میراث مکتوب- در همهٔ تمدنهای کهن شاهدها و نمونههایی از فعالیتی را میتوان دید، ولو به شکلهای متفاوت، که ما امروزه به آن «تدوین و ویرایش/ویراستاری» میگوییم.
اگر در سرزمینی بر این گونه فعالیتها نام خاصی نگذاشتهاند، یا مبانی نظری آنها را تدوین نکردهاند، از جمله در سرزمین خودمان ایرانزمین، به معنای نبودن یا آشنایی نداشتن با آن فعالیتها نیست.
تعریفهای متفاوت، و نیز تغییر یافتن تعریفها از فعالیتها، میتواند تاریخچهٔ آنها را تغییر دهد؛ همینطور دادههای جدید حاصل از پژوهشها، و نیز دگرگون شدن تعریفها بر پایهٔ دادهها.
در این رشته مقاله کوشش میشود آثاری شناسایی و به علاقهمندان معرفی شوند که بتوان آنها را بر پیشینهٔ تدوین و ویرایش در ایرانزمین گواه گرفت.
اشارهٔ آغازین
کلیله و دمنه از شاهکارهای ادبی جهان و از منابع کهن و مهم زبان و ادب فارسی است. ترجمهٔ این اثر به زبانهای مختلف، از جمله به زبانهای غربی، از منابع تاثیرگذار بر سیر داستاننویسی است. افزون بر اینها، این کتاب شامل مطالب و نکاتی است در باب نگرش و جهانبینی، مضامین حِکمی، اخلاقی، سیاسی، کشورداری و نیز مطالبی دربارهٔ ادارهٔ امور عمومی و شیوههای ارتباطی و سلوک با مردمان از طبقات مختلف. کلیله و دمنه همچنین از منابع مهم در زمینهٔ ادبیات تطبیقی به شمار آمده است.
در این مقاله، فقط بر جنبههایی تأکید میشود که به تدوین و ویرایش و برخی از ویراستهای بیاندازه زیاد آن مربوط میشود. همین جنبهها بهتنهایی نشان خواهد داد که هنرها، فنون و اصول و آداب ویرایش ادبی در ایرانزمین از دیرباز و با چه مهارتهایی در این اثر به کار گرفته شده است.
سرچشمه
کلیله و دمنه برگرفته، یا به تعبیر امروزی ویراستی، از اثری هندی به نام پنچه تنتره است، مجموعهای داستانی، در اصل به زبان سنسکریت، که تاریخ تدوین آن را پژوهشگران مختلف بین ۳۳۰ قم تا ۵۵۰ م برآورد کردهاند، اما امروزه بیشتر پژوهشگران سال ۳۰۰ م را تاریخ محتملتر این تدوین میدانند(۱). تا این زمان، هویت سرایندگان یا بازپردازان و بازپروران حکایتهای این اثر شناخته نشده است. در ادبیات هندی، هیچ کتابی نمیتوان یافت که به اندازهٔ پنچه تنتره از سدههای پیش به زبانهای مختلف ترجمه شده باشد. یُهانِس هرتل (۱۸۷۲- ۱۹۵۵م)، پژوهشگر آلمانی، دویست روایت (به عبارت دیگر: ویراست) و بیش از پنجاه ترجمه از این اثر را شناسایی و معرفی کرده است. درهرحال، پنچه تنتره در ادبیات سنسکریت کتابی راهنما، رسالهای تعلیمی و مجموعهای از حکایتها با جنبههای سیاسی، اجتماعی و اخلاقی بوده است (۲).
پنچه تنتره از پنج باب تشکیل شده است که اندازهٔ آنها با هم یکی نیست. هر باب شامل داستانی اصلی است و در دل هر داستان هم داستان و داستانهای دیگری آمده است. این شیوهٔ داستانپردازی، که ظاهراً از شگردهای ادب کهن هندی بوده، بعدها در آثار بسیاری تقلید و اقتباس شده است. همهٔ داستانهای این کتاب به نثر است، اما به مناسبتهای گوناگون، بیتهایی در دل نثرها نشانده شده که مضمون بیشتر آنها اندرز و ضربالمثلهای حِکمی است(۳). این ابیات و اندرزها بعداً به ترجمههای متعدد کتاب هم راه یافته است(۴).
ویراستها و ترجمههای مختلف این کتاب، ازجمله ترجمههای فارسی (نک: ادامهٔ مقاله)، بهلحاظ باببندی، شیوهٔ انشا و تفصیل و اجمال و شمارهٔ داستانها در هر باب اختلاف بسیار دارند و هر روایت هم دارای تحریرها و روایتهای فرعی خاص خود است(۵). مقایسهٔ این تفاوتها و یافتن دلایل آنها خود بحث مفصلی را اقتضا میکند که در صلاحیت بررسیهای حوزهٔ ادبیات تطبیقی است.
