطالبی که ذهبی در تذکره الحفاظ درباره ابو سعد سمان ارائه کرده مطالب جدیدی نیست (نک: تذکره الحفاظ، ج ۳ / ص ۱۱۲۱ – ۱۱۲۳ )، با این وصف باید اشاره کرد به دو روایتی که از او نقل کرده که آشکارا ستایش سمّان را نسبت به ابو بکر و عمر نشان می دهد. در یکی از این دو روایت، حضرت امیر (ع) ابراز می دارد که بهترین مردمان امت پس از پیامبر، ابو بکر و عمر بوده اند و این عقیده آشکارا با عقیده نه تنها شیعیان امامی و زیدی و بل با تعدادی از معتزلیان هم سازگار نیست. در گزارش ذهبی در تاریخ الاسلام (۳۰/ ۱۱۱)، مشایخ ابو سعد سمان بر این قرار آمده است: در ری از عبد الرحمن بن محمد بن فضاله؛ در بغداد از محمد بن عبد الرحمن المخلّص؛ در مکه از أحمد بن إبراهیم بن فراس؛ در مصر از عبد الرحمن بن عمر النّحّاس؛ در دمشق از عبد الرحمن بن أبی نصر. مطالبی که ذهبی در این کتاب گفته تقریبا همانی است که در سیر اعلام النبلاء هم تکرار کرده است (نک: ۳۰/ ۱۱۰ تا ۱۱۳). با این وصف نکته ای افزون بر آن دارد و آن اینکه می گوید از تألیفات او دو کتاب به دست وی رسیده، یکی المسلسلات که طبعا باید در احادیث مسلسل بوده باشد و دیگری، کتاب الموافقه بین أهل البیت والصحابه (گفتنی است که مطالب صفدی در الوافی بالوفیات متضمن مطلب تازه ای نیست، نک: الوافی بالوفیات، ج ۹/ ص ۹۳ – ۹۴). ذهبی در میزان الإعتدال، نام سمّان را با وجود آنکه وی را صدوق می خواند، در این کتاب که مخصوص رجال حدیثی است که از ضعیفان قلمداد می شوند، آورده و او را “معتزلی جلد” خوانده است (نک: میزان الاعتدال، ج ۱ / ص ۲۳۹). ابن حجر عسقلانی هم در دنباله ذهبی و به تبع او در کتاب لسان المیزان که تهذیب و تفصیل گونه ای از کتاب میزان الإعتدال است، نام سمّان را آورده است (لسان المیزان، ج ۱ / ص ۴۲۱ – ۴۲۲ ). اما نکته متمایز کتاب لسان المیزان بهره ای است که وی از گفتار شیخ منتجب الدین رازی درباره ابو سعد سمّان برده است. او مطالب شیخ منتجب الدین (که از او با عنوان ابن بابویه یاد می کند) را در کتاب فهرست درباره سمان تکرار می کند؛ اینکه او ثقه و حافظ و مفسر بوده و تفسیری در ده مجلد و کتابی با عنوان سفینه النجاه در امامت و غیر آن داشته. در واقع ابن حجر عسقلانی نخستین کسی است که اطلاعات منابع سنی و زیدی درباره سمّان را با اطلاعات فهرست شیخ منتجب الدین درباره او آمیخته است (برای توضیح بیشتر، نک: پس از این).

حال در این قسمت می رسیم به اطلاعاتی که منابع معتزلی درباره ابو سعد سمّان، به عنوان عالمی معتزلی در اختیار قرار داده اند: درباره مقام علمی ابو سعد سمان در دانش کلام معتزلی کافی است به این مورد اشاره کنیم که حاکم جشمی در شرح عیون المسائل نام او را در شمار شاگردان قاضی عبدالجبار همدانی آورده است. او می نویسد که ابو سعد یگانه روزگارش در انواع مختلف دانشها بود و از آن میان کلام و فقه و حدیث. شهرها و بلاد مختلف را درنوردید و مشایخ مختلفی را دید و از آنان بهره برد. او در زهد و ورع آن را داشت که شایسته اهل دین است و تمام عمر در روزه بود و از دنیا چیزی در تملک نداشت. او گاه در ری تدریس می کرد و گاه در دیلم و او را کتابهای بسیاری در کلام بود (نک: جشمی، شرح عیون، چاپ شده در فضل الاعتزال، ص ۳۸۹؛ نیز نک: المنصور بالله، الشافی، به کوشش مجد الدین محمد بن منصور المؤیدی، منشورات مکتبه أهل البیت، صعده، ۱۴۳۰/۲۰۰۹، ۱/ ۴۴۷؛ حاکم جشمی جای دیگری از سمّان نقل می کند که شهرهای بسیاری را رفتم و دنیا را چرخیدم و جایی نبود که در آن بلاد از شاگردان قاضی عبد الجبّار کسی را نیابم؛ نک: فضل الإعتزال، ص ۳۸۲). از اینکه می گوید او در ری تدریس داشته و از کتابهای کلامی او به اشاره یاد می کند، معلوم می شود که ابو سعد به عنوان یکی از شاگردان قاضی عبدالجبار در ری که آن زمان مرکز فعالیتهای متکلمان معتزلی بهشمی بود مجلس درس و تدریس کلام داشته و این امر جایگاه او را در این دانش به خوبی نشان می دهد. خاصه که بدانیم پس از مرگ قاضی عبدالجبار، تنی چند از مهمترین شاگردان او در همین شهر مجلس درس کلام داشته اند. جشمی عموما درباره دانشمندان دوران پس از عبدالجبار و کتابهایشان به تفصیل مطلبی نمی گوید، اما از آنچه درباره تدریس و کتابهای کلامی ابو سعد گفته روشن است که ابو سعد از این نقطه نظر اهمیتی بسیار داشته و مجلس درس و کتابهایش محل اعتنا بوده است. از دیگر سو جشمی اشاره می کند به تدریس ابو سعد سمان در ناحیه دیلم. این امر باید به دلیل زیدی بودن ابو سعد و تعلق خاطرش به دیلم، به عنوان مرکز فعال زیدیان شمال ایران بوده باشد؛ خاصه که می دانیم در دوران پس از عبدالجبار، دیلم یکی از نقاط آموزش کلام معتزلی بوده است. ابن المرتضی مطالب جشمی را در طبقات خود تکرار کرده و چیزی افزون ندارد (نک: طبقات المعتزله از ابن المرتضی، ص ۱۱۹).

