کد خبر:18696
پ
Omidsalar.m-1

با دکتر امیدسالار به مناسبت انتشار کتاب «بوطیقا و سیاستِ حماسه ملی ایران: شاهنامه»

عصر دوشنبه ای در فصل پایانی سال، دکتر محمود امیدسالار، مصحح و پژوهشگر نامدار شاهنامه، میهمان مرکز پژوهشی میراث مکتوب بود. فرصت را غنیمت شمردیم و با او به بهانۀ انتشار کتابش: بوطیقا و سیاست حماسۀ ملی ایران: شاهنامه، گفت و گویی ترتیب دادیم.

میراث مکتوب – عصر دوشنبه ای در فصل پایانی سال، دکتر محمود امیدسالار، مصحح و پژوهشگر نامدار شاهنامه، میهمان مرکز پژوهشی میراث مکتوب بود. فرصت را غنیمت شمردیم و با او به بهانۀ انتشار کتابش: بوطیقا و سیاست حماسۀ ملی ایران: شاهنامه، گفت و گویی ترتیب دادیم. آنچه در عمل اتفاق افتاد گپ و گفتی است صمیمانه که هرچند موضوعاتی جز این کتاب را نیز در برمیگیرد، خواندنش برای خوانندگان میراث مکتوب خالی از فایدهای نخواهد بود.
جمعی از یاران و همکاران ما در مرکز، از جمله دکتر محمدحسین ساکت، دکتر رضایی باغ بیدی، دکتر اکبر ایرانی، سیدسعید میرمحمدصادق، علی صفری آق قلعه و حامد اعتصام در این گفت وگو شرکت داشتند که تنها در مورد گفته های دکتر امیدسالار به نام گویندۀ کلام تصریح شده است.
* * *
* امیدسالار: … به نظر من زبانی که درباریان و موبدان برای کارهای دیوانی و فقهی به کار می ‏بردند، با زبان مردم کوچه و بازار فرق داشته. در این کتاب هم مطرح کرده‏ ام. به این ترتیب که زبان فارسی تکاملی پیدا کرده بود که زبان پهلوی را پشت سر نهاده بود. زبان پهلوی هم به صورت مصنوعی نگهداری می‏شد و زبان کتبی بود به جهت اهمیت دیوانی و دینی‏ ای که داشت. زبان کوچه و بازار چیزی شبیه همین زبانی بود که الآن بدان صحبت می‏کنیم. به هر حال برای من از دو طریق روایت کرده‏اند از هنینگ (1. آقای شوارتز، شاگرد هنینگ، بدون واسطه و 2. آقای خالقی ‏مطلق هم از طریق اِمِریک) که او گفته است که اگر شاهنامه را برای خسروپرویز می‏خواندند او 96% آن را می‏فهمیده. بنابراین این زبان تکاملی پیدا کرده بود که زبان کتبی پهلوی را پشت سر گذاشته بود. وقتی اسلام آمد و پشتیبانی رسمی از زبان پهلوی از بین رفت و خط فارسی را گرفتیم، این زبان کوچه و بازار را هم شروع کردند به نوشتن. برای همین هم می‏ بینید که شعر فارسی در بدو پدیدآمدنش پخته است. یعنی ناگهانی نبوده. 300-400 سال به صورت شفاهی حیات داشته. این حدس من است بر اساس گفتۀ هنینگ. اگر می‏ بینید شعر فارسی در آن دوره پخته و جاافتاده به نظر می‏رسد برای این است که این زبانْ، زبان محاوره بوده ولی خط نداشته و وقتی که کتبی شد، این زبان هم کم‏کم به سرنوشت همان زبان پهلوی دچار آمد. فردوسی در خراسان می‏نوشت؛ نظامی در گنجه یا سایر شعرا و نویسندگان در نقاط دیگر ایران. این زبانِ معیار بود. ولی در خانه با زن و بچه به لهجۀ خودشان حرف می ‏زدند.
● پرسشی پیش می‏آید: وجود متون مانوی، با توجه به این که می‏ دانیم زبان مردم بوده، نشان می ‏دهد که زبان مانوی لااقل در مناطقی از ایران زبان مردم بوده است.
