کد خبر:18702
پ
mayalheravi-m

گفت وگو با استاد نجیب مایل هروی- قسمت دوم

مراکزی که اختصاصاً در زمینه تصحیح متن کار می کنند باید متون را با همان فوریتی که عرضه می شوند، نقد کنند تا مصححانی که تصور می کنند تصحیح متن کاری ماشینی است و می توان به سرعت و بی وقفه متن چاپ کرد از اشتباه به در آیند…

میراث مکتوب- مراکزی که اختصاصاً در زمینه تصحیح متن کار می کنند باید متون را با همان فوریتی که عرضه می شوند، نقد کنند تا مصححانی که تصور می کنند تصحیح متن کاری ماشینی است و می توان به سرعت و بی وقفه متن چاپ کرد از اشتباه به در آیند…

در زمینۀ تصحیح دیوان حافظ شما نظر خاصی داشته اید. حافظ یکی از شعرایی است که تصحیح های مکرر و متعددی از دیوانش صورت گرفته است. کاری که استاد نیساری کردند بسیار راهگشا و مفید بود. اما گویا شما بر این عقیده اید که باید نگاه تاریخی به نسخ خطی دیوان حافظ داشت. به نظر شما می توان یک دیوان حافظ ارائه داد یا باید حافظ را در قرون مختلف عرضه کرد؟
■ اصولاً متون همگانی، که دیوان حافظ یکی از این متون است، دگرسانی ها و دگرگونی هایی دارد که هرچقدر نوسان بیشتری داشته باشد معنایش امتیاز آن متن است. یعنی ما نباید تصور کنیم که دگرگونی های دیوان حافظ ضعف است، بلکه سبب امتیاز متن است.
روش تصحیح دیوان حافظ که ما در این روزگار داریم، در حالی که شاید چند هزار نسخۀ خطی از آن شناسایی شده باشد، با توجه به اشارات و عبارات قرون نهم، دهم و پس از آن دربارۀ حافظ، حکایت از آن دارد که بیشترین دگرگونی ها را در مورد حافظ، ادبیان، شاعران و عارفان در قرن نهم ایجاد کرده اند و هر آنچه دربارۀ حافظ می توانیم قضاوت کنیم در همین قرن است. منتها در این قرن هم قضیه هنوز علمی نشده؛ در یک دهۀ قرن نهم حافظ یک طور مد نظر قرار گرفته و در دهۀ دیگر یک طور دیگر.
حافظ از نسخه ای به نسخه ای دیگر دگرگونی پیدا می کند. وقتی چنین متنی در فرهنگ خود داریم یعنی یکی از شاهکارهای مسلم جهان در دست ماست. وقتی چنین شاهکار جهانی داریم باید برای تصحیح و تحقیق آن متن امکانات جهانی بگذاریم. یعنی چندین هزار نسخۀ خطی از حافظ داریم که در کتابخانه ها موجود است – از قرن هشتم تا قرن چهاردهم؛ ولیکن تنها کاری که فعلاً انجام گرفته عبارت است از حافظ علامه قزوینی، حافظ مرحوم دکتر خانلری و حافظ استاد سایه، و این سه چاپ نقطۀ عطف در تصحیح دیوان حافظ بوده است به علاوۀ نسخه ای که دکتر نیساری عرضه کرده است. البته دکتر نیساری مانند دیگران به سوی التقاط روی آورده و در همان پنجاه نسخه هم که زحمت کشیده اند ارزشمند است، ولی نمی توانیم بگوییم یک حافظ قرن نهم دیگر داریم. به خاستگاه حافظ و به خاستگاه شاهنامه اصلاً نرسیده ایم. تمام قصص و افسانه های پیرامون شاهنامه در مورد هجویه و مدیحۀ سلطان محمود غزنوی و دیگر مباحث، به هیچ روی با شناختی که از تاریخ عصر فردوسی داریم و زمینه ای که متون عصر غزنوی ارائه می دهد سازگار نیست.