ترجمه به فارسی میانه (پهلوی ساسانی)
معروفترین و درعینحال تأثیرگذارترین ترجمهٔ پنچه تنتره اثری است که در زمان خسرو اول انوشروان(سالهای حکومت ۵۳۱- ۵۷۹م)، به اهتمام برزویهٔ طبیب، از زبانی هندی به پهلوی صورت گرفت. همهٔ محققانی که دربارهٔ این اثر تحقیق میکنند اتفاقنظر دارند که ترجمههای این کتاب، به زبانهای رایج در کشورهای واقع در مغرب هندوستان، مستقیم یا غیرمستقیم، بر پایهٔ ترجمهٔ پهلوی آن بوده است (۶). براساس منابع موجود، ترجمهٔ برزویه مقدمهٔ اصل هندی و سه حکایت از آن را ندارد و جای برخی داستانها هم در آن با محل آنها در اصل هندی متفاوت است. ترجمهٔ پهلوی شامل داستانهایی برگرفته از مهابهاراتا و منابع دیگر هم هست. بااینهمه، میتوان گفت ترجمهٔ پهلوی حدود هشتاد درصد از مطالب منثور و بیش از هفتاد درصد از شعرهای پنچه تنتره را شامل بوده است(۷). در نتیجه، ویراست برزویه ترجمهٔ صرف نبوده، بلکه میتوان آن را ترکیبی از ترجمه و تألیف قلمداد کرد.
آغاز تمام ابواب کلیله و دمنه برپایهٔ الگوی مشابهی است: رای هند پرسشی میکند و برهمن، پس از بیان مقدمهای کوتاه یا بلند، از حکایتی نام میبرد و به تقریر داستان میپردازد. این الگو از پنچه تنتره اقتباس نشده و به احتمال نزدیک به یقین از مهابهاراتا است (۸).
برزویهٔ طبیب، از دانشمندان، و نیز اصطلاحاً از دیپلماتهای عصر ساسانی، در مأموریتی به هند رفت و در جستوجوهایش به روایت(ویراست)ی از پنچه تنتره دست یافت و نسخهای از آن را همراه خود به ایران آورد. ابن مقفع، مترجم کلیله و دمنه از فارسی میانه به عربی، در مقدمهٔ ترجمهاش، دربارهٔ ماجرای سفر برزویه به هند و یافتن و آوردن این اثر به ایران، سخنانی گفته است که مضمون آنها بهصورت خلاصه و سادهشده در اینجا نقل میشود. او میگوید، به خسرو انوشروان خبر دادند که در گنجینهٔ شاهان هند اثر باارزشی هست دربارهٔ کشورداری و ادارهٔ امور که داستانهای آن از زبان پرندگان و جانوران نقل شده است و مردم به آن اثر دسترسی ندارند؛ او هم دستور داد دانشمندی را بیابند که فارسی و هندی بداند تا مأمور آوردن این اثر از هند به ایران شود. سرانجام، برزویه را برگزیدند و نزد خسرو انوشروان بردند. او به برزویه دستور داد به هند برود و تهوتوی ماجرا را در بیاورد و هر قدر هم لازم باشد هزینه کند. برزویه به هند رفت و ظاهراً مدتی طولانی در آنجا ماند و با ادبیات هندی آشنا شد. او به محافلی راه یافت، با افراد مختلفی دوستی کرد و به کسب اطلاعات پرداخت، عملی که امروزه به آن «جاسوسی علمی» میگویند. گویا او توانست اعتماد صاحبنفوذی را جلب کند و از طریق او به منابعی که میخواست دست یابد. برزویه مدتی به نسخهبرداری از منابع مشغول بود و مبالغ هنگفتی هم در این راه خرج کرد. سپس کسی را نزد خسرو انوشروان فرستاد و شرح ماوقع را به او گزارش داد؛ او هم پیکی نزد برزویه فرستاد که نهانی و از بیراههها به هند رفت و این پیغام شاه را رساند که منابع را هرچه زودتر به ایران بفرستد. سرانجام برزویه به ایران بازگشت، گزارش سفرش را به شاه داد و در مجمعی که شاه و عدهای از بزرگان دولت حاضر بودند، بخشی از اثری را که به فارسی میانه ترجمه کرده بود خواند و با تحسین روبهرو شد(۹).
البته در همان روزگار برزویه، روایتها و تحریرهای گوناگونی از حکایتهای هندی در نقاط مختلف هندوستان به زبان سنسکریت وجود داشته و به زبانهای محلی نقل و ترجمه میشده و نیازی نبوده است کسی آنها را، با آن شیوههای پنهانی و درآمیخته به افسانه، از خزائن ملوک هند به دست بیاورد. به نظر میرسد این داستانپردازی پرماجرا به قصد بالا بردن ارج و قدر این کتاب نزد خوانندگان باشد (۱۰).