* امیدسالار: بله ولی اولاً مانی متعلق به چه زمانی است؟ من دورۀ خسروپرویز را می ‏گویم که خودش 200-300 سال فاصله است. در ثانی دلیل قطعی نیست که این حتماً زبان مردم کوچه و بازار بوده. حتماً ساده‏تر است و به همین قیاس از پهلوی استاندارد ساده تر است؛ هزوارش‏ هایش کمتر است و…
○ همیشه بین زبان گفتار و نوشتار فرق بوده.
* امیدسالار: بله فرق بوده ولی این مسئله در همۀ امپراتوری‏ ها بوده، مختص به ما نیست. وقتی می ‏خواهیم یک حیطۀ وسیع را تحت کنترل سیاسی بگیریم، ناچاریم آن زبان واحد دیوانی را داشته باشیم. آن زبان واحد دیوانی بالاجبار باید به کار برود وگرنه کاری از پیش نمی‏رود.
○ پس زبان فارسی دری به نظر شما قبل از اسلام به وجود آمد.
* امیدسالار: فقط نظر من نیست؛ من نظر هنینگ را نقل کردم. این بحث در حیطۀ کار من نیست ولی به نظرم منطقی می‏ آید.
○ درست است، این زبان خلق‏الساعه نیست. چرا راه دور برویم؟ زبان فردوسی را مقایسه کنید با زبان رودکی. تحول یافته است.
* امیدسالار: تحول پیدا کرده ولی چقدر؟ اگر لاتین را – که آن هم زبان استاندارد بوده – فرض کنید، درست به طور موازی با فارسی می ‏توان مقایسه کرد. مثلاً وقتی زبان سیسرو را که زبان زمان سزار (100ق. م ـ 4 م.) بوده است مقایسه می‏کنید با زبان قرن 9 یا 10 میلادی، تفاوتش مثل فارسی دورۀ سامانی است با فارسی تاریخ وصّاف. یعنی کسی که متن دورۀ سامانی می‏ تواند بخواند نمی‏تواند تاریخ وصاف بفهمد.
○ این مسئله در ادبیات انگلیسی هم هست.
* امیدسالار: بله، البته آن تغییر زبان است؛ چون اصلاً خودشان می‏گویند: انگلیسی میانه، انگلیسی کهن، انگلیسی نو. ولی در لاتین مسئله تغییر سبک است؛ مثل فارسی ما. و این‏که مغلق‏ نویسی را بد می‏دانند – مثلاً زبان وصّاف را – اینها را باید در دورۀ خودش سنجید. این زبان اهل فن در آن دوره بوده و در آن دوره مطلوب بوده. حرف آقای محمدی ملایری و آقای آذرنوش – در چالش میان فارسی و عربی – هم همین است. برای اینکه این زبان همه‌ جا بوده. درست است که امپراتور مرکز حکومت را از غرب به شرق منتقل کرده است، ولی زبان را نبرده. زبان موجود بوده. حالا مکانیزم و جزئیاتش چه بوده، اهل فن باید بگویند.
□ بله مرکز حکومت 21 سال در مرو بوده است.
* امیدسالار: اصلاً هستۀ کتابخانۀ مرو را، طبق صریح قول یاقوت، یزدگرد و کارگزارانش آوردند. کسی که با ده هزار خنیاگر به سمت مرو حرکت می‏کند، لابد کتاب و کتابخانه هم همراهش هست دیگر!
○ ولی ظاهراً هنوز اتفاق نظری نیست.
● بنده با نظر استاد موافقم؛ یعنی واقعاً زبان پهلوی شده بود زبان مخصوص طبقۀ روحانیت و دربار و یکی از گویش‏های محلی تبدیل شد به زبان معیار. اشعاری که به گویش محلی از سعدی و حافظ یا مثلاً شمس پُسِ ناصر به دست ما رسیده مؤید این ادعاست.