ما در متون، طبق قواعد پذیرفته شدۀ تصحیح متن باید به آنچه مؤلف پدید آورده است برسیم. در مورد فردی مثل حافظ تقریبا همگان در این موضع متفق القول اند که خودش اشعارش را تغییر می داده و بخشی از دگرگونی ها، دگرگونی هایی است که حافظ خود ایجاد کرده است. در مورد متنی مثل حافظ باید مخاطب را دید. برای مثال کار سایه و دکتر شفیعی به عنوان حافظ استاندارد معرفی شده است. یا مثلاً قزوینی در مقدمه می گوید که باید نسخه بدل ارائه شود و داوری یک فرد ملاک نباشد ولی خودش نسخه بدل ارائه نمی دهد. در کاری مثل حافظ هرکسی کاری انجام دهد به عنوان کار استاندارد پذیرفته نمی شود. باید شاه نسخه ای برای پژوهشگران تهیه کرد. برای این کار باید دو گونه تحریر دربارۀ این متون در نظر گرفت. یک تحریر جامعِ نُسخ باشد که نمونۀ آن حافظ فریدون میرزا است و یک تحریر هم به عنوان استاندارد پذیرفته شود که چاپ مرحوم قزوینی از این لحاظ شایسته ترین است.
اما در متونی مانند تحفة العراقین اختلافات نسخه ها، اختلاف دخالتی نیست و حتی بیت هایی که اضافه شده بسیار اندک است. در این موارد آیا می توان تئوری پردازی کرد یا خیر؟ در این موضوعات که دگرگونی ها زیاد است آیا می توان استانداردسازی کرد؟
■ قطعاً. ما باید در زمینۀ متون همگانی به هیچ عنوان از روش تاریخی اجتناب نکنیم. در روش تاریخی گاه باید بر روی حافظ پنجاه سال به پنجاه سال کار کرد. یعنی در هر پنج دهه نُسخ حافظ تهیه شود و یک دور حافظ را پنجاه سال به پنجاه سال برای محققان و متخصصان عرضه کنیم. در مورد کارهای تخصصی حافظ، گاه نسخه ها هر سی سال به سی سال دگرگونی جدی پیدا کرده است. پس ما باید نُسخ حافظ را در هر پنج دهه یا هر سه دهه به صورت تاریخی ارزیابی و عرضه کنیم. این کار از یک نفر هم بر نمی آید و تصور کسانی که گمان می کنند به تنهایی می توانند روی متون همگانی کار کنند تصوری است محال. باید یک گروه آگاه به زمینه های عدیده و آگاه به شناختگی فرهنگی حافظ و مسائل فرهنگی این عصر و سپس دگرگونی هایی که روی می دهد وقت بگذارند و این دگرگونی ها را مرتباً هر پنج دهه مد نظر قرار داده، یک نسخه از حافظ بر مبنای روش تاریخی ارائه دهند که چیزی حدود چهارده نسخه در هفت قرن می شود. آن وقت از این چهارده نسخه حافظ که در اختیار محققان و مختصصان قرار می گیرد اگر یک نسخه دیگر از قرن هشتم در جهان به دست آید، باید بپذیریم حافظ را از اوایل قرن نهم می شناسیم. حدیقه را از اواخر قرن ششم می شود شناخت و پیش از آن نمی شود شناخت. شاهنامه را از تاریخ نسخۀ فلورانس و شواهدی قبل از آن که از تاریخ 614 است می شود به دست آورد. تاریخ عصر فردوسی از زمینۀ اقتصادی، سیاسی و فرهنگی؛ روحیۀ فردوسی در کلیت شاهنامه و نسخه ای که عرضه می کنیم از نیمۀ اول قرن هفتم می شناسیم و به صورت عینی و به قطع و یقین جلوتر نمی توانیم برویم.
دیگر متون همگانی ما نیز همین طور است. الا این که از قرن نهم به بعد بحث نسخه ها دگرگونه است و شروع کار ارزشمند میراث مکتوب در این زمینه بسیار قابل توجه است. مجموعۀ نسخ خطی مورخ بین 400 تا 800 باید مرتباً چاپ عکسی شود تا نظریه عرضه و ارائه شود. اگر ما نسبت به متونمان به نتیجۀ قطعی نرسیم، تاریخ اندیشگی و شناخت فرهنگی خود را نمی توانیم بنویسیم و جامعه ای که تاریخ اندیشگی اش را نداند چگونه می تواند به امروز و آینده درست فکر کند؟ کار بسیار سلب و دشواری است. کما این که امروز در فرهنگ نویسی کار جدی نداریم و دربارۀ فرهنگ تاریخی که دکتر خانلری شروع کرده بودند باید تیمی تشکیل داد و بر روی آن کار کرد تا بر مبنای متونی که داریم آن فرهنگ مرحلۀ نخستش پایان بپذیرد.

