کد خبر:3321
پ
kateban-m-2

سلسله‌ای از ردیه‌نویسی‌ها میان زیدیان و اسماعیلیان (۵)

در شمارهٔ گذشته این نکته را مد نظر قرار دادیم که یحیی بن حمزه در تحریر دوم و بزرگتر کتاب مشکاه الأنوار به روشنی بند بند ردیه‌ای اسماعیلی را بر زیدیان که خود مشتمل بر بندهای پی‌درپی متنی از حسن بن محمد الرصّاص در رد بر باطنیان و اسماعیلیه بوده نقل می‌کند و البته بعد جوابی تفصیلی به ردیه اسماعیلی می‌دهد

میراث مکتوب – در شمارهٔ گذشته این نکته را مد نظر قرار دادیم که یحیی بن حمزه در تحریر دوم و بزرگتر کتاب مشکاه الأنوار به روشنی بند بند ردیه‌ای اسماعیلی را بر زیدیان که خود مشتمل بر بندهای پی‌درپی متنی از حسن بن محمد الرصّاص در رد بر باطنیان و اسماعیلیه بوده نقل می‌کند و البته بعد جوابی تفصیلی به ردیه اسماعیلی می‌دهد. در هر دو تحریر این اثر یحیی بن حمزه به هیچ وجه اشاره ای به نویسنده ردیه اسماعیلی نشده و هویت او معلوم نیست. تنها روشن است که نام کتاب اسماعیلی مورد رد در گفتار یحیی بن حمزه، جالیه قلوب المسترشدین وماحیه شبه الملحدین بوده است. از طریق منابع کتابشناسی اسماعیلی می توان به هویت نویسنده این کتاب جالیه قلوب المسترشدین پی برد. این کتاب اثری است از الداعی المطلق طیبی یمن، محمد بن حاتم بن الداعی الحسین بن علی بن محمد بن الولید الأنف القرشی (د. ۷۲۹ ق) از خاندان آل الولید که سلسله ای از داعیان مطلق طیبی یمن در طول قرنهای متمادی بوده اند. این را هم باید اضافه کرد که در کتابشناسی های اسماعیلی هیچ گاه ظاهراً به وجود نسخه ای از این کتاب اشاره نشده و حتی موضوع آنرا نیز متذکر نشده اند و طبعاً اشاره ای هم به کتاب یحیی بن حمزه که در پاسخ بدان نوشته شده نشده است. این در حالی است که از طریق کتاب یحیی بن حمزه و به ویژه تحریر دوم آن بخشهای زیادی از متن کتاب همینک در اختیار است. کتاب مشکوه الأنوار امام یحیی بن حمزه بدین ترتیب ردیه ای است بر اثر این داعی اسماعیلی که خود اثری بوده است در رد بر رساله ای از حسن بن محمد الرصّاص که آن هم در بخشی از اثر خود ناقل کتابچه ای کم برگ از استادش قاضی جعفر ابن عبد السلام در رد بر اسماعیلیان و باطنیان بوده است. یحیی بن حمزه کم و بیش معاصر همین داعی مطلق بوده و طبعاً به ردیه او بر حسن بن محمد الرصّاص که متکلم برجسته زیدیان در ادوار مختلف بوده واکنش نشان داده است. اما داستان بدینجا ختم نمی شود. از طریق متنی اسماعیلی که از آن نسخه هایی در اختیار است و نامش عاصمه نفوس المهتدین وقاصمه ظهور المعتدین است همینک می دانیم که داعی مطلق یاد شده، بعد از آنکه کتاب جالیه را نوشته، کتابش توسط شخصی از زیدیان مورد انتقاد قرار گرفته و او ناچار شده این بار در جواب آن ردیه زیدی، دیگر بار کتاب عاصمه یاد شده را تفصیلاً بنویسد و بدین ترتیب این سلسله ردیه نویسی تداوم بیشتری یافته بوده است. اما با مقایسه متن عاصمه با متن مشکوه الأنوار روشن است که ردیه داعی مطلق ناظر به ردیه یحیی بن حمزه بر کتاب جالیه این داعی نبوده و در واقع شخص دیگری علاوه بر یحیی بن حمزه، کتاب داعی مطلق محمد بن حاتم را رد کرده بوده است. از مقدمه عاصمه روشن می شود که نام این ردیه دوم، قاطعه بوده است. اینکه آیا داعی مطلق از ردیه یحیی بن حمزه بر جالیه خود مطلع شده بوده و یا نه و بدان آیا واکنشی نشان داده بوده یا خیر بر ما پوشیده است. حال باید دید که کتاب قاطعه تألیف کیست؟
در منابع کتابشناسی یمنی از یک القاطعه فی الرد على الباطنیه در دو جلد یاد می شود (مثلاً نک: الشوکانی، البدر الطالع، ۲/۲۷۷) بی آنکه نسخه ای خطی از آن تاکنون سراغ گرفته باشند؛ تألیف دانشمند و متکلم و فقیه برجسته زیدی یمن، شرف الدین محمد بن یحیی بن أحمد ابن حنش (د. ۷۱۹ق)که نویسنده کتابی است بسیار ارزشمند در علم کلام معتزلی به نام الغیاصه فی أصول الدین (شرحی بر خلاصه تألیف احمد الرصّاص). از این کتاب نسخه های متعددی در اختیار است. از دیگر آثارش باید از التمهید والتیسیر لفوائد التحریر، شرح التقریر و چندین شرح و تعلیقه بر اللمع همه در فقه نام برد. بنابراین باید مقصود از قاطعه در کلام داعی مطلق محمد بن حاتم، همین قاطعه تألیف ابن حنش باشد.
