میراث مکتوب – دست کم از آغاز سده دوم هجری در بازار نقد ادبی عرب بحثی پیرامون اینکه آیا شعر باید از دانش، فلسفه و اندیشه به دور باشد یا اینکه مانعی در بهرهگیری شاعر از آن نیست، به وجود آمده است.
پیش از آشنایی مسلمانان با دانش و فلسفه سرچشمه گرفته از تمدن و فرهنگ یونان، ایران و هند، چنین بحثی مطرح نبود اما آن گاه که برخی شاعران نو گرای عباسی خواستند به هنر خود رنگی از دانش و اندیشه ببخشند، در حوزه نقد ادبی این عصر، برخی سخن سنجانِ پای در بند سنت ادبی عرب، با این پدیده از سر ناسازگاری در آمدند.
این امر زمانی به صورت یک درگیری کامل نقدی در آمد که ابوتمام از شیوهی یادشده در تئوری و در عمل، بهره گرفت. از همان زمان این شیوه همواره پیروان و مخالفانی داشته است. دعوای میان این دو گروه در واقع در گیری میان هواداران سنت و مدرنیته در حوزه ی ادب، هنر در جامعه ی عصر عباسی بوده است. در ادبیات فارسی شعر خاقانی بیشترین همانندی را با شعر ابوتمام دارد؛ او نیز باور داشت که شاعر نباید به گونهای سخن بگوید که همگان در یابند و برای درک سخن شاعر، این خواننده است که باید بر آگاهی خود بیافزاید. از این رو سرودههای ابوتمام و خاقانی به دیریابی زبان زد گشته است. فهم این سرودهها نه برای توده مردم بلکه همواره برای بسیاری از فرهیختگان ادبی نیز دشوار بوده است. شیوهای که این دو سرایندهی هنرمند طرح آن را ریختند، در ادبیات فارسی و عربی پایه گذار مکتبی شده که آن را «مکتب فنی» نامیده اند. در این شیوه با بهره گیری از ابزار های زیبا شناختی و اندیشه های ناب علمی، سخن دیرآشنا و دیگرگون جلوه می کند. در جستار پیش رو به آن دسته از ویژگیهای سروده های ابوتمام و خاقانی می پردازیم که سبب شده برای همگان آسان یاب و قابل درک نباشد.
دیریابی سرودههای ابوتمام و خاقانی، گاه پیامد شکل و قالب سخن این دو هنرمند فرمالیست است و گاه به حوزه معانی و ابداع درون مایههای شگفت و بهره گیری از معانی فلسفی، منطقی، اشاره های تاریخی و افسانهای و… در شعر آن ها بر میگردد.
متن کامل مقاله «دو شاعر دیریاب: خاقانی شروانی و ابوتمام طائی» که در شماره ۸ دوفصلنامه زبان و ادبیات عربی، منتشر شده است در فایل پایین بخوانید.