یعنی به عقیدۀ شما تألیف فرهنگ تاریخی باید بر مبنای آن فرهنگ باشد یا دنبالۀ آن؟ یا از آغاز این فرهنگ تدوین شود؟
■ می تواند دنبالۀ آن فرهنگ باشد یا از آغاز انجام شود. از دورۀ آقای دکتر خانلری وضع متون بهتر شده و بسیاری از متون در دورۀ آقای دکتر خانلری نبوده است. خیلی از متون جدی تر امروز در اختیار است. البته آن طرح چون در گام نخست بوده خامی هایی هم دارد ولی چون رها شده می توان آن را پخت. لازم است گروهی بر سر آن طرح بنشیند و لااقل مرحلۀ نخست آن فرهنگ را به پایان برساند که ما یک فرهنگ تاریخی و یک لغت نامۀ تاریخی داشته باشیم.

با انجام کارهای متفاوت ممکن است با پدیده ای به نام تصحیح سازی مواجه شویم. آیا تصور نمی کنید در چنین شرایطی می باید فضا را برای نقد متون گسترش داد تا کارهای خام جای تصحیح های سنجیده را نگیرد؟
■ معادلات زیادی پیش روی ما است که می توانیم از آنها تبعیت کنیم. در مورد تاریخ خط فارسی چه در نظم و چه در نثر هنوز کاری نکرده ایم تا آیین نگارش دقیق تاریخی داشته باشیم؛ نخست باید کلیدها را تهیه کنیم و بعد از این که این کلیدها تهیه شد، مسئلۀ مهم، پدیدۀ نقد متون است. متون اگر نقد نشوند طبیعی است کار عدۀ بسیاری فرو افتاده می شود و به لحاظ اداری هم بر روی زمینۀ تصحیح متون بعد از ترجمه فکر می شود. در حالی که تصحیح متن اگر بقاعده باشد از یک تألیف یا ترجمه به مراتب مشکل تر است، ولی اگر بی قاعده عمل شود راحت ترین کار است و این قاعده ها و اصول را باید عموماً دنبال کنیم.
اول باید کلیدهای این زمینه را ارائه دهیم. کلیدهای این زمینه هنوز فراهم نیست. سپس نقد متون را یک پدیدۀ جدی بگیریم. مراکزی که اختصاصاً در این زمینه کار می کنند باید متون را با همان فوریتی که عرضه می شوند، نقد کنند تا مصححانی که تصور می کنند تصحیح متن کاری ماشینی است و می توان به سرعت و بی وقفه متن چاپ کرد از اشتباه به در آیند. مثلاً زمانی که یک متنی از قرن هفتم تصحیح می شود باید هفتصدسال روحیه و درکمان را به گذشته حرکت دهیم. این حرکت دادن روحیه کاری دشوار است. تا حدی به انسان فشار وارد می کند که به همۀ جهات انسان را دچار اضطراب ها و ناراحتی های جدی می کند؛ بالاخص زمانی که نتیجۀ کار را ارائه می دهد و می بیند ناشر بسیار بی رویگی کرده و متن را برای حروفچینی و نمونه خوانی به افراد کاردان نسپرده است. روش چاپ متون با روش چاپ سایر کتاب ها تفاوت دارد. برای متون چندین الگوی چاپ داریم و نباید یک متن را مثل کتاب داستان تصور کنیم. در این زمینه باید علاقه به وجود آورد. دیگر این که تصور نکنیم در فرهنگمان و در گذشتۀ این فرهنگ از دیگر فرهنگ های جهان چیز کمتری داریم، بلکه در زمینه هایی بیشتر هم داریم. ولی خب طبیعی است به علت مشکلی که داریم چندین قرن است که یک مقدار زمینۀ اندیشگی در ما دچار دشواری شده است و متفکرانی که در این زمینه می اندیشند باید نظریه بدهند و از این نظریه ها به نتیجه هایی برسیم. کسانی که این زمینه را فرا نگرفته اند و کسانی که نسخه شناسی و متن شناسی نمی دانند، از آنها نباید توقع نداشته باشیم که کار متون را انجام دهند. قوانین