در هر حال، شرح این ماجرا، چه حقیقت داشته باشد و چه افسانه باشد، چه از زبان برزویه روایت شده باشد و چه قرنها بعد ابن مقفع آن را ساخته و پرداخته باشد(۱۱)، از نفس عملی حکایت میکند که به تعبیر امروزی از مصداقهای انتقال فرهنگی است، انتقالی که در گذر زمان تأثیری جهانی داشته و بر سیر و تحول داستاننویسی و داستانپردازی و ادبیات جهان اثر گذاشته است. ما اکنون، با توجه به مبحثی که در اینجا مطرح است، فقط میتوانیم به وجهی از وجوه متعدد بحث بپردازیم.
پنچه تنتره به دستور خسرو انوشروان به فارسی میانه ترجمه شد و کلیلَگ و دِمنَگ نام گرفت. بعد از اسلام که به عربی ترجمه شد(نک: ادامهٔ مقاله) نامش به کلیله و دمنه تغییر یافت. نام کتاب (کلیله و دمنه) برگرفته از نام دو شغالی است که در اصل هندی کتاب، در اولین داستان این مجموعه، ظاهر میشوند(۱۲). دربارهٔ اینکه این اثر از زبان سنسکریت ترجمه شده یا از یکی دیگر از زبانهای شبهقارهٔ هند اختلاف نظر دیده میشود. براساس پژوهشهایی، اصل کلیلگ و دمنگِ پهلوی به زبان سنسکریت نبوده، بلکه به یکی از زبانهای محلی (پراکریت) شمال غربی هند تعلق داشته است(۱۳).
در هر حال، اصل پنجهتنتره ازبین رفته و روایتهایی بر اساس متن آن ساخته و پرداخته شده و شاخوبرگ گرفته است. در باب اینکه مترجم اصلی کلیلَگ و دِمنَگ چه کسی بوده، بحث و فحصها هنوز به نتیجهٔ قطعی نرسیده است. شماری از پژوهشگران، مترجم را برزویهٔ طبیب، برخی بزرگمهر حکیم، وزیر خردمند ساسانی، و شماری دیگر آن دو را یک شخصیت دانستهاند(۱۴). مترجم، هر که بوده، حکایتهای دیگری از میان حکایتهای هندی برگزیده و به متن افزوده است. این نکته از عبارتی برمیآید که در یکی از مقدمههای متن ابن مقفع و ترجمههای فارسی آن ذکر شده است(۱۵). درواقع، برخلاف مشهور، کار برزویهٔ طبیب ترجمهٔ سادهٔ اثری از زبانی هندی به پهلوی نبوده، بلکه کار او گردآوری، انتخاب، ارزشیابی و افزودن حکایتهایی از منابع دیگر، و انتخاب او هم با توجه به زبان مقصد و مخاطبان فارسیزبان بوده است.
برزویه داستانهایی را به فارسی میانه برگرداند و، همراه با مقدمهای، بر اصل پنچه تنتره افزود و ویراستی به دست داد که این ویژگیهای بارز را در آن میتوان دید:
۱) بومی کردن اثری که به فرهنگی دیگر تعلق دارد؛
۲) سازگاری دادن آن با محیط فرهنگی زبان مقصد؛
۳) بازنگاری (شاخهای از ویرایش ادبی) بعضی قسمتها؛
۴) استفاده از شیوهها و ترفندهای ادبی، با توجه به ویژگیهای مخاطبان اثر (مخاطبشناسی و متناسب ساختن پیام اثر با پسند مخاطبان) ـ به تعبیر امروزی ما، ارائهٔ ترجمهای خلاقانه یا ترجمهای بازآفرینیشده(۱۶).
شماری از پژوهشگران، با توجه به پیامهای سیاسی این اثر، بر این باور شدهاند که از دیدگاه سیاسی نوعی نگرش ماکیاولیستی و پراگماتیستی هم بر پنجه تنتره حاکم است و روشهای مبتنی بر مکر، حیله و فریب در آن توصیه شده است. این نگرش در ترجمهٔ فارسی میانه و با افزودن مطالبی دیگر به این ترجمه، کموبیش تعدیل شده است (۱۷) که خود از ملاحظات اخلاقی مخاطبان ایرانی آن زمان، یا دست کم ملاحظات اخلاقی خود برزویه، نشان دارد.
ترجمهٔ کلیله و دمنه
کلیلَگ و دِمنَگ، شامل ده حکایت، در سدهٔ ۶م از فارسی میانه به زبان سُریانی ترجمه شد و در سدههای نخستین اسلامی، حدود سه قرن پس از ترجمهٔ آن به فارسی میانه. ابن مقفع (۱۰۶ ـ ۱۴۲ق) حدود ۱۴۰ق، یعنی در دورهٔ خلافت منصور عباسی(سالهای حکومت ۱۳۶- ۱۵۷ق)، کتاب را با نثری شیوا از پهلوی به عربی برگرداند. کتاب او امروز همچنان از نمونههای بسیار اعلای نثر عربی است (۱۸).