با توجه به تاریخ و دوره زندگانی ابن حنش بدین ترتیب باید گفت که دانشمند زیدی دیگری هم در همان دوره یحیی بن حمزه به کتاب جالیه پاسخ داده بوده است. البته پاسخ ابن حنش ظاهراً اندکی جلوتر از پاسخ یحیی بن حمزه نوشته شده بوده است. در منابع تاریخی و شرح حال نگاری زیدیه در مورد اینکه القاطعه ردیه ای بر کتابی از اسماعیلیان بوده گویا، دست کم تا آنجا که نویسنده این سطور جستجو کرده اشاره ای نشده است و چنانکه گفتیم از آن نسخه ای هم تاکنون گزارش نشده؛ اما ما از طریق متن عاصمه بخشهای زیادی از متن کتاب قاطعه ابن حنش را به توضیحی که خواهد آمد در اختیار داریم. بنابراین بعد از تألیف کتاب قاطعه از سوی ابن حنش، الداعی المطلق محمد بن حاتم باز در مقام پاسخ برآمد و این بار کتابی نگاشت به نام عاصمه نفوس المهتدین. از این کتاب اخیر نسخه ای پر برگ در کتابخانه انستیتوی مطالعات اسماعیلی در لندن (نسخه مورد استفاده در این مقاله) و نیز نسخه ای ناقص از آن (تا بخشی از فصل چهارم؛ مجلد اول) در کتابخانه زاهد علی در همان مجموعه موجود است و نویسنده این سطور موفق به مطالعه و بررسی این دو نسخه بوده است. جالب است بدانیم که این کتاب را در کلیه منابع و کتابشناسی های اسماعیلی و از جمله در فهارس کتابخانه های یاد شده (برای این منابع، نک: فهرست مجدوع، ص ۱۰۴:”ومنها الرساله الموسومه بعاصمه نفوس المهتدین وقاصمه ظهور المعتدین فی الرد علی الحسن بن محمد الرصاص فیما سبّ به أهل الإختصاص ونسبه إلی الخواصّ” و می گوید که این کتاب شبیه کتاب دامغ الباطل ابن الولید است و از آن الهام گرفته؛ چنانکه می گوید الرصّاص نیز متأثر از غزالی بوده است در رد بر اسماعیلیان. چنانکه می بینیم او کتاب را رأساً ردیه ای بر رصّاص می داند و یادی از القاطعه نمی کند؛ فهرست ایوانف، ص ۸۱، ش ۲۷۸؛ فهرست پوناوالا، ص ۱۷۴ تا ۱۷۵، ش ۱۰؛ فهرست گاچک، جلد اول، ش ۱۰؛ فهرست کتابخانه زاهد علی، ص ۲۳ تا ۲۴)، به غلط از داعی مطلق ادریس بن الحسن بن عبد الله بن الولید، نویسنده مشهور طیبی یمن فرض کرده اند، در حالی که نویسنده عاصمه در آن و در مقدمه به صراحت می نویسد که پیشتر کتاب جالیه قلوب را نوشته و حال در این کتاب قصد دارد که کتاب قاطعه را که البته از مؤلف آن نامی به میان نمی آورد، پاسخ گوید. در منتزع الأخبار برهانپوری، ص ۱۶۹ از رساله ای از داعی ادریس یاد شده، به نام “رساله فی الرد علی عالم من علماء الزیدیه وهدم ما بناه فی کتابه من المحال وأتی فیه من کلامه بشرّ مقال واثبات مذهب الأئمه الطاهرین من أهل بیت رسول الله خیر آل”. محقق کتاب، سامر فاروق طرابلسی به خطا گمان برده این رساله همان “الرساله الموسومه بعاصمه نفوس المهتدین” داعی ادریس است؛ در حالی که چنانکه گفتیم نویسنده عاصمه همان نویسنده جالیه است و بنابراین کتاب، تألیف داعی مطلق محمد بن حاتم است و نویسنده آن بر داعی ادریس متقدم.
در این کتاب پر برگ و حجیم، داعی اسماعیلی محمد بن حاتم، بخشهای عمده متن قاطعه را که در اصل شامل جالیه این داعی اسماعیلی و به نوبه آن شامل کتاب رصاص نیز بوده بند بند نقل می کند و به تفصیل پاسخ می دهد. آنچه از کتاب جالیه در این کتاب عاصمه نقل شده با آنچه از جالیه در تحریر بزرگ مشکاه الأنوار یحیی بن حمزه در اختیار داریم برابری می کند و بدین ترتیب ما به واسطه تحریر بزرگ مشکاه الأنوار و نیز نسخه عاصمه نفوس المهتدین خوشبختانه همینک هم به کتاب رصاص (و از آن طریق به ردیه قاضی جعفر) دسترسی داریم و هم به ردیه های اسماعیلی «جالیه» و زیدی «قاطعه».
در اینجا مقدمه کتاب عاصمه را که مشتمل بر اطلاعاتی درباره زمینه تألیف آن است بر اساس نسخه انستیتوی اسماعیلی لندن نقل می کنیم. در این نسخه خطاهای زیادی رفته و تصحیح آن نیازمند صرف وقت بیشتری است. اینجا عین آنچه در نسخه دیده می شود را نقل می کنیم. کما اینکه ملاحظه می کنیم کاتب نسخه متأخر این کتاب گمان برده که این کتاب تألیف داعی ادریس است.
