کد خبر:29076
پ
عطار نیشابوری

عطار؛ آینه‌دار حکمت و معرفت

ما امروز برای «قدکشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که عمود خیمه عرفان و آینه‌دار حکمت و معرفت‌اند، سخت محتاجیم.

میراث مکتوب- هفت شهر عشق را عطار گشت / مــا هنوز اندر خـم یک کوچــه‌ایم (مولانا)

دکتر محمدرضا شفیعی کدکنی، عطارشناس برجسته و نامی معاصر، عطار را از ستون‌های استوار و ماندگار شعر عرفانی دانسته و می‌گوید: «اگر قلمرو شعر عرفانی فارسی را به گونه مثلثی در نظر بگیریم، عطار یکی از اضلاع این مثلث است و آن دو ضلع دیگر، عبارتند از سنائی و مولوی. شعر عرفانی، به یک اعتبار، با سنائی آغاز می‌شود و در عطار، به مرحله کمال می‌رسد و اوج خود را در آثار جلال‌الدین مولوی می‌یابد.»

کسانی که به فرهنگ، هنر و ادبیات این مرزوبوم عشق می‌ورزند، خوب می‌دانند که قله‌‌هایی همچون فردوسی، سنایی، عطار، مولانا، نظامی، سعدی و حافظ حافظه تاریخی و شناسنامه فرهنگی ما هستند که بدون آنان هیچ هویتی نخواهیم داشت ولی اینکه چرا در این روز و روزگار ما از تکلم کرامات آنان غافلیم و سیمای درخشان آن چهره‌های ماندگار در قاب چشمان خواب‌آلوده ما، محو و مه‌آلود است، خود حکایت دیگری است که باید برای این غفلت و بی‌مهری چاره‌ای اندیشید.

ملت‌هایی که – به هر علت – به گذشته خود پشت کرده‌اند، به درختان بی‌ریشه ای می‌مانند که فرصت طلایی باروری، بلوغ و بالندگی را از کف داده‌اند و بی هیچ پیشینه و پشتوانه‌ای آب در هاون می‌کوبند! چراکه رمزوراز برآمدن، قد کشیدن و بلوغ فرهنگی، «خودباوری» و «خودشناسی» فرهنگی است؛ چنان که علامه اقبال لاهوری – که رحمت خدا بر او باد – می‌‌گوید: احتساب خویش کن، از خود مرو/ یک دو دم از غیر خود بیگانه شو/ تا کجا این خوف و وسواس و هراس؟/ اندرین کشور مقام خود شناس/ این چمن دارد بسی شاخ بلند/ بر نگون شاخ، آشیان خود مبند/ نغمه داری در گلو، ای بی‌خبر/ جنس خود بشناس و با زاغان مپر»

و اما تبعات دوری و مهجوری از قله هایی چون عطار برای جامعه ادبی ما چیست؟ تبعات این «خودفراموشی» چشم دوختن به راه رفتن دیگران و فاصله گرفتن از جان و جهان سبک زندگی ایرانی – اسلامی است. به عبارت دیگر «شبیه دیگران شدن» که نوعی استحاله فرهنگی است.

بی‌گمان، بسیاری از هنجار‌گریزی‌های بی‌مبنا و افراطی در عرصه شعر و ادب به خاطر انقطاعی است که بین نسل قدیم و جدید، یا به تعبیری رساتر بین نسل دیروز و امروز به وجود آمده است که ره‌آورد محتوم این گسست چیزی جز «بحران مخاطب» در شعر و ادبیات نیست. معناگریزی و دمیدن در تنور «فرمالیسم محض»، نداشتن زبانی مشترک برای تعامل و تفاهم، افتراق اصول زیباشناختی، عدم همسنخی دریافت‌های شاعرانه از جهان و هستی، خروج از مدار تعادل و افتادن در ورطه افراط و تفریط از دیگر نشانه‌های این گسست ادبی است. در شرایط کنونی تنها راهکاری که برای برون‌رفت از این بحران مــــی‌‌توان پیشنهاد کــرد«بازگشت به خویشتن» و«خودیابی و خودباوری فرهنگی» است، چنان که حضرت عطار می‌گوید:

