کد خبر:22323
پ
فاقد تصویر شاخص

احياء و چاپ صد و ده عنوان كتاب ،كاري بزرگ است

ميراث مكتوب: در آغازنشست نقد وبررسي كتاب منطق‌المخلص، قراملكي گفت: همه كساني كه در كار كتاب هستند، خوب مي‌دانند كه احياء و چاپ صد و ده عنوان كتاب – تا هنگام برگزاري نشست- توسط مركز پژوهشي ميراث مكتوب ،چه كاري بزرگ است كه با موفقيت درخشان همراه بوده است.

ميراث مكتوب: در آغازنشست نقد وبررسي كتاب منطق‌المخلص، قراملكي گفت: همه كساني كه در كار كتاب هستند، خوب مي‌دانند كه احياء و چاپ صد و ده عنوان كتاب – تا هنگام برگزاري نشست- توسط مركز پژوهشي ميراث مكتوب ،چه كاري بزرگ است كه با موفقيت درخشان همراه بوده است.
وي ادامه داد: از جناب آقاي ايراني تشكر مي‌كنم كه در زمينه احيا و انتشار متون كهن همتي والا به‌كار بسته است. قرار است در اين جا اندكي درباره امام فخر رازي و كتاب او و آراي منطقي وي صحبت كنم. از فخر رازي مي‌توان دو تصور و تصوير داشت. يكي تصويري كه از آثار حِكمي، فلسفي و كلامي او به‌دست مي‌آيد. ما اين اقبال را داشته‌ايم كه اين آثار، پيش از آثار منطقي او چاپ شده‌اند، چنان كه طبيعيات و الهيات و الانارات في شرح الاشارات به چاپ رسيده‌اند. همچنين المحصل او در قالب تلخيص و الملخص خواجه چاپ شده است. المطالب العاليه هم به چاپ رسيده است. تصويري كه از اين آثار به‌دست مي‌آيد تصوير كسي است كه در كمين نشسته است و چون به كوچكترين نكته مي‌رسد به بزرگترين انتقادها مي‌پردازد. گويي شكاك شبهه‌آوري است كه مي‌خواهد به طرح شبهات بپردازد.
اما وقتي كه آثار منطقي فخر رازي را در نظر مي‌گيريم ،مي‌بينيم كه تصويري كاملاً متفاوت از فخر رازي به‌دست مي‌آيد. فخر رازي در منطق، اگرچه منتقد است و نقدهايي دارد، بيشتر مؤسس است، آن هم مؤسس نظام و دستگاه، نه نقل گزاره‌ها و نظرات پراكنده. نمونه‌اش منطق‌الانارات است كه تاكنون تصحيح و چاپ نشده است.
وي معتقد است: آثار منطقي فخر رازي چهره‌اي ديگر از او نشان مي‌دهند كه چهره يك ذهن تحليلگرِ منتقدِ مؤسس است. چهره‌اي كه هر سه ضلع را دارد؛ هم ضلع تحليلي، هم ضلع نقاديِ ميراث گذشته و هم ضلع ذهن تأسيس كننده، البته سرمشق من براي فهم منطق فخر رازي شيخ اشراق بوده است. آثار منطقي شيخ اشراق هم از لحاظ كثرت و هم از نظر كيفيت اعجاب‌انگيزند. وقتي كه آثار شيخ اشراق را با آثار فخر رازي مقايسه مي‌كنيم به نكات بسيار خوبي دست مي‌يابيم. اين دو بزرگوار كه همدرس و همدوره بوده‌اند، دو شخصيت مؤثر در تاريخ تفكر به‌شمار مي‌آيند و هر دو در تفكرات فلسفي و منطقي روحيه و خصوصيت انقلابي داشته‌اند. اين دو، اختلاف هاي ظاهري بسيار با يكديگر دارند، لكن به‌رغم اين اختلاف هاي ظاهري گويي دو تقرير از يك انديشه‌اند. دريغا كه به آثار مجدالدين جيلي دسترسي نداريم، اگر روزي اين آثار به دست بيايند از آنها آشكار خواهد شد كه اين دو منطق دان ،دو تقرير مبتكرانه و خلاق از يك انديشه واحدند.

