کد خبر:4883
پ
maserat-m

مثل اعلای دانشی مردان سایه‌گستر بود

آنچه در ادامه می‌خوانید خاطره‌ای از حسین مسرت در یادبود استاد ایرج افشار است

میراث مکتوب – آنچه در ادامه می‌خوانید خاطره‌ای از حسین مسرت در یادبود استاد ایرج افشار است.

از شماردو چشم یک تن کم
وز شمار خرد هزاران بیش

نوجوانی بیش نبودم که نام استاد ایرج افشار را بر پیشانی کتاب خوشرنگ و آبی یادگارهای یزد که با عکس بنای باشکوه مسجد جامع یزد زینت یافته بود، آشنا شدم از آن زمان به بعد، نام او را بر سر در بسیاری کتاب های تاریخی ایران دیدم، تا اینکه در سال ۱۳۶۳ که به گونۀ جدّی وارد عرصۀ پژوهش در تاریخ و فرهنگ یزد شدم، بیش از پیش با نام و کارهای او برخورد کردم.

و از زمانی که در بخش پژوهش سازمان ملّی حفاظت آثار باستانی یزد مشغول به کار شدم، کتاب های تاریخ یزد ( جعفری ) تاریخ جدید یزد (احمد کاتب یزدی)، جامع مفیدی (مستوفی بافقی) جامع جعفری (طرب نائینی) و دورۀ دو جلدی یادگارهای یزد ، دست افزار توانمندی برای پژوهش های حقیر در حوزۀ تاریخ و معماری یزد شد. و بر کوشش های خستگی ناپذیر او در گردآوری و نگارش یادگارهای یزد آفرین می گفتم.

گذشت تا آنکه از سال‌های ۱۳۶۳ به بعد، گفتارهای تاریخی ام در ندای یزد چاپ می شد، هوس پژوهش در تاریخ مشروطه یزد را در سر پروراندم و یاداشت هایی فراهم نمودم، به هر جا می رفتم ، نشانی استاد ایرج افشار را می دادند ، با سری پرشور که ناشی از جوانی بود ، راهی دفتر بنیاد موقوفات افشار در تهران به تاریخ تیر ۱۳۶۴ شدم. در آنجا برای نخستین بار استاد را دیدم که به همراه آقای کریم اصفهانیان سرگرم غلط گیری نمونه های چاپی مجلّۀ آینده بودند . استاد بی آنکه سربلند کند ،از دور پرسید : بفرمایید چه کار دارید، گفتم از یزد آمدم و در کار پژوهش تاریخ مشروطۀ یزد هستم ، در همان حال گفت: ای جوان چرا از یزد به اینجا آمدی ؟ تا آنجا که در یادم است، آقایی در یزد مشغول کارهای پژوهشی در تاریخ است. اگر درست حافظه ام یاری کند ، نام او را به خاطر آورم ، بهتر است بروی نزد او ، آهان برو یزد ،سراغ آقای حسین مسرّت که من مقالاتش را در ندای یزد دیدم، حتماً او می تواند به تو کمک کند.

لبخندی زدم و گفتم: استاد، حسین مسرّت خودمن هستم . آن گاه بود که استاد افشار به یکباره کاغذ و قلم را به کناری نهاد و خطاب به اصفهانیان گفت: آقای اصفهانیان، این حسین مسرّت که همیشه در مطبوعات یزد مقاله می نویسد: همین جوان است، باورت می شود . بیا ببینم ، بیا جلوتر. تو که خیلی جوان هستی . من همیشه ، حسین مسرّت را پیرمردی با موهای سپید و عینکی ته استکانی تصوّر می کردم که در کتابخانۀ قدیمی اش نشسته و مشغول تحقیق است، فکر نمی کردم که این قدر جوان باشد. خیلی خوشحالم، آقای اصفهانیان با بودن این جوان، من مطمئن شدم که تحقیق و پژوهش در یزد زنده می ماند. آن گاه خیلی از این سخن او خوشحال شدم. مرا در کنار خود نشاند و آقای اصفهانیان چایی آورد و استاد پس از کلّی خوش و بش و دلگرمی، یک جلد کتاب به نام محیط ادب که در بزرگداشت استاد محیط طباطبایی خود فراهم آورده بود . امضاء کرد و به حقیر داد و بر روی آن نوشت: به آقای حسین مسرّت که روزگاری درخشان در پیش دارد و به پاس کوششی که در راه شناخت تاریخ یزد در پیش گرفته داده شد. ۲/۴/۶۴ و پس از پرسش و پاسخ زیاد، مرا تا دم در بدرقه نمود.