مقایسهٔ ترجمهٔ سریانی و عربی نشان میدهد که هر دو ترجمه از متن واحدی بوده است. ابن مقفع حکایتها و مطالبی هم بر ترجمهٔ خود افزوده است؛ دستهای از این حکایتها منشأ هندی دارند، اما منشأ حکایتهای دیگر تا کنون بهدرستی شناخته نشده. همین ویراست و ترجمهٔ ابن مقفع چند سده بعد به زبان فارسی دری و به چند زبان اروپایی ترجمه شد. همین ترجمه مهمترین ترجمهٔ روایت پهلوی کتاب است و در ادبیات اندرزی جهان اسلام تاثیری عمیق گذاشته و در عینحال، منشأ بسیاری از بازنگاریها و ترجمههای دیگر کتاب به زبانهای رایج در جهان اسلام شده است(۱۹).
دستنوشتهای کلیله و دمنه، چه به عربی و چه به فارسی، از نظر متن با یکدیگر اختلافهای بسیار اساسی دارند. این اختلافها ناشی از محبوبیت گستردهٔ کتاب است که باعث افزایش نسخهبرداری و در نتیجه زیاد شدن دخل و تصرف در متن شده است. برخی از این دستنوشتها به قدری با متن اصلی فرق دارند که باید آنها را بازنگاری یا حتی بازآفرینی اصل دانست. البته به تعبیری دیگر، دخلوتصرفهای بسیار در متن اصلی را میتوان نوعی ویرایش ذوقی و سلیقهای یا به سبب نیازهای عصری دانست که کتاب در آن عصر رونویسی یا چاپ میشده است. از گفتههای ابن مقفع در مقدمهٔ کلیله و دمنه برمیآید کتابی که او از فارسی میانه به عربی برگردانده به تصویر حیوانات آراسته بوده و همهٔ آن تصویرها یا قسمتی از آنها رنگی بوده است. این را هم میتوان گونهای ویراست با توجه به نیاز مخاطبان دانست، زیرا، براساس این نکته در مقدمهٔ کلیله و دمنهٔ عربی:
سزاوار است که خواننده و دارندهٔ این کتاب بداند که این کتاب را چهار غرض است؛ یکی آن است که نقل حکایات به زبان جانوران نهفته تا دل جوانان و کسانی که با هزل و مطایبت انسی دارند بدان متمایل گردد و بدین سبب است که در این کتاب همهٔ حکایات و پندها و حکمتها و تدبیرها و نیرنگها به زبان حیوانات است؛ و دیگر آنکه انواع حیوانات و تخیلات آنها به تصویر درآمده و صورتها هم با رنگهای گوناگون رنگآمیزی شده تا پادشاهان را هم بدان انسی باشد و نگاه در آن صورتها نزهت خاطری برای آنها فراهم کند و آنها را به داشتن این کتاب حریصتر گرداند… (۲۰).
ترجمه به فارسی
ابوالفضل بلعمی (درگذشتهٔ ۳۲۹ق)، وزیر ادیب و دانشور سامانی، به دستور نصر بن احمد سامانی (سالهای حکومت: ۲۵۰ ـ ۲۷۹ق) ویراستی فارسی برپایهٔ ترجمهٔ ابن مقفع فراهم کرد که رودکی (درگذشتهٔ ۳۲۹ق) آن را به نظم در آورد. احتمالاً حکایتهای کلیله و دمنه را برای رودکیِ نابینا میخواندهاند و او آنها را منظوم میکرده است. پس از پایان کار رودکی، هنرمندان چینی تصویرهایی ساختند و متن منظوم او را مصوّر کردند. ویراست بلعمی به دست ما نرسیده، اثر مصوّر و منظوم رودکی هم ازبین رفته و فقط ابیات پراکندهای از آن در منابع مختلف نقل شده است (۲۱).
ترجمهٔ عربی ابن مقفع، به احتمال، بین سالهای ۵۳۸ و ۵۴۰ق، به دستور بهرامشاه غزنوی (سالهای حکومت: ۵۱۲ ـ ۵۷۴ق) و به قلم توانای نصرالله منشی، ادیب دانشمند و دبیر دیوان و وزیر غزنویان، به فارسی ترجمه شد(نیز معروف به کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی). او دلیل خود را که به ترجمهٔ این اثر دست زده است با این عبارت بیان میکند: «رغبت مردمان از مطالعت کتب تازی قاصر گشته است و آن حِکم و مواعظ مهجور مانده بود، بلکه مدروس شده [بود]» (۲۲).