صفحه عنوان نسخه چنین است: «کتاب عاصمه نفوس المهتدین لبعض الدعاه الیمانیین أعلی الله قدسهم والظن الأغلب لسیدنا إدریس أعلی الله قدسه ورزقنا شفاعته وأنسه»
«[ص ۵ ] أما بعد فإنا لما وقفنا علی رساله حسن بن محمد بن (کذا) الرصّاص وما أضیف إلیها من کلام جعفر بن أحمد بن أبی یحیی بما یتضمن جمیع ذلک من القول فی إبطال // ۶ الباطل بزعمهما وأجبنا عن کلامهما بما تتضمن رسالتنا المعروفه بجالیه قلوب المسترشدین وماحیه شبه الملحدین توخینا فیها إبانه الحقّ لسبیل إثبات التأویل وإزاحه الباطل بثبوت الحجه والدلیل وملنا فیها عن سلوک منهج الثبات (؟) وضربنا صفحاً عن ولوج ذلک الباب لکننا وسمناهما مخالفتهما للعارف العاقل أحدهما بالأحمق والآخر بالجاهل لکونهما تکلما علی ما لم یعرفا معناه وبیانه وحکما علیه بما لم یحکما فیه برهانه لخلوهما عن علم ما أوجبته فروعه وأثبتت أصوله بل کذبا بما لم یحیطا بعلمه ولما یأتیهما تأویله فلذلک وقع الإسمان علی مسمی وحقّ التعییر لهما به لما عمیا عن الحقّ وصما وقلنا ذلک فی جنب ما لوّحا به وصرّحا من السبّ صغیر وفی خلال ما أورداه من ذلک قلیل من کثیر فوقعت رسالتنا المذکوره فی ید بعض من یلی بنفسه تیها وعجبا وازداد للآخره // ۷ بغضا وللدنیا حبّا مذهبه المعانده لأهل الحقّ والمناصبه والمخالفه لهم بما یوجبه حقیقه الدیانه والمحاربه طلباً للرئاسه یتخطی بحطام هذه الدنیا فنظر إلی رسالتنا بمقله عمیاء تهاجت لذلک بلایله وجاشت علی أهل الحقّ مراجله فتصدّی للنضال وحاد وبه (؟) تعرّض فی میدان الجدال وجاد فجمع أقا[و]یل کاذبه ولفق أباطیل زائله غازیه قد أحکم عقدها وأوثق ربقها زعم أنها عقدتنا المکفوفه وذخیرتنا المصونه فجعلها قاعده لکتابه ومقدمه لخطابه وجوابه وبسط بالسبب والأذی لسانه ودفع بالمبالغه فیه بنیانه ووسم ذلک بالرساله القاطعه وهی غیر بالغه إلی مراده ولا نافعه فنظرنا فیها فوجدناه قد أثبت فیها مع ما ذکرناه من السفاهه والسبب والجرأه علی الله تعالی بما لفق من الفریه علینا والسلب مسائل قد أدخلها فی انتهائها وخاطها // ۸ بأدله من إمامها وودائها (؟) زعم أنه لا یقدر لها علی جواب ولا یؤتی لفک مسلکها وفتح مقفلها بصواب فلم یسعنا ؟ السکوت عن الإجابه والقعود عن تبیین الخطأ فی ذلک والإصابه لما یدخل فی ذلک من الشبهه والریب علی ضعفاء القلوب ویعترض فی دینهم بسببها من عوارض الشکوک والعیوب فرأینا بتوفیق الله تعالی وعونه وماده ولیه فی أرضه الحافظ لدینه أن نجیب عن رسالته المذکوره وتوضیح عویص مسائله المسطوره ونبین خطأها وعوارها ونطفی لهبها و شرارها بما یکون شفاء للقلوب العارفین ودواء الأدواء الحائزین الواقفین وأطربنا عن جواب ما أبدی من الفحش والعیناه (؟) [و]أعرضنا عن سلوک طریقه وألقیناه صیانه لاعراضنا من الطبع والشین ونزاهه لألستنا عن الدنس والرین ولأنّ أحسن جوابی الفحش السکوت والحلم عن مجازاه الجاهل // ۹ من أشرف النعوت ولله القائل حیث قال شعری (؟) علمی بأنک جاهل هو جنت لک من عقابی وجواب ذلک أن یقابل بالسکوت عن الجواب مع أنه لا یجاری فی هذا المیدان ولا یدرک شاؤه فیما حکی به نفسه انسان واقتصرنا علی إیراد جوابه ومده (؟) علی ترتیب أبوابه وفصوله دون ما حکی عن شیخیه وجوابنا لهما فی مبتدأ الکلام وأصوله الذین کنی عنهما بالفصل الأول والفصل الثانی بما تضمناه من الألفاظ والمعانی استغناء بذکر ذلک فی رسالتنا الجالیه میلاً إلی الإیجاز والإختصار بالمعانی الوافیه ووسمنا رسالتنا هذه بعاصمه نفوس المهتدین وقاصمه ظهور المعتدین وهی تشتمل علی سته أبواب:
الباب الأول یتضمن حکایه صدر کتابه ومقدمته والجواب عنه یجمع فصولا
الباب الثانی یتضمن حکایه ما أجاب به فی الباب الأول من الرساله الجالیه والجواب عنه یجمع فصولا
الباب الثالث یتضمن حکایه ما أجاب به فی الباب الثانی// ۱۰ من الرساله الجالیه والجواب عنه یجمع فصولا
الباب الرابع یتضمن حکایه ما أجاب به فی الباب الثالث فی رسالتنا الجالیه والجواب عنه
الباب الخامس فی حکایه ما جاء به عن الرساله التی جعلناها خاتمه من رسالتنا الجالیه
الباب السادس فی حکایه ما ذکر فی الفصل الذی ختم به رسالته والجواب عنه…»
آنگاه نویسنده اسماعیلی کتاب، اولین قسمت ردیه خود را بدین ترتیب آغاز می کند: “الباب الأول یتضمن حکایه کتابه ومقدمته والجواب عنه یجمع فصولا. الفصل الأول من الباب الأول فیما حکاه فی الفصل الأول من فصول مقدمه کتابه والجواب عنه” و بدین ترتیب بر اساس تبویب و فصل بندی منظمی و با اعتناء به آنچه در کتاب قاطعه آمده به رد گفتار ابن حنش به تفصیل می پردازد.