این زمینه جدی است. همچنان که هرچیزی قواعدی دارد، تصحیح متن هم قاعده و قانون هایی دارد. به هیچ بهانه ای نمی توانیم این قاعده و قانون ها را رعایت نکنیم و نادیده بگیریم. هر انسانی بعد از مدتی کار، طبیعی است اشخاصی او را می شناسند ولی در هر مرحله از شناخت هستیم باید قواعد و قوانین کار را رعایت کنیم. هیچ عذری برای ذوقی کار کردن و عدول از قاعده ها پذیرفته نیست. کما این که برخی مصححان ما این کار را کرده اند. در زمینۀ این قواعد مرتب باید کار کرد و نسخه ها را در اختیار اشخاص کاردان قرار داد تا بتوانند کارهای اساسی انجام دهند. در گذشته کاتبان ما بی دانش نبوده اند و به جرأت می توان گفت از برخی از مصححان امروز باسوادتر بوده اند و نمونه های بسیاری از کاتبان را در کتب رجال می بینیم که مؤلف، مترجم و مصصح اند و از اینها بهترین نسخه ها را به یادگار داریم. و گاه می بینیم فردی که به قواعد تصحیح متن نرسیده بر کاتب ایراد می گیرد و کاتبی را که به همۀ جهات بر کارش مسلط بوده نفی می کند یا کاتب را بی سواد می داند و او را نقد می کند. اگر قوانین علمی را رعایت می کنیم از قاعدۀ علم پرهیز کردن خود یک گناه عظیم علمی است.

منتقد نقش ویژه ای در شناخت متون دارد. موضوع نبود نقد از نظام دانشگاهی ما نشأت می گیرد و در نظام آموزش عالی ما متأسفانه آن گونه که شایسته است به دروس مرتبط به نقد علمی پرداخته نمی شود.
■ در گذشته بارها یادآوری کرده ام کسی که متن را نقد می کند کارش خیلی سنگین تر از کار کسی است که داستان معاصر را نقد می کند. به دلیل این که منتقد متون باید نسخه ها را ببیند و تشخیص دهد که مصحح چقدر با قواعد کار آشنا بوده است. گاه پیش می آید یک متن را از صورت چاپی نقد می کنند و مرتکب اشتباهاتی می شوند که این اشتباهات نباید در فرهنگ صورت بگیرد.
بنده می خواستم نقدی بر متن یکی از دوستان بزرگوار بنویسم؛ هشت ماه متن چاپی را با عکس نُسخی که ایشان استفاده کرده بودند سنجیدم تا به نتیجه رسیدم که چقدر این کار با اصول علمی نزدیک است و تا چه اندازه دور است. علتش این است که وقتی به تهران آمدم قصد داشتم کتابی در زمینۀ روش تصحیح متون همگانی بنویسم و به دلایلی میسر نشده و ناگزیر آن را معطل گذاشتم زیرا پشتوانه هایی می خواهد که در امکان من نیست و ناچار یک مرکز باید پشتیبانی کند تا صورت مکتوب بگیرد.
نسخه ها باید گونه شناسی شود و اگر کارها را بر مبنای علمی انجام ندهیم تا ابد می توانیم نسخه از دیوان حافظ بسازیم. مثلاً از شاهنامۀ مصحَّح دکتر خالقی مطلق که کار ارزشمندی انجام داده اند می توان بر مبنای التقاط صد نسخۀ دیگر از آن درآورد. ما وقتی به صورت علمی کار کنیم تا حدی که مقدور است به خاستگاه و تاریخیت متون می رسیم و این که یک متن در طول تاریخ با چه دگرگونی ها و دگرسانی هایی حرکت کرده است تا آن متن را به خاستگاهش برسانیم یا لااقل نزدیک کنیم. بسیاری از شاهکارهای فرهنگی مان به خاستگاهش نرسیده و دو قرن، سه قرن یا گاه یک قرن از خاستگاه فاصله دارد و باید در تاریخیت این متون کار کنیم که شاید نسخه هایی به دست آید تا ما را به خاستگاه برساند.