در دسته سوم از منابع می رسیم به منابع شرح حال نگاری زیدی یمن درباره ابو سعد سمّان. از اطلاعات منابع زیدی ایرانی درباره ابو سعد، تقریبا جز آنچه در منابع سنی از آنها و از رجال زیدی ری نقل شده چیزی در اختیار نیست. به برخی از این موارد پیشتر اشاره رفت ( نیز نک: مقاله ما با عنوان” چند خاندان زیدی مذهب در ری سده های پنجم و ششم قمری و روایت امالی سمّان”، در مجموعه “بررسیهای تاریخی”، سایت کاتبان). منابع زیدی یمنی تنها چند موردی مرتبط با روایت آثار و احادیث ابو سعد سمّان را در میان زیدیان ری در اختیار داشته اند و حتی در نقل از آن دسته منابع زیدی که مورد اشاره منابع سنی اند، وامدار همین نوع منابع هستند. به هرحال شرح حال ابو سعد سمّان به عنوان عالمی زیدی در منابع شرح حال نگاری عالمان زیدی یمن انعکاس یافته است. در مطلع البدور (۱/ ۵۷۵ تا ۵۷۶)، ابن ابی الرجال او را رئیس زیدیه (رئیس الزیدیه وعالمهم) خوانده و از او ستایش زیادی کرده است. ابن ابی الرجال علاوه بر اینکه سمّان را از طریق منابع شرح حالی سنّی و یا از طریق سنت روایی کتابهای زیدی می شناسد و به ویژه به امالی او به عنوان یکی از گرانقدرترین کتابهای حدیثی زیدیه اشاره دارد؛ به شرح حالی که از او به عنوان عالمی معتزلی در شرح عیون المسائل حاکم جشمی موجود است نیز عنایت دارد. در طبقات یحیی بن الحسین (= المستطاب) نیز عمده مطالب درباره سمّان بر اساس منابع سنی است مانند آنچه ابن عساکر گفته و ذهبی. البته یحیی بن الحسین اشاره دارد به امالی او که در میان زیدیان تداول داشته است (“الأمالی فی الحدیث المعروف بأمالی السمّان مجلد وجمیعه مسند بالرجال علی قواعد الحدیث”). او به نقل از یحیی حمید درباره سمّان آورده که: “کان عالماً بالحدیث وفقه الزیدیه” (نک: ص ۵۲ از نسخه خطی کتاب المستطاب). در شرح حالی که عبد السلام عباس الوجیه از ابو سعد سمّان به عنوان عالمی زیدی مذهب در کتاب اعلام المؤلفین الزیدیه به دست داده، اطلاعات مربوط به او بر اساس سه نوع کتابهای رجالی زیدی، سنی و امامی (از جمله فهرست منتجب الدین) به دست داده شده است (نک: ص ۲۴۹ تا ۲۵۰).

در مرحله آخر باید به منابع امامی درباره ابو سعد سمّان بپردازیم: شیخ منتجب الدین رازی در فهرست (نک: ص ۸، چاپ محقق طباطبایی)، از ابو سعد سمّان به عنوان “الشیخ المفسر” یاد و او را توثیق می کند و حافظ می خواند. اشاره به مفسّر بودن سمّان، در کلام منتجب الدین به گونه ای ذکر شده که گویی مهمترین وجه شخصیتی وی قلمداد می شده است؛ این در حالی است که در منابع دیگر این مسئله مورد تأکید قرار نگرفته است. تعابیر او درباره ابو سعد نشان از آن دارد که شیخ منتجب الدین وی را امامی مذهب می دانسته است. منتجب الدین در فهرست، کتابهایی را هم به ابو سعد نسبت می دهد که در منابع دیگر نامشان در ضمن کتابهای ابو سعد نیامده و این امر خود تردیدهایی را به ذهن متبادر می کند؛ خاصه که منتجب الدین او را به عنوان یک عالم امامی معرفی می کند، در حالی که ابو سعد بی تردید امامی مذهب نبوده است. منتجب الدین البته در چند مورد دیگر هم در کتابش زیدیان و یا حتی سنیانی را در شمار عالمان امامی آورده و معرفی کرده است (مانند المرشد بالله و یا ابو العلای همدانی). کتابهایی که به ابو سعد در فهرست منسوب شده از این قرار است: کتاب البستان فی تفسیر القرآن در ده مجلد. چند کتاب در فقه به نامهای کتاب الرشاد و نیز کتاب الصلاه و کتاب الحج و المصباح فی العبادات. همچنین منتجب الدین کتاب المدخل در نحو و نیز النور در وعظ را به ابو سعد نسبت می دهد. علاوه بر آن منتجب الدین از الریاض او نام می برد و آن را اثری در احادیث می خواند. هیچکدام از این کتابها در منابع دیگر به ابو سعد نسبت داده نشده و بسیار بعید است که او نویسنده دست کم برخی از این کتابها باشد؛ گو اینکه تخصص او در فقه در منابع دیگر هم مورد توجه قرار گرفته، اما فی المثل هیچ منبعی به مفسر بودن او و داشتن تفسیری در ده مجلد اشاره نکرده است. به نظر ما منتجب الدین در اینجا دچار خلط و سهو شده و کتابهای دیگران را به نام ابو سعد سمان معرفی کرده است (شاید هم در نسخه های کتاب فهرست، اشتباهی صورت گرفته است)؛ از جمله اینکه محتملا تفسیر ابو العبّاس سمّان، دیگر شاگرد قاضی عبد الجبّار را به ابو سعد سمّان نسبت داده است ( برای ابو العبّاس سمّان و تفسیرش، نک: مقاله ما در سایت کاتبان، با عنوان: “معرفی تفسیری ناشناخته از مکتب معتزلیان ری”.). شیخ منتجب الدین کتاب دیگری از ابو سعد سمّان هم نام می برد به نام سفینه النجاه فی الإمامه. در مورد این کتاب هم می توان گفت که آن صرفا تألیف عالم امامی المفید عبدالرحمان بن أحمد النیشابوری، از راویان ابو سعد بوده و شاید اشتباها به دلیل روایات ابو سعد در آن کتاب، از سوی منتجب الدین به او نسبت داده شده است (برای این کتاب مفید نیشابوری و روایت او از ابو سعد، نک: منتجب الدین، ص ۸ و ۱۰۸). علمای امامی نظر منتجب الدین را درباره امامی بودن ابو سعد سمّان پذیرفته اند و با وجود اینکه عموما شناختی از او نداشته اند، در کتابهای رجال و تراجم شیعی نام او به تبع منتجب الدین ذکر شده است. سید محسن امین در اعیان الشیعه (۳/ ۳۸۸ تا ۳۹۰)، ابو سعد سمان را بر اساس آنچه منتجب الدین در فهرست خود شیعی امامی فرض کرده، به عنوان یک عالم امامی مذهب معرفی می کند. با این وجود او بیشتر آنچه منابع سنی درباره معتزلی و حنفی بودن او گزارش کرده اند را نیز نقل می کند. پیشنهاد او این است که دلیل معتزلی خواندن سمّان از سوی منابع سنی، آمیختگی و خلط میان دو مذهب تشیع امامی و معتزله است که هر دو تعدادی باورهای مشترک در مسائل کلامی دارند، و هر دو عدلی مذهب خوانده می شوند. اما اینکه روایاتی از سمّان نقل شده که ناظر به برتری ابو بکر و عمر است، به نظر سید محسن امین، محتملا به این دلیل بود که او تنها ناقل احادیثی بود که به آنها اعتقاد و باوری نداشته و در مقام یک محدث آن احادیث را روایت می کرده است.

