آنچه در ادامه می آید گفت و گوی مرکز پژوهشی میراث مکتوب با دکتر میرجلال الدین کزازی به بهانه کتاب جدید او فرزند ایران است. کتابی که با پیش زمینه داستانی درباره سرگذشت فردوسی نگارش شده است.
به عنوان پرسش نخست کمی درباره کتاب فرزند ایران و مضمون این اثر برای ما صحبت کنید.
فرزند ایران داستانی است بلند که من آن را بر پایه درگذشت فردوسی نوشتهام و نخستین کتابی است که در این زمینه در پیکره داستانی بلند به زبان پارسی نوشته شده است. در تاجیکستان نویسندهای چندی پیش داستانی در این باره نوشته شود ، اما زندگانی فردوسی را از آغاز تا انجام در برنداشت.
اما در شیوه تألیفی که برگزیده اید ظاهراً با آثار قبلی شما که بیشتر جنبه پژوهشی داشتند متفاوت بوده است.
بله. من در فرزند ایران پایه کار را بر سه بنیاد نهادهام؛ نخست هر آنچه فردوسی در شاهنامه درباره خود آورده است این بخش بسیار اندک است از چندین بیت در نمیگذرد، اما پیکره داستان را همین گفتههای استاد در باره زندگانی خویش میسازد. داستان برگرد این گفتهها در می تند و میگسترد. آبشخور دیگر در نگارش این داستان افسانههایی است که از دیرزمان درباره فردوسی بر زبانها روان بوده است و در کتابهای کهن مانند تاریخ سیستان، چهارمقاله آورده شده است و از این افسانهها من به گستردگی بهره بردهام. سومین آبشخور و بنیاد بخشهایی است که من خود پنداشتهام و بر داستان افزودهام تا داستان از دید داستانشناختی پیکرهای سخته و استوار بیابد.
زبان این اثر تا چه اندازه برگرفته از زبان شاهنامه است؟
زبانی که من در فرزند ایران به کار گرفتهام، همچنان زبانی است نوآیین همساز و هماهنگ با زمینه داستان و شکوه و شگرفی و والایی و ارجمندی فردوسی و شاهنامه. زبانی که من کوشیدهام روشن و روان باشد، خواننده در خواندن داستان به درنگ و دشواری دچار نیاید اما در همان هنگام زبانی باشد هنری زیباشناختی، شورانگیز. هر چند پیوستن این دو ویژگی با یکدیگر کاری خرد و آسان نیست. خوشبختانه از مهر یزدان این کتاب پس از پنج هفته که از نشر آن گذشت، نایافت شد به گونهای که ناشر هماکنون چاپی دیگر از آن را فراهم میآورد.
این داستان برگرفته از داستان های شاهنامه است یا اقتباسی است که شما از اثر و زندگی فروسی داشته اید؟
هر دو گونه است، بخشی از داستان از زبان فردوسی است، داستان از جایی آغاز میگیرد که استاد به دربار سلطان محمود رفته است تا شاهنامه را به او پیشکش بدارد، هنگامی که در تالار کاخ چشم به راه آمدن محمود است، به گذشته خویش میاندیشد. این گذشته در یاد و نهاد او جان میگیرد، آن را با خویش بازمیگوید. نیمه بیشینه داستان این یادکرد گذشته است که از زبان استاد بازگفته میشود. بخش دیگر داستان، از زبان نویسنده است. به سخن دیگر از نخست کس به سوم کس دیگرگون میشود، شیوه بازگفت داستان.
در اثری تألیف کرده اید اعتقاد دارید فردوسی از داستان سرایان چیره دست است. اما تأثیر فردوسی در این گونه شعری در شاعران پس از خود تا چه اندازه است؟
به گونه ای می توان گفت فردوسی پایه ریز و بنیادگذار این گونه از سخن پارسی است. حتی اگر در سروده های سخنوران پیش از او به نمودهایی از سخن پارسی می رسیم فردوسی آن را بسیار درگسترد و پرورد و پایه ای استوار برای این گونه از سخن پارسی ریخت.
اما بسیاری فردوسی را صرفاً ناظم شاهنامه ابومنصوری به نثر به شعر می دانند در اینجا این پرسش مطرح است فردوسی در تکوین شاهنامه و تکامل کمی و کیفی آن به شکلی که امروزه می بینیم نقش داشته است یا خیر؟
این پرسش نغز و بنیادینی است در شاهنامه شناسی که یکی از لغزشگاه های بزرگ هم شناخته می شود. لغزشگاهی که بسیاری کسان،حتی آنان که با شاهنامه آشنایی دیرینه دارند در آن لغزیده اند. کسانی برای آنکـه فردوسی را ارج نهند و شکوهی افزون تر به شاهنامه بخشند بر آن رفته اند که فردوسی داستان های کهن ایران را آن چنان که خود می پسندیده سروده است و به دیگر سخن بسیاری از پاره ها، بخـش ها و نکته هایی که در داستان های شاهنامه می باشد، برساخته و پدید آورنده فردوسی است. من با این دیدگاه یکسره ناسازم، اگر چنین می بود شاهنامه آن چنان که گفته آمد، نامه فرهنگ و منش ایرانی نمی توانست بود.
من بـارها نـوشـتـه ام و گـفـتـه ام کـه فـردوسـی به آبشـخـورهـای خـود سـخـت پـایـبـنـد بـوده اسـت. بـرخــورد فـردوسـی بـا داســتـان ایـران کــه آن را در می پیوندد، برخوردی آن چنان باریک بینانه و به پروا است که گـــرونـــده ای بـا نـامه مـیـنـوی و آیـیـنـی خــود مـی تواند داشت. چگونه این گرونده هنگامی که می خواهد آن نامه مینوی را باز بـنـویـسـد یا به شیوه ای از آن بهره بَرَد بـرخـود بـایـسـتـه می داند که کمترین دگرگونی را در آن روا ندارد، فـردوسـی هـم بـا داسـتـان ایـران بـه هـمـیـن شیـوه بـرخورد کرده است. این پایـبـنـدی بـه آبـشـخـور، نـه تـنـها از پایه بلند فردوسی و ارج بـسـیـار شـاهنامه نـمـی کـاهـد بـلـکـه آن را فراتر مـی بـرد بدان سان که گفته شد از ایـنـکه تـنـها شاهکاری ادبی باشد.
گویا علاوه بر این کتاب، اثر دیگری نیز پدر ایران با رویکرد داستانی نگارش کرده اید. استاد اگر امکان دارد کمی نیز درباره این اثر صحبت کنید؟
این کتاب دومین داستان بلند است که برنهاده شده بود که نوشته بشود و به چاپ برسد. این داستان به فرزند ایران میماند. از دید پیکره و ساختار با آن سنجیدنی است. در این داستان که پدر ایران نام خواهد گرفت یا شهریار روشنایی و داد، من داستان کوروش بزرگ شهریار نامدار هخامنشی را نوشتهام. همچنان برپایه سه آبشخور: پیکره داستان را رخدادهای تاریخی می سازد، اما آبشخورهای دیگر در نوشتن داستان افسانههایی است که درباره کوروش گسترش و روایی داشته است، پارهای از آنها را هردوت در کتاب خویش بازآورده است. بخش سومین همان است که من چونان نویسنده داستان پنداشتهام و بر داستان یا بر آن دو بخش دیگر افزودهام. این کتاب را هم انتشارات معین چاپ خواهد کرد.