میراث مکتوب- جنبش ترجمۀ آثار حوزههای مختلف دانش تمدنهای غیرعربی به جهان اسلام که به نهضت ترجمه نامبردار شده است، از میانۀ سدۀ دوم تا پایان سدۀ چهارم هجری قمری به طول انجامید. در این نهضت کتابها و رسالههای بنیادین تمدنهایی چون یونان، ایران، هند و مصر به زبان عربی ترجمه شد که بیشتر در موضوعهای پزشکی، فلسفه، حکمت، نجوم، ریاضیات و نظایر آنها بود. از مهمترین ویژگیهای این عصر توجه خلفای عباسی به علوم عقلی و مباحث کلامی و فعالیت متکلمان معتزلی است. از اینرو اهتمام بیشتر مترجمان به کتابهای علوم عقلی معطوف بود. بهطوری که بیشتر آثار فیلسوفانی چون ارسطو (د: ۳۲۲ ق.م) و بخشی از کتابهای افلاطون (د: ۳۴۷ ق.م) با زمینه و محتوای منطق و فلسفه ترجمه شده و بسیاری به شرح و حاشیهنویسی بر این آثار روی آوردند.
کتاب أرسطو فی ثوبه العربی که در سال ۲۰۲۵ م در قاهره منتشر شده است، به تأثیرپذیری فرهنگ عربی دورۀ عباسی و بهطور خاص نثر عباسی از اندیشههای ارسطو، بهویژه منطق، جدل و استدلال پرداخته و جلوههای فلسفی را در آثار سدۀ چهارم هجری قمری تبیین میسازد.
مؤلف در مقدمه میگوید: با وجود مطالعات گسترده دربارۀ تأثیر و نقش ارسطو در فرهنگ عربی، پژوهشهای مربوط به تأثیر اندیشه و آثار این فیلسوف در نثر فنی عصر عباسی در مقایسه با سایر زمینهها ناچیز و اندک است و با وجود اهمیتش و گستردگی دامنۀ پژوهش در آن، آنچه در این موضوع مطرح شده، در ضمن پژوهشها و مطالعات دیگر بوده است. از اینرو پژوهش حاضر که به بررسی و تحلیل یادشده میپردازد، حائز اهمیت و ارزش است. وی سدۀ چهارم هجری را بهعنوان حوزۀ پژوهش انتخاب کرده و این انتخاب پس از مطالعه جایگاه نثر فنی در دورۀ عباسی و بررسی تأثیر نهضت ترجمه در آن صورت گرفته است. کتاب در پنج فصل سامان یافته است.
طبق ادعای مؤلف شخصیت ارسطو تا پیش از دورۀ عباسی برای عربها کاملاً ناشناخته نبود و در فرهنگ عربی حضور داشت، اما با تصویری متفاوت از واقعیت، و افسانهای که در تواناییهای سیاسی این فیلسوف در مقام وزیر اسکندر مقدونی مبالغه میشد. بهاعتقاد وی با ترجمۀ آثار دیگر ارسطو در آغاز دورهٔ عباسی تصویر او بهعنوان یک حکیم، فیلسوف و منطقدان کاملتر شد تا در مقام دانشمندی جامع الاطراف نمایان شود. زیرا وی در هریک از علوم و دانشها سهم و نقشی داشت. بدین سبب آوازهاش کمکم در جهان عرب فزونی یافت تا آنکه به چهرهای برجسته نزد عربها بدل گردید.
مؤلف میگوید: در ابتدا گسترش تأثیرگذاری ارسطو در فرهنگ عربی با مقاومتی روبهرو نشد، زیرا آثار او در حوزۀ مسائل فقهی بهکار گرفته نمیشد. اما سیاستی که مأمون در حکومت خویش دنبال میکرد، در موضعگیری عربها نسبت به ارسطو تأثیر گذاشت. زیرا با ورود منطق به مسائل شبهدینی که پژوهش در آنها دارای رویکردی عقلانی و اصول منطقی بود و حتی پژوهشها و مباحث فقهی، این فیلسوف یونانی مرجع نخستین در مناظرات و گفتوگوها شد.
بهطور مشخص در دوران خلافت مأمون برخی کوشیدند نتیجهگیری و استنباط احکام فقهی بر اساس مبانی فلسفی و اصول منطقی باشد که این امر مایۀ نگرانی فقیهان شد. بهباور مؤلف در میان فقیهان امام شافعی نخستین کسی بود که نگرانی خویش را از گسترش نقش ارسطو در جهان عرب ابراز داشت. از همین رو وی در صدد برآمد فقه را از دستاوردهای منطق دور نگه دارد و برای این کار، مبانی علمی و دینی اصول فقه را بنیان نهاد. بدین ترتیب شافعی نخستین کسی بود که حد و مرزی برای دخالت منطق ارسطویی در مسائلی تعیین کرد. زیرا برخی از جمله معتزله که از میراث یونان الهام میگرفتند به بحث و گفتوگو میپرداختند و میکوشیدند این مسائل را با دغدغههای فقه اسلامی در هم آمیزند.