در اینجا نمونه هایی از نقل ها از ردیه ابن حنش در ضمن کتاب عاصمه و ردیه نویسنده بر آن را می آوریم. این نمونه ها ما را با ساختار اثر ابن حنش که ظاهراً چنانکه گفتیم متأسفانه از میان رفته بیشتر آشنا می کند و شیوه مؤلف زیدی و مبانی ردیه نویسی او را بر علیه اسماعیلیان و باطنیه بهتر می شناساند. از دیگر سو نقلهای زیر تا حدودی شیوه ردیه نویسی داعی اسماعیلی را در این اثر در رد ابن حنش و چگونگی دنبال کردن فقرات کتاب او را بر پایه ردیه ها و مجادلات قدیمتر و در این سلسله از رسالات و کتابهای جدلی طرفین در رد بر یکدیگر نمایان می کند. خوشبختانه چنانکه می بینیم بر اساس کتاب عاصمه ما می توانیم به بخش اعظم کتاب ابن حنش دسترسی پیدا کنیم؛ کما اینکه بر اساس این اثر بخشی قابل توجه از کتاب جالیه که در اثر ابن حنش نقل شده نیز از طریق کتاب عاصمه در دسترس قرار می گیرد. نویسنده عاصمه به دلیل اینکه پیشتر نقلهای حسن بن محمد الرصّاص و قاضی جعفر ابن عبد السلام را در کتاب جالیه نقل کرده بوده دیگر در متن کتاب عاصمه نیازی به نقل این بخشها که دیگر بار توسط ابن حنش در کتاب قاطعه نقل شده بوده، نمی بیند؛ اما خوشبختانه این بخشها در ردیه دیگری که بر جالیه داریم؛ یعنی متن تحریر بزرگتر کتاب مشکوه الأنوار امام یحیی بن حمزه چنانکه پیشتر اشاره کردیم موجود است. از طریق همین کتاب نیز بخشهای مکملی از متن کتاب جالیه را نیز طبعاً در اختیار داریم، چرا که کتاب مشکوه الأنوار در واقع ردیه ای است بر کتاب جالیه. حال به نقل مواردی از متن نسخه خطی عاصمه می پردازیم:
– در ص ۷۶: الفصل الثانی من الباب الأول فیما حکاه فی الفصل الثانی وهو فی بیان سبب حدوث مذهبهم ومتی حدث (نقل تا ص ۷۹). از ص ۸۱ تا ۸۷ مطالب گویا منقول است از غزالی و این مطلبی است که داعی اسماعیلی هم بدان اشاره می کند (در ص ۸۷).
– در ص ۹۵ از “البلاغ السابع” یاد می کند تا ص ۱۰۰ : “وهو آخر فصله الثانی من فصل مقدمته”.
– در ص۱۰۱: الفصل الرابع من الباب الأول فیما حکی فی فصله الثالث من فصول مقدمته والجواب علیه. قال هذا الجاهل: وأما الفصل الثالث فی ذلک طرف من تأویلاتهم للقرآن الکریم التی هی الباطن بزعمهم فنشیر إلی طرف من ذلک لیزداد الناظر فی کتابنا هذا بصیره فی زندقه القوم…
– در ص ۱۰۴ نقل از البیان ابو یعقوب سجستانی می کند و باز در ادامه نقل از حسن بن محمد الرصّاص دارد تا ص ۱۰۷٫
– در ص ۱۱۰: الفصل الخامس من الباب الأول فی حکایه //۱۱۱ فصله الرابع والجواب عنه. قال: وأما الفصل الرابع وهو الکلام علیهم فی الباطن والدلیل القاطع علی ابطال ما یدّعونه من أنّ لکلّ ظواهر و (کذا) باطناً وتحت کلّ کلمه من القرآن الکریم والسنه الشریفه معنیً کامناً …تا ص ۱۱۷
از ص ۱۲۷ برهان دوم تا ۱۲۹
از ص ۱۲۹ برهان سوم تا ۱۳۷
– ۱۴۶ : فصل ثمّ قال: البرهان الرابع أن یقال لهم سلّمنا أنّه لا بدّ من الرجوع إلی المعصوم وأنّ العقل وغیره … تا ص ۱۴۹
برهان خامس در ۱۷۲
بدین ترتیب می بینیم که در باب اول کتاب عاصمه به فصول مختلف مقدمه قاطعه ابن حنش پاسخ داده شده است؛ تفصیلاً.
