در سخنانش نگران است؛ نگران جوانان این مرز و بوم که شناختی از پیشینه و گذشتگان خود ندارند.
آنچه در ادامه می آید گفت و گوی مرکز پژوهشی میراث مکتوب با این استاد بازنشسته گروه فیزیک دانشگاه کردستان و مدرس تاریخ فیزیک با طرح این موضوع است که چرا در برهه ای از تاریخ علم متوقف شده ایم و هنوز هم به گذشتگان خود می بالیم؟
ابتدا مختصری دربارۀ اهمیت شناخت تارخ علم صحبت کنید و این شناخت چه اهمیتی برای مردم یک کشور دارد؟
تاریخ گذشته به طور عام، هویتی است برای مردم یک کشور و هیچ انسان متمدنی از هر قوم و ملتی اگر اصل تفکر و تأمل باشد نمی تواند به پیشینۀ خود افتخار نکند. پیشینۀ یک قوم را نمی توان برید و دورانداخت و هیچ انسانی نمی تواند گذشتۀ خود را فراموش کند. این شبیه به پیکان زمان است. این پیکان به سوی آینده پیش می رود، اما این پیکان را از مبدأش نمی توانیم قطع کنیم. در مورد تاریخ نیز وضع به همین گونه است. تاریخ علم بخش خاصی از تاریخ است. تاریخ علم را معمولاً به مقاطع مختلف تقسیم می کنند. ایران پیشینه و دوران بسیار باشکوهی را پشت سر گذاشته که از آثار باستانی آن هویداست. تاریخ نگاران غربی به آن اذعان دارند، تاریخی به نام ایران باستان و ایران پیش از اسلام. بنابراین ایران پیش از اسلام یک تاریخ هزارساله داشته که در این دوران از شکوفایی علمی برخوردار بوده است. آثار باستانی به جا مانده نظیر پیل هخامنشی یا روشهای آبیاری یا گونه های معماری با شکوه که از طراحی و هندسۀ دقیقی برخوردار بوده، گویای این امر است. متأسفانه به دلیل جنگهایی که ایران متحمل شد آثار مکتوب آن دوران به ایران بعد از اسلام و جهانیان آنگونه که شایسته بود منتقل نشد. بسیاری از آثار مکتوب از بین رفت و به جز تعداد بسیار معدودی، چیزی از آن آثار به آیندگان منتقل نشد. این تمدن باشکوه را بیشتر از سنگ نوشته ها و از آثار باستانی موجود در موزه ها می شناسند که گویای هنر و دانشی قوی در زمان خویش بوده است. این نشان می دهد که پیشنیان ما صاحب چه اندیشه هایی بوده اند، اما مانند آثار مکتوب یونان باستان به آیندگان منتقل نشد. ویژگی یونان باستان نسبت به ایران باستان این بود که آثار فلاسفۀ یونان باستان به شکل نسبتاً وسیعی منتقل شد و دانشمندان ایرانی با ترجمه و تفسیرهایی که به عربی بر این آثار نگاشتند این آثار را ماندگار کردند. بسیاری از پژوهشگران که ارسطو را خواندند از طریق ترجمه و تفسیرهای اندیشمندان ایرانی خواندند.
کمی دربارۀ دوران شکوفایی تاریخ علم در ایران صحبت فرمایید.
در ایران بعد از اسلام دوران شکوفایی و بالندگی بسیار خوبی به وجود آمد و این امر با همۀ هجومهایی بود که از جانب مغول پیش آمد، افزون بر نایملایمات اجتماعی و فشارهایی که از جانب دشمنان خارجی وجود داشت. ولی اندیشمندان ایرانی رسالت خود را با درایتی که داشتند انجام دادند و توانستند با تدبیر به دربار حاکمان حتی تأثیری مثبت به سود مردم کشور خویش بگذارند. از پایان سدۀ دوم تا ورود به سدۀ نهم ما دوران شکوفایی در علم داشتیم و دانشمندان برجسته ای که شمار آنها کم نیست در این دوران بودند. می توان گفت این مقطع از تاریخ در شرق اسلامی به طور عام در ایران به طور خاص دوران علم باوری بود در صورتی که مقارن این دوران در اروپا علم ستیزی بود که اروپائیان آن را به دوران تاریک اندیشی می شناسند. بسیاری از فرزانگان و اندیشمندان سدۀ میانی اروپا فرار از علم ستیزی اربابان کلیسا به این سو آمدند و علم آموختند و تبادل نظر و بحث کردند در کتابهای دانشمندان ما را به اروپا بردند و به لاتین ترجمه کردند و بستری مناسب برای آیندگان خود آماده ساختند. در مقطع کنونی جوانان فرهیختۀ ما، که سرمایۀ ژنی ما هستند که به غرب می روند و در آنجا گسترش می یابند. اینها سرمایۀ ژنی ما هستند و با این مهاجرت ها کشور ما از وجود این ژنها ضعیف تر و غربیها قوی تر می شوند. این سرمایه ها به سادگی قابل جبران نیستند. این جوانان وقتی به آن سو می روند بسیاری از آنها دانشمندان برجسته ای می شوند.
