وی در گفت و گو با مرکز پژوهشی میراث مکتوب معتقد است: چاپ هر کتاب در تاریخ علم و یا تاریخ پزشکی نیازمند سرمایهگذاری دولتی است که انتظار سوددهی از آن نداشته باشد، چون خواستار این کتابها اندک هستند و بسیاری از ایشان نیز یا تمایل به خریدن ندارند و یا نمیتوانند بودجۀ بسنده برای خرید بگذارند و تنها از کتابخانه بهره میبرند.
به عنوان یک متخصص که در زمینه تاریخ علوم پزشکی اسلامی فعالیت دارید چقدر با نظراتی که این روزها رواج دارد مبنی بر این که متون کهن ما حرفی برای گفتن ندارند و به خصوص متون علمی ما کمکی به دنیای علم نکرده اند، موافق هستید؟
من بخشی از این گفته را نمیپذیرم، برپایۀ دیدگاه حاج آقا بزرگ تهرانی صاحب الذریعه هر کتابی ارزش ویژۀ خود را دربردارد. او به ما یاد داد که هیچ کتابی گمراه کننده و زیانآور نیست؛ بنابراین کتاب بیهوده نویسی شده نداریم. او بر این باور بود، وقتی کسی چیزی را مینویسد که یک تفکر پشت آن خوابیده باشد؛ بنابراین باید گفت، هر نوشته برای زمان خودش، با یک اندیشه و تفکر ویژه نوشته شده و شاید تنها به درد روزگار خودش میخورده است. البته همه میدانیم، بخشی از کتابهای پیشینیان مان دربرگیرندۀ خرافات و سحر و جادو هم بوده است. نمونۀ آن در حوزۀ دانش پزشکی، مگر کتابهای پزشکان کهن در سراسر جهان، چین و هند و مصر و یونان با کتابهای پزشکی ایرانیان چه اندازه در داشتن بخش خرافهنویسی و باور به اختربینی تفاوت داشته است. ما باید بپذیریم که پیشینیان ما به جهت دشواری ارتباطها و پیوندهای میان سرزمینها، به سختی و در مدت زمان طولانی، میتوانستند با هم ارتباط برقرار کنند. پس بیشتر آموزههای علمی نظری و عملی دانشها از راه کشورگشایی نظامی و یا راههای مبادلاتی بازرگانی و یا کوچهای ناخواسته و یا خودخواستۀ اندیشمندان از سرزمینی به سرزمین دیگر جا به جا میشده است. از سوی دیگر دانش جفر و سحر احکام نجوم یا اختربینی بخشی از علوم کهن در سراسر جهان بوده و کارگشای زندگی روزمرۀ همۀ مردم بوده است و از مردم ساده گرفته تا بزرگان و درباریان، نادانان و دانایان هر کدام به اندازۀ گستردگی دانش خود در زندگی خویش با آنها سر و کار داشتهاند و این علوم به تدریج از واقعیت بوده جدا شده اند. فاکتور جداسازی اینها از علوم واقعی نشان افزایش دامنۀ دانش و معلومات و آگاهی مردم است. برخی از این دستنوشتهها متناسب با مجموعۀ فرهنگی آن روزگار و یا سرزمین و روستا و شهر بوده و بی خود نوشته نشده است. همواره باید بخش پر لیوان را دید و به این متون با نگاه سودآوری زمانی و یا دورهای داشتن، نگریست. نباید این گونه قضاوت کنیم که اصلا به درد نمیخوردهاند، چون به درد روزگار ما نمیخورند و چنین نتیجه بگیریم که آنها تهی از هر ارزشی هستند؛ البته بی در نظر گرفتن مسئلۀ علمی و ارزشی نوشتاری هر کتاب، از سوی دیگر هر چیزی با گذر زمانی از ماندگاری آن، به گونۀ اثر تاریخی درمیآید و هر خشت و پیاله و جامی برای خود و در درون خودش تاریخ علم الاشیاء خواهد داشت؛ هر چند که دیگر جنبۀ کاربردی نداشته باشد و تنها به عنوان یک اثر تاریخی بدان نگریسته شود. مهم نیست که در آن دارو درست میکردند یا شراب میخوردند. هر چیزی که تاریخ پشت آن باشد برای ما ارزشمند است حتی اگر از لحاظ علم بی ارزش ترین باشد. آیا شما اگر دو خط الف کشیده را در سدۀ سوم هجری ببینید، آن را بی ارزش میدانید؟ نمیتوانید بیارزش بدانید؛ نمیتوانید بگویید چون این خطوط کشیده شده تأثیری بر علم امروز ندارند که هیچ چه برسد به علم آن روز؛ پس این اثر را باید دور انداخت و جزء آثار گرانبها ندانست. من فکر میکنم هر اثری که تاریخ پشتش خوابیده باشد، ارزشمند است. ما در تاریخ دو گروه را داریم که روند متفاوتی را میپیمایند: یک گروه مدام در این فکر هستند که بگویند ایران، فارسیزبانان، و مردم ایرانیتبار با گرایشهای لهجهای گوناگون در سرزمین پهناور ایران کهن از فرارودان گرفته تا میانرودان همگی دانشمند بودند و پایهگذار و گسترش دهندۀ هر دانش به شمار میآمدند و دیدگاههای علمی و تئوریهایی در هر زمینه داشتند، و تأثیرگذار بودند. من منکر نیستم واقعا هم بودند، ولی این که بگویید تنها ایرانیها بنیانگذار علوم و فنون هستند و لاغیر، گمان دارم لافزدنی بیش نخواهد بود. در گذشته گفتم و باز میگویم من تنها در زمینۀ تاریخ پزشکی سخن میگویم. همان گونه که تاریخ پزشکی نویسان از دیرباز تا کنون گفتهاند، دانش پزشکی و دانشهای زیر گروه آن، همگی همزاد آدمیاناند و به تدریج و از راه آزمون و خطا و شناخت گاهی تدریجی و گاهی اتفاقی، داروها و بیماری و نخست سینه به سینه بازگو کردن و سپس گذاشتن میراث نوشتاری شکل گرفته است. هر چه آدمی در این زمینه کم دانشتر بوده، مایۀ ورد و دعا و جادو و جنبل بیشتر و بیشتر بوده است. با افزایش شناخت و شناسایی انگیزههای پیدایش هر درد و بیماری و یافتن راههای درمانی مادی و فیزیکی [خوراکی، دارویی، جنبشی، ورزشی، مشت و مال، و هر گونه آبدرمانی] از دستآویز قرار دادن راههای متافیزیکی دورتر شده است؛ انسانها تنها در سرزمین پهناور ایران ما زندگی نمیکردند؛ بلکه گروههایی در چین، هند، ایران، آسیای صغیر، شمال آفریقا، اروپا / یونان و آمریکا- سرخپوستان آمریکا در چند نقطۀ آمریکا تاریخی سرشار از تمدن و فرهنگ پیشرفتهای داشتهاند- که همگی و با اندازههای گوناگون آمیخته و همراه با تصورات و پندارهای خرافی بودهاند. حتی میتوان پنداشت که دانش پزشکی در آغاز با جادوگری و شمنیسم و دعا و ورد پیوند بسیار استوار داشته است، به گونهای پزشکان نخستین تنها جادوگران و شمنها بودند و ایشان با اجرای مراسمی ویژه عامل بیماری را که روحی شرور و آزار رسان است از تن بیمار میراندند و این به ویژه در درمان بیماران روانی و پس از آن روانتنی بسیار کارآمد بود. بهسازی روحی این روش کمک به آرام کردن بیمار و کاهش دورۀ بیماری کمک میکرد و بهبود نایافتن او را با تقدیر و ناتوایی خود بیمار و یا ایستادگی بیش از اندازۀ ارواح توجیه میکردند. ایشان بیشتر از شیوۀ تلقین بهره میبردند و در این بازار آشفته گروهی دجال به صورت رمال و فالگیر و دعانویس پیدا میشدند و از این نمد کلاهی برای خود برمیداشتند و کلاهی نیز سر مردم عادی میگذاشتند و هنوز هم در سدۀ بیست و یکم برخی خرافه پنداریها و باورهای دور از علمی در میان پیشرفتهترین جوامع بشری دیده میشود؛ چون اینها نیازمند بستری از نادانی و ناآگاهیاند همیشه این بستر به گونهای فراهم میآید؛ البته در مقایسه بسیار بسیار کمتر شده نسبت به گذشتۀ همان نقطۀ جهان. نمونۀ آن اکسیر جوانی و نمونۀ دیگر هنگامی است که آدمی گرفتار درد بی درمان میشود و برای زنده بودن دست به چه کارهایی نمیزند. در هر زمان گروهی نویسنده، خزعبلاتی را در این زمینه با نوشتههای خود به خورد مردم میدادهاند و خواهند داد و این بستگی به استیصال مردم و ناتوانی ایشان برای ماندن و زیستن بوده و هست.
از آن جا که ذهن آدمی پویاست و چون دانایی وی محدود است و به دیوار واقعیت برمیخورد، توان خیالپردازی به کمک او میآید و برای جبران ناتوانی خود از توانایی افسانهها و پهلوانان و موجودات خیالی کمک میگیرد. از این رو خدایان افسانهای، چون خدایگان مهر و جنگ و زیبایی و آب و خدای پزشکی اسکلپیوس برای یونانیان و تریت برای هندیان و ایرانیان سر برمیآوردند که همگی فراآدمیاند و در دورۀ باستان به کمک ناتوانیهای آدمی میشتافتند. تا همین نزدیکیها یکی از کارهای نمایندگاهی مذهبی درمان مردم به هر شیوه بوده است که در اروپا از دورۀ رنسانس این جداسازی انجام میگیرد و در دیگر سرزمینها با تأخیری بیشتر به انجام میرسد.