– در ص ۱۸۰ : الباب الثانی فی حکایه ما أجاب به عن الباب الأول من رسالتنا الجالیه والجواب عنه یجمع فصولاً
– در ص ۱۸۰؛ گفتار ابن حنش: ثمّ قال: الکلام علیه وبالله التوفیق أنّ صاحب الرساله جعل عمده رسالته وعنوان دلالته الثلب والذم لخصمه والإغراق فی تجهیله وحمقه حتّی // ۱۸۱ أنّه قال لوقاحته وسوء أدبه وخساسته ورداءه مذهبه لایصدر حکایه عن الإمامین الحبرین العلامین الصدرین شمس الدین وحسام الدین شحاکی المرده الملحدین وجمال الإسلام والمسلمین جعفر بن أحمد والحسن بن محمد رضی الله عنهما وأرضاهما وجعل جنّته الخلد مقرّهما ومثواهما الا بالتجهیل والتجمیل الذی هو أهله وهو به خلیق … تا ص ۱۸۳
– در ص ۱۸۵؛ گفتار داعی اسماعیلی و ابن حنش: فصل: ثمّ حکی تمام ما ذکرناه فی صدر رسالتنا ثمّ قال: الکلام علیه وبالله العون والتأیید قوله: وقد سمت رسالته والفصل المضاف إلیهما فصولاً ؟ وکذلک نقسم کلّ فصل مما ذکره صاحب الرساله علی فصول ثلاثه الفصل الأول فی حکایه ما حکاه صاحب الرساله عن الشیخ حسام الدین فی رسالته والقاضی شمس الدین فی فصله علی الوجه الذی حکاه ورواه والفصل الثانی فی حکایه ما أجاب به صاحب الرساله علی الوجه الذی ذکره بألفاظه والفصل الثالث فی الجواب الواضع عمّا أجاب به بزعمه وسطره. وأمّا قوله: وسمیت رسالتی هذه بجالیه قلوب المسترشدین فذلک اسم // ۱۸۶ بغیر مسمّی …-ص ۱۸۷ از ابن حنش: … عن أدله القاضی شمس الدین والز[ا]ماته فأما رسالته فهی مبنیه علی التحقیق علی ثلاثه أبواب. الباب الأول فی الذم لخصمه …. الباب الثانی فی الرمز إلی نفی الصانع الحکیم والقدح فی القرآن .. فأما الباب الأول فقد کفانا فی الجواب عنه ..
– ۱۸۸ گفتار داعی اسماعیلی: الجواب نقول وبالله التوفیق أما ما ذکر من تقسیم فصول رسالتنا علی ما أراد علی فصول ثلاثه فلم نجد کلامه فی ذلک ثابتا …
-۱۹۰: الفصل الثانی من الباب الثانی فی حکایه ما أجاب به فی هذا الفصل والجواب عنه. ثم قال: الباب الأول من أبواب کتابنا وهو فی نقض کلامه الذی زعم أنه أجاب به عن حجج الشیخ حسام الدین فی إبطال الباطل واستدلالاته [و]قد قدمنا إنا نرتّب الکلام علیه فیما ذکر علی ثلاثه فصول: الأول فی حکایه کلام الشیخ حسام الدین رضی الله عنه وهو الابتداء والثانی فی حکایه ما أجاب به صاحب الرساله بزعمه عما ذکر الشیخ والثالث فی نقض جوابه والکلام علیه.
ثم حکی الفصل الأول والفصل الثانی؛ ثم قال: الفصل الثالث فی نقض جوابه والجواب عنه. اعلم أولاً أن صاحب الرساله فی أجوبته فی هذه الرساله لما أعجزه الجواب ولم یجد إلیه سبیلا اعتمد علی سجع الألفاظ وتکریر العبارات التی یستغنی عنها وتکثیرها / ۱۹۱ تا ۱۹۳ گفتار ابن حنش را عیناً نقل می کند.
– ۱۹۵: الفصل الثالث من الباب الثانی: ثم حکی کلام شیخه وسماه الفصل الأول ثم حکی ما أجبناه وبه سماه الفصل الثانی ثم قال الفصل الثالث فی نقض ما أجاب به فذلک من وجوه … تا ۱۹۹ نقل می کند کلام ابن حنش را.
– فصل بعدی از ۲۰۴ باز نقل از کتاب ابن حنش است تا ص ۲۰۶٫
– ۲۱۸ : الفصل الرابع من الباب الثانی: ثم حکی ما ذکرناه من کلام شیخه وسماه الفصل الأول //۲۱۹ ثم حکی ما أجبناه به وسماه الفصل الثانی ثم قال : الفصل الثالث فی الکلام علیه فذلک من وجوه أحدها أن یقال قد قدمنا أیضاً بطلان ما ذکرت من الجمع بین الظاهر والباطن بوجوه شافیه وافیه فبطل ما اعتمدت علیه ههنا. الوجه الثانی …
چنانکه می بینیم ابن حنش در کتابش قاطعه در هر باب سه فصل را تنظیم کرده که فصل اول نقل کلام حسن بن محمد الرصاص / قاضی جعفر بوده که در واقع حلقه اول از این سلسه از ردیه هاست. در فصل دوم ردیه داعی اسماعیلی را در کتاب جالیه بر گفتار رصّاص نقل می کند و بعد در هر باب در فصل سوم به مطالب کتاب جالیه پاسخ می دهد. داعی اسماعیلی در کتاب عاصمه، در هر باب که به رد بابی از کتاب قاطعه ابن حنش اختصاص داده، مطالب فصول اول و دوم را به دلیل آنکه عملاً قبلاً در کتاب جالیه نقل شده تکرار نمی کند اما مطالب فصل سوم هر باب کتاب ابن حنش را (که به مناسبت اشاراتی به مطالب فصل دوم هر باب دارد) نقل می کند و آنگاه به آنها پاسخی تفصیلی می دهد.