همانطور که پیشتر متذکر شدیم، ابن حجر عسقلانی شاید نخستین رجال شناسی باشد که اطلاعات مربوط به ابو سعد سمّان را که در فهرست منتجب الدین آمده با اطلاعات متفاوتی که در منابع سنی درباره او نقل شده به هم آمیخته است (کتابهای الریاض فی الأحادیث و البستان و سفینه النجاه منسوب به سمان ظاهرا به تبع شیخ منتجب الدین مورد اشاره بغدادی در ایضاح المکنون قرار گرفته اند؛ نک:ایضاح المکنون، ج ۱ / ص ۶۰۲ ؛ ۲/ ۱۸؛ نیز نک: هدیه العارفین،۱/ ۲۱۰ تا ۲۱۱ که در این مدخل او را عالمی شیعی فرض می کند و کتابهای البستان فی تفسیر القران، الریاض فی الأحادیث، سفینه النجاه فی الأئمه الهداه، کتاب الحج، کتاب الرشاد، کتاب الصلاه، المدخل إلى النحو و المصباح فی العبادات را از او یاد می کند؛ اما او درست در مدخلی دیگر در هدیه العارفین، ۱/ ۲۱۰، از سمان به عنوان عالمی معتزلی یاد می کند و در آنجا دیگر اشاره ای به کتابهایی که شیخ منتجب الدین از آنها یاد کرده نمی کند، بلکه این دو اثر را از او نام می برد: الداعی إلى وداع الدنیا و الموافقه بین أهل البیت والصحابه وما رواه کل فریق فی حق الآخر؛ پیداست که بغدادی متوجه اتحاد این دو سمّان نبوده است و از دو منبع مختلف اطلاعات خود را نقل کرده است).

تألیفات ابو سعد سمّان:

از میان تألیفاتی که از ابو سعد تاکنون و بر اساس منابع مختلف نام بردیم، چند کتاب شایسته تأمل بیشتری است. در مجموع باید گفت که منابع ما در شناسایی آثار ابو سعد چندان کمکی به ما نمی کنند؛ این در حالی است که توقع این است که سمّان تألیفات زیادی داشته است.

از آثار ابو سعد سمّان معجم الشیوخ او بوده که نسخه ای از آن در دست نیست. در برخی منابع البته نقلهایی از این کتاب دیده می شود؛ به ویژه در کنز العمال متقی هندی. این کتاب گاه به عنوان مشیخه مورد استفاده قرار گرفته است (متقی هندی از این کتاب به عنوان مشیخه سمّان و یا معجم الشیوخ یاد می کند؛ نک: کنز العمّال، ۱/ ۱۶۱؛ ۶/ ۳۹۰؛ ۹/ ۲۵۰؛ نیز نک: سبل الهدی والرشاد، ۱۲/۲۲۶ ). ابن عدیم نسخه ای از معجم الشیوخ سمان را در بغداد در ضمن کتابهای موقوقه در مزار ابو حنیفه دیده بود و آن را با اجازه ای که زینب بنت الشعریه (دختر عبد الرحمن الشعری)، دانشمند نیشابوری و راوی معروف زمخشری برایش فرستاده بود از زمخشری و او از نویسنده معجم، یعنی السمان با یک واسطه روایت می کرد (نک: بغیه الطلب، ۲/ ۷۲۶ تا ۷۲۷). می دانیم که زمخشری اهتمام ویژه ای به احادیث و آثار السمان داشته است. زمخشری به واسطه استادش الأستاذ الأمین أبو الحسن علی بن الحسین ابن مردک/ مزدک که در ری ساکن بود و او را زمخشری در ری دیده بود و از او حدیث شنیده بود، از روایات ابو سعد سمّان بهره مند بوده است (نک: الفایق فی غریب الحدیث، ج ۳ / ص ۳۶۱ – ۳۶۲). در مجموع در ضمن مجلدات موجود بغیه الطلب شماری از احادیث روایت شده سمان باقی مانده که دست کم بخشی از آنها آشکارا از معجم الشیوخ وی اخذ شده است (برای این بحث و کتاب معجم الشیوخ سمّان، نک: مقاله ما با عنوان: “یک طریق حدیثی معتزلی: احادیث زمخشری”، در سایت کاتبان). گفته شد که این کتاب را ابن عدیم به خط زمخشری دیده بود. از عبارات ابن نجار در ذیل شاید بتوان گفت که او محتملا این کتاب را که از آن بهره مند هم بوده به خط خود ابو سعد سمّان دیده بوده است (نک: ذیل تاریخ بغداد، ۲ / ۱۱۵ – ۱۱۷؛ به روایت ابو علی الحداد از سمّان. شاید هم مقصود کتاب امالی سمّان باشد).