من باور دارم، به همان اندازه که ایرانیها در زمینۀ علمی کار کردندهاند، به همان مقدار یا کمی بیشتر و یا کمتر در یک و یا چند مورد هندیها تلاش کردهاند و نیز به همان میزان چینیها کار کردند. یک خورده بیشتر و یا یک اندکی کمتر. پیشرفت و گسترش علمی، همواره مدیون تعاملاتی بوده که در گذشته میان ملتها از راه جنگ و تجارت و جز آن صورت میگرفته است و تا حالا ادامه دارد. ما نمیتوانیم بگوییم که تمام کتابهای ما به درد دانش امروز ما که هیچ، به درد دانش آن روز خودش میخورده است، ولی میتوانیم بازگو نماییم که ایرانیان نیز در گسترش دانش و فرهنگ و تمدن جهانی سهمی به سزا داشتهاند. هر چند جفنگیاتی را برخی از جفنگنویسان در هر سده نوشتهاند. من گمان دارم جُنگنویسی را نیز باید بررسی کرد و آنالیز نمود که چرا در چنین تاریخی چنین نوشتهای و از چنین نویسندهای به دست آمده است؟ چرا فلان اندیشمند در قرن یازده چنین نوشتهای داشته؟ باید بررسی کنیم. علم کیمیا و علم سیمیا بالاخره یک علم بوده است. هر کدام از آنها برای خودشان پشتوانۀ علمی داشتهاند. من نمیتوانم بگویم که همۀ اینها بی ارزشاند و هیچ ارتباطی با دانش روز خود در سرتاسر جهان نداشتهاند و به طور نسبی تأثیرگذار نبودهاند، خوب، آیا هر چیزی را که تأثیر گذار نباشد باید به عنوان آشغال دور ریخت و نگاه نداشت؟ من فکر میکنم تمام متون ما، چه آن ها که به صورت علم روز به پیشرفت بشریت کمک میکرده و چه آن هایی که سد راه پیشرفت میشده، بی قدر نیست. به هر حال احکام نجوم زمانی مهم بوده و گاه کشورها با احکام نجوم جلوی حمله دشمنان را به درستی و یا نادرستی میگرفتند. سلطان حسین صفوی (د: 1135ق) آخرین شاه خاندان صفوی میخواست جلو اشرف افغان را با استخاره و اختر بینی بگیرد، ولی نتوانست. از سوی دیگر صلاح الدین ایوبی (د: 589ق) بیت المقدس را با اختربینی گرفت و یا دیگر شاهان در نبردهای خود برپایۀ حرکت کردن در چه روزی و یا چه ساعتی، پیروز شدند و یا شکست خوردند و یا به طور کلی ساعت نحس و یا سعد و یا چیزهایی در این ردیف بوده و به تدریج باور به آنها کمتر شدهاند. من معتقدم هر نوشتهای ارزشمند است و هیچ نوشتهای نیست که تأثیرگذار نباشد، تنها نسبت تاثیرگذاری آنها با یکدیگر تفاوت دارد. متون نویسندگان ایرانی ما که آقای دکتر جعفریان شاید یک مقدار در موردشان کم لطفی میکند- البته فکر نمیکنم این گونه باشد چون فرد بسیار اندیشمندی است- و شاید برداشتهای او مقداری متفاوت باشد و میتواند در جایگاه خود ارزشمند باشد.
