کد خبر:4850
پ
bastani-m

می‌خواهم درباره زندگی بنویسم

زندگى، حیاتى است که داریم. می خواهم درباره تعریف و معنای زندگی بنویسم.

ميراث مكتوب – آنچه در ادامه می خوانید یادداشتی از زنده یاد دکتر محمدابراهیم باستانی پاریزی است با عنوان «می خواهم دربارۀ زندگی بنویسم»

زندگى، حیاتى است که داریم. می خواهم درباره تعریف و معنای زندگی بنویسم.

یکى از نوادگان حاج ملاهادى سبزوارى که اصلاً هم کرمانى است ـ به‏حساب اینکه حاج ملاهادى در ایام اقامت خودش در کرمان، عیالى کرمانى اختیارکرده بود و اغلب بچه‏هاى آن حکیم، کرمانى هستند ـ عبارتى دارد که به نظرم پاسخ‏سؤالی در باب تعریف زندگى است. این شخص از مشایخ معروف ‏گنابادى است. این مرد محترم حرف عجیبى مى‏زد و مى‏گفت: زندگى تکرار روزهاست.

ممکن است این تعریف تعریف گویایى نباشد، ولى توجیه‏ آن مرد محترم این بود که: تنها در سال اول زندگى، روزهاى زندگى متفاوت ازسال‏هاى دیگر است. روز اولى که انسان به دنیا مى‏آید، چیزهایى مى‏بیند که قبل ازآن ندیده بود. روز دوم چیزهایى مى‏بیند که روز اول ندیده بود. روز سوم هم بدین‏ترتیب است. تا 365 روز که همه چیز زندگى تازه است.

وقتى سال تمام مى‏شود وروزهاى زندگى وارد روز 366 مى‏شود، این روز، به عنوان مثال، نوروزى است مثل‏نوروز سال قبل و روز اول زندگى. روز دوم و روز سوم و روز چهارم و پنجم تکرارروزهاى قبلى است تا پایان، و انسان، مرتباً بهار مى‏بیند، مرتب خزان مى‏بیند و بعدهم مرتب تابستان و زمستان مى‏بیند. بعد مرتب ابر مى‏بیند و مرتب درخت مى‏بیندو راه مى‏بیند و گرسنگى مى‏چشد و سیر مى‏شود و بیمارى مى‏بیند و سلامتى و همه‏چیز تکرار چیز قبلى است. حرف آن محترم، از این جهت اهمیت قابل توجهى‏دارد.

زندگى در مجموع، پدیده‏اى است که از جانب خداوند در اختیار انسان قرارگرفته است. کارى نداریم که عده‏اى مى‏گویند: زندگى از جانب طبیعت در اختیار انسان قرار گرفته است. مى‏گویند، ولى شدنى نیست. زندگى از جانب خالقى است‏که حیات را ترتیب داده و به وجود آورده است.

اساسِ حرکت موجودات، زندگى است، چه آن موجود نبات باشد، چه‏جماد باشد، چه حیوان باشد و چه انسان باشد. هریک از موجودات در حدخودشان تحرکى دارند. این تحرک که ادامه دارد، از اول زندگى در یک وجود یاموجودى پیدا مى‏شود. حالا فرقى نمى‏کند که بگوییم حلول مى‏کند یا هست ومنتقل مى‏شود و از سلولى دیگر به سلولى دیگر مى‏آید و رشد مى‏کند.
در مجموع، انسانى که حیات و حرکت در او وجود دارد، کارهایى انجام‏مى‏دهد که اسم آن را زندگى آن شخص مى‏گذاریم. زمانى هم این حرکات متوقف‏مى‏شود و اسم آن را مرگ گذاشته‏اند.

