میراث مکتوب – سید علی میرافضلی (زادهٔ ۱۳۴۸ خورشیدی در رفسنجان) شاعر، پژوهشگر ادبیات و طنزنویس ایرانی است. وی دانش آموختۀ رشتۀ زبان و ادبیات فارسی از دانشگاه تهران است (۱۳۷۳) و از شاعران برجستۀ شعر کوتاه به شمار می رود.
میرافضلی پدیدآورندۀ شانزده کتاب و یکصد مقاله ادبی است که بیشترین پژوهش هایش را در زمینۀ رباعی و شعر کوتاه انجام داده و در حوزۀ تصحیح دیوان شاعران قدیمی نیز فعالیت داشته است. کتاب جُنگ رباعی (بازیابی و تصحیح رباعیات کهن پارسی) به پژوهش و ویرایش این پژوهشگر در سی و چهارمین دورۀ کتاب سال اثر شایستۀ تقدیر شناخته شد. او همچنین کتاب خلاصة الاشعار بخش یزد، کرمان و نواحی آن را تصحیح کرده است که این اثر به زودی از سوی مرکز پژوهشی میراث مکتوب منتشر خواهد شد.
گفت و گوی زیر دربارۀ این بخش از کتاب خلاصة الاشعار است.
برای آغاز دربارۀ این بخش از تذکرۀ خلاصة الاشعار و ویژگیهای ادبی آن صحبت بفرمایید.
تذکرۀ خلاصة الاشعار تقی الدین کاشانی یکی از پرحجمترین تذکرههای زبان فارسی است که در چهار رکن و یک خاتمه تشکیل شده است. خاتمۀ کتاب به شعرای همعصر تقی کاشانی اشاره دارد که هرکدام 12 اصل است و هر اصل به یکی از نواحی فارسی زبان اختصاص دارد. کاشانی در اصل هشتم از خاتمۀ خلاصة الاشعار به شعرای یزد و بافق و اردستان و زواره کرمان و سیستان پرداخته و چهل شاعر را معرفی کرده است. بخش اول اصل هشتم تذکره، شعرای یزد و دئیگر نواحی، و بخش دوم شعرای کرمان و دیگر نواحی است. تذکرۀ تقی کاشانی در این بخش مانند بخش های دیگر است و تفاوتی از نظر شعر، نثر و سایر ویژگیهای ادبی ندارد. در این اثر همچنین به برخی شعرا که اهمیت بیشتری داشته اند اهمیت بیشتری داده. برای مثال بخش عمدۀ کتاب به سرگذشت وحشی بافقی اختصاص دارد و از شاعران دیگری مانند پیامی کرمانی و فیضی دکنی شعرهای زیادی در کتاب نقل شده است. برخی صاحب دیوانهایی هستند که موجود هستند و برخی دیوانهایشان از بین رفته است و این تذکره تنها منبع معتبر یا یکی از معتبرترین مآخذی است که به سرگذشت این افراد میپردازد. تقی کاشانی با برخی از شاعران آشنایی چهره به چهره داشته و با برخی در مکاتبه بوده است. این تذکره در کنار تذکرۀ عرفات العاشقین می تواند اطلاعات خوبی از ادبیات عصر صفوی به ما بدهید.
اصل هشتم خلاصه الاشعار بین سالهای 981 تا 1013 هجری قمری تدوین شده. کاشانی، شعرای هند و دیگر نواحی مثل کشمیر و بخارا را که جای دیگری برای درج شعر و سرگذشت آنها نداشته، در انتهای این بخش تذکره آورده است؛ مانند فیضی دکنی، مظهری کشمیری، میرنیازی بخارایی. البته، کرمان و سیستان نزدیکترین نواحی به هند و دکن بوده است. نکته جالب این است که سنجر کاشانی که باید قاعدتاً باید در بخش کاشان به اسم او اشاره میشد، جزو شعرای یزد و کرمان و دیگر نواحی آمده و علتش هم این است که در آخرین سالهایی که تذکره خود را سامان میداده، شعر سنجر کاشانی به دستش رسیده و حیفش آمده که آن را در تذکره خودش نگنجاند؛ ولو آنکه در جایی نامربوط.
آیا تقی کاشانی اشارهای هم به شاعرانی از ایران به هند کوچیدهاند، کرده است؟
بخشی از شاعران این کتاب، مسافران هند بودهاند و یا دوران بالندگی آنها در هند گذشته است. برای مثال در بخش شیراز عرفی شیرازی و در بخش کرمان، پیامی کرمانی و در سایر نواحی، سنجر کاشانی از جمله شعرایی هستند که مسافر هند بودند. البته خود تقی کاشانی، سفری به هند نداشته است. نکتۀ جالب این است که تقی کاشانی با فارسی زبانان هند مثل فیضی دکنی و نامی بکری بسیار با احترام رفتار کرده و حتی میتوان گفت آنها را زیاد از حد تحویل گرفته است. البته او سخن شناس بزرگی بوده و در شرح حال برخی شعرا به تفاوت سبک، نگاه و شیوه شاعری آنها توجه داشته و دربارۀ طرز شاعری نکتههای خوبی را بیان کرده است.