داستانی واقعی از گره خوردن سرنوشت سه بزرگمرد ایرانیتبار در ارتباط با تنها مذهب شیعه که البته مظهر آن ایرانیان و گروهی بسیار از پارسی زبانان و گویشهای نزدیک به زبان پارسی در منطقۀ گسترده از سرزمین اسلامی است که گروهی بی ریشه و بی پشتوانۀ علمی و نداشتن هیچ هنر و نقشی در پدیدههای علمی جهان اسلام است؛ البته این یاوهگوییها از سوی جرجی زیدان نویسندۀ عربتبار کوته فکر بازگو شد و پیش از او نیز جسته و گریخته از سوی الازهر مصر نیز بیان میگشت: ایشان شادروان آیتالله حاج شیخ آقابزرگ تهرانی و شادروان آیتالله شیخ حسین کاشفالغطاء و شادروان آیتالله سید حسن صدر بودند که هر سه هم قسم شدند که پاسخی مناسب این یاوهگوییها بدهند. شیخ آقابزرگ دو دائرهالمعارف بزرگ شیعه را بنیاد نهاد و دست تنها و در شرایطی که کمبود ارتباطات جهانی بود با پای پیاده کتابخانههای سرتاسر ایران و برخی از کشورهای عربی را در نوردید تا بتواند دهها هزار کتابهای نوشته شده توسط اندیشمندان شیعه مذهب را از سدۀ یکم تا چهاردهم هجرت در بیست و نه جلد کتاب به نام ذریعه الی تصانیف الشیعه و نام چندین هزار دانشمند شیعه را با نام برخی از کتابهایشان را در زمینههای گوناگون علمی نوشتهاند در کتاب به نام طبقات اعلام الشیعه با نام ویژۀ هر سدۀ زیستی ایشان از سدۀ چهارم هجرت تا سدۀ چهاردهم گردآوری کرد تا جرجی زیدانها بدانند اندیشمندان شیعه گردانندگان مباحث علمی جهان اسلام بودهاند و همواره فعال هستند. شادروان آیتالله شیخ حسین کاشفالغطاء به نقد کتاب تاریخ آداب اللغه العربیه جرجی افندی زیدان سردبیر مجله هلال پرداخت و آن را در جلد دوم کتاب النقود والردود آورد و آية الله سيد حسن صدر، تأسيس الشيعه الكرام لفنون الإسلام / تاسیس الشیعه لعلوم الاسلام، این بزرگان ثابت کردند شیعیان با محوریت ایرانیان پرچمدار دانش و هنر دستکم در تاریخ پس از اسلام بودهاند. یافتههای در زابل و دستآوردهای دانشگاه گندیشاپور و جز آن که بخشی از تاریخ علمی و هنری پیش از اسلام ماست، جای خود دارد. ما حتی می بینیم که بنیانگذاران برخی از فرقههای مذهبی مسلمانان، تبار ایرانی دارند و یا دستکم تباری از سرزمینهای ایرانی دارند. همواره ایرانیان در زمینههای گوناگون علمی پرچمدار و پیشتاز بودهاند، نمونۀ آن: در دانش فقه: نویسندگان کتابهای صحاح ششگانه و مسندها [کتابهای مرجع اهل سنت] و همچنین نویسندگان چهار کتاب پایه و مرجع شیعه [من لایحضره الفقیه صدوق، کافی کلینی، تهذیب، و استبصار طوسی]، ایرانی بودهاند. پیشتاز تدوین کنندگان ادبیات عرب احمد فرزند خلیل فراهیدی (96 – 175ق) و حسین سیبویه و جز آن بودند و در دانش پزشکی بزرگانی مانند: رازی، علی تبری فرزند سهل ربن، علی اهوازی زرتشتی، ابنابیصادق نیشابوری و بسیاری دیگر و در فلسفه و منطق فارابی و ابنسینا و در عرفان و دیگر علوم نیز چنین بودهاند؛ بنابراین میتوانستند و در علوم کیمیا و سیمیا و جادو و جنبل و خرافات نیز زمینهای به اندازه یونانیان و مصریان و چینیان و سرخپوستان آمریکا داشته باشند، اینان دانشمندانی پیشتاز در دانشهای گوناگون هستند که از سرزمین ما برخاستهاند. میتوانیم بگویم: بخشی از دانش فلسفه، عرفان و پزشکی جهان از سرزمین ایران نشأت گرفته است و بر روی بخشهای دیگر جهان تاثیر گذاشته است، همان گونه که از جهان تاثیر گرفته است و این تاثیری متقابل است که همۀ تمدنها و فرهنگهای گوناگون جهانی را دربرمیگیرد. از سویی نمیتوانیم این همه تأثیرگذاری ایرانیها را ببینیم و تنها تعدادی کتاب جادو و جنبل را علم کنیم و ملاک قرار دهیم و بر آن بتازیم و بگوییم اینها تنها آثار کهن ما هستند و ارزشی ندارند. این همه متون پزشکی داریم؛ این همه متون فقه داریم و عرفان و فلسفه داریم و کتابهای فراوانی که در حیطه علوم مختلف تجربی داریم. به عنوان مثال برای کتاب الذریعه مرحوم حاج آقا بزرگ بیش از 70- 80 هزار فیش از اول ظهور اسلام گرفته تا سدۀ چهاردهم هجرت کتابی که فقط شیعه و نه کل مسلمانان در آن کار کرده بودند، جمع آوری کردیم. تنوع علمی این کتاب ها بسیار زیاد است. حتی جا دارد گروهی از دانشجوی علوم انسانی بیایند و کتاب ذریعه را از نظر علوم، دستهبندی کرده و همه را جدا سازی کنند؛ البته نزدیک به چهل سال پیش شوهر خواهرم شهید سید احمد دیباجی یکی از شاگردان صاحب الذریعه و همکاران امین او این کار را در سه مورد چند جلد ذریعه انجام داد، ولی بمبگذاری ناجوانمردانه او را و دو پسر جوان و ناکام خواهرم محمد 19 ساله و علی پانزده ساله را ناخواسته به کام مرگ کشاند. اینها همه دانش علمی بوده شاید در این میان چند کتاب جادو و اختربینی هم باشد، شمارشان نسبت شرایط زمانی آنها در جهان و در سرزمینهای گوناگون برابر خواهند بود.
