يكي از ويژگيهايي كه در اين زمينه ميتواند پژوهشگران را ياري كند، انعكاس برخي عناصر اجتماعي در مينياتورها است كه با شناسايي آنها ميتوانيم تا حدودي به زمان پديد آمدن يك نگاره پي ببريم. از جملة اين موارد، پوشاكي است كه بر تن پيكرههاي مندرج در نگارهها ترسيم ميشد. در اينجا به يكي از اين موارد يعني «كلاه قزلباشي» خواهيم پرداخت.
چنانكه ميدانيم، حكومت صفوي با تكيه بر نيروي نظامي قزلباشان توانست موقعيّت خود را در آغاز سدة دهم هجري در ايران تثبيت كند. به همين دليل قزلباشان در آغاز حكومت صفوي و بويژه در دورة شاه اسمعيل (حكـ 907 – 930 ق) و شاه طهماسب صفوي (حكـ 930 – 984 ق) نيروهايي ارزشمند و مورد توجّه بودند. اين جريان تا يكي دو دهة پاياني سدة دهم همچنان برقرار بود امّا پس از اين دوره و بويژه از دورة حكومت شاه محمّد خدابنده (حكـ 985 – 995 ق) قزلباشان با نفوذ و اختيارات بيش از حدّي كه به دست آورده بودند رفته رفته به دخالت در جريانات سياسي و به دست گرفتن اهرمهاي حكومتي پرداختند تا جايي كه وجود آنها به معضلي براي حكومت بدل شد. از همين روي شاهعبّاس كبير (حكـ 995 – 1038 ق) در طول چهل و اندي سال حكومتش رفته رفته قدرت نامتعارف سران قزلباش را از آنان سلب كرد و بسياري از سركشان آنان را به كام مرگ فرستاد؛ تا جايي كه در سدة يازدهم هجري اين جريان عملاً از ميان برداشته شد.
نكتة جالب توجّه اينجاست كه ترسيم پيكرهها و افراد با كلاه قزلباشي در نگارههاي سدة دهم و شايد اندكي از آغاز سدة يازدهم رواج كامل داشت امّا پس از اين دوره ديگر كلاه قزلباشي را در نگارهها نميبينيم. از همين روي است كه ميتوان وجود پيكرههايي با كلاه قزلباشي را از ويژگيهاي نگارگري سدة دهم هجري در ايران دانست.
يادكرد اين نكته بايسته است كه در بسياري از ادوار تاريخي، كلاه را همراه با دستار به كار ميبردند؛ بدينگونه كه دستار را بر روي كلاه ميبستند. آنچه در سرپوش قزلباشان بعنوان يك ويژگي نمايان است، رنگ سرخ و شكل ويژة كلاه آنان است كه يك برجستگي بر فرازِ آن قرار داشته و لذا اين برآمدگيِ سرخرنگ از زير دستار نمايان ميشد .
يكي از بهترين نمونههاي نگارهها كه ساختار كلاههاي قزلباشي را بي دستار نشان ميدهد، مجلس دژ هفتواد در شاهنامة شاهطهماسبي (ص 521 پشت، به تصويرگري دوستمحمّد) است كه تصوير بخشي از نگاره را در «شكل 1» ميبينيم.
چنانكه ديده ميشود، دو مرد سقّاي جلوي تصوير داراي اين كلاهها هستند. بقّالي هم كه در بالاي تصوير بر فراز دكان نشسته داراي همين كلاهها است؛ امّا شخصي كه روبروي دكان ايستاده داراي كلاه قزلباشي همراه با دستار است. مردي كه بر استر سوار شده، كلاهي تيرهرنگ همراه با دستار دارد كه با كلاه و دستار قزلباشان متفاوت است. دو غلام سيهچرده كه در تصوير ميبينيم صرفاً كلاههايي متفاوت و بدون دستار بر سر دارند.
بايد توجّه داشت كه اين دستار و كلاه سرخرنگ، ويژة قزلباشان بود و افراد طبقات ديگر -مانند علما يا مردم عادي- چنين كلاه و دستاري بر سر نمينهادند و لذا ترسيم نشدن كلاه قزلباشي در يك نگاره نميتواند به تنهايي به معناي عدم تعلّق آن نگاره به سدة دهم باشد؛ امّا عكس اين قضيه تقريباً هميشه صادق است. ضمناً كلاههايي كه همانند كلاه قزلباشان داراي برجستگي باشد در همان دوره رواج داشت امّا رنگ اين كلاهها سرخ نبود. تا جايي كه نويسندة اين سطور دريافته، اين كلاههاي غير سرخرنگ مخصوص سران و امرا بوده و براي ايجاد تمايز با نيروهاي قزلباش استفاده ميشد. از همين روي در بسياري از نگارههاي آن دوره شاهد افرادي با كلاه داراي برآمدگي تيرهرنگ هستيم. نمونههاي فراوان آن را ميتوان در نسخههاي ممتاز سدة دهم مانند نگارههاي همان شاهنامة شاهطهماسبي و نيز خمسة نظامي و… ديد.
