کد خبر:35820
پ
سنایی

چرا به سنایی لقب حکیم داده‌اند؟

سنایی یکی از مهمترین شاعران سنتی فارسی است و باید مردم ما با او بیشتر آشنا شوند. اما چرا به وی لقب «حکیم» داده‌اند؟

میراث مکتوب- سنایی یکی از‎ ‎مهمترین شاعران سنتی فارسی است و باید مردم ما با او بیشتر آشنا شوند. اما چرا به‎ ‎وی لقب «حکیم» داده‌اند؟ به برخی شاعران لفظ حکیم اطلاق شده است. آیا این لفظ به‎ ‎دلیل جامعیت آنهاست؟

سنایی یکی از‎ ‎مهمترین شاعران سنتی فارسی است و باید مردم ما با او بیشتر آشنا شوند. چرا به‎ ‎وی لقب «حکیم» داده‌اند؟ به برخی شاعران لفظ حکیم اطلاق شده است. آیا این لفظ به‎ ‎دلیل جامعیت آنهاست؟ تاریخ‌نویسان می‌گویند سنایی در حوزه شعر، دین، عرفان، نجوم‎ ‎و پزشکی صاحب‌نظر بوده است. آیا این لقب به خاطر جامعیت اوست؟ در نوشتار زیر به این سوال پاسخ داده شده است.

سنایی یکی از‎ ‎مهمترین شاعران سنتی فارسی است و باید مردم ما با او بیشتر آشنا شوند. چرا به‎ ‎وی لقب «حکیم» داده‌اند؟ به برخی شاعران لفظ حکیم اطلاق شده است. آیا این لفظ به‎ ‎دلیل جامعیت آنهاست؟ تاریخ‌نویسان می‌گویند سنایی در حوزه شعر، دین، عرفان، نجوم‎ ‎و پزشکی صاحب‌نظر بوده است. آیا این لقب به خاطر جامعیت اوست؟ در آثار کسانی مانند‎ ‎عمر خیام، فردوسی و… نوع دیگری از اندیشه مطرح شده است که نشان وجود حکمت در شعر‎ ‎آنهاست. سنایی مانند ناصرخسرو در گذر زمان تحول روحی و فکری پیدا کرد. او از‎ ‎شاعری که مدح می‌گفته،‌ بدل به شاعری می‌شود که قلندریات سروده و در عرفان بر عطار و‎ ‎مولانا تأثیر گذاشته است‎. ‎سنایی در سروده‌ای از تحولات روحی‌اش می‌گوید:

‎‎یارب، مر سنایی را‎ ‎سنایی ده تو در حکمت

چنان از وی به رشک افتد روان بوعلی سینا‏‎

‎اقبال لاهوری که یکی از مریدان سنایی بوده، درباره حکمت سنایی شعر می‌گوید و در «ارمغان حجاز» از او این‌گونه یاد می‌کند‎:

‎‎می روشن ز تاک من‎ ‎فرو ریخت

خوشا مردی که در دامانم آویخت

نصــیب از آتشــی دارم کـه اول

ســنایی در دل رومی برانگیخت

اقبال شیفته سنایی بود و «اقبال‌نامه» نیز به‎ ‎تأثیر از «سیرالعباد» سنایی سروده شده است. عرفا سنایی را ستوده‌اند و باید‎ ‎بدانیم مولوی، عطار و احمد غزالی چگونه از سنایی یاد کرده‌اند. سهروردی در «عقل‎ ‎سرخ» از سنایی یاد می‌کند، خاقانی نیز همین طور و بسیاری دیگر از شعرا‏‎.

‎چرا سنایی را کم شناختیم و زهدی که در اشعار سنایی دیده می‌شود، چگونه‎ ‎است؟ حتی گفته‌اند سنایی نخستین شاعری است که در شعر فارسی تبیین نظام عرفانی جهان‎ ‎و تبیین نظام احسن را پایه‌ریزی کرده است. سنایی در حوزه حکمت به ما چه می‌دهد و چه‎ ‎تأثیری بر حکمت می‌گذارد؟ شعر فارسی فرهنگ و سرمایه اصلی ماست. سنایی از ابلیس دفاع‎ ‎می‌کند که بحث مستوفایی در عرفان به وجود می‌آورد. غزالی هم چنین بحثی دارد. انسان‎ ‎کامل و نظام احسن جهان و مسأله خدا و ابلیس و… در اشعار سنایی دیده می‌شود‎.