از معجم البلدان سمّان که در بالا نام بردیم گزارشی که استفاده از آن را در منابع بعدی نشان دهد، دیده نمی شود. محتملا در این کتاب مشایخ خود را بر اساس نام شهرها تنظیم کرده بوده است.

کتاب دیگری که از ابو سعد سمّان نام بردیم، المسلسلات بود که امروزه ظاهرا از میان رفته است. ابو طاهر سلفی، محدث برجسته سده ششم قمری آن را از شاگرد سمّان، ابو علی الحداد الإصفهانی که از محدثان بنام سنی است روایت می کرده است. ابن حجر عسقلانی از این کتاب در فهرست کتابهایی که روایت می کرده نام برده است (نک: المعجم المفهرس أو تجرید أسانید الکتب المشهوره والأجزاء المنثوره ؛ تحقیق محمد شکور المیادینی، مؤسسه الرساله، بیروت، الطبعه الأولى، ۱۴۱۸هـ/۱۹۹۸م، ۱/ ۱۶۱؛ برای نقل و روایت این کتاب در محافل سنی مذهب در سده های بعدی، نیز نک: سخاوی، المقاصد الحسنه، ص ۳۹۰؛ سیوطی، جیاد المسلسلات، تحقیق الشیخ محمد عوامه، بیروت، دار البشائر الاسلامیه، ۱۴۲۳ / ۲۰۰۲؛ ص ۱۷۱؛ ذیل التقیید فاسی، ۲/۳۵۱ ؛ فهرس الفهارس والأثبات کتّانی، ۲/۶۵۶؛ رودانی، صله الخلف لموصول السلف، تصحیح محمد حجی، بیروت، دار الغرب الاسلامی، ۱۴۰۸/ ۱۹۸۸، ص ۳۸۸؛ برای المسلسلات، نیز نک: ذهبی، تاریخ‏الإسلام، ‏۳۰/ ص۱۱۲؛ برای روایتی ظاهرا از این کتاب که به روایت ابو علی الحداد و ابو طاهر السلفی در دسترس جوینی خراسانی قرار گرفته، نک: فرائد السمطین، ۲/۱۶۹ تا ۱۷۰).

کتاب الموافقه بین أهل البیت و الصحابه و ما رواه کلّ فریق فی حقّ الآخر ابو سعد سمّان کتابی است که می تواند تصویری از اندیشه مذهبی نویسنده را ارائه دهد. اصل کتاب البته از میان رفته و گویا از آن دست کتابهایی نبوده که به وسیله زیدیان ری و یمن به یمن منتقل شده باشد؛ چون شاهدی بر نقل از آن در کتابهای زیدیان آنجا دیده نشد. اما این کتاب مورد توجه معتزلیان حنفی خوارزم بوده است؛ به ویژه زمخشری که دلبستگی خاصی به آثار ابو سعد داشته گزیده ای از آن را فراهم کرده که در اختیار است و دو بار هم به چاپ رسیده است (با عنوان: مختصر کتاب الموافقه بین أهل البیت والصحابه، به تحقیق یوسف احمد، بیروت، دار الکتب العلمیه، ۱۹۹۹ م؛ و با عنوان: المختصر من کتاب الموافقه بین اهل البیت والصحابه، دار الحدیث (قاهره)، ۲۰۰۱م). محتملا زمخشری این کتاب را از طریق استادش ابن مزدک / مردک (شاگرد سمّان) که منبع روایات سمّان برای زمخشری بوده، روایت می کرده است. متأسفانه اسناد روایات را زمخشری انداخته است. زمخشری در واقع در مختصر خود، اسانید احادیث و مکررات را حذف نموده و تنها به متن احادیث بسنده کرده است؛ شاید هم سمّان در این کتاب توضیحاتی از خود داشته که آنها نیز در متن مختصر دیده نمی شود (برای الموافقه و اختصار زمخشری از آن، نک: اندرسبانی، منتشر شده در مقاله: عبد الکریم الیافی، فی سیره الزمخشری جار الله، مجله مجمع علمی دمشق، ص ۳۷۹؛ یاقوت، معجم الأدباء، ۶/۲۶۹۱؛ نیز نک: کتاب لین درباره زمخشری، چاپ بریل، ص ۲۹۰ تا ۲۹۱ که اطلاع مختصری درباره این کتاب می دهد و از طرق زمخشری از سمّان بی اطلاع است؛ برای نقل از این کتاب توسط ابن الملاحمی خوارزمی معتزلی، نک: الفائق، ص ۶۰۰؛ ابن الملاحمی می گوید که بخشی از احادیث این کتاب را در المعتمد خود نقل کرده اما مع الأسف بخش امامت کتاب المعتمد از بخشهای مفقود کتاب است؛ برای دلبستگی خوارزمیان به سمّان، نیز نک: اشاره ای به او در کتاب اندرسبانی با این تعبیر[۳۴ الف] : “قیل روی أبو سعد (فی الحاشیه: السمان؛ صح) عن ثلاثه آلاف شیخ لکثره رحله فی دار الاسلام” (برای این کتاب، نک: مقالات نویسنده این سطور در مجموعه “بررسیهای تاریخی” سایت کاتبان، با عنوان “تحفه ای گرانقدر از خوارزم”.)؛ زمخشری کتابی هم با عنوان رؤوس المسائل فی الخلاف دارد که به چاپ هم رسیده؛ در مسائل خلاف میان حنفیان و شافعیان. بعید نیست همانند کتاب مختصر الموافقه او، این یکی هم تحت تأثیر دانش خلافی ابو سعد سمّان که مورد تأکید منابع در این زمینه قرار گرفته و گفته اند او متخصص در خلاف میان فقه حنفی و شافعی بوده نوشته شده باشد). کتاب الموافقه سمّان مورد استفاده منابع مختلف بعدی قرار داشته؛ گاه با تصریح به نام کتاب و گاه با سند متصل بدان در اسناد احادیث بعدی که از محتوای روایات می توان احتمال داد که از آن کتاب اخذ شده است؛ فی المثل در موضوع روایاتی منسوب به حضرت امیر (ع) در ذکر فضائل ابوبکر و عمر و یا بالعکس که با موضوع کتاب سمّان ارتباط دارد (در این مورد و نمونه های آن، نک: ذیل ابن نجار، ۵/ ۵۱ به نقل ابو علی الحدّاد از سمّان؛ سیر ذهبی، ۱۵/ ۵۴۲ ؛ ۱۸/ ۵۹ تا ۶۰ به نقل از ابو طاهر السلفی از ابن مردک رازی از السمان؛ نیز نمونه حدیثی که ابن عدیم از سمان به واسطه ابو طاهر السلفی و او از ابو الحسن علی بن الحسین بن مردک الکاتب که سلفی از او در ری اخذ کرده بود، و او از سمان روایت می کند که نشان از محبت و مناسبات خوب عمر بن الخطاب نسبت به حضرت امیر (ع) دارد؛ نک: بغیه الطلب، ۴/۱۷۰۹ تا ۱۷۱۰). چنانکه گفتیم در کتابهایی هم تصریح به نقل مستقیم از این کتاب شده، مانند کتابهای دانشمند نامدار سنی محب الدین الطبری که به اصل کتاب دسترسی داشته و گویا همه آن را به تفاریق در الریاض النضره نقل کرده است (نک: الریاض النضره فی مناقب العشره، ۱/ ۸ ،۴۰، ۴۵؛ نیز نک: همو، ذخائر العقبى، ص ۶۴ ، ۶۸ و موارد متعدد دیگر در هر دو کتاب؛ که با عنوان ابن السمّان از او یاد می کند؛ برای کتاب موافقه الصحابه در منابع شیعی ری، نک: عبد الجلیل قزوینی رازی، نقض، ۳۲۳. در این متن ظاهرا عبدالجلیل قزوینی مقصودش از کتاب موافقه الصحابه، کتاب ابو سعد سمان است و اشاره دارد که در آن نویسنده علت سکوت حضرت امیر (ع) را در قبال مخالفان متذکر شده بوده است: “و در کتاب «موافقه الصّحابه» که در مذهب خواجه کرده است بباید خواندن تا سکوت و سکون و توقّف على بداند که چرا بود”؛ نیز نک: نقض، ص ۵۷۰ به نقل از کتاب بعض فضائخ الروافض، که نویسنده سنی آن کتاب هم به کتاب موافقه الصحابه ارجاع می دهد تا نشان دهد میان حضرت امیر و خلفا اختلافی نبوده است. به هر حال شاید عبارت صاحب نقض نشانی باشد از اینکه نویسنده آن کتاب را امامی مذهب نمی دانسته است؛ برای این کتاب؛ ؛ نیز نک: ذهبی، تاریخ الاسلام ۳۰/ ۱۱۲ ؛ کشف الظنون، ج ۲/ ص ۱۸۹۰؛ نیز نک: همو، سلم الوصول إلی طبقات الفحول، اشراف و تقدیم أکمل الدین احسان اوغلی، تحقیق محمود عبد القادر الأرناووط و صالح سعداوی صالح، استانبول، ۲۰۱۰م، ۱/۳۲۱). این کتاب طبعا به دلیل رویکرد مثبتی که به خلفای راشدین و خلافت آنان و حتی برتری آنان بر حضرت امیر دارد با عقاید شیعی حتی از نوع زیدی آن هماهنگ نیست؛ اما می دانیم که در زمان سمّان گرایشی در میان زیدیان ایران وجود داشته برای نوعی همگرایی با اهل تسنن در زمینه مسائل مربوط به صحابه و خلفاء. بنابراین وجود چنین کتابی نمی تواند کاملا نشانه ای برای عدم صحت اعتقاد زیدی سمّان باشد. در میان زیدیه همواره نوعی تنوع اعتقادی در این زمینه حتی در دوره های بعد در یمن وجود داشته است.