اما کار نصرالله منشی هم ترجمهٔ صرف نیست، بلکه ترجمهای است خلاقانه. شادروان استاد مجتبی مینوی ترجمهٔ نصرالله منشی را با ترجمهٔ ابن مقفع مطابق ندانسته و آن را ترجمهٔ آزادی قلمداد کرده که صاحب قلم همهٔ هنر و توان خود را در نگارش نثر فارسی در این اثر عرضه کرده است (۲۳).
نصرالله منشی در ترجمهاش به این کارها دست زده است:
۱) افزودن حکایتها و آیههای قرآنی، احادیث نبوی، شعر، ضربالمثل و دیدگاهها و نگرشهای شخصی خودش؛
۲) حذف کردن بعضی حکایتها، ضربالمثلها و نامها؛
۳) تغییر دادن جای بابها و نامها (۲۴).
همانگونه که پیشتر اشاره شد، پنچه تنتره به نظم و نثرِ درهمآمیخته انشا شده است. نمیدانیم برزویه هم از اصل متابعت کرده یا نه، اما تمام ترجمهٔ ابن مقفع به نثر است و هیچ بیت و آیه و حدیثی در آن نیست، درحالیکه بعضی از مضمونهای کتاب شاعرانه است و مقتضی منظوم بودن، نصرالله منشی در ترجمهاش آیه و حدیث و مثل و اشعار زیبا و خوب عربی و فارسی فراوانی آورده است و بسیاری از شعرهای فارسی را چنان در کلام خود درج کرده که مکمل عبارت است و جمله بی آن ناتمام میماند؛ او حتی گاهی یکی دو لفظ را در بیت تغییر داده است تا از وزن خارج شود و مانند نثر خوانده شود (۲۵).
نثر نصرالله منشی را در شمار شاهکارهای نثر فارسی قرار دادهاند. شادروان استاد محمدجعفر محجوب نثر او را در کلیله و دمنه فصیحترین نثر فارسی پس از گلستان سعدی دانسته است (۲۶). تصحیح معروف شادروان استاد مجتی مینوی از ترجمهٔ نصرالله منشی (برای مشخصات کتابشناختی آن، نک: پینوشتها) از ۱۸ باب و چند دیباچه و مقدمه و مؤخره تشکیل یافته است. نسخههای فارسی دیگری که اکنون در دست است، بر پایهٔ ویراستهای متعدد و مختلف، از ۲۰ باب یا یکی دو باب کمتر و بیشتر، تشکیل شدهاند.
برخی از ترجمهها و ویراستهای دیگر کلیله و دمنه به فارسی از این قرارند:
یکی داستانهای بیدپای است، ترجمهٔ محمد بن عبدالله بخاری، بر اساس ترجمهٔ عربی ابن مقفع، در دورهٔ اتابکان موصل. تاریخ این ترجمه با ترجمهٔ نصرالله منشی حدود سه سال اختلاف دارد، اما قرائن نشان نمیدهد که این دو مترجم از کار هم باخبر بوده باشند. نکتهٔ درخور توجه دربارهٔ این ترجمه این است که، بهرغم اینکه ترجمهٔ بخاری هم بر اساس ترجمهٔ ابن مقفع است، تفاوتهایی میان متنهای آنها دیده میشود که به احتمال زیاد ناشی از اختلاف نسخههاست (۲۷).
در دورهٔ حکومت سلجوقیان آسیای صغیر، بهاءالدین احمد قانعی طوسی، شاعر خراسانی سدهٔ ۷ق، در حملهٔ مغول از ایران گریخت، به آسیای صغیر رفت و به خدمت سلجوقیان حاکم بر آنجا درآمد. او کلیله و دمنه را حدود ۶۵۵ق به نظم در آورد و به عزالدین کیکاووس سلجوقی (سالهای حکومت ۶۰۷- ۶۱۷ ق) تقدیم کرد. این اثر ارزش ادبی خاص و درخوری ندارد (۲۸)، اما معروفترین صورت منظوم کلیله بعد از رودکی است (۲۹).
