کد خبر:22504
پ
Neshast2038-hazeran-2-b

يك متن جدي است در شرح ابيات بزرگاني مثل حافظ، سعدي و مولوي

دكتر پرويز عباسي‌داكاني، در نشستي با عنوان نقد و بررسي‌ كتاب‌ شرح‌نظم‌الدّر (شرح‌ قصيده‌ تائيه‌ كبراي‌ ابن‌ فارض) گفت: يك اديب فارسي زبان اگر بخواهد شعرهايي از بزرگاني مثل حافظ و سعدي و مولوي و شبستري را خوب بفهمد، اين به نظر من يك متن جدي است در شرح ابيات آنها.

ميراث مكتوب- دكتر پرويز عباسي‌داكاني، در نشستي با عنوان  نقد و بررسي‌ كتاب‌ شرح‌نظم‌الدار (شرح‌ قصيده‌ تائيه‌ كبراي‌ ابن‌ فارض) گفت: يك اديب فارسي زبان اگر بخواهد شعرهايي از بزرگاني مثل حافظ و سعدي و مولوي و شبستري را خوب بفهمد، اين به نظر من يك متن جدي است در شرح ابيات آنها.
وي در سي و هشتمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب كه روز دوشنبه 21 تير ماه 84 در تهران برگزار شد، افزود: اين نشست اختصاص دارد به شرح قصيده تائيه ابن فارض شاعر عارفي كه بعضي از بزرگان ما او را در ادب، هم نژاد حافظ دانسته اند. اگر دقت كنيم از آغاز ادب فارسي و ادب عربي، نوعي آميختگي داشته با حكمت و به خصوص بعدها كه عرفان رشد كرده، اين آميختگي ميان عرفان و شعر خيلي عميق شده ميان حكمت و شعر در واقع شعر حكيمانه يا حكمت شاعرانه ، نزد بزرگان ما هميشه مقبول بوده و از همين طريق شرح هاي بسيار زيادي هم داريم. مثلا شرح گلشن راز و در ادب عرب نيز چنين و به خصوص شعرهاي عارف بزرگ ابن فارض. در شعر فارسي هم ما اين معنا را بسيار مشاهده مي كنيم. بزرگاني مثل عطار، سنايي، مولوي، حافظ و ديگران و شعرهايي مثل حافظ عليه رحمه كه مي فرمايد:
در ازل پرتو حسنت زتجلي دم زد                   عشق پيدا شد و آتش به همه عالم زد
يا حضرت مولانا كه مي فرمايد:
ما نبوديم و تقاضامان نبود                        لطف تو ناگفته ما را مي شنود
لذت هستي نمودي نيست را                      عاشق خود كرده بودي نيست را
يا شعرهاي زيباي سعدي مثل:
به جهان خرم از آنم كه جهان خرم از اوست        عاشقم بر همه عالم كه همه عالم از اوست
يا باز سعدي كه مي گويد:
همه عمر برندارم سر از اين خمار مستي           كه هنوز من نبودم كه تو در دلم نشستي
 و خيلي اشعار ديگر كه همه بهتر مي دانند، لذا به لحاظ اين در نثر هم مي دانيد مثل شيخ احمد غزالي كه سوانح را نوشته؛ سوانح احمد غزالي را وقتي ما نكته مي كنيم يا لمعات شيخ فخرالدين عراقي را كه شرح جامي بر آن بسيار با ارزش است و كارهاي ديگر مثلا لوايح منسوب به عين القضاه همه نوعِ حركتشان اين است: نگاهي به عشق و در واقع شريان عشق در ذرات هستي و در تمامي هستي قائم بر عشق و ظهور عشق در تمامي مظاهر وجوديه.

دكتر عباسي‌داكاني يادداشتي را از نفحات جامي را در شرح حال ابن فارض و شمس الدين ايكي نقل كرد و گفت: در مجلس صدرالدين قونوي، علما و طلبه علم حاضر مي شدند و در انواع علوم سخني گذشت و ختم مجلس بر بيتي از قصيده نظم السلوك ابن فارض مي شد و حضرت شيخ قونوي بر آن به زبان فارسي منتحان غريب و معاني لدني مي فرمود كه فهم آن هيچكس نتوانستي كرد، مگر كسي كه از اصحاب ذوق بود و بسياري فرمود كه عارف بايد اين قصيده را ياد بگيرد.
دكتر داكاني يادي كرد از مرحوم علامه آشتياني و گفت: ايشان مي فرمودند در مشارق كه: استفاده از واژه و اصطلاح عشق به جاي چيزهاي ديگر سبب لذت و بهجت و سرور سالك مي شود و عشق مشقات ناشي از سعي و اجتهاد در راه سلوك را آسان مي نمايد. مرحوم آشتياني در صفحه 11 مقدمه شان اين را نوشته اند كه شرح فارسي ابن تركه خلاصه اي است از شرح فرغاني و ايشان دوباره در صفحه 29 نوشته اند كليه محققاني كه بعد از فرغاني اين قصيده را شرح كرده اند، از او استفاده نموده اند. به هر حال آشتياني كسي است كه خودش هم در مقدمه تمهيد التواعد گفته كه من شرح ابن تركه را خوانده ام، وقتي كه مي گويد ابن تركه از فرغاني تاثير گرفته، قطعا بي دليل حرف نمي زند، اما نديدم كه دكتر اكرم‌ جودي‌نعمتي (مصحح اثر)به اين معنا اشارتي كرده باشد. يك مطلبي در صفحه 101 است كه سركار خانم گزارشي مي دهند. اينجا نوشته اند كه عشق از تقابل وجود سرابست، به نظرم مي آيد معنا اين است كه از تقابل سرابست نه از تقابل وجود، بنابر وجود مطلق عرفا هيچ چيزي مقابلش قرار نمي گيرد. از نظر ابن تركه وجود مطلق مقابلي ندارد، بهتر بود مي نوشتند كه عشق عين وجود است. در صفحه 87 هم يك نكته اي نوشته اند كه به نظرم مي آيد كه اين هم قابل بحث است، راجع به پيوند صائن الدين با خروفيه، قطعاً اين مورد جدي است و به حروفيه نزديك است، اما نظر حضرت عالي اين است ، حروفيان در نهضت خويش با شيعيان به ويژه اسماعيليان و همچنين با صوفيان مرتبط بوده اند ، در حالي كه اولاً با صوفيان مرتبط نبوده اند، خودشان صوفي بوده اند، دوم اينكه با اسماعيليان هيچ جا نديديم كه با هم مرتبط باشند، بلكه از بزرگانشان ابياتي داريم كه راجع به حضرت مهدي سخن گفته اند و اين را خيلي ها گفته اند كه حروفيه شاه را دجال مي ناميد و مي گفتند به زودي مهدي ظهور خواهد كرد و او را نا بود مي كند و بحث مهدويت در حروفيه جدي است.

 يك بيتي يادم آمد از نسيمي كه:
مهدي آلدي ذوالفقاري فسيدي دلدل آتنه              كافرو منكر، منافق، جمله سي مات اولدي مات
در عظمت و خوبي كار بحثي نيست و من بخصوص يك نكته برايم خيلي جدي است و آن اين است كه به نظرم مي آيد ما قصيده ابن فارض را اگر كلاً حذف كنيم، يك متن زيبايي داريم در شرح بسياري از عرفاي بزرگان، يعني يك اديب فارسي زبان اگر بخواهد شعرهايي از بزرگاني مثل حافظ و سعدي و مولوي و شبستري را خوب بفهمد، اين به نظر من يك متن جدي است در شرح ابيات آنها.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612