به نظر شما متون کهن پزشکی مانند کتب ذخیره و الحاوی چه مقدار به گسترش علم پزشکی کمک کردهاند؟ گمان میکنید دانش پیشرفته امروزی میتواند تا حدودی وامدار متون علمی کهن ما باشند یا خیر؟
تاریخ علم بررسی روند پیشرفت هر علم از گذشته تا به حال است. هیچ علمی بدون پشتوانه تاریخی خود نمیتوانسته تا اینجا برسد. حالا چه مهندسی باشد چه هیأت و نجوم، چه پزشکی، و چه داروسازی. به هر حال بر روی پشتوانه و زمینۀ گذشتۀ خود است که این پیشرفت صورت گرفته و به اینجا رسیده است. تحولات علمی و تکنیکی یک دفعه از سدۀ 19 جدا میشود. از سدۀ 19 گذشته علم از آیندۀ آن به خاطر دگرگونیهای بسیار شتابندهای که در علم صورت میگیرد، به ظاهر جدا میشود. روند پیشرفت علم تا سدۀ 19 روند کندی بوده است، ولی از نیمهها و اواخر سدۀ 19 این پیشرفت به سرعت و بسیار پرشتاب صورت گرفته است؛ در نتیجه ما فکر میکنیم علم گذشته از علم امروز منفک شده است. در حالی که این روند را قبل از قرن 19 منفک شده نمیبینیم و ادامه دار مییابیم. چون در این برهۀ زمانی منحنی یک مرتبه اوج میگیرد فکر میکنیم جدا شده است. با حالی که دانش پزشکی مثلا بخش داروسازی آن را نگاه کنید تماما برداشت از فرمول های دارویی گیاهی و کانی بوده یا طبیعی، جانوری و دریایی بوده است. فرمول ها همان فرمول هایی است که در گذشته وجود داشته و امروزه به صورت سنتتیک ساخته می شود. در گذشته به دلیل جمعیت کم مصرف دارو نیز کم بوده است. حالا در شهری مثل تهران که با تهران سده 12 فرق کرده و جمعیت آن 20 میلیون شده است، نمی توانید به جای استفاده از داروی آرام بخش به همه گل گاوزبان بدهید؛ اصلا نمی رسی به مقدار نیاز گل گاوزبان بکارید. بنابراین ناچار هستید فرمول گل گاوزبان را که به طور طبیعی وجود دارد، به صورت سنتتیک و کارخانه ای بسازید؛ شربت درست کنید؛ قرص درست کنید و به من و امثال من بدهید و ما را درمان کنید. کتابهای قانون و الحاوی فی الطب و … تا مدتها در اروپا تدریس میشدهاند هم در اسپانیا هم در ایتالیا. در روزگار فاطمیان از مصر به شمال آفریقا رفته و از آن جا به اسپانیا وارد شده است. این روند بوده و هست؛ آثار آنها نیز به همین ترتیب به دست ما رسیده است. ما نمیتوانیم بگوییم که کتابهای ما مؤثر نبودند یا کتابهای آنها بر کتابها ما تأثیر نگذاشتهاند. این سخن درست نیست. علم همیشه زائیده انسانهایی است که دور هم و نزدیک هم میزیسته بودهاند. این زائیده شدن علم در مصر تأثیرش را در سوریه گذاشته، سوریه بر منطقه آسیای صغیر تأثیرگذار بوده و آسیای صغیر بر روی یونان اثر داشته است؛ یا یونان از وسط دریای مدیترانه با مصر ارتباط برقرار کرده است و مصر با ایران مراوده داشته است. بالاخره در هر رفت و آمدی که صورت گرفته تبادلات علمی نیز به نحوی انجام پذیرفته است و تأثیر گذار بوده است. من از نگاه یک دندانپزشک فکر میکنم به همان اندازه که یونانیها بر ایرانیان در دانش پزشکی تأثیرگذار بودهاند به همان میزان ایرانیها نیز بر یونانیها پیش از بقراط و پس از روزگار جالینوس اثر گذاشتهاند. این تقابل و توازن میان همه کشورها بوده است و خواهد بود. مصریها با ایرانیها و بر عکس چینیها با ایرانیها و زآنسوی آن داشتهاند.
