کد خبر:39816
پ
سعدی ۶

کرشمۀ کلمات

میراث مکتوب- برآمدن آفتاب نخستین روز اردیبهشتی را در گاهشمار روز سعدی نام نهاده اند. در این نوشتار با مدح، عبرت و نیز تکرار سخنان ستایش آمیز پیشتر گفته و کمتر شنیده درباب مرد سخن ساز شیرازی میانه ای ندارم و می خواهم به این بهانه مگر سخن از رواق دگر نمایم و نیز روایت […]

میراث مکتوب- برآمدن آفتاب نخستین روز اردیبهشتی را در گاهشمار روز سعدی نام نهاده اند. در این نوشتار با مدح، عبرت و نیز تکرار سخنان ستایش آمیز پیشتر گفته و کمتر شنیده درباب مرد سخن ساز شیرازی میانه ای ندارم و می خواهم به این بهانه مگر سخن از رواق دگر نمایم و نیز روایت خود را بر تن کلمات اندازه کنم تا زیستن در پوستین اندیشه ی سعدی را نیز در خیال خود به جان چشیده باشم.

شاید بپرسید و بپرسیم که چرا باید سعدی را پس از چندصد سال باز بخوانیم، بدانیم و نیز گرامی بداریم و رفتگان فرزانه و صاحب‌نظر، واجد کدامین آورده برای انسان امروز هستند؟انسان با فکر و اندیشه معنا می‌یابد و فصل تمایز آدم با جماد و نبات و نیز حیوان تنها درتوان اندیشیدن و نیز کلام،کلمه و اختراع برآمده از آن اندیشه  است. در تاریخ هم یگانه آدم‌هایی از ارابه‌ی تیزروی زوال و فراموشی در فردا و قرنهای پس از مرگ در امان‌اند که با ساحت فکر میانه داشته باشند.

درنگ کنید چه تعداد آدمیان در سال‌های حیات کره خاکی در خاک شده‌اند وتنها از اندکانی یادی و نشانی مانده و نیز تحلیل،تفسیر و حتی تکفیری نثار آن‌ها می‌شود و وجه مشترک تمام این‌ها اندیشه و کلمه و نیز توان ساختن و براندختن در ساحات گوناگون و البته پرفضیلت و نیز لبالب رذیلت و نیز چیزی در میانه و تعادل بوده است.

گذشتگان نامدار فارغ از کیفیت و واقعیت اندیشه و زمانه‌شان و اینک براستی چنین مهیب و مؤثر بوده‌اند، نوعی از ذهنیت سازی و احساس تجربه‌ی جمعی می‌آفرینند که به تولید احساس خوشایند از خویش و تبیین هویت ملی  و سرزمینی کمک فروانی می‌کنند.

اینکه سعدی بخوانی و بر دانش و اندیشه‌ای که سال‌ها قبل که بشر چنین وسع و وسعتی نداشته و سقف آسمان هم به سبب ابتلا کوتاه و جانکاه بوده به انسان امروز ایرانی حس خوشایندی می‌دهد که از نسل کسی اما که چنین بود و در تجربه تحسین سعدی شریک و وفادار می‌شود و از انتهای جان می‌خوانی “بن آدم اعضای یک پیکرند…”

کاری به این ندارم که این سخن بر سر در سازمان ملل منقوش است یا خیر! اما همین که آرمان و خواست مدرن و پرلعاب امروز را در کلام کسی که زبانش را می‌فهمی و می دانی و سال‌ها قبل و در شرایطی نه چون امروز بشنوی خود زیباست و دلپذیر و شاید بخشی از روایتی که می‌گوید” آن چه برای شما آرزوست برای ما خاطره است….”

دیگر این که بشر از رنج و خسران‌های امروزش در گریز است و به سان وجود تنها و زخم خورده‌ای در میانه مرداد و بیابان هول به دنبال سایبان و جرعه آبی می‌گردد تا حیات را تداومی بدهد و از رنج‌ها به تسکین،تخدیر یا فرجه‌ای وآبی تجدیدی قوا راه ببرد. گذشته یکی از همان ضمادها و درمان‌هاست. از دوندگی ، درنگی و نیز فریب و فریبایی امروز و البته پیشتر و تا همیشه‌ی بشر برای یافتن “قدرت،شهوت،ثروت و البته دفع حسادت” پناهی در جهان خوش گذشته می‌جوید و مشاهیر خوش سخن و اندیشه سپر اند در این کارزار…

اخبار هولناک جهان را می‌خوانی و خسته پناه بر سعدی می‌بری که بنی آدم اعضای یکدیگرند و ستیز در سرزمین شام را که می‌خوانی دلت را نرم و گرم می‌کنی که” چنان خشکسالی شد اندر دمشق/ که یاران فراموش کردند عشق…” و می دانی آن روز هم مثل امروز انگار به گاه تنگ شدن قافیه انسان به جفنگ می‌افتاده و یاران عشق را که در معنای دستگیری و مودت و نیز بخشش بی منت است از یاد برده، عقل به رهن کامل داده راه غریزه و دریدن برای ماندن را می‌گزیدند و آرام می‌گیری که تا بوده چنین بوده و به خنیای شاعر “امروز نه آغاز و نه انجام جهان است/ ای بس غم و شادی که پس پرده نهان است/ گر مرد رهی غم مخور از دوری و دیری/ زیرا که رسیدن هنر گام زمان است” .

 و دیگر کارکرد اقتصادی امروز مشاهیر و بازماندگان است که گاه فارغ یا حتی متفاوت و تحریف شده از اندیشه و زیست حقیقی‌شان کارکردی اقتصادی می‌یابد.