زندگى از جهت اینکه هزاران سال است که ادامه دارد، براى خودش یک چیزجداگانه به شمار مى‏رود، غیر از آن چیزى که ما تصور مى‏کنیم و فکر مى‏کنیم که فقط در آدمیزاد است و در آدمیزاد، بعد از مدتى تمام مى‏شود. به نظر من، زندگى چون‏ادامه دارد و چون ادامه پیدا مى‏کند، یک چیز جداگانه است. منتها قالبى لازم دارد تاخودش را نمایان کند و به عنوان مثال، در قالب حیات انسانى پیدا مى‏شود و آشکارمى‏شود.

از سویی این نکته که واقعاً میان زندگى‏ها تفاوت وجود دارد، خودش یک مسئله مهم‏است. آیا این قالب‏ها هستند که از ماهیت زندگى چیز تازه‏اى مى‏سازند که با زندگى‏فردى دیگر و حیوانى دیگر و فردى دیگر متفاوت است؟ یا اینکه خود زندگى به‏گونه‏اى است که قالبى را تبدیل به یک چیز دیگر مى‏کند؟ این موضوع امرى نیست‏که من بتوانم جوابى در مورد آن به شما بدهم. با سه ـ چهار صفحه تاریخ خواندن ودو ـ سه روز سفر کردن و از اتوبوس دو طبقه به طبقه اول آمدن و از اول به دوم رفتن، جوابى که شما در مورد زندگى مى‏خواهید داده نمى‏شود، یا بهتر است بگویم: به‏سادگى داده نمى‏شود.

من هنوز به آن مراحل نرسیده‏ام که زندگى، خودش را به من نشان بدهد. معمولاً زندگى به حال عادى مى‏گذرد و مى‏رود، اما زمانى که بیمارى شدیدى پیداشود یا خطر عمیقى به وجود بیاید، یا مسئله‏اى باشد که نشان بدهد که زندگى درحال دگرگون شدن است، آن وقت، تازه ممکن است که انسان زندگى را حس کند. من چنین احساسى دارم. حالا نمى‏دانم این مقصود را چگونه بیان بگویم وبگویم که زندگى چیست؛ آینه‏اى است یا شیشه‏اى است. به هر حال، چیزى هست.سپهرى حرفى دارد که لابد شنیده‏اید. حرف او بیخود نیست. در مقابل، شاعرانى را داریم که مى‏گویند: زندگى کردن من مردن تدریجى بود! این شعر، شعر فرخى یزدى است. این خودش حرف عجیبى است: آنکه‏جان کند همه عمر حسابش کردند.

این حرف‏ها یک معناى دیگر باید داشته باشد والا دلیلى ندارد که انسان فکر کند که زندگى سخت است و در نتیجه زندگى را براى‏خودش سخت بگیرد. عده‏اى مى‏گویند: زندگى را سخت نگیرید. ممکن است خودشما هم از این دسته آدم‏ها باشید. به نظرم این حرف زمانى زده مى‏شود که زندگى‏ نمود پیدا مى‏کند.

هنوز چون خون در رگ‏هاى ما راحت‏ حرکت مى‏کند، حساب مى‏کنیم و مى‏بینیم که زنده هستیم و تغییرى هم در حالمان‏از این جهت پیدا نمى‏شود. شاید ارزش زندگى را روزى احساس کنیم که دچار یک ‏ناراحتى جسمى مانند بیمارى قلبى بشویم و کار به آنژیو و پیوند قلب و این قبیل‏کارها بکشد که واقعیت دارد و ممکن است.

يادآور مي شود استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی مورخ، نویسنده، پژوهشگر، شاعر، موسیقی ‌پژوه و استاد بازنشستهٔ دانشگاه تهران شب گذشته 4 فروردين دار فانی را وداع گفت و مراسم تشييع پيكر اين استاد فقيد ساعت 10 صبح روز پنجشنبه 7 فروردین از مقابل دانشکده ادبیات دانشگاه تهران برگزار می‌شود.

منبع: خبرآنلاین

اخبار مرتبط
…………………………………………………

استاد محمدابراهیم باستانی پاریزی درگذشت

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد.

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612