فکر میکنید نسل امروز با تاریخ علم به ویژه و به طور مشخص با تاریخ علم پزشکی آشنا هستند و آیا آثار ما به این نسل معرفی شده است؟ اصلا چه روشی را برای معرفی متون کهن مناسب میدانید؟
تاریخ هر علمی را باید در وهلۀ نخست کسانی که در آن دانش، به تحصیل و کار مشغول هستند، بدانند. به عنوان نمونه چه لزومی دارد من تاریخ هیأت نجوم را بدانم؛ البته بد نیست که بدانم ولی در وهله نخست کسی که در رشته نجوم تحصیل میکند باید بداند. آن که فیزیک میخواند باید تاریخ علم فیزیک را مطالعه کند و نسبت به آن آگاه باشد. تحولات فیزیک را بفهمد. چرایی و چگونگی پیدایش قانونهای آن را بداند و بفهمد علم فیزیک تا به امروز چه مسیری را پشت سر گذاشته تا به این جا رسیده است. یک مثال از دانش پزشکی که من در آن هستم برای شما میزنم. دانش دندانپزشکی و گروههای پیراپزشکی زیرمجموعۀ دانش پزشکیاند، پس کسانی که در این زمینه کار میکنند، باید از تاریخ پزشکی آگاهی بسنده داشته باشند سپس از تاریخ زیر گروههای آن آگاهی یابند. گروه دیگر کسانیاند که تاریخ علم میخوانند و رشتۀ ایشان تاریخ علم است. تاریخ علم در گذشته یک رشته تحصیلی مستقل نبود. بنیانگذار و آکادمیک کنندۀ این رشته جرج سارتون است، ولی در ایران تا یک دهه پیش مردانی بزرگ آرام و بی ادعا راه شکلگیری و آکادمیک شدن این رشته در ایران بیشتر هموار کردند. نمونۀ ایشان صاحب الذریعه است که به گونهای گسترده و تا اندازهای روشمند در این راه گام برمیدارد و نیز فرزند او استاد احمد منزوی همین راه میپیماید و به ویژۀ خدماتی ارزشمند در راستای شناسایی متون پزشکی کهن ارائه میدهد و یا اندیشمندانی دیگر مانند دکتر مهدی محقق با آن که پزشک نیست، میآید و در ارتباط با تاریخ پزشکی کار میکند و خدماتی ارزنده ارائه میدهد. همچنین استاد عبدالله انوار یا شادروان استاد ایرج افشار و شادروان دانشپژوه و شادروان دکتر محمود نجمآبادی و آموزگاران دیگرم دکتر حسن تاجبخش و دکتر شمس شریعت تربقان و دکتر ولایتی و دکتر ناصری و و دکتر یزدی و دکتر جمشیدنژاد و دکتر کافیه جز ایشان هستند که من به جهت کوتاه کردن سخن، با پوزش نامی از ایشان نمیبرم. من براین باورم کسی که میخواهد، به فراگیری دانش پزشکی بپردازد، باید تاریخ پزشکی را خوب بخواند تا بتواند پزشکی را فراگیرد. آن طور که شما میگویید نسل جوانی باید تاریخ پزشکی را بداند که یا پیگیر آموزش تاریخ علم است و یا دانشجوی یکی از رشتههای گروه پزشکی به شمار میآید. دیگران ناگزیر از دانستن آن نیستند.
مؤسسه یا نشریه ای مثل میراث علمی، که به تازگی توسط میراث مکتوب منتشر میشود، در خصوص تاریخ علم وجود دارد که بین ما با گذشته علمی خودمان ارتباط برقرار کند؟
مرکز پژوهشی میراث مکتوب، یکی از کانونهای پرافتخار کشور ما به شمار میآید که تا کنون در زمینۀ تاریخ علم گامهایی بلند برداشته و راهنمایی خوب برای پژوهشگران به شمار میآید. این مرکز در ارتباط با شناسایی متون پزشکی کهن نیز کارهایی ارزشمند داشته است. از سویی دیگر چندین مرکز پژوهشی پزشکی کهن دایر شده است و در کنار آن یک رشته تحصیلی پزشکی و داروسازی سنتی برای فارغالتحصیلان پزشکی عمومی در دانشگاهها تهران و بهشتی دیگر دانشگاههای پزشکی سرتاسر کشور راه افتاده است که به صورت دورههای چهار تا شش سال برای پزشکها در راستای درمان، داروسازها برای شناخت داروهای گیاهی با شرط دادن آزمون ورودی گذاشتند و نیز دانشجویان فوق لیسانس تاریخ پزشک و دندانپزشک و داروساز را برای PHD تاریخ و متون پزشکی گرفتهاند و نیز پژوهشکدۀ تاریخ علم وابسته به دانشگاه تهران دانشجو با مدرک فوق لیسانس برای PHD در رشتۀ تاریخ علم گرفتهاند و نیز دانشجویان فوق لیسانس به بالا برای PHD در رشتۀ فلسفۀ علم دانشگاه صنعتی شریف گرفتهاند. همچنین پژوهشکدۀ گیاهان دارویی جهاد دانشگاهی و نیز مرکز مطلعات طب اسلامی و مکمل با مدیرت دکتر گوشهگیر و دیگر مراکز گیاه درمانی نیز تأسیس شدهاند که تمام این مراکز در همین راسته فعالیت کرده و به تاریخ پزشکی توجه میکنند. در ضمن به زنده کردن متون پزشکی کهن میپردازند. حالا یا به صورت پژوهش یا به صورت ترجمۀ متون. دکتر ولایتی مرکزی را دربارۀ تاریخ علم با نام کمیته فرهنگ و تمدن ایران و اسلام / آفتاب راه اندازی کرده است که بخشی از آن در ارتباط با تاریخ پزشکی است. مرکز دیگری وابسته به دانشگاه تهران در خیابان لاله زار هم است که در ارتباط با تحقیق و پژوهش در علم پزشکی کهن است و ریاست آن را دکتر گوشهگیر بر عهده دارند. مراکز مختلفی نیز در شهرهای دیگر بنیاد گذاشته شدهاند. یک مرکز شناخت گذشتۀ پزشکی کهن در قم تأسیس شده است و کتابهایی را تند و تند با یک تصحیح خیلی ساده چاپ میکند. کتابخانۀ مجلس نیز این کار را پژوهشیتر و شایستهتر انجام میدهد. من فکر میکنم با موج جدیدی که به ویژه از نیمهها دهۀ 70 آغاز شد و در دهۀ هشتاد به ویژه از نیمۀ دوم دهۀ هشتاد اوج گرفت و به ویژه بازگشایی رشتۀ ویژۀ پزشکی کهن و سنتی کمکی خوب در راستای شناسایی و شناساندن بیشتر تاریخ پزشکی شد و کتابهایی بسیار در این زمینه نوشته شد. شما با یک شمارش سرانگشتی دانشکدههای طب سنتی روز سرتاسر ایران را ضرب در تعداد دانشجویان گرفته در هر رشته نمایید و دانشجویان تاریخ پزشکی و تاریخ را به طور جداگانه بدانها بیفزایید سپس برای هر کدام تا پایان دوره چهار و پنج مقاله و دو سه سخنرانی و یک پایاننامه منظور بفرمایید و ببینید هر کدام ایشان چقدر کار پژوهشی تولید خواهند کرد. فرهنگستان علوم پزشکی نیز در زمینه گامهایی برداشته و برمیدارد و نظامدهی به بی سروسامانیهای این رشتۀ نوپای کهن است همچنین دکتر ولایتی چه در آن جا و چه در موسسۀ آفتاب به همراه اندیشمندانی دیگر و همکاری دکتر قاسملو در زمینۀ تاریخ علم، به ویژه تاریخ پزشکی فعالیتی گسترده دارند. پیش از این از خدمات ارزندۀ دکتر محمود مصدق در بسامان کردن این رشتۀ نوپا و کوتاه کردن دست غیرمتخصصین از آن سخن گفتیم و از این که در راه زنده کردن میراث نوشتاری پزشکی کهن بسیار کوشا هستند، شایستۀ تقدیر است. دکتر ایرانی ریاست مرکز پژوهشی میراث مکتوب نیز در زمینۀ تاریخ علم پژوهشگری خستگیناپذیر به شمار میآیند. همچنین دکتر اردکانی و بسیاری دیگر از اندیشمندان ایرانی هستند که در این زمینه فعالیت دارند و من تنها دورادور افتخار شاگردی ایشان دارم. از آن جا که من بیشترین زمان کاری خود را در محدودۀ خانه و مطب گذاشتهام و در این گذرگاه بیشترین رفت و آمدم است، در خدمت بسیاری از این بزرگان نبودهام و ناکام از دیدار نزدیکشان هستم. به هر رو میدانم فعالیتهای گستردهای در این زمینه در حال صورت گرفتن است. این مؤسسات و مراکز علمیپژوهشی به جهت نداشتن بازده مالی و سوددهی نیازمند پشتیبانی نهادهای، دولتیاند و کمتر بخش خصوصی در این زمینه گام برمیدارد. چاپ هر کتاب در تاریخ علم و یا تاریخ پزشکی نیازمند سرمایهگذاری دولتی است که انتظار سوددهی از آن نداشته باشد، چون خواستار این کتابها اندک هستند و بسیاری از ایشان نیز یا تمایل به خریدن ندارند و یا نمیتوانند بودجۀ بسنده برای خرید بگذارند و تنها از کتابخانه بهره میبرند. اینها به مانند کتاب هری پاتر نیستند که چندین مترجم آن را ترجمه کنند و چندین انتشاراتی آن را پخش کنند و همگی دوستانه در کنار هم از آن سود برند و هیچ کس از دیگری به جهت ترجمۀ دوباره و پخش چند باره، گلهای نداشته باشد، همان گونه که داستان برگردان کتاب فرودس الحکمه رخ داد و سرگذشتی زیبا داشت.