براي اينكه ساختار اين نوع كلاهها در نگارههاي ديگر نيز نموده شود، در «شكل 2» تصوير نمونة ديگري را از يك قطعه نقّاشي با رقم «راقمه صادقي» ميبينيم كه در يك مرقّع (به نشاني W.668 موزة هنر والترز، ص 69 ر) قرار دارد.
اين نگاره به احتمال بسيار اثر صادقي افشار نگارگر چيرهدست سدة دهم و يازدهم هجري است كه خود از قزلباشان و كتابدار دربار صفوي بوده است . نگاره تقريباً به شيوة بيرنگ ترسيم شده ولي طيفي بسيار محو از رنگ قرمز در كلاهِ پيكره ديده ميشود. امّا فارغ از رنگ، ميتوان شكل دقيق كلاه را با برجستگي بالاي آن به خوبي ديد.
نيز براي اينكه نمونههاي ديگري از تصويرگري كلاه قزلباشي را در ديگر نسخهها ببينيم، در «شكل 3» تصوير يكي از نگارههاي دستنويسي از كليّات سعدي (به نشاني W.617 موزة هنر والترز، مورّخ 934 ق در بقعة روزبهانية شيراز ، ص 270 ر) را آوردهايم.
اين نگاره از نمونههايي است كه هم كلاه سرخرنگ قزلباشي و هم كلاه داراي برآمدگي تيرهرنگ را مينماياند. نمونة ديگر كه در «شكل 4» ميبينيم مربوط به دستنويسي از شاهنامه فردوسي (نسخة 948 پيوست فارسي كتابخانة ملّي پاريس، مورّخ 953 ق، ص 59 ر) است.
چنانكه ميبينيم در يكي از پيكرهها كه در سوي چپ تصوير شده، برجستگي سرخ كلاه از زير كلاهخود نيز بيرون آمده است و ميتواند نشانگر آن باشد كه كلاهخودهايي ويژة قزلباشان نيز وجود داشته است. پيكرهاي كه در سوي راست تصوير نشسته داراي كلاه و دستار قزلباشي است.
نمونة ديگر، يكي از نگارههاي هفت اورنگ ابراهيمميرزاي صفوي (نسخة گالري فرير، مورّخ 963 ق ، به نستعليق خوش مالك الدّيلمي در مشهد) است كه تصوير آن را در «شكل 5» ميبينيم.
در اين نمونه نيز يكي از پيكرهها داراي كلاه سرخ قزلباشي و ديگر پيكرهها داراي همان كلاه و دستارها امّا به رنگي ديگر هستند.
چنانكه ياد شد نمونههاي كلاه قزلباشي در بسياري از دستنويسهاي سدة دهم ديده ميشود. در اينجا براي نمونة پاياني، تصوير اين كلاه و دستار قزلباشان را كه بر جلد لاكي يك جنگ كوچك از اشعار خسرو (نسخة 245 فارسي كتابخانة ملّي پاريس، مورّخ 967 ق به قلم مالك ديلمي) تصوير شده است در «شكل 6» ميآوريم تا نمونهاي از اين شيوه در ديگر اجزاي نسخه نيز نموده شود.
……………………………………………
كتابنامه
احوال و آثار نقّاشان قديم ايران و برخي از مشاهير نگارگر هند و عثماني (ج 1)، نگارش محمّدعلي كريمزادة تبريزي، تهران، انتشارات مستوفي، 1376 خ [چ 2].
شعر و نقاشي ايراني حمايت از هنر در ايران، ماريانا شروسيمپسون، ترجمة عبدالعلي براتي و فرزاد كياني، تهران، انتشارات نسيم دانش، 1382 خ.
LE LIVRE DES ROISE (LE CHAH-NAMEH DE CHAH TAHMASP), Stuart Cary Welch, Lausanne,
میراث مکتوب – علی صفری آق قلعه