در عصر حکومت گورکانیان بر شبهقارهٔ هند، که زبان فارسی زبان رسمی دربار و دیوان و شعر و ادب بود، کلیله و دمنه چند بار و به قلم مترجمان مختلف از ویراستهای مختلف به فارسی ترجمه شد. بررسی این ترجمهها و علت تفاوتهای آنها به بحثی مستقل و مفصل نیاز دارد. از مهمترینِ این ترجمهها پنجاکیانه است، به ترجمهٔ مصطفی خالقداد عباسی لاهوری، از اعضای دربار اکبرشاه گورکانی که زبان سنسکریت میدانسته است. احتمالاً این ترجمه متعلق به واپسین سالهای سدهٔ ۱۰ق یا اوایل سدهٔ ۱۱ق باشد. ویراستی از پنجه تنتره که مبنای ترجمهٔ خالقداد بوده است فعلاً شناخته نیست. ظاهراً پنجه تنتره چهار ویراست داشته است که هر کدام به یکی از نواحی شبهقارهٔ هند متعلق بودهاند و با هم اختلافاتی داشتهاند. یکی از این ویراستها مبنای ترجمه به فارسی میانه و سپس ترجمهٔ آن به عربی قرار گرفته است. ظاهراً اکبرشاه ترجمههای پنجه تنتره را نپسندیده و نسخهای از این اثر را از کتابخانهٔ دربار شاهی به خالقداد لاهوری سپرده و به او دستور داده است آن را به فارسی ترجمه کند. مترجم هم این اثر را واژهبهواژه، وفادارانه، بدون هیچ دخلوتصرفی در متن اصلی، به فارسی ساده و دور از پیچیدگیهای نثری رایج آن دوره ترجمه کرده است. ترجمهٔ او در سالهای اخیر در هند و ایران منتشر شده است. این اثر به زبان فارسی میتواند از محتوای اصلی پنجه تنتره تصویر دقیقتری به ما بدهد (۳۰).
در سدهٔ ۱۰ق، کمالالدین حسین بن علی کاشفی سبزواری (۸۴۰ ـ ۹۱۰ق؟)، معروف به ملاحسین کاشفی، به دستور امیر نظامالدین شیخ احمد سهیلی جغتایی، کلیله و دمنهٔ نصرالله منشی را بازنگاری کرد و آن را به نام مخدوم خود انوار سهیلی نامید. انوار سهیلی بیش از ترجمهٔ نصرالله منشی به بعضی از زبانهای اروپایی ترجمه و موجب انتشار و رواج این کتاب در جهان شده است (۳۱). کاشفی، با توجه به مخاطبان و کاربردهای دیگری در زمان خودش، و نیز با درنظر گرفتن ذوقیات نثری خوانندگان و مخاطبان آن دوره، ویراست دیگری از ترجمهٔ نصرالله منشی به دست داد که اکنون، بهسبب تغییر در سلیقه و ذوق ادبی خوانندگان، اثر رایجی به شمار نمیآید، زیرا مشکلات و پیچیدگیهای نثریاش از کلیله و دمنهٔ نصرالله منشی بیشتر است(۳۲). کاشفی، گذشته از تغییر دادن نام کتاب، در ویراست خود این تغییرها را هم اعمال کرد:
۱) حذف دو باب اول کلیله و دمنهٔ بهرامشاهی؛
۲) افزودن حکایتهای تازه و برگرفته از منابع فارسی؛
۳) تأکید بر نکات اخلاقی و اجتماعی؛
۴) افزایش چشمگیر شعرهای فارسی؛
۵) حفظ آیات و احادیث عربی ضروری و «آثار و امثال مشهوره» و آراستن سخن با اشعار فارسی (۳۳)؛
۶) آوردن حکایت یا مثلی در هر جایی که به نظرش مناسب بوده است (۳۴).
بیش از اینها، تغییرات دیگری هم داده است که امتیاز این ویراست به شمار نمیآید، سهل است، بر عیبهای این اثر دلالت دارد (۳۵). البته در نظر داشته باشیم که مشکلات زبانی انوار سهیلی نه فقط ناشی از سلیقهٔ ادبی او، که بازتابی از انحطاط نثر فارسی در دورهٔ تیموری است (۳۶).
ملا حسین واعظ کاشفی، به علت مصنوع و مشکل بودن نثر کلیله و دمنه، دست به کار تهذیب(ویرایش و بازنگاری) آن شده بود، اما در این کار توفیقی نیافت. به همین سبب، اکبرشاه گورکانی به وزیر دانشمندش، ابوالفضل بن مبارک، دستور داد انوار سهیلی را بازنگاری کند. او دو بابی را که کاشفی حذف کرده بود به کلیله و دمنه بازگرداند و نیز با تغییراتی دیگر آن را به پایان رساند. پس از آنکه کاشفی نام کلیله و دمنه را تغییر داد، دیگران هم از او پیروی کردند، ازجمله ابوالفضل بن مبارک نام انوار سهیلی را به عیار دانش تغییر داد و این نام را بر کلیله و دمنه نهاد (۳۷).
پس از استقرار مشروطیت در ایران و تأسیس مدرسههای جدید، کلیله و دمنه جزو کتابهای درسی شد، ولی چون تدریس آن در مدارس ابتدایی و متوسطه دشوار بود، بار دیگر موضوع «تهذیب» (همان ویرایش) کتاب پیش آمد. از این رو، شخصی به نام محمد علی بن محمدحسن طهرانی آن را خلاصه کرد، ویراست دیگری از آن ارائه داد و آن را اخلاق اساسی نام داد(۳۸). در ۱۳۳۲ش شخص دیگری به نام علی اویسی کلیله و دمنه و انوار سهیلی را درهم آمیخت، به زبان امروزیتر بازنگاری کرد و بر حکایتها عنوانهای تازهای گذاشت. او این ویراست را با نام کلیله و دمنهٔ جدید منتشر کرد (۳۹).
