ميراث مكتوب- هفتاد و هفتمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب با عنوان «شاه صفي و بدايع الاخبار»، روز دوشنبه 17 خرداد 89 در مركز پژوهشي ميراث مكتوب برگزار شد. سخنرانان اين نشست، دكتر احسان اشراقي، دكتر منصور صفت گل، محسن بهرام نژاد و سيد سعيد مير محمد صادق بودند.
در آغاز اين نشست، دكتر ايراني مدير عامل مركز پژوهشي ميراث مكتوب از ضرورت خواندن كتاب و نقد آن در جامعه فرهنگي كشور گفت و در ادامه از بعضي از خدمتگزاران اين فرهنگ، به خصوص در حوزه ميراث مكتوب و حفظ و نگهداري نسخه هاي خطي، ياد و قدرداني نمود.
دكتر احسان اشراقي به عنوان اولين سخنران، از كار مشكل تصحيح كتاب، گفت و افزود: به نظر من، مصححين كتاب، يك ارزش و احترام خاصي دارند. وي همچنين دو كتاب تاريخ شاه صفي و بدايع الاخبار را از كتب مهم دانست و پيرامون آنها به تفصيل سخن گفت. در ادامه دكتر صفت گل، از دوره صفويه به عنوان دوره با شكوه كتاب و توليد كتاب در ايران ياد كرد كه در آن دوران، خوشبختانه صدها و صدها دانشمند، عالم، نويسنده، شاعران بزرگ و برجسته، اديبان قدرشناس و گروه هاي مختلف گويا در پرتو آن شكوفايي و رونق اقتصادي، ثبات و امنيت سياسي كه ايران پيدا كرد در دوره صفويه، فرصت پيدا كردند تا مدرسه هاي آباد و محفل هاي ادبي پر رونق داشته باشند.
دكتر محسن بهرام نژاد نيز تاريخ شاه صفي را يك نوشتار مستقل در قياس با آثار ديگري كه در ارتباط با دوران تاريخ شاه صفي در همان دوران صفويه نگاشته شده ، از جمله خلاصة السير دانست و در مقابل اين ادعا كه كتاب تاريخ شاه صفي، ارزش و اعتبار تاريخي چنداني ندارد، آن را دور از واقعيت خواند و گفت: در لا به لاي اين نوشته ها و گفته ها، نكاتي هست كه مي تواند روشنگري كند در فهمِ وقايع و حوادث تاريخي اين روزگار.
آخرين سخنران نشست، سعيد ميرمحمد صادقي، تاكيد كرد كه كتاب بدايع الاخبار، غير از اينكه مي تواند يك تاريخ محلي باشد، يك مستند نگاري هم هست، به روند چگونگي چاپ اين كتاب اشاره كرد و آن را كتاب ارزشمندي دانست.
بخش پاياني نشست، به گفت و گوي حاضران اختصاص داشت. آقاي دكتر اشراقي گفت: بنده به نوبه خودم تشكر مي كنم از آقايان، هر كتابي، هر نوشته اي اگر به نقد كشيده نشود، ارزش خودش را از دست مي دهد. از جناب آقاي ايراني تشكر مي كنم، چرا كه هر دوي اين كتاب ها، گره اي از تاريخ ايران باز خواهد كرد. مشكل اين نيست كه با چه زباني بيان كرده باشند، اگر در يك كتابي، در حقيقت يك مطلب هم در مورد تاريخ باشد، براي ما ارزنده است و ما بايد از آن استفاده كنيم.
دكتر طباطبايي بهبهاني نيز در اين مورد كه عبدالنبي، شيخ الاسلام است، گفت: ما خاندان شيخ الاسلامي بهبهاني را اولاد شيخ عبدالنبي مي شناسيم. اصلاً معروف است. جد اين ها شيخ عبدالنبي شيخ الاسلام است و دقيقاً در قرن 12 زندگي مي كرده است و چيزي كه پيش زمينه ذهني است.
آقاي دكتر صفت گل هم در اين باره گفت: واقعيت قضيه اين است كه همه آن چيزي كه جنابعالي گفتيد، شيخ الاسلامي شيخ عبدالنبي را اثبات نمي كند. دليلش اين است كه ما در همين دوره 4 ، 5 تا آدم ديگر را مي شناسيم به اسم عبدالنبي، اسمشان عبدالنبي است. تشابه اسمي كه نبايد يك همچين نسب بزرگي درست كند، ضمن آنكه نويسنده اصرار دارد و هي مي گويد كه من منشي هستم. شيخ عبدالنبي، اين بنده خدا، هيچ جاي اين رساله نمي گويد من شيخ ام، نه از لقب خودش، نه در عنوان خودش.