دلیل اینکه نسل امروز بیشتر به سمت خواندن تحقیقات و پژوهشهای غربیها در زمینۀ تاریخ علم رفت از نگاه شما چیست؟
همۀ ما هریک به نوعی مسئولیم. از معلم گرفته تا نویسنده و قلم به دست در برابر این نسل مسئولیم. از معلم گرفته تا نویسنده و قلم به دست. جوانان هویتی می خواهند که پیشینۀ اوست، پس باید به این هویت بها داد. نمی شود به شکلی حبابی و بی محتوا شرح حال اندیشمندان از گذشتۀ را بنویسم و بگوییم این هویت نپردازیم و به نقش پیشینۀ این نسل در خدمت جهانی به علم اشاره نکنیم لاجرم جوان کنجکاو به خواندن تحقیقات غربیها روی می آورد. هر علمی در هر کشور متعلق به همۀ جهان است. متعلق به میراث بشریت است و اینکه از کجا و از کدام کشور و ملتی به جهان منتقل شد یک هویت می شود که جوان بگوید از کشور من به بشریت خدمت شده است. ایران به بشریت کم خدمت نکرد و اگر بخواهیم هویتش را برای نسل جوان بیان کنیم که چگونه بوده تا به آن را بیان کنیم. وقتی به شرح حال «ابن سینا» می پردازیم، ابن سینا تنها یک پزشک یا اصطلاحاً طبیب نبود که تنها کتاب القانون فی الطب شرح طبیعیات او می پردازیم نباید با اصرار و تعصب بخواهیم قانون های نیوتون یا برخی از قانون های فیزیک کلاسیک یا حتی فیزیک نوین را از تفسیرهای وی دربارۀ مادۀ امکان، زمان و حرکت استخراج کنیم. به این ترتیب راه اشتباهی رفته ایم. اهمیت هر مطلب علمی را باید در عصر و زمانه خودش کاوید. البته بودند دانشمندانی مانند «ابن هیثم» و «کمال الدین فارسی» پیش از «اسنل» و «دکارت» برخی از مطالب علمی نورشناسی را به خوبی بازگو کرده بودند. تاریخ نگاران منصف غربی گاهی به درستی به این میراث غنی اشاره می کنند. این بیشتر وظیفۀ تاریخ نگاران ایرانی و اسلامی است که جنبه های عمیق و تأثیرگذار این دانشمندان را بدون تعصب به زبان و نوشتاری امروزی برای جوانان بیان کنند. باید بیان کنند که چگونه پیشینیان ما به بشریت و علم خدمت کرده اند. وقتی کتاب القانون فیب الطب ابن سینا یا کتاب المناظر و المرایای ابن هیثم به لاتین ترجمه و در دانشگاه های غربی به آنها استناد و تدریس می شود. این برای جوان ما غرورآفرین می شود و جوان ما احساس می کند ما جزئی از علم جهانی هستیم و تولید علم نقشی داشته ایم. نباید در زندگینامۀ دانشمندان برجسته مان افسانه پردازی کنیم و به افسانه هایی بپردازیم که از روح علمی به دور باشد.
غربیها دانشمندان برجستۀ خود را گسترش دادند ولی ما متأسفانه هنوز به پیشینۀ گذشتگان خود می بالیم. اگر جوانی در ریاضی و یا نجوم کار می کند به سمت علم غربیها می رود در صورتیکه حصار گذشتگان هنوز دور جوان ها ما را گرفته است؟
اولا وظیفۀ هر دانش آموزی نیست که ریاضیات خوارزمی یا غیاث الدین جمشید کاشانی را بکاود یا به نجوم ابوریحان بپردازد. این وظیفۀ تاریخ نگاران علم است که به درستی ریاضی یا نجوم پیشینیان ما را به وی منتقل کنند. اگر پلی بوده، این پل را برای جوان امروزی بازگو کنند. ثانیاً اگر جوانان ما برای مثال فیزیک می خوانند می بیند که این علم ساخته و پرداخته غربیهاست. ثانیاً سالهاست که در تولید علم نقشی اساسی نداشته ایم. در این یکصد و پنجاه سال اخیر که در اروپا و غرب خیزی اساسی در تولید علم و فناوری برداشته اند ما سهمی نداشته و فقط مصرف کننده بوده ایم.