– در ص ۴۴۱: الباب الثالث ما یتضمن ما أجاب عنه فی الباب الثانی من رسالتنا الجالیه // ۴۴۲ والجواب عنه. الفصل الأول منه حکی فیه ما حکیناه من کلام شیخه وسماه الفصل الأول ثم حکی ما أجبناه به وسماه الفصل الثانی ثم قال: وأما الفصل الثالث فی الکلام علیه. فاعلم أن صاحب الرساله فی هذا الفصل أکثر وأهدر ذلک أنه تکلم فیما جهل فرعه وأصله وأدخل نفسه فیما لیس هو أهله فخبط خبط العشواء …
– الباب الرابع فی حکایه ما أجاب به عن الباب الثالث فی رسالتنا الجالیه ثم حکی ما حکیناه من کلام قاضیه جعفر بن احمد بن عبدالسلام بن أبی یحیی وسماه الفصل الأول ثم حکی ما أجبناه به وسمّاه الفصل الثانی ثم قال: الفصل الثالث فی الکلام علیه فنقول وبالله التوفیق: أما إبتداء کلامه بقوله فی جوابه الذی خلع عن وجهه قناع الأدب والحیاء فذلک نهایه سوء الأدب وغایه قله الحیاء ولکنّه لما اقتحمته الحجج وخرس عن الجواب ستره بالوقاحه والأذی ….
– در ص ۵۶۶: از کلام داعی اسماعیلی: ..فإذا کان ذلک غرض صاحب الرساله القاطعه وقاضیه وأهل مذهبه فاعتقاد سخیف ولذلک جاز …
-در ص ۹۴۷: الباب الخامس فی حکایه ما أجاب عن الرساله التی جعلناها خاتمه رسالتنا وأورد فصلا منها إلی قوله: والاتساع ممنوح، ثم قال: فهذا فصل من کلامه الذی حکاه عن بعض أهل ضلالته وانتخبه ختامتا (کذا: ختاماً) لرسالته ونحن نورد فصلا فصلا ثمّ نتکلم علیه أولا فأولاً علی وجه الاختصار والایجاز // ۹۴۸ بما یهدم قواعده ویرد شواهده …
– در ص ۱۱۴۱: الباب السادس فی حکایه ما ذکره فی الفصل الذی ختم به رسالته والجواب عنه. الفصل الأول ثم قال: وأما الفصل الذی وعدنا أنا نختم به الکتاب // ۱۱۴۲ وهو الکلام فی فضل زید بن علی علیه السلام وبیان فضل الزیدیه وتمیزهم علی جمیع الفرق وبیان فضل علم الکلام علی غیره من العلوم ومعرفه ثمرته فإن أن (؟)صاحب هذه الرساله (؟) فمن جمله رسالته هذه من الذم لأهل مذهبنا والإزراء علیهم والعضو (؟)من جانبهم وکذلک من الهمزه بعلم الکلام والذم للمتکلمین ما أوجب علینا أن نرد علیه وذلک فی (کذا) ردا جمیلا ونورد فی ذلک فصلاً جلیلاً علی وجه الإختصار والإیجاز ….
– در ص ۱۲۵۰ : فصل؛ ثم قال: وهذا حین أتینا علی الفراغ من قطع أباهر الجالیه … وقد صادف ورودها علینا حین ترادف الأشعال وتزاحم الأثقال وتقسم البال ومحاجزات الأیام واللیالی ولم نر بکل الإقبال ولا یصرف أکثر الأوقات إلیها بل لو لا ما ذکرناه فی خطبه الکتاب لما رأینا بترک الجواب علیها بأساً ولا رفعنا لها رأساً وهذا أول جواب // ۱۲۵۱ ورد عن جهاتنا علیه وأول سهم سدّد لمقابلته وفوق إلیه …وقد ترکنا من فضائحهم شیئاً کثیراً وإن عدتم عدنا وجعلنا جهنم الکافرین حصیرا ….
با وجود اینکه در اینجا ابن حنش خصم اسماعیلی خود را تهدید می کند که اگر پاسخی به نوشته اش بدهد آن را هم در نوشته ای دیگر پاسخ خواهد داد اما ما اطلاعی از وجود چنین پاسخی نداریم و ظاهراً هیچ گاه ابن حنش موفق به پاسخگویی به کتاب عاصمه نشد.
– در ص ۱۲۵۲: …. هذا آخر قول الرصّاص وجوابه قد کان افتتحت بقوله الجواب ثم لم یتمه أصلاً
تکه های مختلف متن القاطعه باز در میان صفحات ذیل دیده می شود: از ص ۱۰ تا ۱۴؛ از ص ۱۸ تا ۲۲؛ از ص ۲۶ تا ۳۰؛ از ص ۳۱ تا ۳۴ ؛ از ص ۳۹ تا ۴۱ ؛ از ص ۴۲ تا ۴۳ ؛ از ص ۴۴ تا ۴۵ ؛ از ص ۴۵ تا ۴۷ (در ص ۴۵ از المتوکل بالله احمد بن سلیمان نام برده شده)؛ ص ۴۸ به بعد (در ص ۴۸ نقل از المؤید بالله و پاره ای از “البلاغ” دیده می شود)
نسخه ما در ۱۲۵۳ صفحه پایان می گیرد.
باید این نکته را هم متذکر شویم که بخشی از متن کتاب عاصمه به تبع بحثهای کتابهای قبلی در این سلسله از ادبیات جدلی بین طرفین به مباحث و عقاید فلسفی باطنیان و اسماعیلیان طیبی اختصاص می یابد. در صفحه ۱۰۰۴ از نسخه خطی محل استفاده، نویسنده اسماعیلی ابراز می دارد که دو نوع فیلسوف وجود دارد: فیلسوفان معتقد به قدم عالم و مخالف با انبیاء و فیلسوفان معتقد به حدوث عالم و عمل به شرائع. در اینجا او از این دست فیلسوفان دفاع می کند و آنان را حکیم می خواند . در دنباله بحث درباره علیت خداوند و تأثیر و مؤثرات مطرح می شود و توضیح می دهد که بخشی از نزاع زیدیان با اسماعیلیان ریشه در منازعات آنان به عنوان متکلمان با فلاسفه دارد. مطالبی که ابن حنش پیشتر در ردیه خود بر رساله جالیه در رابطه این دست مباحث مطرح کرده و در متن کتاب عاصمه بازتاب یافته نشان از اطلاع ابن حنش نسبت به این موضوعات فلسفی و حتی علم منطق دارد؛ کما اینکه به خوبی از شخصیت و دیگر آثارش هم پیداست (نمونه: ص ۱۰۴۷).
