میراث مکتوب- چنین یاد دارم که چندین سال پیش (امروز معلومم شد سى سال پیش) با شادروان دکتر اسعد شیخالاسلامی، استاد دانشگاه تهران، به جایى در نزدیک میدان فردوسى رفتیم و در آنجا بود که در اتاقکى در زیرزمینِ ساختمانى، در ضلع جنوبی خیابان انقلاب، با آقاى اکبر ایرانى آشنا شدم و در آنجا از قصد و طرح و برنامهٔ او براى تأسیس نهادى علمى پژوهشى و انتشاراتى اطلاع یافتم. گرچه آن روز چیز زیادى از بایستههاى چنین نهادهایى نمىدانستم، اما آنچه از معلمان و استادان دقیقالنظر خود، چون دکتر مصطفى مقربى، دکتر امیرحسن یزدگردى، دکتر محمد معین، دکتر محمدابراهیم آیتى بیرجندى، استاد مجتبى مینوى، و کموبیش از دیگر استادانم در دانشسراى مقدماتى و دانشکدهٔ الهیات و ادبیات دانشگاه تهران آموخته بودم و به یاد داشتم، در آن نشست سه نفره، با آب و تاب تمام و حرارت بسیار، تکرار کردم؛ گویى در محضر آن استادان درس پس مىدهم.
شادروان دکتر مصطفى مقربى، در سالهاى ١٣٣٣ تا ١٣٣٥ دبیر ادبیات ما در دانشسراى مقدماتى تهران (مرکز تربیت آموزگار) بود؛ مرکزى که ملزم بود از برجستهترین معلمان بهره گیرد، مثلاً تدریس ریاضى را سالها دکتر حسن صفارى و سپس دکتر ابوالقاسم قربانى عهدهدار بودند؛ تدریس زبان انگلیسى برعهدهٔ دکتر پرویز مرزبان و دکتر منوچهر ستوده بود. از مرحوم مقربى، گرچه جز چند مقاله فراهم آمده در مجموعه مقالات او باقى نمانده، اما در میان اهل ادب به فضل و دقت نظر شهرت داشت و در تدریس بسیار جدى؛ و او بود که بر من سخت تأثیر نهاد.
دربارهٔ دقت نظر دیگر معلمانم بسط مقال نمىدهم و کافى است که بر نَفثَة المصدور مُصَحَّح دکتر امیرحسن یزدگردى و تصنیف کمنظیر او، حواصِل و بوتیمار (هر دو برندهٔ جایزهٔ کتاب سال)؛ برهان قاطع مُصَحَّح دکتر محمد معین؛ کلیله و دمنه، مُصَحَّح استاد مجتبى مینوى؛ تاریخ پیامبر اسلام تألیف دکتر محمدابراهیم آیتى بیرجندى و دکتر ابوالقاسم گرجى نگاهى افکند. افزون بر اینها آنچه مرا در نوشتن و تصحیح اوراق امتحانى و پایاننامههاى تحصیلى دچار ترسى وسواسگونه ساخته بود و خواسته یا ناخواسته به دیگران نیز منتقل مىکردهام، اثر ماندگار دکتر غلامحسین مصاحِب، یعنى دایرةالمعارف فارسى، بوده است.
این مایه تفصیلِ شاید نابجا دربارهٔ لزوم اعمال دقت در کارهاى علمى پژوهشى و ارائه شواهد، از این باب است که مىخواهم اظهار خشنودى کنم که جناب دکتر اکبر ایرانى، سى سال پیش، این مایه از دقت در حدّ وسواس – و البته مفید و لازم – را با صبغهٔ احتمالاً بازدارندگىاش از من شنیدند، اما نهراسیدند و با عزمى راسخ پاى پیش نهادند و با به کار بستن هر آنچه لازمۀ مدیریت چنین نهادهاى علمى تحقیقى است، در عمل نشان دادند که الحق مرد این میدان بودهاند.
نیز به یاد دارم، که سى سال پیش در آن نشست سه نفره، نه به قصد بازدارندگى جناب دکتر ایرانى، بل نمایاندن پهنا و ژرفا و اهمیت تأسیس نهادى به منظور احیاء میراث مکتوب، از نمونهاى موفق و شناخته شده، یعنى “بنیاد فرهنگ ایران” و بانى آن شادروان دکتر پرویز ناتل خانلرى، نیز سخن گفتم. البته اشاره به آن بنیاد فرهنگ و ارزش و شمار چشمگیر آثار انتشاریافتهٔ آن صرفاً به قصد تَذکارى بود به این واقعیت که وجودِ پیشینى آن بنیاد از سویی مىتوانست الگویى راهگشاى براى “مؤسسهٔ پژوهشی میراث مکتوب” باشد؛ و از دیگر سوى مبنایى براى ناقدان، با هدف مقایسه و ارائهٔ نظرات سازنده؛ یا مستمسکى براى حاشیهنشینان بىعمل. خوشبختانه حاصل کار مؤسّسهٔ پژوهشی میراث مکتوب آشکارا حکایت از این دارد که جناب دکتر ایرانى، پیش از اقدام به این مهم، به همهٔ جوانب کار اندیشیده بوده و بر مشکلات آن وقوف داشته بودهاند.
نمىدانم در گذر این سى سال، پژوهشى همهجانبه در ارزیابى و مقایسه انتشارات این دو نهاد تأثیرگذار انجام گرفته است یا نه؛ این بنده که بسیارى از آثار “بنیاد فرهنگ ایران” را در کتابخانه مُحَقَّر خود داشتهام و به لطف جناب دکتر اکبر ایرانى، تقریباً از همهٔ انتشارات “مؤسّسهٔ پژوهشی میراث مکتوب” نیز بهره بردهام، پیوسته در ذِکر و ذُکر خود این دو نهاد علمى انتشاراتى را در اهداف علمى فرهنگىشان همسو یافتهام.
با آرزوى بالندگى روزافزون این نهاد مبارک و طول عمر همراه با تندرستى و سرافرازى براى جناب آقاى دکتر ایرانى عزیز و همکاران دانشور و نستوه او.
هادی عالمزاده
استاد پیشین تاریخ و تمدن دانشکدۀ الهیات دانشگاه تهران