دیدگاه شما در مورد اصول و اولویت چاپ عکسی چیست؟
■ در زمینۀ فعالیت در حوزۀ نسخه برگردان یا چاپ عکسی هیچ شکی نباید کرد. نسخ مورخ ما از قرن چهارم تا اواخر قرن پنجم را باید حتماً چاپ عکسی کنیم به علت این که مبنای شناختگی نسخ خطی هستند و این نسخه ها ما را راه می برند به زمینه هایی که نقطۀ عطف است. برای مثال همۀ نُسخ «رَبع رشیدی» که داریم باید چاپ عکسی شود چون ربع رشیدی در نسخه پردازی و تصحیح متون در فرهنگ ما نقطۀ عطف است و باید آن را جدی بگیریم و به آن توجه کنیم و برای یک چاپ جامع التواریخ نسخ کاخ گلستان، نسخ ملی پاریس و چاپ عکسی آثار الباقیه یک ضرورت قطعی است.
نظر شما در باب آثار مستشرقین چیست؟ به هر حال بسیاری از متون مهم ما را غربی ها چاپ کرده اند. بهتر نیست به جای تصحیح مجدد همان چاپ ها را تنقیح یا به روز کنیم؟
کارهای مستشرقین فرق می کند؛ مثلا مرحوم استاد نیکلسون به جد پیرامون مثنوی کار کرد و سهولت کار مولانا به جهت این است که آن قواعد در قونیه رعایت شده و اگر رعایت نمی شد همان مشکلی که در باب حافظ داریم در مورد مولوی هم می داشتیم. ما امروز نه در دیوان حافظ و نه در مثنوی، هیچ مشکلی برای تصحیح نداریم الا این که باید یک مقدار کارها را با رویه انجام دهیم. علاوه بر کارهای خاستگاهی، می باید کارهای تاریخی این دو زمینه را انجام دهیم. یعنی ما به «نسخ مشرقی» مثنوی نیاز داریم. برای این که تحقیقاتی که از ایران تا به شبه قاره در باب مثنوی معنوی صورت گرفته است اصطلاحاتی از ابن عربی وارد تفکر مولانا کرده اند. این آمیختگی سبب شده هزار و اندی بیت وارد نسخ شرقی مثنوی شود و تا واپسین شروح معاصر بنده دیده ام اصطلاحاتی از ابن عربی به کار می برند که مطلقاً مولوی به این اصطلاحات هیچ شناختی و علاقه ای نداشته است.
برخی از مستشرقان، طبیعی است که به روانی، آسانی و دقت برخی دیگر کار نکرده اند و کارهایشان در واقع می لغزد و برخی کار تصحیح را بر مبنای شیوۀ تصحیح متون مقدس گرفته اند. آن زمینۀ غربی تصحیح متن با زمینۀ شرقی یا زمینۀ متون ایرانی نمی تواند قابل تطبیق باشد برای این که در هر فرهنگی، الگوی کارها به متون مقدس همان فرهنگ برمی گردد. ملاحظه می کنید در تاریخ علم حدیث، در تاریخ علم لغت و علم تفسیر در میان ایرانیان روش های بسیار جدی تصحیح متن وجود داشته و این روش به صورت اشاری در متون هست. بنده در همین اواخر کتابی را تورق می کردم و با شخصی به نام ابن خروف آشنا شدم که صفوی یادآوری می کند او بالای هر کلمه که تصحیح می کرد سه بار حرف «ص» می گذاشته است؛ یعنی این قدر وسواس داشته. در همۀ ابعاد نسخه ها. یک مکتب نسخه نویسی از مراغه به وجود آمد و به بغداد رفت و در بغداد این نسخه ها را عموماً مشکول کتابت می کردند. یعنی جاهایی که ما امروز می گوییم اصلاً لزومی ندارد برخی نسخ بغداد مثل تاریخ گزیده یا تفسیر سورآبانی که امروز به نام سورآبادی شناخته می شود. بسیاری از زمینه ها آدم را متعجب می کند. من تصور می کردم که برای غیر فارسی زبان کتابت شده اما در همین ابن خروف دیدم اشاره شده از بهر احتیاط که کاتبان بغداد نسخ را تمام مشکول می کردند اعم از فارسی و عربی. این پدیده هایی در بین قدما است که خاستگاه این فکر مراغه بوده.
بنابراین یک سری مراکز از جمله مراغه نسخه هایشان قابل توجه است و از میان نسخ مراغه هم باید نسخه های رَبع رشیدی به صورت عکسی چاپ شود. مراغه از خواجه نصیر محل تقلید رشیدالدین مراغه است.

