کد خبر:32466
پ
مولانا

کندوکاوی در ساحت‌های دلالتی شگفت‌انگیز در آثار مولانا

مولانا جلال‌الدین محمد بلخی انگاره‌ای ژرف‌نگرانه از انسان، خدا و جهان و نیز مناسبات درونی این سه را به گونه‌ای هنری در آثار گرانسنگ خویش بازتاب داده است.

میراث مکتوب- مولانا جلال‌الدین محمد بلخی انگاره‌ای ژرف‌نگرانه از انسان، خدا و جهان و نیز مناسبات درونی این سه را به گونه‌ای هنری در آثار گرانسنگ خویش بازتاب داده است. او در تمامی نوشته‌هایش نقش‌مایه‌ای خلاق را درهم تنیده و آثاری آفریده که می‌توان آن را در یک کلام تلخیص کرد: عرفان عشق. بی‌تردید اشعار و آثار منثور او هر یک دارای ویژگی چشمگیری است و هر کدام خود به تنهایی تجربه‌ای ژرف را بر ما آشکار می‌کند. او بیش از آنکه به نظریه‌پردازی و فلسفه‌بافی دل خوش کند، دریافت‌های شگفت‌آورش را در جامه‌ای مناسب و در بحر عروضی دلنشین یا نثری شیوا بروز داده است. مولوی در مرتبه نخست در پی آن بود تا از توضیح واضحات درگذرد و عقل هدایتگر را در مخاطب خویش بیدار کند. به همین اعتبار مدعی می‌شود که کلمات از بیان حقیقت وجود قاصرند. در واقع کلام میان حقیقت و ساحت دیدار حجاب شده و راه وصول به حق و حقیقت را مسدود می‌کند. حقیقت معنی را باید از پوسته زبان بیرون آورد: «همی شکاف تو کف را که تا به آب رسی!» مولوی می‌گوید در این جهان هر چیز و از جمله زبان می‌تواند به حجابی تبدیل شود و کاونده حقیقت را از وصول به آن بازدارد.

بدیهی است که هر کس به قدر فهمش مدعای مولانا را درمی‌یابد. آموزگار، پژوهنده واعظ و سخن‌پرداز، درویش شوریده‌حال و عارف شیدای حق و حکیم متألّه هر یک به زعم خویش روزنه‌ای به فضاهای تجربه‌ او یافته‌اند و هر یک به گونه‌ای مدعی فهم مطاوی سیر و سلوک او شده‌اند؛ اما شاید هیچ یک به ژرفای سیر او در وادی عشق و دلدادگی راه نیافته باشند.

مولانا پس از طی تحصیلات شرعی و عرفانی و فلسفی در جایگاه معلمی درون‌نگر شاگردان بسیاری را به مکتب درس خویش جذب کرد و بر مسند پدر خود بهاءولد نشست. او در زمره درویشان گوشه‌نشینی نبود که عمری خود را در زاویه‌ای محبوس دارد و ریاضت پیشه کند. او عارفی ژرف‌اندیش و سالکی پرجوش و خروش بود که با بزرگان زمانه ارتباطی نزدیک داشت و در امور معنوی مورد پرسش قرار می‌گرفت. هرچند که مدعی بود زبان از بیان حقیقت هستی قاصر است، اما خود در اشعار و نوشته‌هایش، ناگفتنی‌ها و نااندیشیده‌ها را به زبانی شیوا و جذاب بیان و ثابت کرده است که می‌تواند در پرتو نبوغی حیرت‌آور آنچه را که دیگران حتی از اندیشه‌اش عاجزند، به زبان آورد.

زبان جهانی

زبان مولانا جهانی است؛ از ایران و افغانستان تا هند و مراکش آثارش خوانده می‌شود و منبع الهام عارف و عامی قرار می‌گیرد. اخیراً مولانا به فرهنگ مردم غرب و به‌خصوص آمریکای ‌شمالی نیز راه ‌یافته و آثار متعددی در خصوص معنویت شرقی با الهام از اشعار وی نوشته شده و اشعار دلنشینش به زبان‌های انگلیسی، فرانسوی و آلمانی به صورت لوح فشرده در اتومبیل، هواپیما و سایر وسایل نقلیه با صدایی خوش پخش می‌شود و موجبات تغییر ذائقه شنوندگان را فراهم می‌آورد.

مولانا را نمی‌شود به شاعری متعلق به قرن هفتم هجری و متولد بلخ فروکاست. او شخصیتی جاودانی و جهانی است؛ بنابراین سخنش زبان حال همه آدمیان ـ از عارف و عامی ـ است و هر کسی بر حسب حال و برداشت خود یار او می‌شود. از مولانا تصویرهای گوناگونی ترسیم شده است. بعضی او را قدیس و از اولیای الهی شمرده‌اند. مناقب‌‌نامه‌نویسان صفات و اوصاف فراطبیعی به او نسبت داده‌اند و بعضی تنها از منظر‌ ادبی به او نگریسته‌اند و برخی نیز او را صرفا عارفی واله و درویشی رقصان انگاشته‌اند. مولانای حقیقی کدام است؟ و چگونه می‌توان اسطوره مولوی را از واقعیت وجودی و هنری او متمایز کرد؟ این پرسشی است که اندیشمندان و پژوهشگرانی بی‌شمار در فرهنگ‌ها و زبان‌های گوناگون به آن پرداخته و کوشیده‌اند پاسخ در‌خور و بایسته به آن بدهند. بدیهی است که شخصیت مولانا آکنده از ابهام و ایهام است و بنابراین جداکردن سره از ناسره در این زمینه کاری است بس دشوار. امروزه آنها که در غرب از کلیسا به تنگ آمده‌اند و در پی گونه‌ای آیین غیررسمی یا وجهی روحانی و معنوی غیرمتکلف هستند، اندیشه‌های مولوی را راهگشای سرگشتگی‌ خود می‌شناسند. به همین اعتبار او را در ردیف ویلیام بلیک (blake) و ریلکه (Rilke) و شاعران برجسته غرب قرار داده‌اند؛ از شاعران درون‌بین و دیده‌ور.