از میان کتابهای ابو سعد سمّان، جدا از مختصر کتاب الموافقه او، تنها بخشی از کتاب الأمالی او باقی مانده که درباره آن جایی دیگر سخن گفته ایم ( در مقاله “معرفی امالی یک محدث معتزلی مذهب”؛ در سایت کاتبان).

مذهب ابو سعد سمّان و گرایشات کلامی و اعتقادی وی:

مادلونگ در کتاب فرقه های اسلامی ایران در سده های میانه، سمّان را به عنوان عالمی حنفی معرفی کرده است. وی توضیح می دهد که گشوده شدن شهر رى به دست محمود غزنوى در سال ۴۲۰/ ۱۰۲۹ و به آتش کشیده شدن کتابهاى معتزلى و کتابهاى “الحادى” دیگر به فرمان او ضربه‏اى سخت بر معتزلیان بود، ولى نتوانست نفوذ آنها را جاودانه ریشه‏کن کند. او در مقام توضیحی بسیار کوتاه درباره سمّان می نویسد: یکى از بزرگترین و ارجمندترین دانشمندان حنفى شهر رى در آغاز دوره سلجوقی اسماعیل بن علی سمّان، سخت مبلغ کلام معتزلى بود. مادلونگ در عین حال می افزاید که “محدث سرشناس معتزلى اسماعیل بن على سمّان (مرگ حدود ۴۴۷/ ۱۰۵۶) در رى در فقه زیدى و نیز در مذهب‏هاى حنفى و شافعى چیره‏ دست بود”(نک: مادلونگ، فرقه های اسلامی ایران، ص ۱۴۵ تا ۱۴۶ ترجمه فارسی).