مقابله کردن نسخههای مکتوب با نسخهٔ قدیمی و معتبر و تصحیح آنها از دیرباز میان ادیبان مرسوم بوده است. از جملهٔ برترین تصحیحهای معاصر کلیله و دمنه، میتوان به تصحیح استاد عبدالعظیم قریب و سپس به تصحیح استاد مجتبی مینوی اشاره کرد (تصحیح مینوی متأخرتر و مشهورتر است). کلیله و دمنهای که با انتقادات استاد سیدمحمد فرزان و با حواشی و اهتمام محمد روشن منتشر شده، همان تصحیح مینوی است با انتقادهای فرزان بر آن؛ بخشی از این انتقادات در چاپ دوم تصحیح مینوی اعمال شده است(۴۰). نقدهای فرزان بر کلیله و دمنهٔ عبدالعظیم قریب هم چاپ شده است(۴۱).
بعید به نظر میرسد که بازنگاریها و ویراستهای کلیله و دمنه پایان بیابد. هر عصری، به مقتضای ذائقهٔ هنری و سلیقهٔ نثری خود، در آثار کلاسیک ماندگار بازنگری خواهد کرد و ویراستهایی موافق با حالوهوای زمان ارائه خواهد داد و این رشته همچنان سر دراز دارد.
پینوشتها
۱. برای اطلاعات بیشتر، نک: امیدسالار، محمود (۱۳۹۶)، «کلیله و دمنه»، در: دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی، به سرپرستی اسماعیل سعادت، تهران، فرهنگستان زبان و ادب فارسی، ص ۴۰۲.
۲. همان ، ص ۴۰۰ـ ۴۰۱.
۳. نک: محجوب، محمدجعفر (۱۳۳۶)، «دربارهٔ کلیله و دمنه»، در: فرهنگ ایران زمین، ج ۵، ص ۱۱۱؛ امیدسالار، ص ۴۰۲.
۴. امیدسالار، ص ۴۰۲.
۵. فتحالله مجتبایی، [مقدمه] بر: منشی، نصرالله (۱۳۷۴)، گزیدهٔ کلیله و دمنه، انتخاب و پیشگفتار و توضیح از فتحالله مجتبایی، تهران، سخن. ص ۱۲ و ۱۳.
۶. امیدسالار، ص ۴۰۲.
۷. همان، ص ۴۰۴.
۸. محجوب (۱۳۳۶)، ص ۱۱۱.
۹. برای تفصیل مطلب، نک: ابن مقفع، [مقدمه] بر: منشی، نصرالله (۱۳۴۳)، کلیله و دمنه، تصحیح و توضیح مجتبی مینوی، تهران، دانشگاه تهران.
۱۰. مجتبایی (۱۳۷۴)، ص ۸.
۱۱. در ترجمهٔ سریانی که در زمان ساسانیان و تنها چند سال بعد از برزویه از ترجمهٔ او صورت گرفته است، باب برزویهٔ طبیب را ندارد و از برزویه نیز سخنی نمیگوید، بنابراین، برخی پژوهشگران بر آن شدهاند که باب برزویهٔ طبیب درواقع افزودهٔ ابن مقفع است. (نک. عبدالعظیم قریب، [مقدمه] بر: منشی، نصرالله (۱۳۲۸)، کلیله و دمنه، به اهتمام و تصحیح و حواشی عبدالعظیم قریب، تهران: چاپخانهٔ علمی، ص ز.)
۱۲. امیدسالار، ص ۴۰۲ و ۴۰۳.
۱۳. مجتبایی (۱۳۷۴)، ص ۱۴.
۱۴. برای تفصیل بیشتر، نک این مقاله:Khalegi-Motlagh, Jalal, (۱۹۹۳), “Borzuya”, in: Encyclopedia Iranica, vol. ۷.
۱۵. پرویز ناتل خانلری، [مقدمه] بر: البخاری، محمد بن عبدالله بخاری (۱۳۶۹)، داستانهای بیدپای، به تصحیح پرویز ناتل خانلری، تهران: خوارزمی. ص ۱۸.
۱۶. برای جزئیاتی بیشر در این باره، نک: مجتبائی، فتحالله، (۱۳۷۰) «داستان های هندی در ادبیات فارسی»، در: یکی قطره باران: جشن نامهٔ استاد دکتر زریاب خوئی، به کوشش احمد تفضلی، تهران؛ محجوب، محمدجعفر(۱۳۶۹)، «میراث فرهنگی هند در تمدن اسلامی»، در: ایراننامه، سال ۸، ش۲ (بهار).
