میراث مکتوب- احمد مهدوی دامغانی (۱۳ شهریور ۱۳۰۵/ مشهد- ۲۷ خرداد ۱۴۰۱/ آمریکا) فرزند آیتالله العظمی شیخ محمدکاظم مهدوی دامغانی، علوم متداول قدیم و جدید را در مشهد فراگرفت و موفق شد دوره سطح حوزوی را بهکمال به پایان رساند. سپس در تهران اقامت گزید.
مهدوی دامغانی در تهران تحصیل دروس حوزوی را ادامه داد و در دروس خارج کسانی چون محمدتقی آملی، محمدعلی مدرس خیابانی، میرزا مهدی آشتیانی شرکت جست و موفق شد اجازاتی که تصدیق علمیت او را میکرد نیز دریافت کند. پس از گذراندن دوره دکتری زبان و ادبیات فارسی بهعنوان استاد دانشگاه تهران به تدریس در دانشکدههای ادبیات و الهیات دانشگاه تهران و دانشگاه تربیت مدرس پرداخت.
از سال ۱۳۵۳ تا ۱۳۵۴ در دانشگاه مادرید به تدریس ادبیات عرب و فارسی و فقه اسلامی اشتغال داشت. مهدوی دامغانی چندین سال سردفتر اسناد رسمی در تهران و از سال ۱۳۵۴ رئیس کانون سردفتران اسناد رسمی ایران بود. از سال ۱۳۶۶ مقیم آمریکا شد و در دانشگاه هاروارد و پنسیلوانیا مشغول به تدریس در مقطع دکترا و پست دکترا بود. سرانجام پس از چند روز بستری در بیمارستان پن فیلادلفیا، آمریکا درگذشت. پیکرش بامداد یکشنبه ۵ تیر ۱۴۰۱ به ایران وارد و دوشنبه ۶ تیر ۱۴۰۱ در حرم رضوی تشییع و پس از اقامه نماز مصطفی اشرفی شاهرودی در دارالحجه حرم رضوی به خاک سپرده شد.
احمد مهدوی دامغانی دارای قلمی شیوا و بسیار رسا بود. چندان که کسانی چون سید علی حسینی سیستانی متون او را بهترین منشات معاصر میداند. شیوایی قلم و اندیشۀ ایشان را میتوان در مقدمۀ کتاب نامههای محمد قزوینی به محمدعلی فروغی و عباس اقبال آشتیانی (به انضمام نامه فروغی به قزوینی در باب تالیف تاریخی برای ایران) چنین دریافت. استاد که خود را «ناچیز مهجور آواره» مینامد، تصریح میکند علامه قزوینی، آن شخص شخیص، انسان فرشتهخوی نازنین، ادیب محقق و متتبع بینظیر، باوجود مشارٌ فیالبنانبودن و سرمشق در حسن اشتهار گفتار و کردار، چگونه با سختی معیشت و با چه صعوبتی زندگی خود را میگذرانده است، و برای اثبات مناعت طبع و کرامت نفس خود و استغنای ذاتیاش مجبور بوده است به تعبیر خودش: «صورتش را با سیلی سرخ نگه دارد.»
توصیفات جذابی از آخرین سالهای عمر علامه قزوینی در شصتوپنج سال پیش با مضامینی چون قیافه و صورت نجیب و درعینحال محتشم او، و چهره رنجور و دردکشیده او که عینکش به سبب فرورفتگی صورت و تحلیل قوایش- براثر رنج تحمل پروستات و زخم پشت- برای صورت نازنینش بزرگ و نامتناسب مینمود و گاه با دستش آن را متعادل میساخت، دارد و بالاخره جسد پاک و پاکیزه او را نشان کاملی از تحقق وعده الهی «همان کسانی که فرشتگان جانشان را- درحالیکه پاکند- میستانند [به آنان] میگویند: «درود بر شما باد» به [پاداش] آنچه انجام میدادید به بهشت درآیید.» (نحل:۳۲) معرفی مینماید.
به نظر وی سلاست و بلاغت و طرز انشای هیجده نامه علامه قزوینی به ذکاءالملک فروغی و بهعلاوۀ نه نامه عباس اقبال آشتیانی، شایان توجه است. آنجاکه لازمه بلاغت در ایجاز است با چه ایجازی و آنجاکه لازمهاش اطناب است با چه اطنابی قلم میزند. نه ایجازش مخل است و نه اطنابش ممل؛ درعینحال ذوق ظریف و متعالیاش از اینکه نامهاش را به اشعار و امثال بیاراید دریغ نمیکند. در بیانی دیگر این نامهها را غمنامه و رنجنامه مینامد. رعایت ادب و احترام، با لحنی بسیار صمیمی و عاری از مداهنه و تملق را از ویژگیهای دوطرف نامهها میداند.
مخاطب را بهاصطلاح خودش با مجله جوانمرگشده گلستان، در نیویورک ینگه دنیا، و کتاب حاصل اوقات خویش آشنا میسازد. و چنین روشنگری میکند که:
در حیرتم از این فلک شعبدهباز آزاده به ذلت و گدازاده به ناز
نرگس زبرهنگی سرافکنده به پیش صد پیرهن حریر پوشیده پیاز
برای تضمین گفتار خود به نقل خاطرهای از کتاب خاطرات سیاسی، ادبی، جوانی به روایت سعید نفسی استناد کرده و سعید نفیسی را انسانی با سلامت نفس و صفای باطن و فروتنی و فضایل اخلاقی میخواند.
با همۀ گرد غربتی که بر دل و دیدهاش سایه افکند، اما همچنان شنیدن کسب مهمترین جایزۀ ریاضیات مریم میرزاخانی این پیرمرد شکستهحال را بسیار امیدوار میکند و آن را از نتایج سَحَر ملی ایران و نشانه و مژدهدهندۀ دمیدن صبح دولت ذوق و هوش ایرانی میشمارد.
خللپذیر بود هر بنا که میبینی مگر بنای محبت که خالی از خلل است
در این زمانه رفیقی که خالی از خلل است صراحی می ناب و سفینۀ غزل است
امیدواریم طبق آرزوی وی در جهان پیش رو با ایشان به استناد آیات مبارکۀ «لا یَسْمَعُونَ فِیها لَغْواً وَ لا تَأْثِیماً إِلَّا قِیلًا سَلاماً سَلاماً» (واقعه: ۲۵- ۲۶)، با ایشان انس و الفت داشته باشیم و از نعمت و لذت متنعم شویم.
حسین روحانی صدر، کارشناس گروه ایرانشناسی و اسلامشناسی سازمان اسناد و کتابخانه ملی ایران
منبع: ایبنا