از دیگر نکات جالب توجه در متن کتاب عاصمه این است که از طریق متنهای جالیه، قاطعه و عاصمه؛ در کلام خود داعی اسماعیلی و یا در کلام منقول از ابن حنش گاه اطلاعات مهمی از تاریخ زیدیه و اسماعیلیه یمن و نیز از مناسبات این دو گروه مذهبی در این سرزمین دیده می شود که شایسته مطالعه و بررسی تاریخنگاران است. نمونه هایی را اینجا نقل می کنیم:
– در ص ۲۸۲ از کلام ابن حنش:
«…وکذلک الإمام المتوکل علی الله أحمد بن سلیمان علیه السلام أبادهما فی الوقعه المشهوره بالسوره (کذا: بالشرزه) بلغ عده القتلی منهم والأساری إلی ألف … وکذلک ما أصابهم الله عزوجل به وأجزاهم علی ید الأمیر عماد الدین صنو أمیر المؤمنین یحیی بن حمزه فی حراز فانه استولی علی حصونهم وأفناهم قتلا وأسرا وذلک مشهور مأثور وکذلک الأمیران الکبیران الناصر لدین الله والمتوکل علی الله محمد وأحمد أبناء المنصور بالله علیه السلام فوقعتهما مشهوره فی العرین والنجران قتلا // ۲۸۳ وتطریدا واجلاء وتشریدا ظهور ذلک یغنی عن ذکره …»
داعی اسماعیلی در جواب می نویسد (ص ۲۸۹ ):
«وأما ما فعله بزعمه الأمیر عماد الدین یحیی بن حمزه فی حراز وغیره أهل مذهبهم فهم علی الاستمرار یقتلونهم ویأخذون أموالهم ویسبون حریمهم فی هذه المواضع المذکوره … ولیس العجب الا من قتلهم لأهل مذهبهم واستحلالهم لحریمهم ثمّ أین هو من قتل أهل مذهبه لإمامهم أحمد بن الحسین وقطعهم لرأسه / ۲۹۰
همانطور که می بینیم در اینجا داعی اسماعیلی اطلاعات جالبی درباره منازعات درونی میان زیدیان یمن در دستیابی به قدرت و خشونتهای به کار گرفته شده در میان خود آنان دارد و آنرا دستاویزی برای رد ادعاهای ابن حنش قرار می دهد.
-در ص ۱۱۹۲ از گفتار داعی اسماعیلی: وقد علمتم أن کبار الأشراف والإمام حسن بن وهّاس ومن تابعهم من أهل مذهبهم بایعوه ثمّ نکثوا بیعتهم ونصبوه الحرب حتی قتلوه وذلک ظاهر کالشمس علی رؤوس الملأ لا یقدر أحد منکم علی جحده فأقل ما یجب علی من یعتقد إمامته إن کان ما زعموا صحیحاً أن یتبرأ منهم ویظهروا اللعنه (العنه؛ فی المتن) ومن (کذا) قام من الأئمه بعده ویعتقد إمامته بل یجد جهادهم وإظهار البراءه منهم …
اینجا اطلاعاتی درباره نزاعهای درونی زیدیه در دوران امامت المهدی احمد بن الحسین در میانه سده ششم قمری می دهد.
– ص ۳۵۸ ..وقد رواه شیخکم هذا فی خلاصه (کذا) التی ناقض فیها کلامه بعضه ببعض وهو قوله المسأله السابعه أن الإمام بعد رسول الله صلع بلا فصل أمیر المؤمنین علی بن أبی طالب علیه السلام وأن طریق إمامته النص ….
– در ص ۳۹۲ از کلام ابن حنش: فلیت شعری ما جرت (؟) عند الامامیه له علیه السلام التفسیر المشهور العجیب للقرآن الکریم وکتاب مجازات القرآن // ۳۹۳ وما ذکرنی ذلک شیء من البواطن التی یدعونها علی آبائه علیه ولو کانت خیرا ما سبقتموه إلی معرفتها ….