گنج پنهانی تو ای جان و جهان/ جان شعاع تـو، جهان آثار تو

جان کلام آنکه ما امروز برای «قدکشیدن» و «بلوغ فرهنگی» به شناخت بزرگانی چون عطار که عمود خیمه عرفان و آینه‌دار حکمت و معرفت‌اند، سخت محتاجیم. به عبارت دیگر، تا زمانی که ما با این چهره‌های پرفروغ و ماندگار تاریخ و فرهنگ خویش بیگانه‌ایم، با خودمان بیگانه‌ایم و به نوعی گرفتار «آلزایمر فرهنگی»! آری، باید به اصلمان برگردیم و به «وصل» بیندیشیم. چرا که:

هر کسی کو دور ماند از اصل خویش/ باز جوید روزگـــــــــار وصل خویش

برای بازگشت به خویشتن، باید دیگربار پای عطار و عطارخوانی، مثنوی و مثنوی‌خوانی، شاهنامه و شاهنامه‌خوانی را به خانه‌هامان باز کنیم، و به بازخوانی آموزه‌های معنوی و انسانی آنان بنشینیم؛ قله‌های سر به فلک کشیده‌ای که جهانیان از درک حضور آنان به خود می‌بالند و با دیده تکریم و احترام به آنان می‌نگرند. باید به ملاقات گذشته باشکوه تاریخی خویش برویم، به دیدار فردوسی، سنایی، مولانا ، ناصرخسرو، نظامی، سعدی، حافظ، خیام، صائب و بیدل و باید به تماشای قد و بالای رشید و سیمای فهیم و فرهیخته فرهنگ خودمان بنشینیم و با بازشناسی ظرفیت‌های والای فرهنگ و تمدن ایرانی در مسیر کمال گام برداریم.

باید بار دیگر روی پای خودمان بایستیم و از خودمان بپرسیم: «از کجا آمده‌ام؟ آمدنم بهر چه بود؟» باید نقطه استقرار خود را در جهان بی‌پیر امروز پیدا کنیم، تا دریابیم که کیستیم و در کجای تاریخ ایستاده‌ایم؟ و ایمان بیاوریم که فردا از آن ماست و در فردای روشن تاریخ خورشید از «شرق» طلوع می‌کند.

با گرامیداشت روز بزرگداشت سیمرغ قاف عشق وحکمت و عرفان، مولانا عطار نیشابوری که نام بلندش با شاهکارهایی چون منطق‌الطیر (مقامات طیور)، الهی‌نامه، تذکره الاولیا، اسرارنامه، مصیبت‌نامه و مختارنامه در ذهن و زبان مردم ایران و جهان جاودانه شده است،

حُسن ختام این نوشتار کوتاه را به غزلــی عرفانی و معنوی از حضرت او اختصاص مـــی دهم و دامن سخن را برمی‌چینم:

ای دل اگر عاشقی، در پی دلدار باش/ بر در دل روز و شب منتظر یار باش/ دلبر تو دایما بر در دل حاضر است/ رو در دل برگشای، حاضر و بیدار باش/ دیده جان، روی او، تا بنبیند عیان/ در طلب روی او، روی به دیوار باش/ ناحیت دل گرفت، لشگر غوغای نفس/ پس تو اگر عاشقی،عاشق هشیار باش/ نیست کس آگه که یار، کی بنماید جمال/ لیک تو باری به نقد، ساخته کار باش/ در ره او هرچه هست، تا دل و جان نفقه کن/ تو به یکی زنده‌ای، از همه بیزار باش/ گر دل و جان تو را، دُر بقا آرزوست/ دم مزن و در فنا، همدم عطار باش

رضا اسماعیلی

منبع: ایبنا

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612