دانستیم که ابو سعد سمّان را از معتزلیان دانسته اند. او شاگرد قاضی عبد الجبّار بود و آثاری هم در دانش کلام داشته است که از هویت آنها بی اطلاعیم. آنچه در منابع مختلف درباره او گفته شده تنها این است که وی بر مذهب اهل عدل و اعتزال و با تمایلات شیعی بود. اما اینکه وی حقیقتا در دانش کلام دستاوردی داشته تنها از عبارات حاکم جشمی در این باره چیزی مبهم پیداست. درست است که وی از شاگردان قاضی عبد الجبّار بوده و گفته شده که از ابو رشید نیشابوری و یا حتی صاحب بن عبّاد روایت می کرده، اما آنچه از او در اختیار داریم تنها قدرت و تفوق او را در دانش حدیث نشان می دهد و بس. البته نکته دیگری هم درباره او گزارش شده که نیازمند اندکی تأمل است: گفته شد که در منابع سنی به نقل از منبعی معتزلی (ابن مزدک/ ابن مردک) آمده که ابو سعد سمّان بر مذهب حسن بصری و ابو هاشم الجبّایی بوده است. تعبیر “مذهب حسن بصری” چندان مفهوم نیست و ربطی به معتزله در این پیش زمینه ندارد. او اگر شاگرد قاضی عبد الجبّار بوده، پس مذهب کلامی اش باید همچون استادش بر مذهب ابو هاشم یعنی بهشمیان باشد؛ اما جالب اینکه در الجواهر المضیه در نقل عبارت ابن مزدک به واسطه ابن عدیم، به جای حسن بصری، ابو الحسن البصری ضبط شده است (نک: الجواهر المضیّه، ۱/ ۴۲۵ و نک: حاشیه). اگر تعبیر ابو الحسن البصری تحریفی از ابو عبدالله الحسین البصری نباشد که خود از بزرگان معتزله بهشمی و استاد قاضی عبد الجبّار بوده است؛ این نظر نیز می تواند مطرح شود که تعبیر حسن بصری تحریفی است از ابوالحسین بصری. می دانیم که مذهب کلامی ابو الحسین با قاضی عبد الجبّار و نیز با ابو هاشم جبّایی متفاوت بوده است. اگر واقعا بپذیریم که سمّان بر مذهب کلامی ابوالحسین بصری بوده، باید گفت که ابو سعد سمّان با وجود اینکه شاگرد قاضی عبدالجبّار بوده اما بعدا جانب ابو الحسین را که او هم البته از شاگردان برجسته قاضی عبد الجبّار بوده و بعدا با استادش مخالفت ورزیده بوده، گرفته است. شاید این مسئله بتواند سکوت منابع کلامی بهشمی بعدی را نسبت به آرای ابو سعد سمّان و عدم نقل از آثار کلامی اش توضیح دهد. فی المثل حاکم جشمی با وجود اینکه در شرح عیون المسائل شرح احوالی از ابو سعد سمّان آورده و به آثارش در کلام اشاره دارد اما با این وصف در طول این کتاب هیچگاه آرای کلامی ابو سعد سمّان را مورد اشاره قرار نداده است. به هر حال آرای او هیچگاه مورد توجه نبوده و اساسا جنبه کلامی او به کلی تحت الشعاع جنبه حدیثی وی قرار گرفته است. ابو سعد سمّان همانطور که می دانیم از قاضی عبد الجبّار علاوه بر کلام، در حدیث هم بهره گرفته بوده است ( نک : همانجا). سمّان علاوه بر این، شاگرد ابو رشید نیشابوری هم بوده است و از این دانشمند برجسته معتزلی روایت می کرده. درست نمی دانیم که آیا صرفا از او حدیث فراگرفته بوده یا اینکه علاوه، کلام معتزلی هم آموخته بوده است. گزارش این مطلب را منتجب الدین در تاریخ الری خود ذکر کرده بوده است؛ ذیل شرح حال ابو رشید نیشابوری. این نقل را ابن حجر عسقلانی به نقل از این کتاب منتجب الدین آورده است: “ذکره ابن بایویه فی تاریخ الری وقال روى عن ابی عمرو بن حمدان واخذ عن القاضی عبد الجبار. روى عنه أبو سعد السمان وکان من اکابر المعتزله” (لسان المیزان از ابن حجر ج ۳ ص ۴۲). می دانیم که ابو رشید نیشابوری از مهمترین شاگردان قاضی عبدالجبار است که به خوبی او را می شناسیم. نکته دیگری را هم باید در این میان توضیح داد: در برخی از تحقیقات معاصر، میان ابو سعد اسماعیل بن علی بن الحسین السمّان الرازی با اسماعیل بن علی بن اسماعیل الرازی الفرّزاذی، متکلم معتزلی/ زیدی ری خلط شده و آنچه درباره شخص اخیر در منابع زیدی مانند طبقات یحیی بن الحسین گفته شده متعلق به سمّان دانسته اند. بدین ترتیب تعلیق التبصره فرّزاذی که دست کم دو نسخه خطی از آن موجود است و تألیف اسماعیل بن علی الرازی الفرّزاذی است را به ابو سعد سمّان نسبت داده اند. عبارت طبقات درباره اسماعیل بن علی الفرّزاذی چنین است: ” الشیخ العلامه الإمام علم الأعلام اسماعیل بن علی بن اسماعیل الرازی وهو من العلماء المحقّقین المؤلفین من مؤلفاته فی علم الکلام شرح الأصول الخمسه مجلد. ومنها شرح علی التبصره فی علم الکلام أیضاً التی ألّفها المؤید بالله أحمد بن الحسین الهارونی فی مجلد.” (نک: ص ۱۸۵ از نسخه خطی).