قراملكي تاكيد كرد: واقعيت اين است كه فخر رازي، هم در ساختار و هم در محتوا، گام بزرگي براي حركت و تحول منطق دوبخشي از زمان پيدايي تا قرن هفتم كه نقطه اوج آن است، به حساب مي‌آيد. در اين جا برخي از آثار فخر رازي را فهرستوار ذكر مي‌كنم. مي‌دانيم كه فخر رازي اصولاً با مقوله تعريف مشكل دارد. مشكلي كه گريبان شيخ اشراق را هم گرفته بود، مردي صاحب اين عنوان حماسي كه «هدم بناء مشاء در تعريف بر سر مشاء»، البته شايد فخر رازي در اين زمينه انقلابي‌تر از شيخ اشراق بوده ، زيرا كه فخر رازي اساساً معتقد بود كه ”تصور نظري“ وجود ندارد. تصور يا حاصل است يا هرگز حاصل نخواهد شد. بنابراين چيزي به نام تصور نظري وجود ندارد كه نياز به تعريف داشته باشد، البته مي‌توان گفت كه پس چرا خود فخر رازي اين همه ”منطق تعريف“ داشته است؟ بديهي است كه اين تعاريف بر مباني قُدما و قوم اهل منطق استوار هستند، اما مبناي خودش چيزي ديگر است كه آن را در كتاب رساله كماليه به شكل يك مسئله طرح كرده است، همچنان كه در شرح عيون‌الحكمه، اما در مُلَخص نشاني از اين انديشه نيست. در حالي كه در المحصل به صورت يك نظريه، آن هم به شكلي كاملاً روشمند، مطرح شده است.
وي افزود: در اين جا, در باب نوآوري فخر رازي سه نكته بايد مطمح نظر قرار گيرد.
اول اين كه عده‌اي ادعا كرده‌اند كه اين نوآوري از آنِ شيخ اشراق است. دليل آنان هم تاريخ فوت است. به اين معني كه چون زمان درگذشت – و درواقعت قتل – شيخ اشراق پيش از زمان فوت فخر رازي بوده, پس شيخ اشراق پيش از زمان فخر رازي در قيد حيات بوده و افكارش هم از نظر زماني مقدم بر افكار فخر رازي بوده‌اند و حال آن به لحاظ تاريخ تفكر,‌آن دو در يك عصر مي‌زيسته‌اند. وانگهي آن گونه كه فخر رازي به كُنه قضيه رسيده بوده, شيخ اشراق نرسيده است, اعتبارسازي ها را نامگذاري نكرده و تمايزها را خوب نشان نداده و كاري كه كرده نوعي شرح است بر آنچه بوعلي سينا در شفا گفته است.
نكته دوم اين است كه فخر رازي را شاگردي بوده است – البته اگر اين رأي از لحاظ تاريخي قابل قبول باشد, زيرا كه من خود هنوز ترديد دارم – ابهري نامِ معروف, كه اين قول فخر رازي را در كتاب خود به نام تنزيل الافكار, توسعه داده و گفته است كه قضايا سه دسته‌اند: خارجيه, ذهنيه و حقيقيه. من بشخصه معتقد كه علي الاصول در تاريخ منطق دو مسأله به يك اسم داريم و اين عدمِ تمايز موجب پديد آمدن مغالطات بسيار شده است. به اين معني كه اعتبار حقيقه و خارجيه يك مسأله است و اعتبار حقيقيه و خارجيه و ذهنيه يك مسأله ديگر, البته با مقسم‌هاي متفاوت و تأويل هاي مغاير. باري آغازگر اين رأي ابهري است ،نه فخر رازي.
سومين و آخرين نكته در مورد اين ابداع فخر رازي موضع خواجه طوسي است كه در تعديل المعيار اعتبارات سه گانه را به تفصيل نقد كرده و به راه خواجه صاحب دُره التاج رفته است. او مدعي است كه تا اين اعتبارات از منطق زدوده نشوند، منطق منطق نمي‌شود. غياث‌الدين دشتكي هم در كتاب معيارالعرفان اين اعتبارات را نقل كرده و تأكيد كرده كه عده‌اي چنين گفته‌اند.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612