ثانیاً سالهاست که در تولید علم نقش اساسی نداشته ایم. در این یکصدو پنجاه سال اخیر که اروپا و غرب خیزی اساسی در تولید علم و فناوری برداشته ما سهمی نداشته ایم و فقط مصرف کننده بوده ایم. در این یکی دو دهۀ اخیر مقاله هایی با نام دانشمندان ایرانی در مجله های معتبر خارجی می بینم که در تولید علم دنیا بی تأثیر نبوده است. بنابراین جوان ما در علوم نوین طبیعی است که فقط با نام غربی برخورد کند و این نامها مأنوس شود. رشد علم در کشورهای غربی پس از رنسانس قانونمند و همه گیر شد، به ویژه پس از انقلاب صنعتی مردم اروپا بیشتر به اهمیت علم پی بردند. سخنرانی ها و آزمایشهای علمی امثال فارادی در پارکها برای عموم مردم علم را به میان مردم بردند و این نوعی علم باوری برای عامۀ مردم اروپا بود.
آیا این به خود ما بر نمی گردد که بسیاری از غربیها از زندگی علمی دانشمندان ما بی خبر هستند. برای مثال چرا از آثار علمی خیام ترجمه ای برای غیر ایرانیان نکرده ایم؟
بله می پذیرم. با وجود کارهایی که انجام شده در این زمینه کم کاری کرده ایم. مثالی که از آن پژوهشگر ژاپنی زدید که پژوهشی علمی دربارۀ خیام کرده و به این ترتیب خواستۀ خیام ریاضیدان را به ژاپنی ها معرفی کند، بسیار قابل ستایش است. بله، کارهای بزرگ این گونه شکل می گیرند. من نکته ای را در زندگی ام یاد گرفته و الگوی کارهایم قرارداده ام که کارهای بزرگ اغلب با کارهای کوچک آغاز می شود. اگر یاد بگیریم که کارهای کوچک را هدفدار انجام دهیم ممکن است هیچگاه کاری انجام ندهیم. مسئولیت بزرگی ما را به غربیها و دیگر کشورها معرفی کنند و چهرۀ علمی آنها را به دنیا بنمایانند. امروز بسیاری از جوانان ایرانی به دلیل مهاجرت برخی ایرانیان پس از انقلاب، در غرب به دنیا آمده اند ولی بسیار به هویت ایرانی خود علاقه مندند و به آن می بالند. معرفی زندگی و کارهای علمی دانشمندان بزرگ ما به غرب موجب افتخار و بالندگی این جوانان ایرانی مهاجر خواهد شد و در مقابل جوان غربی احساس خودباختگی نخواهد کرد.
یکی از بحث های صورت گرفته این است که عده ای علم را بومی کرده اند مانند علم یونانی، طب یونانی و … شما چقدر با این موضوع موافق هستید و آیا این بومی سازی ضربه ای به نگرش به تاریخ علم نیست؟
من عبارت ضربه را به کار نمی برم. نامگذاری هایی هست که بر اساس مقاطع تاریخی مطرح شده است. برای نمونه وقتی می گوییم علم یونانی یا طب یونانی مربوط به مقطع زمانی خاص از منطقه ای خاص می شود. حال وقتی چنین علمی از طریق ترجمه به کشورهای اسلامی در دوران شکوفایی منتقل می شود. با چنین نامگذاری مشخص می شود که این علم یونانی است. ولی وقتی در آن دوران در کشورهای اسلامی از جمله ایران بر آن علم افزوده هایی می شود و علمی بدیع و نو ارائه می گردد معمولاً به علوم اسلامی یا گاهی تمدن اسلامی نامگذاری می شود. علومی که به طور عام از آن مقطع نشأت گرفته شامل دانشی می شود که دانشمندان ایرانی و غیر ایرانی در کشورهای اسلامی در شاخه های مختلف علم و فلسفه گسترش دادند و امروز به آن می بالیم و افتخار می کنیم. اما اگر منظورتان از بومی سازی ابداع مثلاً فیزیکی به نام فیزیک ایرانی یا ریاضی ایرانی است به اعتقاد من این گونه برخورد درستی نیست. اگر آن را عامتر کنیم و مثلاً بگوییم فیزیک اسلامی باز هم پیوند درستی نیست. فیزیک یک علم است و در حال تحول و تکامل و مسائل اسلامی مسائلی دینی است و ایمانی، که باورهای ایمانی یک فرد مسلمان است. درست نیست که قانون های نیوتون یا نسبت انیشتن را باورهای ایمانی پیوند دهیم. زمانی که به قانون گرانش نیوتون کسی تردید نداشت ولی با نسبیت عام انیشتن را به باورهای ایمانی عام پیوند دهیم. زمانی به قانون گرانش نیوتون کسی تردید نداشت ولی با نسبیت عام انیشتن مورد تردید قرار گرفت و حک و اصلاح گردید و فضای گرانشی پیشین با دیدگاه نوین قرن بیستم مورد بررسی قرار گرفت. همین طور برای بسیاری از قانون های علمی فیزیک این بازنگری رخ داد. اما باورهای ایمانی یک مسلمان موحد این چنین نیست. در مورد فلسفه شاید اینگونه نباشد و یک فیلسوف ایرانی یا مسلمان غیر ایرانی ممکن است فلسفه ای نو و بدیع ارائه دهد که نشأت گرفته از باورهای ایمانی وی باشد.