از دیگر سو به دلیل تخصص ابو سعد سمّان در فقه حنفی و خلافات حنفیان با شافعیان، وی به عنوان دانشمندی حنفی مذهب برای حنفیان مطرح بوده است. در الجواهر المضیئه ابن ابی الوفاء القرشی به همین مناسب، سمان را از عالمان حنفی قلمداد کرده و شرح حالی از ابو سعد سمّان به دست داده شده است (نک: ۱/۴۲۴ تا ۴۲۷). منبع عمده او برای بیوگرافی سمان کتاب بغیه الطلب ابن عدیم است. اما در عین حال وی به نکته ای توجه می دهد که جالب توجه است: او اشاره می کند که ابن خلکان در شرح حال ابن سینا می گوید که ابن سینا در آموختن فقه نزد شخصی به نام اسماعیل الزاهد، فقیه حنفی درس خوانده بوده و مسائل خلاف و نظر و جدل را پیش او آموخته بوده است (“وَکَانَ أَبُو عَلیّ یخْتَلف إِلَى إِسْمَعِیل الزَّاهِد فى الْفِقْه ویتلقّف مسَائِل الْخلاف ویناظر ویجادل”؛ مقایسه کنید با: ابن خلکان، وفیات الأعیان، ۲/ ۱۵۸، طبعا بر اساس شرح حال مشهور تألیف جوزجانی و گفتار ابن سینا؛ نک: ابن أبی اصیبعه، عیون الأنباء،ص ۴۳۷). ابن ابی الوفاء در این مورد دچار خطا شده و ابن خلکان مقصودش ابو سعد سمّان نبوده است و اصلا این مسئله مشکل زمانی دارد. این شخص البته نمی تواند ابو سعد سمان باشد و در اینجا میان دو شخص آمیخته شده است (برای توضیحات بیشتر، نک: علامه سید محمد علی روضاتی، تعلیقات بر روضات الجنات، ۱/ ص ۲۹۲ حاشیه؛ برای شرح حال سمّان در دیگر منابع طبقات حنفیان، نک: تقی الدین بن عبدالقادر التمیمی، الطبقات السنیه، شماره ۵۱۴؛ الأثمار الجنیه فی أسماء الحنفیه تألیف علی بن سلطان محمد القاری، تصحیح عبد المحسن عبدالله احمد، بغداد، دیوان الوقف السنی، ۱۴۳۰/ ۲۰۰۹ م، ۱/ ۳۶۸ تا ۳۶۹ ؛ برای ذکر نواده او طاهر بن الحسین در طبقات حنفیان، نک: ابن ابی الوفاء القرشی، الجواهر المضیه، ۳/ ۵۹۱؛ در ضمن باید گفت که فی المثل طبقات الحنفیه تألیف المولی علاء الدین علی بن أمر الله الحمیدی، معروف به ابن الحنائی و نیز قنالی زاده (ت: ۹۷۹)، تحقیق ودراسه: أ. د. محی هلال السرحان، مطبعه دیوان الوقف السنی – بغداد – الطبعه الأولى – ۲۰۰۵ از ابو سعد سمّان در میان رجال حنفی نامی نبرده است). ابو سعد سمّان البته روایاتی هم از ابو حنیفه نقل می کرده که مورد توجه منابع حنفی قرار گرفته است. تعداد زیادی از احادیثی که ابو سعد سمّان از ابو حنیفه و یا درباره او نقل کرده را الحسین بن محمد ابن خسرو البلخی در مسند أبی حنیفه خود نقل کرده است (نک: أبو عبد الله الحسین بن محمد بن خسرو البلخی، د. ۵۲۲ ق، مسند الإمام الأعظم أبی حنیفه النعمان بن ثابت الکوفی، تحقیق الشیخ لطیف الرحمن البهرائجی القاسمی، المکتبه الإمدادیه، مکه المکرمه، الطبعه الأولى، ۱۴۳۱ هـ – ۲۰۱۰ م، ۱/ ص ۱۷۴ تا ۱۷۵؛ ؛ ۲/۴۹۸ ؛ ۲/ ۵۰۲، ۵۰۳، ۵۰۵؛ و موارد متعدد دیگر؛ نیز نک: خطیب خوارزمی، مناقب أبی حنیفه، ص ۳۲ از طریق الحسین بن محمد البلخی؛ أبو المؤید محمد بن محمد الخوارزمی، جامع المسانید، مجموعه الأحادیث والآثار تضم (۱۵) مسانید الإمام الأفخم أبی حنیفه النعمان بن ثابت الکوفی، دار الکتب العلمیه، ۱/ ۷۹، ۸۲، ۸۳، ۸۵، ۸۶).