۱۷. نک: امیدسالار، ص ۴۰۲.
۱۸. نک: امیدسالار، ص ۴۰۴
۱۹. نک: امیدسالار، ص ۴۰۴
۲۰. ملایری، محمد (۱۳۷۹)، تاریخ و فرهنگ ایران (در دوران انتقال از عصر ساسانی به عصر اسلامی)، ج ۳، تهران، توس، ص ۵۰- ۵۱.
۲۱. پرویز ناتل خانلری، [مقدمه] بر: البخاری، محمد بن عبدالله (۱۳۶۹)، داستانهای بیدپای، به تصحیح پرویز ناتل خانلری، تهران: خوارزمی. ص ۱۸.
۲۲. نصرالله منشی (۱۳۴۳)، ص ۲۵.
۲۳. مجتبی مینوی، [مقدمه] بر: نصرالله منشی (۱۳۴۳)، ص ح ـ ط.
۲۴. برای توضیحات بیشتر، نک: حیدری، علی (۱۳۸۶)، «بررسی بعضی اختلافهای کلیله و دمنهٔ نصرالله منشی با ترجمهٔ عربی ابن مقفع و داستانهای بیدپای و پنجاکیانه»، در: نشریهٔ علوم انسانی دانشگاه الزهرا، ش۶۸ ـ ۶۹، ص ۴۹.
۲۵. مینوی، ص یج و ید.
۲۶. محجوب، محمد جعفر (۱۳۴۹)، دربارهٔ کلیله و دمنه، تهران، خوارزمی، ص ۱۴۸.
۲۷. ناتل خانلری، ص ۱۹ ـ ۲۳؛ نیز نک: رضایی باغبیدی، حسن(۱۳۸۷)، «ترجمه از سنسکریت و پهلوی به عربی» [بخشی از مقالهٔ عمومی ترجمه]، در: دایرهالمعارف بزرگ اسلامی، تهران، ج۱۵، ص۳۰.
۲۸. امیدسالار، ص ۴۰۶.
۲۹. برای توضیحات بیشتر، نک: گروه دانشنامه (۱۳۸۴)، دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی، ج۱، ص ۱۸۷ ـ ۱۸۸؛ نیز نک: خطیبی، حسین (۱۳۶۶)، فن نثر در ادب فارسی، تهران، زوار، ج۱، ص ۴۴۶.
۳۰. نک: خود کتاب: پنجاکیانه (سدهٔ ۱۰ق)، به کوشش محمدرضا جلالی نائینی؛ تاراچند عابدی، تهران، اقبال، ۱۳۶۳؛ نیز برای توضیحات بیشتر، نک: مجتبائی (۱۳۷۰)، ص۴۸۶؛ جلالی نائینی، سید محمد رضا (۱۳۶۳)، [مقدمه] بر: پنجاکیانه، تهران، اقبال، ص نود و چهار ـ نود و شش؛ عابدی، امیرحسین(۱۳۷۷)، گفتارهای پژوهشی در زمینهٔ ادبیات فارسی، به گردآوری سید حسن عباسی، تهران.
۳۱. البخاری، ص ۱۳.
۳۲. نک: خود انوار سهیلی. این کتاب چاپهای بسیار مکرری در هند، اروپا و ایران دارد، نک: چاپ تهران، ۱۳۶۲؛ نیز نک: امیدسالار، ص ۴۰۸
۳۳. نک: واعظ کاشفی، مولی کمالالدین حسین بن علی بیهقی (۱۳۳۶)، کلیله و دمنهٔ کاشفی یا انوار سهیلی از روی نسخهٔ اولیاء سمیع چاپ عکسی برلین به انضمام فهرست حکایات و فرهنگ لغات، تهران، امیرکبیر، ص ۹- ۱۰.
۳۴. همان.
۳۵. برای توضیحات بیشتر ، نک: طاهری، فرهاد(۱۳۸۴)، «انوار سهیلی»، در: دانشنامهٔ زبان و ادب فارسی، ج۱، ص ۵۶۸ ـ ۵۶۹.
۳۶. محجوب (۱۳۳۶)، ص ۲۰۹.
۳۷. محجوب (۱۳۳۶)، ص ۲۱۶.
۳۸. محجوب (۱۳۳۶)، ص ۲۲۰.
۳۹. محجوب (۱۳۳۶)، ص ۲۲۴.
۴۰. نصرالله منشی (۱۳۷۴)، کلیله و دمنه، با انتقادات سیدمحمد فرزان، حواشی به اهتمام محمد روشن، تهران: نشر اشرافی. نک مقدمه.
۴۱. همان، ص ۲۰.
منبع: پایگاه اطلاعرسانی مرکز فرهنگی شهر کتاب به نقل از جهان کتاب