* امیدسالار: بله، معقول به نظر می‏رسد؛ بنابراین من فکر می ‏کنم این مسئله زبان معیار، بخصوص به‏گونه‏ای که امروز با قصد و غرض در فضای آکادمیک غرب مطرح می ‏شود و مسئلۀ عنوان‏کردن قومیت‏ ها و ضدیت انداختن بین فارس و ترک و… ما اینها را نداشتیم. کما این‏ که کشت و کشتار پیروان مذاهب مختلف هم در بین ما آن‏طور که اینها می‏گویند نبوده. ما باید حواسمان به این مسائل باشد. در مقدمۀ این کتاب اشاره کرده‏ام؛ بزرگترین تئوریسین جنگ در قرن 18 اروپا شخصی است به نام فون کلاسوویتز (Carl von Clausewitz)، اهل پروس که در سپاه ناپلئون ‏جنگید و به روسیه هم رفت و وقتی شکست خوردند برگشت و کتابی نوشت به نام Vom Kreige که یعنی «در باب جنگ». به انگلیسی ترجمه شده به On War. در آنجا تعریفی از جنگ دارد که می‏گوید: «جنگ ادامۀ دیپلماسی است به وسایل دیگر.» من در مقدمۀ این کتاب حرف او را (به نقل از یکی از متخصصین تاریخ اروپای قرون وسطی به نام R. Howard Bloch که استاد دانشگاه ییل است و در کتابی که دربارۀ فتح انگلستان به دست اقوام نورمن نوشته است ذکر کرده) گرفتم و کمی چرخاندم و به این صورت درآوردم:
Scholarship is the continuation of the war by other means!
یعنی دانشوری ادامۀ جنگ است با وسایل دیگر. چون ما چیزی می‏گوییم آکادمیسین غربی چیز دیگر.
○ جنگ فرهنگی!
* امیدسالار: جنگ فرهنگی! بنابر این وقتی آنها صحبت از تعدد قومیت‏ها می‏کنند و این ‏قدر پشت این نگاه را می‏گیرند، حتماً قصدی در میان است. نمی‏ گویم در همۀ موارد آگاهانه ولی بالاخره دانشمندی که در غرب زندگی می‏کند، این همه تبلیغاتی که علیه ما می‏شود روی ذهنش اثر می‏گذارد. بنابراین طعم و مزه‏ای به نوشته ‏ها و تحقیقاتش می‏دهد که مطابق ذائقۀ اکثریت باشد. ما هم باید حواسمان به این چیزها باشد.
■ آقای دکتر اگر اجازه می‏دهید برویم سراغ کتاب شما. البته قاعده‏اش این است که ما قبلاً کتاب را خوانده باشیم و پرسش ‏هایمان مبتنی بر مطالعه باشد ولی چون کتاب بتازگی در امریکا منتشر شده و به جز همین دو نسخه‏ای که خودتان برایمان آورده‏اید نسخۀ دیگری در ایران یافت نمی‏شود، لطفاً خودتان در باب عنوان و محتوای آن آنچه می ‏باید بفرمایید.
* امیدسالار: عرض کنم عنوان کتاب هست: «بوطیقا و سیاستِ حماسۀ ملی ایران: شاهنامه». پیام اساسی این کتاب بررسی نحوۀ مطالعات شاهنامه در غرب است که من در فصل اول دو مطلب را عنوان کرده‏ام: نخست این‏که به علت تنشی که بین غرب و شرق هست خیلی از محققینِ دو طرفْ این تنش را در کارشان منعکس می‏کنند. بخواهند یا نخواهند، تحت تأثیر مکان و زمانند و به درجات مختلف این تنش‏ها و دل‏نگرانی‏ ها در نوشته‏ هاشان بروز می‏ یابد. من در فصل اول گفته‏ام چون ایران و آمریکا در نوعی جنگ خفته به سر می‏ برند و چون در «حماسۀ ملی» لغت «ملی» هست، بنابراین تنش‏ هایی که بین این دو کشور هست در آنچه آمریکایی‏ ها دربارۀ حماسۀ ملی ما می‏ نویسند بازتاب می ‏یابد. این یک مطلب.
مطلب دیگر: در برداشتی که نسل من – و نه جوان‏ها! – از اوضاع علمی و روابط بین فرهنگی دارد آلودگی‏ای هست: نسل من یک حس خود کم‏بینی نسبت به غرب دارد؛ چون ما یا خودمان مستعمره بودیم (در دورۀ قاجار) یا بعداً در دورۀ پهلوی باز اسماً مستعمره نبودیم ولی رسماً شاهمان عامل خارجی بود. نسل بعد از انقلاب این طور نیست. چه کسی از این انقلاب خوشش بیاید چه خوشش نیاید ناچار است این را قبول کند که کسی که بعد از انقلاب در ایران رشد کرده، در سرزمینی زندگی نکرده که حکامش دست‏ نشاندۀ غرب باشند. حال انتقاداتی اگر به دولتمردان وارد است آن بحثی است جدا. بنابراین ذهنیتی هم که جوانان دارند متفاوت است. ولی چیزی که از بچگی در ذهن ما می‏کردند و به رأی‏العین می ‏دیدیم این بود که ما عقبیم و معیارها باید معیارهای غربی باشد. نسل بعد از ما دیگر این ذهنیت را ندارند.