درباره گرایش ابو سعد سمّان به زیدیه البته هیچ گزارش صریح کهنه ای در اختیار نیست. تمامی منابع سنی که گاه حتی از شاگردان نزدیک او مطالبی را درباره وی گزارش کرده اند، تنها بر گرایش او به تشیع و اعتزال توأمان تأکید ورزیده اند. این البته می تواند به معنی گرایش زیدی او باشد اما همواره چنین نیست. کما اینکه گفتیم او بیشتر به عنوان دانشمندی آگاه بر مذهب حنفی توصیف شده و حتی تصریح شده که مذهب حنفی داشته است. در مورد بسیاری از زیدیان عراق و ایران در آن دوره ها چنین توصیفی آمده که ریشه در نزدیکی های مذهب زیدی با مذهب فقهی حنفی دارد و یا گاه به معنی تخصص فقیهان زیدی در فقه حنفی و شاگردی نزد فقیهان حنفی است. در مورد ابو سعد منابع کهن و از جمله آنچه ابن مزدک گفته اشاره دارد به تخصص ابو سعد در فقه زیدی در کنار فقه حنفی. این نکته جالب توجه است که فی المثل ابن مزدک که ظاهرا او هم زیدی بوده اشاره ای به زیدی بودن ابو سعد نکرده است؛ همینطور الحمدونی که او هم تنها اشاره دارد به معتزلی بودن سمّان، در حالی که برای زیدیان طبعا اشاره به مذهب یک هم کیش اهمیت داشته است. البته در بسیاری از موارد این امر به معنی این بوده است که فقیهان و عالمان زیدی تقیه می کرده و در جامعه سنیان خود را بر مذهب حنفی وانمود می کرده اند. شرایط در ری پس از حمله سلطان محمود غزنوی به ری تا اندازه ای برای شیعیان سخت بوده است؛ بنابراین همه دوره های تاریخی ری از این نقطه نظر یکسان نبود. به هر حال منابع زیدی یمنی بی هیچ تردیدی ابو سعد سمّان را زیدی مذهب دانسته اند. تنها سندی که از تعلق خاطر ابو سعد سمّان به مذهب زیدی می تواند حکایت کند، متن وصیتنامه اوست که خوشبختانه متن آن باقی مانده است و در آن به نوعی تعلق خود را به زیدیه “هارونیه” مورد تأکید قرار داده است (نک: ” متن وصیتنامه ای از یک متکلم از مکتب معتزلیان ری”، در سایت کاتبان؛ مقصود از هارونیه باید زیدیان مکتب دو برادر هارونی؛ امامان ابو الحسین و ابو طالب هارونی باشند). می دانیم که ابو سعد سمّان از ابو طالب هارونی حدیث روایت می کرده است؛ اما از اینکه او نزد برادران هارونی و یا دیگر فقیهان آن زمان در ری و یا دیلم فقه زیدی بنابر مکاتب قاسمی/ هادوی و یا ناصری را فراگرفته باشد، هیچ گونه گزارشی در منابع دیده نمی شود. این در حالی است که گفته شده که سمّان در فقه زیدی تخصص داشت. نام ابو سعد از دیگر سو هیچگاه به عنوان فقیه و یا عالمی زیدی مذهب در گزارشهای محدودی که از زیدیان ایرانی در اختیار داریم دیده نشده است. او در روایت آثار و کتابهای فقهی مکاتب زیدی در ایران و یا مذهب هادوی / قاسمی دستی ندارد و تنها زیدیان یمن بر پایه آنکه امالی او را زیدیان ایران روایت می کرده و کتابش بدین ترتیب به یمن رسیده بوده است، ابو سعد سمّان را زیدی دانسته اند؛ منابعی مانند مطلع البدور (۱/۵۷۵ تا ۵۷۶) و یا طبقات یحیی بن الحسین (نیز نک: جنداری؛ همچنین: الوجیه، ص ۲۴۹ تا ۲۵۰). از دیگر سو روایاتی از او در کتابهای زیدی نقل شده خاصه دو امالی المرشد بالله که از شاگردان و راویان سمّان بوده که آشکارا تعلق او را به مذهب زیدی نشان می دهد. در این روایات او کاملا فردی زیدی نشان داده می شود. فی المثل در یکی از این احادیث که او روایت کرده ابراهیم بن عبد الله المحض درباره زیدیه می گوید: لَوْ نَزَلَتْ رَایَهٌ مِنَ السَّمَاءِ، لَمْ تُنْصَبْ إِلاَّ فِیْ الزَّیْدِیَّهِ. این روایت را المرشد بالله از سمّان در امالی الاثنینیه روایت کرده است. روایاتی که المرشد بالله از سمّان مستقیما در این کتاب نقل کرده همگی روایت با یک واسطه سمّان است از ابو بکر ابن الجعابی در فضل زید بن علی و زیدیه. در آثار حاکم جشمی هم همین دست روایات دیده می شود (نک: تنبیه الغافلین، السفینه الجامعه، جلاء الأبصار). روایات المرشد بالله از سمّان در امالی خمیسیه باید متکی باشد بر روایت سمّان در امالی اش. به هرحال بخشی از گرایشات زیدی و شیعی ابو سعد سمّان از طریق روایاتی از او که در کتابهای حدیثی المرشد بالله جرجانی نقل شده بر می آید. در برخی از این روایات او درباره مناقب زید بن علی، پیشوای زیدیان مطالبی را نقل کرده و یا سندی به قاسم رسی، پیشوای مکتب قاسمی دارد. خود سمّان در امالی گاه روایاتی را نقل می کند که به سنتهای روایی شیعیان زیدی تعلق دارد. با این وصف جنبه غالب در امالی او، آن طور که در نسخه ناقص موجود دیده می شود روایت احادیثی است با اسنادی سنی. این در حالی است که امالی او به وسیله سنیان هم روایت می شده و از دیگر سو عالمی بر پایه شیخ منتجب الدین او را در فهرست عالمان امامی مذهب یاد کرده است (برای روایاتی از او در منابع امامی با مضمون شیعی، مثلا نک: ابن طاووس، إقبال الأعمال، ۲ / ۲۴۹ – ۲۵۰؛ شاید متخذ از کتاب بنی أمیه از ابو سعد سمّان؛ نیز نک: روایات ابو سعد سمان در مورد فضائل اهل بیت، در منابع شیعی بعدی به ویژه کتابهای تألیف شده در ری؛ نک: الأربعون حدیثا، منتجب الدین بن بابویه، ص ۱۷ – ۱۹: روایت أبو الفضل عبدالواحد بن محمد بن أحمد البیع الطالقانی (شرح حال در ریاض العلماء و طبقات قرن ششم) از او از أبو سعد أحمد بن محمد المالینی؛ نیز نک: روایت از او در اربعین مفید نیشابوری که خود شاگرد سمّان بوده است). در کتابهای حاکم جشمی نیز روایاتی از ابو سعد سمّان دیده می شود. به طور عمده باید در این میان کتاب السفینه الجامعه او را مورد اشاره قرار داد؛ فی المثل در باب مربوط به زید بن علی که بیشتر اخبار آن به نقل از ابوطالب هارونی و یا از کتاب (کدام کتاب ؟) قاضی ابوبکر محمد بن عمر [ ابن جعابی ]( به واسطه روایت ابوسعد سمان از او) است . این روایات طبعا گرایش و تعلّق خاطر ابو سعد سمّان را به زیدیه نشان می دهد. کتاب دیگری که حاکم جشمی در آن از ابو سعد سمّان روایت نقل می کند، تنبیه الغافلین اوست. این نقل کاملا گرایش زیدی ابو سعد سمّان را بازتاب می دهد. حاکم جشمی در تنبیه الغافلین از سمان حدیثی نقل می کند که در آن امام ششم شیعیان امامی، جعفر بن محمد الصادق (ع) ابراز داشته بوده که هر پرچمی جدا از پرچم و نشان زیدیان گمراهی و ضلالت است (کل رایه تنصب فی غیر الزیدیه فهی رایه ضلاله). یکی از نکات مهم در رابطه با ابو سعد سمّان نقل روایتهای شیعی کهن در سنتهای کوفی است که نمونه آن نقل روایات ابن عقده جارودی کوفی و ابو بکر ابن الجعابی است. او از ابن الجعابی با یک واسطه روایت می کند. فی المثل در العقد الثمین تألیف منصور بالله عبد الله بن حمزه، ابو سعد سمّان به یک واسطه از ابو بکر ابن الجعابی روایت می کند. این واسطه أبو الحسین الحسن بن علی بن محمد بن جعفر الوبری (بقراءتی علیه فی خان القرابین) است.

نکته جالب این است که ابو سعد سمّان با وجود فرصتی که برایش در روایت و نقل حدیث و شاگردی نزد عالمان امامی ری و بغداد و نقاط دیگر وجود داشته ظاهرا هیچگاه از آنان نقلی ندارد و این می تواند هر گونه انتساب او را به عقیده امامیه مورد تردید جدی قرار دهد؛ این در حالی است که از محدثان سنی و زیدی روایت گسترده دارد.

منبع: کاتبان ـ بررسی‌های تاریخی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612