آنچه صاحب این قلم در پی اشاره به آن است، بیشتر در بحث‌ نشانه‌شناسی اوست. به زعم مولوی بدواً تمایزی بنیادین میان «صورت» و «معنا» وجود دارد. ظاهر نشانه‌ها یا به تعبیر نشانه‌شناسان «دالّ»‌ها، جلوه‌های بیرونی پدیده‌ها و معناها یا مدلول حقیقت درونی نشانه‌ها را تشکیل می‌دهند. مدلول به نظر مولانا عبارت است از آن چیزی که تنها بر علت اول معلوم است و از آنجا که واجب‌الوجود فراتر از هر کثرتی، در ساحت وحدت و سرچشمه آن است، از این رو معنا و مدلول همه کثرات را می‌توان در یک خاستگاه جستجو کرد.

پیش معنی چیست صورت؟ پس زبون

چرخ را معنی‌اش می‌دارد نگون

گردش این باد از معنی اوست

همچو چرخی کو اسیر آب جوست

(مثنوی ۱ر۳۳ و ۳۳۳۰)

می‌توان گفت این جهان و پدیده‌های موجود در آن صورت حقیقت را بازمی‌نمایند؛ اما حقیقت وجودی آن در مدلول سرمدی تجلی می‌یابد.

صورت ظاهر فنا گردد بدان

عالم معنی بماند جاودان

چند بازی عشق با نقش سبو؟

بگذر از نقش سبو، رو آب جو

صورتش دیدی، ز معنی غافلی

از صدف درّی گزین گر عاقلی

(مثنوی ۲ر۲۲-۱۰۲۰)

انسان عارف نباید شیفته صورت شود، چه صورت امری است فرودست؛ اما سپهر مدلول دارای ماهیت سرمدی است. مولانا می‌گوید عشقبازی با نقش سبو، حاصلی جز سبکسری و یَلگی به بار نمی‌آورد. اینجا آدمی صورت را می‌بیند، اما از مدلول غافل می‌ماند. در تمثیلی که در مثنوی آمده صورت در حکم روغن چراغ و روشنی‌اش در حکم مدلول تلقی شده است.

زان همی پرسی چرا این می‌کند

که صوَر زیت است و معنی روشنی

(مثنوی ۴ر۹۵-۲۹۹۴)

دوگانگی صورت و معنی

مناسبت میان صورت و معنا را باید یکی از محورهای مهم بحث مولانا در مورد زبان تلقی کرد. او در جای‌جای آثار خویش به این دوگانگی اشاره کرده است. شاید بتوان گفت منش و ماهیت سپهر زیست آدمی و سایر موجودات را در همین ثنویت بیان کرده است. هرچند نشانه‌‌شناسی در آثار مولانا به معنای امروزی آن نیست، اما می‌توان وجهی نشانه‌شناسی وجودی را در لابلای نوشته‌های او کشف کرد. او مخاطب خویش را می‌انگیزد که از سطح بیان عبور کند و به فراسوی زبان به کنه وجود پی ببرد. او تمثیل‌ها و استعاراتی را در این راستا به کار برده و با خلاقیتی حیرت‌انگیز مفاهیم و مطاوی وجودی را با تعابیری چون باد و خاک، نور و سایه، کف و دریا، نقش و نقاش، موج و حجابر پرده، سبب و مسبب، ظاهر و باطن و نظایر آن بیان کرده است. آنچه تاکنون کمتر مورد توجه پژوهندگان اندیشه‌های مولانا قرار گرفته، همانا نشانه‌شناسی وجودی مضمر در نوشته‌های اوست.

ظاهرش منگر که باطن هیچ نیست

باطنش گوید که بنماییم، بیست

(مثنوی ۴ر۱۰-۱۰۰۷)

وجود جمله غبار است، تابش از مه ماست

به ماه پشت میار و ره غبار بگیر

(دیوان شمس ۱۲۲۳۶)

جنبش کفها ز دریا روز و شب

کف همی بینی و دریا نی، عجب!

(دیوان شمس ۲۸۷۲۲)

در سرا چون سایه‌آمیز است نور

نور خواهی، زین سرا بر بام آی

(دیوان شمسر ۳۰۸۴۲)

تنها متفکری که تمثیل‌های مولوی را به طور دقیق‌تر در اثر برجسته خود آورده، محقق معاصر آن‌مری شیمل است «در شکوه شمس». او نیز این تعابیر را از منظر نشانه‌شناسی مورد بحث قرار نداده است. کندوکاو در ساحت‌های دلالتی شگفت‌انگیز در آثار مولانا، گستره‌های نااندیشه‌ای را بر ما مکشوف می‌دارد.

محمد ضیمران

منبع: روزنامه اطلاعات

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612