در مورد معرفی نسخه های بایستۀ تصحیح و گذاشتن صورت دیجیتالی نسخه های خطی بر روی پایگاه های اینترنتی چه می اندیشید؟ در گذشته برخی از مسئولان کتابخانه ها در دادن نسخه امساک می کردند اما اگر مقدمات کار به شیوه ای اصولی فراهم آمده باشد چه باک که هرکسی مجال ورود به میدان را بیابد؟
■ اگر ما کوشش کنیم که تصحیح متون را به صورت تخصصی حرکت دهیم، بسیار سودمند خواهد بود. در این صورت طرح ها را نباید برای دیگران پیشنهاد کنیم، بلکه بگذاریم آگاهان خود در این راه پیشنهاد دهند و کار کنند و ما امکانات را برای آنها فراهم بیاوریم. این که ما طرحی را پیشنهاد دهیم، اگر افراد آگاهی نداشته باشند، کار درخوری ارائه نمی دهند و بهترین راه این است که کار را تخصصی حرکت دهیم. در آثار مصححانی که به صورت عمومی و در حد پایاب کار کرده اند نشان داده شد که کتاب های اینها مؤثر واقع نمی شود، بلکه مصححان عدیده ای باید تربیت کرد که در زمینۀ شُعب علوم و قرون مسلط باشند و تخصصی کار کنند؛ برای این که شخص یک دهه پیرامون متون تاریخی کار می کند، در این راه تخصص پیدا می کند تا صاحب رأی و نظر می شود. تربیت مصححان عمومی نتیجه بخش نیست. در دوران معاصر ما با مصصحان عمومی آشنا هستیم و دیده ایم که متونی که عرضه کرده اند درخور نبوده است. باید سعی در تربیت مصححان متخصص کرد که ارتباطشان با متن نوعی ارتباط روحی و با شناختگی عمیق باشد. وقتی چنین ارتباطی به وجود بیاید، فرد در آن رشته نسخه شناس، متن شناس و صاحب نظر خواهد بود. حتی در چاپ متون باید اندیشید. متون را نباید مانند کتاب های ساده چاپ کرد مادام که در این زمینه ها رعایت کنیم و اهتمام بورزیم برای نسل بعد مفید خواهد بود و نسل بعد کارهای ارزشمندی ارائه می دهد. ولی گاه می بینیم مصحح عمومی نیم قرن کار تصحیح انجام داده ولی از پس یک تصحیح عمیق برنیامده است. مشکلی که مرکزی مانند میراث مکتوب دارد این است که باید کارها اولویت دار انجام شود.