نویسنده نشان میدهد که چگونه جاحظ (د: ۲۵۵ ق) در کتاب پیشگامانۀ خود یعنی البیان و التبیین، که در آن محاسن بلاغت عربی و برتری آن بر دیگر زبانها را برجسته میسازد، آگاهی عمیقی از اندیشههای ارسطو داشت و حتی شخصاً به او حمله کرده و او را به بهرهمندنبودن از بلاغت و فصاحت متهم ساخته است. وی میگوید: «فلسفه، صناعت و منطق به یونانیان تعلق دارد، اما صاحب منطق (ارسطو) با اینکه در شناخت، سنجش و شرح دقیق کلام و معانی و ویژگیهای آن مهارت دارد، اما خود گرفتار لکنت زبان است و از ویژگی قدرت بیان بیبهره».
بهباور جاحظ، ارسطو همانند افلاطون به ادیبانه نگاشتن آثارش اهمیت نمیداد، بلکه پیش از هر چیزی یک دانشمند بود که به جای پرداختن به گفتوگو و بحث، مستقیم به سراغ موضوع میرفت و به اندیشه اهمیت میداد، پیش از آنکه به لفظی اهمیت دهد که آن اندیشه را با این لفظ بیان میکند. از اینرو کتابهای ارسطو همانند کتابهای افلاطون بهمثابۀ الگویی ادبی در بلاغت نیستند، بلکه الگویی ماندگار برای خوبنوشتن در پژوهش عقلانی بهشمار میآیند. اما چنانکه مؤلف میگوید: این بدان معنا نیست که ارسطو از فنون بلاغت آگاه نبود، زیرا وی در نهایت یک فیلسوف و منطقدان بود و مقصود جاحظ این است که ارسطو به آراستن کلام و زیباییهای لفظی توجهی نداشت.
با افزایش قدرت و نفوذ طرفداران اندیشههای یونانیان بهویژه پس از درک عمیق آثار ارسطو در سدۀ چهارم هجری، این گروه به ترویج آثار وی روی آورده و ضمن تشکیل و برگزاری حلقههای ادبی، به مطالعه و بررسی موضوعات فلسفی، منطقی و ادبی در میراث او پرداختند. این اندیشمندان از منطق ارسطویی در نثر فنی و مناظرههای خویش بهره بردند که در عصر عباسی رونق یافته بود. اصحاب مناظره ابزار مؤثری برای اقناع مخالفان و رقیبان خود به دست آوردند. چنانکه برخی از آنان از قیاس پنهان استفاده میکردند که سلاحی قدرتمند در مناظرههایی بود که به تفکر انتزاعی گرایش داشت. یکی از نتایج این روند آن بود که «رنگبخشی عقلی» به ویژگی بلاغت اصحاب مناظره و مشخصهای بدل شد که آنان را از دیگران متمایز میساخت.
مؤلف در فصل چهارم به این مسأله میپردازد که برخی از بزرگان نثر عربی در نگارش و خلق کتابهای خود موضوعهای متعدد و گوناگونی را از آثار ارسطو الهام گرفتند. وی در این زمینه به ابوحیان توحیدی (د: ۴۱۴ ق) اشاره میکند کتاب الصداقة و الصدیق را دربارۀ دوستی نگاشت و از دیدگاه این فیلسوف یونانی دربارۀ آن تأثیر پذیرفت. بهباور عساف برخی از آنان فقط به این نقلها اکتفا نکردند، بلکه ایدههای کاملی از ارسطو گرفتند؛ مانند ابوعلی مسکویه (د: ۴۲۱ ق) که در تألیف کتاب تهذیب اخلاق از کتاب اخلاق ارسطو پیروی کرده است. همچنین اندیشهها و آثار ارسطو الهامبخش اخوان الصفاء نیز بوده و آنان در نگارش رسائل خویش از این فیلسوف پیروی کردهاند.
عمار عسّاف در فصل پنجم و پایانی کتاب نیز تأثیر حکمتهای منثور ارسطو را بر برخی فیلسوفان و عالمان جهان اسلام تبیین میسازد. وی در این فصل بهطور مشخص الهامگرفتن صاحب بن عباد (د: ۳۸۵ ق) و فارابی (د: ۳۳۹ ق) را از این حکمتها بررسی میکند. چنانکه نشانههایی از تأثیرپذیری صاحب بن عباد را از رسائل ارسطو بیان کرده است. مؤلف در ادامه به الهامگرفتن فارابی از ارسطو در نگارش رسالة فی السیاسة پرداخته و نمونههایی از آن را در این زمینه بررسی و به خوانندگان معرفی میکند.
این کتاب نیز همانند کتاب أرسطو عند العرب عبدالرحمن بدوی (۱۹۱۷۲۰۰۲ م)، اندیشمند مصری، و کتاب تاریخ الفلسفة العربیّة حنا الفاخوری (۱۹۱۴۲۰۱۱ م)، ادیب لبنانی، عنوان پژوهش خویش را در واژگان عرب و عربی محدود ساخته است، درحالیکه آثاری که دربارۀ آنها بحث کرده، اگرچه به زبان عربی هستند، اما اغلب کسانی دربارۀ آنان سخن گفته و آثار و اندیشههایشان را بررسی و تحلیل کرده است، تباری غیرعربی و اغلب ایرانی دارند، از جمله ابوعلی مسکویه، صاحب بن عباد و فارابی.
أرسطو فی ثوبه العربی: أثر أرسطو فی النثر العباسی، تألیف عمار العسّاف، قاهره: دار أقلام عربیة للنشر و التوزیع، ۲۰۲۵ م، ۳۴۰ ص.
منبع: ایبنا