♦ عقب ‏ماندگی را هنوز داریم؛ چه‏ بسا بیش از آنچه قبلاً داشتیم.
* امیدسالار: بله اما ماهیتش فرق می‏کند. ببینید شما کاپیتولاسیون را ندیده‏اید. نوع حس این است که ببین آنها به کجا رفته‏اند که آدم به کرۀ ماه می‏ فرستند و ما فکر نماز و روزه‏ایم. این خیلی فرق می‏ کند با این که رئیس مملکت نوکر صرف آمریکا باشد. ماهیتش را عرض می‏کنم. روی این حساب من از اینجا شروع کردم و در برداشت‏هایی که از شاهنامه می ‏شود، آنها با یک ذهنیت نگاه می‏کنند، من با ذهنیتی دیگر.
○ یعنی آنها از بالا نگاه می‏کنند؟
* امیدسالار: بله. به این معنی که مثلاً همین بدیهه‏سرایی شفاهی که دربارۀ شاهنامه باب کرده‏اند و الان در کمبریج و آمریکا اساساً بیشتر پژوهشگران بر این باورند که شاهنامه بر اساس بدیهه‏ سرایی شفاهی و گوسان‏ها پدید آمده، ما می‏گوییم نه. شاهنامه یک متن ادبی است. کسانی چون دیویدسن و دیگران می‏گویند یک سنت بدیهه ‏سرایی شفاهی بوده و این را ربط می‏دهند به گوسان‏های پارتی و معتقدند این سنت در بیان شاهنامه تأثیر گذاشته و حتی خانم دیویدسن کتابی نوشت و در آن اظهار کرد که اختلاف نسخ در شاهنامه معلول اشتباه کاتب نیست بلکه چندین روایت مختلف در عرض هم بوده و هر یک به نظم درآمده و ضبطی جداگانه پدید آورده.
♦ برای این حرفشان سندی هم دارند یا خیالپردازی می‏کنند؟
* امیدسالار: سندش همان ذهنیت اروپایی است. معیار را اگر تاریخ حماسۀ اروپا بگیرید این حرف درست در می‏آید. به این معنی که مثلاً تاریخ حماسه‏ های یونانی را که نگاه می‏کنید، ایلیاد و ادیسه چنین حالتی داشته، کسانی بوده‏اند که سروده‏های پهلوانی را می‏خواندند. بعدها این سرودها ضبط شده، نوشته شده و در پرگامون، در اسکندریه و آن نواحی کسانی آمده‏اند متن استاندارد اینها را درست کرده‏اند.
♦ خدای ‏نامه‏ها می‏تواند به همین صورت بوده باشد؟ وقتی می‏گوید ممکن نیست «دهقان به من گفت»، پیش از ثبت کتبی خدای‏نامه‏ها، یک چنین شکلی بوده باشد؟
* امیدسالار: من فکر نمی‏کنم. البته بررسی تاریخی خدای‏‏نامه‏ها فصل دیگری از این کتاب است. اما ببینید وقتی جامعه‏ای دارید که اشرافی است و خانواده‏های اشرافی در جای‏جای آن حکومت می‏کنند، این خاندان‏های اشرافی مسلماً می‏خواهند نژاد خودشان را یا به شاهان قبل از تاریخ و افسانه‏ای – پهلوانی برسانند یا به خدایان. کما این‏که در مورد محمد بن عبدالرزاق توسی می‏بینیم و بیرونی هم صریحاً می ‏گوید. پس اگر خانواده‏های بزرگ در ایران حکومت می‏کرده‏اند – که می‏کرده‏اند – و اینها هر کدام دربار و منشی خودشان را داشته‏اند، هر کدامشان هم سعی می‏ کردند با تلفیق هستۀ داستان‏های پهلوانی که استاندارد و در همۀ اینها مشترک بوده با داستان‏های محلی، شجره‏نسب خاندان خودشان را برسانند به یک جایی. این در طول 4 قرن حکومت ساسانیان و حتی شاید از قبل‏تر، یعنی از حکومت اشکانیان ادامه داشته. بنابراین «خدای‏نامه» به معنی کتابی واحد به نظر من قبولش سخت است.