‎شاعران بزرگ ادب فارسی هر یک در پی دست یافتن به نگرشی از «انسان کامل» ‎و ساختن «مدینه‌ فاضله» بوده‌اند؛ اما برخی از این شاعران با عنوان «حکیم» از آنها‎ ‎یاد شده است که فردوسی، خیام، خاقانی، ناصرخسرو و سنایی از این زمره‌اند. حکیم سنایی‌غزنوی در «حدیقه‌الحقیقه» و دیگر منظومه‌های شعری خود‎ ‎به دنبال آمیزه‌ای از حکمت آرمان‌شهراندیشی و جهان‌گردی حکیمانه است و بر مبنای ‎اندیشه‌ جدید دینی راه چاره‌ای ارائه می‌کند. پیش از سنایی کمتر اندیشمندی چشم‌اندازهای‎ ‎گوناگون این پدیده را تا به این گستردگی، در شعر فارسی بازتاب داده است.

سنایی چشمان عطار است

عطار روح بود و‎ ‎سنایی دو چشم او

مـا از پی سـنایی و عـطار آمدیم

این شعر را یک شاعر معمولی‎ ‎نگفته‌ است، این سخن مولوی است؛ مردی که نظیرش در جهان کم است. سنایی با آن‏‎ ‎عظمت چشمان عطار است، نام مبارکش «مجدود» بن آدم، و کنیه‌اش «ابوالمجد» و اهل خراسان‎ ‎است. سنایی غزنوی متولد شهر غزنه در افغانستان است، البته آن موقع افغانستان جزئی از خراسان بزرگ بود که از نیشابور تا ازبکستان و‎ ‎تاجیکستان و… را شامل می‌شد‎.

‎سنایی محدث بزرگی است و در علم حدیث بی‌نظیر است. شاید کمتر شعری در دیوان او پیدا شود که‎ ‎مستند به یک حدیث یا  آیه نباشد. او احاطه کامل به احادیث نبوی دارد. سنایی مفسر‎ ‎بزرگی است و در آثارش گاه چنان تفسیری از آیات قرآن عرضه می‌کند که‎ ‎هیچ‌ مفسری تا به حال به این زیبایی قرآن را تفسیر نکرده است. می‌توانم بگویم سنایی‎ ‎محدث، مفسر، ادیب، فقیه، مورخ، حکیم و بالاخره شاعر است. آنچه دنیا اکنون از‎ ‎سنایی می‌‌شناسد، شاعری است، عیب هم ندارد، چون شاعری مقام بزرگی است؛ اما سنایی‎ ‎تنها شاعر نیست، بلکه محدث، مفسر، ادیب،‎ ‎فقیه، مورخ، حکیم، فیلسوف و متکلم است. ما به سنایی حکیم می‌گوییم، ولی او فیلسوف‎ ‎است‎.‎

حکیم همان فیلسوف است

شاعران‎ ‎بزرگ زیادی نظیر سعدی، حافظ، مولانا و… داریم که با وجود شهرت بسیار و دفترهای‎ ‎شعری غنی، حکیم نامیده نمی‌شوند. پس این سؤال پیش می‌آید که: چرا در همه منابع از‎ ‎سنایی با صفت حکیم یاد کرده‌اند؟ حکیم همان فیلسوف است، اصطلاح قرآنی آن‎ ‎حکیم است و حکمت یعنی «تعقل». فلسفه لفظ یونانی است. سقراط می‌گوید: «من فیلسوف و حکیم‏‎ ‎نیستم، بلکه دوستدار حکمت هستم.» دوست‌دار حکمت معنی واژه یونانی «فیلوسوفیا»ست.‎ ‎واژه فلسفه هم از همین کلمه استخراج شده و از آن پس رواج پیدا کرده است؛‎ ‎اما اصطلاح قرآنی آن «حکمت» است. ما به سنایی حکیم می‌گوییم، ولی او فیلسوف است.