نیت مرکز هم همین است. هدف شناسایی متون مهم است. با این حال آیا همچنان معایب عرضۀ طرح های پژوهشی را بیش از محاسن آن می دانید و معتقدید نسخه های شایسته را می باید به افراد شایسته سپرد؟
■ مرکز پژوهشی میراث مکتوب باید دوره های آموزشی جدی بگذارد و دیپلم بدهد و در این زمینه باید راه حل پیدا کرد. دوره های آموزشی در زمینه های دشوار داشته باشد و بالای لیسانس را بپذیرد و آنها را آموزش دهد و در هر دوره ده واحد آموزش داده شود. به موازات کارهایی که دارند کلیدهای تحقیقاتی را هم باید انجام داد. یعنی باید چندین کار به صورت کلیدی داشته باشیم و این کلیدها در اختیار کسانی که آموزش می بینند گذاشته شود و آنها، اینها را بیاموزند و بتوانند متون را تصحیح کنند. آن هم راه حلی است. چون دانشگاه در اختیار مرکز پژوهشی میراث مکتوب نیست، این مرکز می تواند با کمک و هماهنگی وزارت ارشاد در این رشته دیپلم بدهد.

رشتۀ نسخه شناسی و تصحیح متن را که اخیراً راه اندازی شده تا چه حد جوابگو می بینید و تا چه تا اندازه مشکلات این عرصه را برطرف کرده است؟
■ یک رشتۀ مجزّا لزومی ندارد! تصحیح متن به حیث یک رشته قابل طرح نیست، بلکه به عنوان یک زمینۀ تحقیقاتی در فرهنگ قابل مطرح کردن است. به عنوان یک درس در رشته های علوم انسانی و تمام رشته های دانشگاهی باید دو واحد الزامی داشته باشند؛ چه رشته های پزشکی چه ادبیات و دیگر رشته ها؛ تا دانشجویان آشنا شوند که پیشینۀ این فرهنگ با این ساختارها عرضه شده است و چنین می شود با آن رویارو شد. هشت واحد دیگر را هم باید به کسانی اختصاص داد که در رشته های علوم انسانی از دوران فوق لیسانس تا دکتری تحصیل می کنند تا در دوران دکتری منجر شود که تعدادی از اینها رسالۀ خود را حتماً در تصحیح متن بگذرانند و با این روش ما می توانیم این زمینه را رشد دهیم و از مشکلات پیش آمده در طی چند دهه دوری کنیم و به نتیجه های مناسب برسیم.
یکی از کارهای لازم مطرح کردن کلیدهای این زمینه است و کلیدها را در چهار یا پنج مجلد کتاب آموزشی می توانیم ارائه کنیم. ارائه دادن طرح برای دیگران البته تا اندازه ای مقدور است. یعنی زمانی که به شخصی طرحی می دهیم باید از آغاز او را زیر نظر داشته باشیم تا با این کار فرد آموزش لازم را هم ببیند. ولی من در دو ترمی که برای دانشجویان کارشناسی ارشد تدریس می کردم متوجه شدم بسیاری از مباحث برایشان تازگی دارد. هنوز شناخت منابع مشکل است چون این درس ها را دانشگاه ندارد. یعنی ما درس منبع شناسی و مأخذشناسی را نداریم در حالی که تحقیق پایۀ اصلی اش کتاب شناسی است. وقتی دانشجویی می خواهد فوق لیسانس بگیرد و وارد دورۀ دکتری شود اگر کتابشناسی نمی داند یعنی هیچ نمی داند. اغلب این دانشجویان با منابع اصلی زمینۀ تحقیق خود در حد ذوقی آشنایند در حالی که ذوقیات با مباحث علمی تفاوت زیادی دارد.

این گفتگو با عنوان «در زمینۀ تصحیح متون از گام های ابتدایی غفلت کرده ایم» به زودی در گزارش میراث شماره 50 به چاپ خواهد رسید.

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612