میراث مکتوب- عالمتاج فراهانی فرزند میرزا فتح الله و نواده میرزا ابوالقاسم قائم مقام فراهانی و گوهر ملک خانم که او نیز گوینده ای چیره دست بوده، به سال ۱۲۶۲ خورشیدی (در زمان ناصرالدین شاه) به جهان ناپایدار دیده گشود و شصت و سه سال زیست. در اکثر آثارش از زندگی زناشویی و عدم سنخیت با شوهر بختیاری خود سخن میراند و در عین حال هنگام درگذشت همین مرد تندخو بر سوک او ناله سر میدهد.
ژاله زودرنج و بسی حساس بود. او محضر استاد ادیب الممالک فراهانی را درک کرد و به اتکای نیروی حافظه اکثر اشعار شاعران بزرگ وطن را از حفظ داشته و به گفتههای خود وقعی نمینهاده و بیشتر آنها را از میان میبرده است. دیوان شعر او نیز منتشر شده است. در عین حال بعضی اشعار از او باقیمانده که نشانگر حال و نمودار طرز پندار و روش گفتار اوست، اشعار ذیل از اوست:
ژاله زودرنج و بسی حساس بود. او محضر استاد ادیب الممالک فراهانی را درک کرد و به اتکای نیروی حافظه اکثر اشعار شاعران بزرگ وطن را از حفظ داشته و به گفتههای خود وقعی نمینهاده و بیشتر آنها را از میان میبرده است. دیوان شعر او نیز منتشر شده است. در عین حال بعضی اشعار از او باقیمانده که نشانگر حال و نمودار طرز پندار و روش گفتار اوست، اشعار ذیل از اوست:
من عاشق عشق بودم افسوس // بی عشق حیات من تبه شد
در دل شرری ز آرزو بود // کانهم ز سرشگ غم سیه شد
***
زندگانی چیست نقشی با خیال آمیخته // راحتی با رنج و عیشی با ملال آمیخته
اصل امکان چیست وین انسان کبر اندوز کیست // منظری از هر طرف با صد سئوال آمیخته
هر یقینش با هزاران ریب و شک در ساخته //هر دلیلش با هزاران احتمال آمیخته
آن بلنداختر سپهر و این تبه گوهر زمین // هیچ در هیچ و خیال اندر خیال آمیخته
چیست زن ای وای این بازیگر این بازیچه چیست // خلقتى مکروه بــا غنج و دلال آمیخته
در دل شرری ز آرزو بود // کانهم ز سرشگ غم سیه شد
***
زندگانی چیست نقشی با خیال آمیخته // راحتی با رنج و عیشی با ملال آمیخته
اصل امکان چیست وین انسان کبر اندوز کیست // منظری از هر طرف با صد سئوال آمیخته
هر یقینش با هزاران ریب و شک در ساخته //هر دلیلش با هزاران احتمال آمیخته
آن بلنداختر سپهر و این تبه گوهر زمین // هیچ در هیچ و خیال اندر خیال آمیخته
چیست زن ای وای این بازیگر این بازیچه چیست // خلقتى مکروه بــا غنج و دلال آمیخته
زشتخویی را فروپوشانده با رنگ جمال // ضعف روحی را بروی احتیال آمیخته
آتشی سوزنده در اشک فریب افروخته // شهوتی با عفتی بی اعتدال آمیخته
کیست آخر جز فراهم ساز ناخوش لقمه ای // لقمه ای با اشک و با خون عیال آمیخته
رایت عزم الرجالش بر فلک افراشته // لیک در حزم النسا عزم الرجال آمیخته
الغرض گر نقش هستی را نِکو بیند کسی // یک جهان زشتی است با قدری جمال آمیخته
***
گم شد جوانیم همه در جستجوی عشق // اما رهم نداد طبیعت به کویِ عشق
من باغبان عشقم از آنرو که سالها // در گلشن امید نشستم به بوی عشق
معشوق ناشناس مرا ای صبا بگوی // دل میکشد به سوی تو یعنی به سوی عشق
روی نکو و خوی نکو داشتم چه سود // بیگانه بود همسر خوبم ز خوی عشق
شادم که بسته شد در هستی بروی من // شاید در دگر بگشایم به روی عشق
آتشی سوزنده در اشک فریب افروخته // شهوتی با عفتی بی اعتدال آمیخته
کیست آخر جز فراهم ساز ناخوش لقمه ای // لقمه ای با اشک و با خون عیال آمیخته
رایت عزم الرجالش بر فلک افراشته // لیک در حزم النسا عزم الرجال آمیخته
الغرض گر نقش هستی را نِکو بیند کسی // یک جهان زشتی است با قدری جمال آمیخته
***
گم شد جوانیم همه در جستجوی عشق // اما رهم نداد طبیعت به کویِ عشق
من باغبان عشقم از آنرو که سالها // در گلشن امید نشستم به بوی عشق
معشوق ناشناس مرا ای صبا بگوی // دل میکشد به سوی تو یعنی به سوی عشق
روی نکو و خوی نکو داشتم چه سود // بیگانه بود همسر خوبم ز خوی عشق
شادم که بسته شد در هستی بروی من // شاید در دگر بگشایم به روی عشق
منبع : دکتر ابوتراب رازانی، ۱۳۵۰، مدرسه عالی دختران ایران، صص ۳۰۳ – ۳۰۴
فاطمه قاضیها
منبع: کاتبان ـ قاجاریه