‎ ‎این مرد بزرگ شعر گفته‌ است، اما هر شعرش هم حکمت، هم حدیث‎ ‎و هم تفسیر است. آثار زیادی ندارد؛ ولی همان تعداد بسیار مشهورند. «حدیقه‌الحقیقه» یعنی باغ حقیقت که گل و گیاه فراوانی دارد. کتاب دیگرش که خوشبختانه در دسترس است، «‎طریق التحقیق» یا همان روش تحقیق است. «سیرالعباد الی‌المعاد» کتاب دیگر این شاعر‎ ‎بزرگ است. یک ادعای بزرگ می‌کنم که تعجب ندارد و آن اینکه هیچ‌ بعید ندانید‎ ‎که اسم «اسفار» صدرالمتألهین یا «چهار سفرنامۀ» ملاصدرا هم از سنایی گرفته شده است.

سیری که سنایی در سیرالعباد داشته، سیری‎ ‎درونی به سمت خداست. سعدی و حافظ هر دو اهل شیرازند. سعدی تقریبا سفری‏‎ ‎نبوده که با پای پیاده و شتر و… نرفته باشد؛ اما حافظ معمولا از شیراز خارج نشده‎ ‎است؛ ولی اگر شما به من بگویید که سیر سعدی بیشتر از سیر حافظ است، قبول نمی‌کنم! حافظ در شیراز ساکن بوده، ولی سیر داشته و این سیر به هیچ‌ وجه از سیر سعدی کمتر‎ ‎نیست. پس عیب ندارد که سفر بروید و سیر کنید، اما سیر درونی مهمتر است. جایگاه‎ ‎قرآن و حدیث در شعر سنایی بسیار بالاست. حکیم سنایی بیشتر به شعر علاقه‌مند است؛‎ ‎اما شعر و  بیتی در تمام دیوانش پیدا نمی‌کنید، مگر اینکه به آیه یا‎ ‎حدیث مستند باشد، یا یک حکمت یا مسئله‌ای فلسفی را بیان ‌کند. در واقع حرفهای‏‎ ‎ابن‌سینا را می‌زند و از اشعارش هم می‌توان فهمید و نشان داد که او رسما فیلسوف‎ ‎است‎.

‎سنایی در بیتهایی که نمونه می‌‌آورم، از نکات فلسفی استفاده کرده است:

‎مـکن در‎ ‎جســم و جــان منــزل

کــه ایــن دون اسـت و آن بالا

کی مکان باشدش ز بیش و ز کم

کــه مــکان‎ ‎خـود مکان ندارد

نـه فــراوان نــه انـــدکی باشـــد

یــکی انــدر یکی، یکی باشـد

آنچه پیــش‎ ‎تو غیر آن ره نیــست

غایت فکر توست، الله نیست

در حروفی که پردۀ نقــل اســت

آخر‎ ‎شــرع آخـر عقـل اســت

آدمـــی را میــان عــقل و هـــوا

اخــتیـار اســت شــرح کـرّمنا

همه چیز در زمان و‎ ‎مکان است؛ ولی مکان و زمان، خود مکان و زمان ندارند. سنایی ‎ ‎می‌گوید زمانی که مکان، خود مکان ندارد، پس جای تعجب نیست که حق تعالی مکان ندارد‎ ‎و در مکان نیست. همه موحدین عالم به وحدت خداوند باور دارند. وقتی به خدا فکر می‌کنیم،‏‎ ‎آنچه به ذهن و تصور ما می‌آید، پایان و آخرین مرحله فکر ماست نه خداوند و اینکه‎ ‎آخرین مرحله و آخرین مقام حتی در شریعت، عقل است که همه اینها حکمت و فلسغه سنایی‎ ‎را می‌رساند.‏

سنایی شاعر است؛‎ ‎اما کاملا عقلانی‌مسلک شعر می‌گوید. درست است که شعر با قدرت خیال است و قدرت تخیل‎ ‎شعر را زیبا می‌کند و شاعری که قدرت تخیل نداشته باشد، توانمند نیست؛ اما سنایی ضمن‎ ‎اینکه قدرت تخیل شاعرانه دارد، حکیم است و عاقلانه حرف می‌زند.