♦ این که مکتوب بوده یا نبوده چه؟
* امیدسالار: به نظر من مکتوب بوده. علتش هم یکی خود اسم «خدای ‏نامگ» است. یعنی لغت «نامگ» بالاخره خودش دلالتی دارد. دوم این‏که در روایاتی از نضر بن حارثه داریم که می‏گوید: «کانَ یَشتری کتاباً فیها تواریخُ ملوکِ الفارس». یعنی کتاب می‏خریده. حال این‏که به چه زبانی بوده، آیا ترجمۀ عربی بوده، بحث دیگری است. آیا این شخص بواسطۀ تجارت زبان فارسی آموخته بوده؟ بعید نیست؛ همان‏طور که ما الان زبان انگلیسی یاد می‏گیریم. وقتی دو امپراتوری بزرگ داریم و تاجری عرب هستیم آیا نباید زبان طرف تجارتمان را بدانیم؟ روی این حساب بنده حدس می‏زنم یکی به علت تعدّد مراکز قدرت (نمی‏خواهم از لغت فئودال استفاده کنم چون معنای خاصی دارد که اصلاً قابل انطباق نیست؛ بهتر است بگوییم خاندان‏های اشرافی) روایت‏های متعددی از این داستان‏های حماسی بوده است و بعد هم که در مقدمۀ شاهنامۀ ابومنصوری می‏گوید که این دهقانان را از سراسر منطقه گرد آورد، لابد اینها بازتاب‏ها یا باقیمانده‏هایی از این روایات را در دست داشته‏اند که بعد می‏آورند و به صورت گروهی تدوین می‏کنند. اینها که می‏گویم حدس و گمان است ولی به نظرم غیرمعقول نیست.
♦ یعنی می‏فرمایید شفاهی بوده؟
* امیدسالار: نه. می‏گوید «خداوندان کتب». این که دیگر عین متن است.
♦ آخر اگر کتاب باشد که دیگر نیازی به اشخاص نیست. مگر این‏که بگوییم مثل احادیث دورۀ اسلامی راویان گوناگون بوده‏اند.
* امیدسالار: نه. ببینید می‏خواسته‏اند یک تاریخ جامع بنویسند. می‏گوید «خداوندان کتب» را آورده‏اند. اگر شفاهی بود چه دردی داشت بگوید «خداوندان کتب»؟ می‏گوید اینها را با کتاب‏هاشان آوردند. این روایات پراکنده را به صورت یک روایت واحد تلفیق کردند. این که عرض می‏کنم در دورۀ شاهنامۀ ابومنصوری است. قبل از آن هم بعید نیست که مثلاً در دورۀ انوشیروان یک چنین کاری شده باشد به مقاصد سیاسی و تبلیغاتی.
♦ صاحب کتب نمی‏تواند تسامحاً به معنای کسانی باشد که روایت می‏کرده‏‏اند؟
* امیدسالار: ببینید باز این را در همین کتاب آورده‏ام. وقتی کتسیاس – که پزشکی بوده است در دربار هخامنشی – صحبت از «باسیلیکاس ذیفترای» می‏کند (که ذیفترای همان لغت «دفتر» است) یعنی می‏گوید کتاب‏های شاهان؛ بنابراین یعنی در دورۀ هخامنشی هم اینها صورت کتبی داشته.
● خود کتیبه‏های هخامنشی دلیل روشنی است.
* امیدسالار: در این که ما قومی بوده‏ایم که به کتابت اهمیت می‏داده‏ایم شکی نیست. اگر اسلام را هم پذیرفتیم یکی از دلایلش همین مرکزیت کتاب در این دین است. البته صددرصد مکتوبات با شفاهیات دادوستد داشته ولی در دورۀ ساسانی با اهمیتی که به دبیران و سوادآموزی و نوشتن می‏داده‏اند بعید است که مکتوب نشده باشد.
