کد خبر:35722
پ
غالب دهلوی

نگاهی گذرا به کتاب دستنبوی غالب دهلوی

کتاب دستنبوی غالب دهلوی یک خودزیست‌نامه‌نگاری است که در آن به توضیح برخی رخدادهای مربوط به دوران شورش هندیان علیه قوای استعماری انگلیس نیز پرداخته است.

غالب کتاب دستنبوی خویش را با بیت زیر آغاز کرده است:

به نام خداوند پیروزگر    مه‌و‌مهر‌ساز و شب‌و‌روزگر

دیباچه با سپاس و ستایش پروردگار هستی‌بخش آغاز شده است. پروردگاری که نُه‌سپهر را برافراشت و هفت‌اختر فروزان را بی‌ ‌افزاری برگماشت. غالب، هستی‌بخشی به کاینات را که نیستی محض‌‌اند بزرگ‌ترین داد و دهش و بخشش پروردگار می‌شمرد.

وی در براعت استهلالی، نرمی و درشتی روزگار را جهت پیراستن و آراستن می‌داند نه سختگیری و فروگذاشت.

«چرگر که ز زخمه زخم بر چنگ زند        پیداست که از‌بهر چه آهنگ زند

در پردۀ ناخوشی، خوشی پنهان است                  گازر نه ز خشم جامه بر سنگ زند»

او معتقد است آنچه که از چرخ بر آدمی فرومی‌ریزد بیداد نیست.

«چون جنبش سپهر به فرمان داور است      بیداد نبوَد آنچه به ما آسمان دهد»

نمونه‌ای از استعارات و صور خیال لطیف وی در متن بدین‌گونه است:

«به تار و پود ریسمانی که از نگاهِ مهر و کینِ ستاره به چرخۀ چرخ رشته‌‌اند، پرده‌ای چند بافته به روی روزگار فروهشته‌‌اند.»

مگر اعتقاد به اسلام تنها با وجودعبارات عربی در متن معلوم می‌شود.

«گویم که به خاک و خون خفتنِ آشفته‌سرانِ پیل‌سوار به آسیب سنگریزۀ پرستوک و جان سپردن نمرود به زخم نیش پشّه از چه روست؟»

وی با اساطیر ایرانی، به‌خصوص شاهنامه، آشنایی نزدیک دارد و در متونش از پهلوانان شاهنامه چون رستم و اسفندیار و از شاهانی چون جم و آژی‌دهاک و اسکندر به مناسبت کلام بهره می‌برد.

«دهاک از جم اورنگ و افسر بَرَد             سکندر جگرگاه دارا دَرَد»

«اگر اسفندیار در این رزمگاه بودی از هراس، زهره در تنِ رویینش گداختی و اگر رستم این داستان شنیدی با همه تهمتنی از هم جگر باختی.»

غالب جنگ تازیان با ایرانیان را به اختران نسبت می‌دهد و معتقد است که ایرانیان با این جنگ از بندگی آتش رهایی یافتند ولی هندی‌ها گرفتار ددان شدند. معلوم نیست منظور غالب از ددان شورشیان هندی هستند یا تعریضی است به غارتگران انگلیسی؟ وی هنگامی که به مقایسه بین پارسیان و هندیان می‌پردازد، کشورگشایی تازیان را پیام‌آور دین اسلام می‌شمرد ولی می‌نویسد هندیان به چشمداشت کدام آیین باید شادمان باشند؟

غالب رخدادها را با دقت تمام با ذکر تاریخ روز و ماه قمری و میلادی در نوشتار خود بیان می‌کند. وی اشاره می‌کند که اورنگ‌نشین دهلی، یعنی بهادرشاه دوم (۱۸۳۷-۱۸۵۷م)، هفت‌هشت سال پیش در ازای دستمزد سالانه ششصد روپیه از وی درخواست کرده است که تاریخ پادشاهان و سرداران تیموری را بنگارد و غالب به این درخواست پاسخ مثبت داده است، همچنین در همان سال‌ها با مرگ آموزگار پیشین، آموزگاری را نیز به عهدۀ او می‌گذارد. وی اشاره می‌کند که اکنون سالخورده و گران‌گوش گشته و به‌سبب پیری و ناتوانی به گوشه‌گیری و تن‌آسانی خو کرده است و در این دوران یک‌دو بار در هفته به دیوان خاص که از آن با نام دریخانه یاد کرده است، به قصر می‌رود. در همین ایام است که شورش هندی‌ها علیه قوای انگلیسی صورت می‌پذیرد و آسایش وی را بر هم می‌زند. غالب تاریخ این واقعه را روز دوشنبه شانزدهم ماه روزۀ سال ۱۲۷۳ق برابر با یازدهم مِی سال ۱۸۵۷م به‌صراحت در متن آورده است و می‌گوید همین سال است که به آیین برآورد «رستخیز بیجا» برآورده‌اند. وی در این رخداد خود را همچون مردم شهر چون ماتم‌زدگان، خانه‌نشین وصف کرده است.

وی با قلمی شیوا و گیرا به بیان اندوه‌بارِ کشته شدن پریچهرگان و کودکان می‌پردازد.