منابعی داریم که ناشناخته مانده اند، در دانشگاه تهران نسخه های خطی داریم که در دسترس پژوهشگران قرار نمی گیرد. گذشته از دانشگا هها بسیاری از چنین نسخه هایی دست مردم هستند و ناشناخته مانده اند. آیا این عدم شناخت خود آسیبی به نگرش به تاریخ علم نزده است؟
چرا. آسیب می زند. هیچ پژوهشگری انتظار ندارد که اصل نسخۀ خطی چند صد سال پیش را از کتابخانه دربیاورند و در اختیار او قرار دهند. اما با این پیشرفت فناوری، می توان میکروفیلم را از طریق اینترنت و راهکارهایی این چنین، پژوهشگر را از ادامۀ پژوهش محروم نساخت و به وی یاری رساند که کارش را به خوبی پیش ببرد. به اعتقاد من این امر مقدار زیادی به رئیس آن کتابخانه یا آن سازمان بستگی دارد. اما در مورد نسخه های پراکنده ای که اشاره فرمودید دست مردم ناشناخته مانده است، این آسیب کمی نیست. حیف است که چنین آثار مکتوب با ارزشی در گوشه خانه ای متروک مانده باشند. نگه داری همچنین آثاری نیز مشکل است و شیوۀ خاص خود را می طلبد. این آثار باید در جای خاص خودشان نگه داری شوند و از آنها میکروفلیلم و CD و … تهیه شود که در اختیار پژوهشگران قرار گیرد.
چندی پیش دوستی نسخۀ خطی به جا مانده از پدر مرحومش را به من نشان داد که مربوط به چندین قرن پیش بود و چند صفحۀ اول را نداشت. حدس من این بود که شرحی بر اشارات و تنبیهات ابن سینا باشد. به او گفتم چرا خود را اسیر این اثر با ارزش کرده ای. به او پیشنهاد کردم هم برای شناسایی و هم برای نگهداری آن را تحویل میراث مکتوب یا هر نهاد مربوط دیگر قرار دهد.
به نظر شما بهترین راه معرفی علوم دوران شکوفایی اسلامی به نسل امروز چیست؟
به نظر من از کتابهای درسی ابتدایی و دبیرستانی آغاز شود. این کار تخصصی است و متخصص خود را می خواهد. هر تاریخ نگار علم یا هر پژوهشگر علم شاید نتواند ظرافت این کار را دریابد که با چه لحنی با مخاطب خود سخن بگوید. در کتابهای درسی مقاطع مختلف تحصیلی، جای خالی برای این کار هست که به کارهای علمی ارزشمند پیشینان اشاره شود. مثلا در مبحث مکانیک می توان به کتاب الحیل نوشتۀ احمد بن موسی ، المناظر نوشتۀ ابن هیثم یا به کتابهای تنقیح المناظر لذوی الابصار و البصائر و فی الهاله و قوس قزح نوشتۀ کمال الدین فارسی اشاره کرد یا وقتی از رنگین کمان در کتابهای درسی بحث می شود حیف است که از کارهای علمی قابل توجه قطب الدین شیرازی یاد نکرد. همچنین در مبحث نجوم و …
به نظر من، اتخاذ این شیوه از طریق کتابهای درسی در کنار کتابهای عامه فهم و عامه پسند بهترین راه معرفی علوم آن دوران افتخارآمیز است. البته رسانه ها به ویژه صدا و سیما می توانند نقشی موثر در این خصوص داشته باشند.
گفت و گو از سیده معصومه کلانکی