رابطه سنایی با‏‎ ‎تشیع و اهل بیت خوب است. سنایی ظاهراً اهل سنت است، ولی خیلی به تشیع نزدیک است که‎ ‎یکی از نشانه‌هایش استناد فراوان به کلمات حضرت علی(ع)است؛ مثلا از‎ ‎فرمایشات حضرت امیر(ع) است که: وای به حال کسی که دو روز از عمرش مثل هم باشد! ‎ سنایی این را در قالب شعر این‌گونه بیان می‌کند:

صفت کاهلان دیـن در راه

هست لفظ‎ ‎من استوی یوماه

‎حکیم سنایی شعری دارد که تمام فلسفه، حتی فیلسوفان امروز را در بر می‌گیرد. در تعریف انسان از سه‌هزار سال پیش تا حالا اکثر اوقات انسان را «حیوان ناطق» می‌گویند؛‎ ‎یعنی انسان حیوانی است که تعقل می‌کند و سخن می‌گوید. پس امتیاز انسان بر حیوانات‎ ‎توانایی سخن گفتن است. امروزه تعبیرات حیوان اقتصادی، حیوان سیاسی، حیوان اجتماعی‎ ‎و… نیز برای تعریف انسان به کار برده می‌شود؛ اما بهترین تعریف همان حیوان ناطق‎ ‎است. فیلسوف معروف آلمان، مارتین‌ هایدگر، انسان را حیوان ناطق می‌داند؛ یعنی حیوانی‎ ‎که می‌داند که می‌میرد. برخی هم گفته‌اند انسان «حیوان ناطق‌المائت» است. در مجموع‎، ‎این حرفهایی است که فلاسفه در طول سه یا چهارهزار سال گفته‌اند؛ اما سنایی در شعر‎ ‎خود می‌گوید:

از دل و جان و نیروی فائت

حــد‌ او‌ حـیّ‌ ناطـق مائت

یعنی انسان‎ ‎حیوانی است که سخن می‌گوید، فکر می‌کند و می‌داند که می‌میرد و این خصلت نه در‎ ‎جماد، نه در نبات و نه در حیوان است.

انتخاب بین دو  بد

انسان وقتی متولد می‌شود، سه مرحله دارد: «عقل‎ ‎هیولانی» (یعنی بالقوه عاقل است)، بزرگتر می‌شود، «نفسانی» است و سپس «عقلانی» می‌شود.

 پنج‏‎ ‎حس داریم و تخیل و وهم نیز جزو حسهای باطنی است. حکمایی مانند ابن‌سینا بعد از‎ ‎ملاصدرا قائل به اتحاد هستند و می‌گویند عقل و عاقل و معقول داریم. مقتضای خردمندی‎ ‎انسان این است که خوب را از بد تشخیص می‌دهد. وقتی دو بد باشد، انتخاب سخت‌تر است‏.

سنایی می‌گوید انسانی خوب است که بین دو بد، کمتر بد را انتخاب می‌کند. انسان از‎ ‎بدو تولد تا پایان عمر، بین عقل و هوس است. اگر فقط عقل و هوس بود و اختیار نداشته‎ ‎باشد، مشکل به وجود می‌آید و اختیار اینجا نقش اساسی دارد. شما آدمها را به قیافه‏‎ ‎می‌‌شناسید یا به رفتار می‌نگرید؟ رفتار ناشی از اختیار است و رفتار نشان می‌دهد در‎ ‎زندگی چگونه اختیار می‌کند. عشق وقتی ارزشمند است که با عقل همراه باشد. آگاهی‎ ‎بدون عقل نداریم و آگاهی از عقل است. حس و خیال و وهم عقل نیستند؛ اما زیر سیطرۀ‎ ‎عقل  قرار دارند‏‎.

غلامحسین ابراهیمی دینانی

منبع: روزنامه اطلاعات

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612