● بخشی از شاهنامه هم ترجمۀ متون پهلوی است مثل یادگار بزرگمهر یا یادگار زریران. مثلاً من متن دینکرد «پرواز کیکاووس» را پیدا کردم. اینها موجود بوده و فردوسی به این متون دسترسی داشته.
* امیدسالار: ببینید من می‏گویم فرض درست‏تر این است که اساس را بگذاریم بر کتابت نه روایت.
○ البته اساس اولیه‏اش روایت است.
* امیدسالار: بله ولی آن دوره آنقدر عقب است که عملاً دخلی در بحث ما نخواهد داشت. من قرن 3 و 4 بعد از میلاد را می‏گویم که می‏شود دورۀ اشکانی به بعد. که به نظرم اینها اساساً صورت مکتوب داشته است.
● درست است چون مثلاً اوستا طبق گزارش‏های موجود در همان دوره تدوین و مکتوب شده. گیرم که روی پوست یا پاپیروس یا پارچه‏های خاص. گزارش‏هایی داریم در خود دینکرد – دینکرد چهارم مثلاً – که شاپور ساسانی، دستور داد تمام متون پراکندۀ اوستا را جمع‏آوری کنند و روحانیان آنی را که اصح است تدوین و کتابت کنند. این عین نوشتۀ دینکرد چهارم است.
* امیدسالار: این نکته برای تاریخ تصحیح هم مهم است.
□ در دورۀ اشکانی هم چنین اقدامی صورت گرفته بود.
● بله بلاش اشکانی پیش‏تر این کار را کرده بود.
* امیدسالار: یکی از مطالبی که در مغز ما فرو کرده‏اند همین است. شفاهیات مقدم بر کتبیات است. ما جامعۀ جهان سومی هستیم. اینها بنابر تعریف ما را ابتدائی می‏دانند. قومی که صاحب نثر و نظم و زبان مکتوب نیست وحشی‏تر است. نمی‏گویم عمداً این کار را می‏کنند. این یک ذهنیت است. همان‏طور که من یک ذهنیتی دارم طرف مقابلم هم چنین ذهنیتی دارد. وگرنه همان دوره‏ای که تسیاس این مطالب را می‏نوشت، می‏توانست بگوید این را شنیدم – اگر شفاهی می‏بود. حتی در کتاب هرودوت، که بعد از تسیاس است یا مثلاً 100 سال فاصله دارند، می‏بینیم که می‏گوید «این مطلب را از فلان‏کس شنیدم» یا بعضی جاها می‏گوید «از فلان کتاب برایم نقل کردند.» حالا این به کنار. یک مطلب مهم دیگر گوسان‏هاست. این باز برمی‏گردد به رومانتیزه‏کردن دوران قبل. گوسان هم‏وزن و هم‏قافیۀ لغت دهقان است. اگر این لغت در زمان فردوسی موجود و مشهور بود، هرجا که می‏گوید «ز گوسان شنیدم» می‏توانست بگوید «ز دهقان شنیدم». پس چرا نگفته؟
● خانم بویس در مقاله‏ای که نوشته گوسان‏ها را به زمان پارت‏ها می‏رساند. خیلی قبل بوده.
* امیدسالار: بله منتها به این علت که بواسطۀ برخورد با غرب در ذهن شرقی‏های مسلمان اسلام با عقب‏ماندگی عجین شد، ما می‏خواهیم از روی این 1400 سال بپریم و خودمان را برسانیم به هندواروپایی بودن. این عبارت را هم «هند»ش را باید خیلی کوچک نوشت، «اروپا»یش را درشت! درد ما اینجاست. و این یکی از صورت‏های نفی خویشتن است. من اینها را از روی خارجی‏ستیزی نمی‏گویم. گمان نکنید قصد دارم وقتی به این مملکت می‏آیم مجیز کسی را بگویم. ولی واقعیتی را که در متن می‏بینم نمی‏توانم کنار بگذارم. حالا تعبیر من از واقعیت یا درست است یا غلط. این نظر من است. حالا اگر کسی بتواند به صورت مستند رد کند، چه بهتر؛ چون یک غلطی تصحیح می‏شود. اما اگر نه، پس باید دید خودمان به این مسائل را قدری تعدیل کنیم.
این گفت و گو ادامه دارد …

تهیه و تنظیم از حامد اعتصام

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612