یکی از مهمترین اطلاعاتی که در این متن می بینیم اطلاعاتی است که ابن حنش در رابطه با متن ” البلاغ الأکبر” منتسب به اسماعیلیان ارائه می دهد. در نوشته ای دیگر که در رابطه با نوشتجات ضد باطنی ابو الحسین هارونی فراهم کرده ایم و در دست انتشار است باز به این فقره باز خواهیم گشت:
– در ص ۴۸ : … وهذه نکته مختصره من البلاغ الأکبر الذی ذکره صاحب البلاغ السابع وجعله فی آخر کتابه هدیه لصاحبه وتحفه أتحفه بها وهذا البلاغ السابع ذکر المؤید بالله علیه السلام أنّ الباطنیه صنّفوه لسیف الدوله وجمعوا فیه من الفضائح والقبائح وإحلال المحرمات ونکاح البنات والأخوات والطعن علی الأنبیاء وخاصه نبیّنا محمد صلی الله علیه وعلی آله ثمّ ظهر هذا التصنیف وانتشر وبلغ إلی الملک عضد الدوله فأرسل به إلی الشیخ أبی عبد الله // ۴۹ البصری فنقضه نقضاً بالغاً وأجاب عنه جواباً شافیاً ثمّ أرسل به إلی سیف الدوله فلمّا وقف علیه عرف أنّه قد غرّ وخدع وتاب إلی الله تعالی وأناب وبالغ فی مکاشفتهم ومباینتهم ومعاداتهم وکان من أعظم المصائب علی الباطنیه ظهور هذا التصنیف وانتشاره وانتقل من الشام إلی باطنیه الیمن ثمّ ظفر الله تعالی ووقع فی أیدی المسلمین هو وغیره من کتبهم من جمله الغنائم التی أفاء الله تعالی علی المسلمین من حراز. قال أخزاه الله تعالی ولعنه: ولشیخنا المقدّس الذی هو علی (؟) التحقیق (؟) روح القدس کتاب نوامیس الأنبیاء مشروحاً وقد قرنت نسخته بکتابی هذا لتقف علیه وتقارب به ولتعلم أنّه من أجلّ کتبنا وأعظمها رفعه عندنا. ثمّ قال … تا ص ۶۳ مطالب مهمی از این قبیل دارد.
– در ص ۲۲، گفتار ابن حنش: …وهذا نقلناه من کتب المقالات التی نقلها أربابها عنهم وبعضه نقلناه من کتبهم التی کتبوها بأیدیهم وصنّفها لهم أئمتهم منها ذکر فیه أنّه کان رجل سمّاه من بنی الصلیحی ثمّ انتقل إلی حاتم بن إبراهیم بن الحسین وفیه من الفضائح والقبائح والهذیانات والهوسیات شیء کثیر وقد وقفنا علی هذا الکتاب وغیره من کتبهم وهی عندنا باقیه موجوده وإنّما ذکرنا هذا لیعلموا أنّا قد بلونا أسرارهم وسمعنا أخبارهم وأنّ مذاهبهم عندنا معروفه مسطوره وفضائحم لدینا ظاهره مشهوره أظهرنا الله تعالی علیها وأمکننا منها بغیر ذمه ولا عهد ولا عقد ولا میثاق؛ هذا قوله بألفاظه.
کما اینکه در نقلهای گذشته دیدیم ابن حنش تأکید می کند که یکی از منابع او برای دسترسی به اندیشه های باطنیان و اسماعیلیان تألیفات خود آنان بوده که به بخشی از آنها دسترسی داشته است.
بد نیست در پایان این بخش از سلسله مقالات ما در این موضوع بدین نکته باز هم توجه دهیم که در طول سده های هفتم و هشتم کشمکشها و جنگهای متعددی در میان زیدیان و اسماعیلیه بر سر مناطقی متعدد از یمن و بر سر نفوذ بر قبائل درگرفت. بنابراین در چنین شراطی که امامان زیدی همت خود را در دفع اسماعیلیان گزارده بودند، طبیعی بود که رساله های متعددی در رد بر آنان نگاشته و با حمایت امامان زیدی منتشر شود. اسماعیلیان هم در مقابل بی کار نماندند و در ضمن مقابله سیاسی و جنگی با زیدیان ردیه هایی بر علیه آنان تنظیم می کردند و یا به ردیه های زیدیه پاسخ می دادند. در کتابهای سیر امامان زیدی در این سده ها همواره بخشی نیز به این جنگها و منازعات پرداخته شده و جزییات این دست مطالب گزارش شده است. یکی از نمادهای چنین نزاعهایی در این جنگها تخریب و سوزاندن خانه ها، اراضی و غارت اموال اسماعیلیان به قصد نابود کردن عقبه حضور آنان و پایان بخشیدن به بستر حضورشان در سرزمینهای متنازع فیه بود؛ چیزی که طبعاً نیازمند توجیه بخشی به این دست اعمال خشونت بار از سوی امامان زیدی بود و لذا آنان و فقیهان زیدی و به ویژه در کتابهای “سیر” و غیر آن دست به توجیه فقهی این دست اعمال می زدند. آنان حتی به اسارت گرفتن زنان و اطفال اسماعیلی را بدین ترتیب توجیه می کردند و این دست اعمال خشونت آمیز امامان زیدی را توجیه می نمودند. البته امامان زیدی یمن گاه ناچار به برقراری صلح با اسماعیلیان می شدند، چیزی که برای آن نیز نیازمند توجیهات شرعی بودند و در این راستا به سنت امامان گذشته در این مورد استناد می شد. به هر حال این مسئله مورد اختلاف بود و گاه صلح امامان زیدی با باطنیان موجبات خشم فقیهان تندروتر را فراهم می کرد. در اینجا این بحث مطرح بود که با باطنیان کدام یک از انواع معامله با گروههای مختلف بغات، مرتدین و یا کفار و مشرکین داشت و «احکام» آنان دقیقاً چیست؟ چرا که طبق فقه زیدی در مورد هر یک از این موارد حکم معامله با آنان در جنگ و صلح و نحوه «سیره» با ایشان در زمینه اموال و زنان و فرزندانشان متفاوت بود. طبعاً امامان زیدی به تناسب مصلحت بینی سیاسی خود با این مبانی فقهی برخورد می کردند و همه جا طبق نصوص صریح فقهی عمل نمی نمودند و توجیهاتی برای مخالفان ابراز می داشتند (در این باره، نک: مقاله تفصیلی ما در رابطه با ادبیات فقه سیره در میان زیدیان؛ در دست انتشار).

حسن انصاری

منبع: حلقه کاتبان

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612