برخی فکر می کنند در دین جایی برای اندیشیدن نیست. شما با این تفکر موافق هستید؟ این که ما نمیتوانیم در نظام آفرینش و در باب آفرینش تأمل کنیم.
پاسخ این پرسش در جمهوری اسلامی خیلی دشوار است. مسألۀ بنیادین این جاست که همه باید هر چیزی را که با علم در تضاد باشد کنار بگذارند و از سوی دیگر همگی میدانیم که هیچ کدام از دینهای الهی نمیتواند تقابلی با علم پیدا کند، چون از مبدا عقل کل برای آدمی برنامۀ زندگی آورده است. همواره شک و شبههها هنگامی رخ میدهد که آدمی با یک ناشناخته و مجهول روبرو شود و پس از معلوم و شناخته شدن، دیگر نمیتوان شاخ و شانه با آن کشید و در تردید ماند. دین یک سری اصول و مقررات برای آرام کردن زندگی اجتماعی افراد در کنار هم است که بتوانند زندگی اجتماعی بی مشکلی را داشته باشند و بتوانند از آدمیت خود در اندیشیدن و کوشش برای زندگی بهتر و بازسازی آن موفق باشند. قرار نیست که از دین استفاده شمشیری کنیم. اگر منظور شما این است که تقابلی بین علم و دین وجود دارد من میگویم، هرگز نمیتوان برای آن دو چنین تقابلی را در نظر بگیریم و اگر چنین تقابلی رخ دهد دین ما و خدای ما به آموخته که از دانستهها و علم پیروی کنیم، نه نادانستهها و مجهولها. فکر نمیکنم دینی که آرمان خود را خردورزی بشر قرار داده، از او جز این چیزی دیگر بخواهد. هدف دین آموزش آدمیان در راستای چگونگی به دست آوردن رفاه و تعالی و پیشرفت در دنیا و آخرت است و این که افراد چه گونه با هم زندگی کنند و چگونه در کنار هم به آرامش برسند، دین ما که با این چهار چوب تعریف شده هیچ وقت تقابلی با علم پیدا نخواهد کرد. علم یعنی دانسته؛ در نتیجه دینی که بخواهد در تقابل با علم قرار بگیرد آن دین به درد نخواهد خورد.
در پایان اگر صحبتی هست بفرمایید.
من خیلی خوشحالم از این که میراث مکتوب و شما به نیابت از میراث مکتوب آمدید و این گفت و گو را ترتیب دادید. من احساس میکنم جامعۀ فرهنگی ایران شخصیتی به نام ابراهیم ذاکر را هم در زمینۀ تاریخ علم به ویژه تاریخ پزشکی شناخته است. خوب این جریان به من زندگی دوباره داد و زندگیم را مفهومدار کرد و شادابی و سر زندگی دوباره احساس کردم. چون بخش عمدۀ زندگی من تا پیش از آن خلاصه شده بود در کار و تنها درآمدزایی، هر چند کار من درمانی به شمار میآید. احساس می کنم این 10- 15 سال اخیر زندگی من پویا بوده و خشنودی را به خوبی در آن احساس میکنم و توانستهام در یک زمینه علمی فرهنگی با دید خودم به زنده کردن میراث نوشتاری تاریخ پزشکی رشتۀ خودم و ایران عزیزم هر چند کمکی کرده باشم. امیدوارم که توانمندی من به اندازهای برسد که همۀ جلدهای کتاب دایرهالمعارفگونۀ پزشکی هزار و صد و خوردهای سال پیش بوبکر محمد فرزند زکریای رازی را با نام حاوی فی الطب به زبان مادری نویسنده بازگردانم و به پایان برسانم و پخش کنم؛ البته مهم نیست به چاپ هم نرسید، میتوانم آن را در سایت خود بگذارم و نیز از دکتر ایرانی خواهش کنم که آن را در سایت مرکز پژوهشی میراث مکتوب بگذارند تا برای استفاده پژوهشگران تاریخ پزشکی در دسترس ایشان قرار بگیرد. هر چند میدانم یکی از دغدغههای دکتر محمود مصدق چاپ برگردان این کتاب ارزشمند است و گویا همانند من دوستدار پخش آن است. من که در این 14- 15 سال خیلی مرید رازی شدم. امیدوارم بتوانم رازی را بیشتر به جامعه ایرانی به ویژۀ جامعه پزشکی و پژوهشگران تاریخ علم بشناسانم. بدرود و خسته نباشید.
گفت و گو از سهیلا یوسفی