مولانا جلال الدین کلمه‌ای به ترکی نسروده و البته ماهیت اندیشه‌اش نیز محدود به جغرافیا و قومیت نیست و مسئله‌اش انسان و رنج و بی تابی اوست و تلاشش برای درآمیختن با چشمه و سرچشمه، اما بنا و بقعه و تصویر و تصوری که از او ساخته شده امروز یک جریان مهم اقتصادی از جهانگرد،سیاح،سالک و نیز کتاب و معلم عرفان است که هر کدام به بها و بهانه‌ای در جستجوی تربت و سماع روانه‌ی قونیه می‌شوند.

نوعی جستجوگری نوستالژی و خاطره و نیز یافتن خود و قرار از دل معماری و موسیقی برای امروز و اینکی که آهن است و گاه گداخته و زمانی زنگ زده…تربیت سعدی شیرازی هم از ساختارهای هویتی شیراز است که سیاح و ایرانگرد روانه شیراز کرده در باغ دلگشایش فالوده و فالی(البته فال حافظ) و در این کنار یک کارکرد اقتصادی هم شکل می‌گیرد و تصویر و تصوری هم ساخت می‌شود..

و این پیوند اقتصادی با تاریخ و مشاهیر بسیار هم نکوست و گاه نکوهشها بیهوده است که هیچ چیز مجانی در جهان وجود ندارد و اگر چرخ اقتصاد اندیشه و نوستالژی نچرخد و کافه‌ای کنار کتابخانه‌ای رخ ننماید لاجرم کاغذها هم خمیر خواهند شد….

مفاهیم کلام و اشعار سعدی انسانی‌اند و برآمده و توصیف گر کیفیت مناسبات میان انسان‌های هم‌عصر و زمانه‌اش و نیز آن چه در سفر و حذر دیده یا شنیده و تازگی و همذات پنداری بخش بزرگی از مخاطبان ریشه در اینک و این جایی بودنش دارد و اگر نام‌ها ، نشان‌ها و دستار و دستمال‌های در قیصریه را رنگی دگر بزنی انگار همین اکنون و دیروز است و البته اتفاق غریبی نیست و انسان‌ها رنگ و ابزار و نیز الزامات زمانه را تغییر می‌دهند اما ماهیت و کیفیت و پیش‌ران‌های تاریخ و مناسبات  تغییر نمی‌کند .

اما نکته اساسی در این است که سعدی مفاهیم و مضامین را شیرین بر زبان می‌آورد و کلام و نصیحتی که شاید دیگرانی و بسیارانی از دیروز تا همین یک دقیقه قبل گفته‌اند را چنان با کرشمه‌ی کلمات و سوارکاری جملات پیش چشمت می‌نهد که دوست داری تماشا کنی و بچشی…این معنای بلندی است و حقیقت شیوه‌ی ارائه و کیفیت گوینده را می‌رساند. نمی‌توان غافل بود و انکار کرد که “بوی پیاز از دهن خوبروی/نغزتر آید که گل از دست زشت”.

روایت دقیق است و انسان زیبایی را در اشکال گوناگونش می‌ستاید و کودکانه گاه تلاش می‌کند تا تمام زیبایی را مال خود کند. به جهد کودک برای برکندن و بردن گل سرخی بنگرید و عطش مجموعه دار برای داشتن تمام عتیقه جات و نیز رقابتی بی توقف برای بردن دل صدف و صنمی و ساکن قفس عمارت خود کردنش…

سعدی کلمات را زیبا و متوازن در کار کرده و توازن یکی از تعاریف مورد توافق زیبایی است و برابر زبیایی حتی منکران و مریضان(فی قلوبهم مرضا) ناگزیر روی تسلیم شده کلاه از سر بر می‌دارند و سعدی چنان زیبا نوشته که شجریان کلمه بر تن حنجره زده و هیچکدام را نمی‌توانی نادیده بیانگاری تا تاریخ و زمان هست..

به جای آخر:

گاه اسم‌ها در گذر زمان معانی  متناقض و نیز خنده‌آور می‌یابند… خیابان سعدی تهران که تیمورتاش وزیر دربار مقتدر رضاشاه به محل کلوب و شب نشینی تبدیلش نموده بود و رندان تهران خیابان لختی می خوادندش و نیز در فیلم “یک بوس کوچولو” ساخته‌ی بهمن فرمان آرا شخصیتی با بازی رضا کیانیان ساخته می‌شود که نام فامیلی‌اش سعدی است و اهل نظر می گویند اشاره به ابراهیم تقوی شیرازی ملقب به ابراهیم گلستان دارد و در نیش و نوش هیچ کوتاهی ندارد که می‌خواهد جام زندگی را تا جرعه‌ی آخر سربکشد…

و دگر تئاتر سعدی که در سال ۱۳۲۹ توسط عبدالحسین نوشین و همسرش لرتا گشوده می‌شود تا تئاتر چپی و خلقی بسازد و بسیار از نسل نخست تئاتر ایران در آن پا و جا گرفتند و البته شبی شعبان جعفری (بی مخ) بی عنان از پس باده گساری بساط تئاتر را در هم کوبید و پس از آن شد شعبان جعفری که نگذاشته پیس برشت نوشین اجرا شود!…..شاید هیچ کدام از نام‌های رفته کلام سعدی را نزیسته بودند تا زمزمه کنند “درشتی و نرمی به هم در به است/چو رگ زن که جراح و مرهم نه است”.

منبع: عصر ایران

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612