«هیچ کنج باغی نبود که از بی‌برگی، مانا به دخمۀ نوبهار نشد.‌ های آن جهاندارانِ دادآموزِ دانش‌اندوزِ نکوخویِ نکونام و آه از آن خاتونان پریچهرۀ نازک‌اندام با رخی چون ماه و تنی چون سیمِ خام و دریغ آن کودکان

جهان‌نادیده که در شکفته‌رویی بر لاله و گل می‌خندیدند و در خوش‌خرامی بر کبک و تذرو، آهو می‌گرفتند که همه یکبار در گرداب خون فرورفتند …اگر سپهر خاک گردد و فروریزد و زمین سرآسیمه چون گرد از جا برخیزد بجاست»

نثر وی در بیان نامردمی‌ها سطور تاریخ جهانگشا را به ذهن متبادر می‌کند.

«آن یکی را که خِردی روشن و نامی بلند بود خاک کویش به آبرویش گِل کردند، آن‌که دیگری را که نه آب داشت و نه گهر، آب از اندازه برون رفت و گهر در شمار از ریگ دریا فزونی گرفت و آن‌که پدرش کوی‌به‌کوی باد پیمودی، باد را به بندگی می‌خواند و آن‌که مادرش از خانۀ همسایه آتش آوردی بر آتش فرمان همی راند.»

غالب دهلوی با اخترشناسی و بروج دوازده‌گانه و منزلگاه آن‌ها آشناست.

«آدینه روز که بیست و هشتم ماه ماتم و هژدهمین روز از سپتمبر بود، هنگام چاشت در آن کنونه که این چنبر واژگونه، پایه‌ای از پای‌های گژدم بر کنار خاوری داشت بخشندۀ سور، درخشنده هور در یکی از پای‌های پایین خوشه گرفت و بر چشم جهان‌بینِ جهانیان از تیرگی بیداد رفت.»

وی به گزارش‌هایی از سرگذشت خویش و اعضای خانواده‌اش که در این روزگار با او به سر می‌برند، پرداخته است که به‌لحاظ زندگی‌نامه‌نویسی دارای اهمیت است.

او می‌آورد:

«پیش‌از این تنها زنی داشتم و پسری و دختری نبود. کمابیش پنج سال است که دو کودک بی‌مادر و بی‌پدر هم از دودۀ آن زن که خونِ منش به گردن، به فرزندی برداشته‌‌‌ام … اینک در این درماندگی با من‌‌اند و گل و گوهرِ گریبان و دامن‌‌اند.»

به نظر می‌رسد غالب دهلوی در این کتاب کوشیده است تا تسلط انگلیس را بر سرزمین هند با تفکرات شرقی خویش توجیه کند.

«هر‌که گردن از فرماندهان پیچد سرش درخور کفش است و ستیزۀ زیردست با زبردست همان مشت است و درفش. جهانیان را سزد که با خداوندانِ بختِ خداداد به خشنودی سر فرود آرند و بردنِ فرمانِ جهان‌داران را پذیرفتنِ فرمانِ جهان‌آفرین انگارند. چون دانستیم که تیغ و نگین و بخت و تخت بخشیدۀ کیست دیگر سرکشی و ناخوشی از بهر چیست؟»

غالب به‌جهت باده‌خواری خود را نیم‌مسلمان یاد می‌کند و از برخی دوستان نزدیکش نام می‌برد و آنان را با صفات نیکو می‌ستاید. وی می‌گوید از این افراد نام می‌برم زیرا هریک به طریقی در تنهایی و غربت پیری دستگیرم بوده‌‌اند و خوانندگان دریابند که شهر از مسلمان تهی است و غالب که روزی در هر شهر هزار آشنا و دوست داشت امروز جز قلم و سایه کسی هم‌پای او نیست.

وی در صفحات پایانی سن خود را شصت و سه سال عنوان می‌کند و بیان می‌کند که یک سال است که به نگارش این کتاب مشغول است.

«از میِ سال گذشته تا جولای سال یک هزار و هشتصد و پنجاه و هشت روداد نبشته‌‌‌ام و از یکم اگست (آگوست) خامه از دست فروهشته‌‌‌ام.»

غالب می‌گوید هر‌آنچه که من در این کتاب بیان کرده‌‌‌ام سرگذشتی بوده که بر من رفته است یا از دیگران شنیده‌‌‌ام و سخنانم در بیان این موارد دروغ و گزاف نیست. همچنین وی از خوانندگان می‌خواهد که تقدم و تأخر گفتار و وقایع را بر وی خرده نگیرند.

«سرتاسر این نگارش یا آن است که بر من همی رود یا آن خواهد بود که شنیده می‌شود اگر آن گفته‌‌‌ام که شنفته‌‌‌ام کس گمان نبرد که من ناراست شنوده باشم یا کاست سروده باشم.»

غالب در انتها کتاب را دستنبو نام می‌نهد و می‌گوید که آن را به هر سویی گسیل کرده است «تا دانشوران را روان پرورد و سخن‌گستران را دل از دست برد.»

برخی واژگان دساتیری در کتاب دستنبو ازاین قرارند:

بربست، برنهاد: قانون؛ زاور: زهره؛ نَویم: محض؛ سَمراد: وهم؛ فروزه: صفت؛ فرزبود: حکمت؛ بشو: کُن؛ کردارگزاری: تاریخ‌نگاری؛ ناورفرتاش: ممکن‌الوجود؛ آرش: معنی؛ آمیغ: حقیقت؛ ارزانش: خیرات؛ برش دید: قطع نظر؛ پایخوان: ترجمه؛ تِراج: آمین.

 

فاطمه توسل پناهی

منبع: پایگاه اطلاع‌رسانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612