برای مثال به چه نکتههایی اشاره کرده است؟
برخی شاعران را از جهت زبان شعرشان بررسی کرده است. یا در مورد شیوۀ تصویرپردازی و طرز و سبک شعری آنها گفتگو کرده است. گاهی، خیلی رندانه و ظریف به سرقتهایی شعری و عدم تازگی و اصالت مضامین شعرا اشاره میکند. مثلاً در مورد بقایی کرمانی مینویسد که «به طرز مختلف سخن میگوید» و منظورش این است که هنوز به سبک شخصی خود دست پیدا نکرده و بین شیوههای مختلف سر در گم است. یا در همانجا میگوید: «اکثر ابیات خوبش بر طرز اشعار مولانا غیرتی شیرازی واقع شده است» که نشان میدهد شاعر مذکور تحت تآثیر کدامیک از شعرای عصر خود است. البته، تقی کاشانی هم مثل اغلب تذکرهنویسان ما از کلی گویی و تعارفات رایج هم برکنار نبوده است.
گاهی در تذکرۀ خلاصة الاشعار با نامهایی برخورد میکنیم که در کتابهای دیگر ندیدهایم . در بخش یزد و کرمان با چه شاعرانی برخورد میکنیم که توسط این تذکره معرفی شدند؟
در این تذکره ما با شاعران خاص بسیار برخورد می کنیم. برای مثال از شاعران بخش یزد و کرمان میتوان به صافی بمی، عرشی یزدی، میرفضلی بمی اشاره کرد. تعداد اشعاری که تقی کاشانی از صافی بمی و پیامی کرمانی آورده، ما در تذکرههای دیگر به این حجم از آنها شعر ندیدهایم و این میراثی است که ماندگاری آنها را مدیون این تذکره هستیم.
این بخش از تذکرۀ خلاصة الاشعار تا چه حدی توانسته دورنمایی از تاریخ ادبیات عصر صفوی به ما نشان دهد؟
به نظرم این تذکره در کنار عرفات العاشقین و بعضی تذکرههای دیگر مثل خیر البیان و تذکره نصرآبادی، چشم انداز شعر دورۀ صفوی را کامل میکند. شعرایی که شیوۀ شاعری آنها در جایی مطرح نشده است و این می تواند باعث آشنایی ما با دورهای شود که شناختی کمتری از آن داریم. غیر از شاعران ناشناخته و فاقد دیوان، این تذکره دربارۀ شعرایی که کتابهایشان چاپ شده و نسخهای خطی از اشعار آنها موجود است، هم ارزشهای خودش را دارد. علاوه بر نشان دهد نوع نگاه و سلیقه و انتخاب ادبای عصر صفوی، ما را اشعار نویافته آن شاعران نیز میرساند. برای مثال ما از دیوان وحشی بافقی نسخههای متعددی در اختیار داریم، اما در این تذکره اشعاری از وحشی بافقی داریم که در دیوانش موجود نیست. حتی میتوان گفت انتخابی که تقی کاشانی از اشعار وحشی بافقی به دست داده و در حدود 1700 بیت است، و دستنویس ایت تذکره که به سال 1013 ق کتابت شده، از جمله قدیمترین اسناد مکتوب شعر این شاعر نامدار قرن دهم هجری است.
بنابراین، یکی از پنج منبع اصلی شناخت شعر دوره صفوی تذکره خلاصة الاشعار است. چرا که بخش خاتمه این تذکره تماماً به شعر دورۀ صفوی اختصاص دارد. تقی کاشانی با محافل ادبی زمانه خود در ایران و هند در ارتباط بود و به صورت حضوری یا از طریق مکاتبه و مسافرانی که از هند به ایران می آمدند، با جریانهای ادبی زمانه خود در پیوند کامل بوده و آن را در کتاب خود به ثبت رسانده است.
با توجه به تحقیقات شما در زمینۀ رباعی، رباعی این عصر را چگونه ارزیابی میکنید؟
یکی از منابع اصلی شناخت رباعیات دوره صفوی، تذکرۀ خلاصة الاشعار و عرفات العاشقین است. ما در این عصر چندین شاعر رباعیسرا مثل مؤمن یزدی، سحابی استرآبادی، فکری مشهدی و شیخ رباعی داریم که سرگذشت و شعر همه آنها در خلاصة الاشعار موجود است و این کتاب جزو منابع دست اول در این موضوع به شمار می آید. در اصل هشتم، ما مومن یزدی را مشاهده میکنیم که از چهرههای برجسته رباعی سرا است و بیش از 40 رباعی از او نقل شده است. تقی کاشانی او را به عنوان چهره شاخص رباعی در عصر خود معرفی کرده و رباعیات او را به شیوه رباعیسرایی خیام و ابوسعید ابوالخیر نزدیک دانسته است. نکاتی که کاشانی در مورد مراودات ادبی مؤمن یزدی با شاعران همعصر خود آورده، بسیار در خور توجه است.
در این بخش خلاصة الاشعار، پیامی کرمانی، فیضی دکنی و نامی بکری هم رباعیات شاخصی دارند. فیضی دکنی که دیوان هم موجود است؛ سراینده حدود 600 ـ 700 رباعی است که تعدادی از آنها به ابوسعید ابی الخیر هم منسوب شده. فیضی دکنی نمونۀ فصاحت و بلاغت در شعر آن دوره بویژه بین فارسی زبانان هند است و متأسفانه هنوز دیوانش تصحیح علمی نشده و حق او ادا نشده است.
در مجموع، میتوانم بگویم که دوره صفوی یکی از دورههای اوج رباعی فارسی نیست، اما در سیر تاریخی رباعی بسیار با اهمیت است. هم از جهت تلاش شاعران برای خلق زبان و تصویرهای جدید و هم نقشی که رباعیات این دوره در جریان رباعیات سرگردان ایفا میکند و نیاز به بحث و بررسی طولانیتری دارد.
گفت و گو از سیده معصومه کلانکی