در سال ۱۳۶۷ که این کمترین با کمترین بضاعت علمی پای در راه تصحیح کتاب های خطّی گذاشته بودم و نخستین کتاب خود را حوزه ادبیات یزد به نام تذکرۀ میکده، تألیف وامق یزدی آماده کرده بودم ، بزرگمردی بایسته بود تا به این نو پا جسارت دهد و او را وارد حوزۀ نشر کند. پس پذیرفت و با بزرگواری تمام، خود حتّی افزون به نظارت ، کار غلط گیری آن را نیز عهده دار شد. و کتاب را در سال ۱۳۷۱ سلسله انتشارات فرهنگ ایران زمین چاپ کرد.

از آن زمان بود که دوستی ما عمیق و عمیق تر شد. و هرگاه به یزد می آمد، به دیدارش می رفتم . معمولاً نوروز راهی یزد می شد . لطف او بعدها در مقدمه تذکرۀ شعرای یزد (فتوحی)، یزد نامه و … شامل حال حقیر شد. هرکس که تحقیقی در زمینۀ یزد داشت، او را راهی یزد می کرد و نشانی مرا به او می داد، و این نشانۀ اعتماد کامل او به من بود. در این سال ها استاد ایرج افشار، چندین جلد کتاب دیگر مانند: واژه نامۀ یزدی ، یزدنامه ( ۲ جلد ) را چاپ کرد که نقش پررنگ او را در احیای فرهنگ و تاریخ و ادب یزد بیش از پیش پررنگ تر کرد . بی گمان نقش او دراین زمینه غیر قابل توصیف است. استاد افشار از سال های ۱۳۳۰ که قلمزنی را آغاز کرد ، علاوه بر تصحیح کتاب ها، ده ها مقاله هم در زمینه بزرگان و تاریخ و ادب یزد نوشت و بسیاری کتاب هم با نظارت او در سلسله انتشارات حسین بشارت به زیر چاپ رفت .مانند یزد در اسناد امین الضرب، سالشمار تاریخی یزد . تذکرۀ شعرای یزد و … ، آخرین کار او در این زمینه، نظارت چند ساله به چاپ خاطرات نوّاب وکیل به کوشش دکتر علی اکبر تشکّری بافقی بود . همو در حدود سال ۱۳۷۵ ، کتابخانۀ عظیم دکتر علی اکبر سیاسی یزدی که اختیارش با او بود، به دانشگاه یزد اهدا کرد . حیف که با بی تدبیری برخی مسئولین دانشگاه یزد و عدم اجرای نیات واقف، باعث گردید که خود او کتابخانۀ بزرگش را علی رغم میل باطنی وقف بر مرکز دایره المعارف بزرگ اسلامی کند.

آخرین محبت او در حقّ حقیر، نوشتن مقدمه‌ای بر دورۀ ۴ جلدی یزد، یادگار تاریخ تالیف این جانب است که اکنون در سلسله انتشارت اندیشمندان یزد به زیر چاپ است.

کتاب ایرانشناسی مجلّه نگار، تألیف سیّد فرید قاسمی و ارج‌نامه ایرج، دو عنوان کتابی است که دربارۀ این استاد بی‌همتا نوشته شده است. او هیچ گاه اجازه نداد او مجلسی در نکوداشت و تجلیل از آثارش برپا شود، حتّی مخالف چاپ کتابی به نام ارجنامه در شرح آثار و زندگی نامه اش بود که قرار بود این جانب فراهم آورد. اما گفت به تو این جازه رامی دهم که هرکاری خواستی بکن ام درباره خودم چیزی نمی گویم و کمکی نمی کنم.اکنون به همّت فرزندانش ، فهرست آثار او در آمریکا چاپ شده است. چند سال قبل و در زمان سوگ دو عزیز از دست رفته ام که داغدار بودم، او چند بار تلفنی تماس گرفت و مرا دلداری داد و گفت : مسرّت می‌توانی با طبیعت و روزگار بجنگی، پس بیهوده تلاش نکن و به کارهای تحقیقی و یزد شناسی ات بپرداز. من هم بابکم را از دست دادم چه کار توانستم بکنم جز اینکه واقعیت را بپذیری چاره ای دیگر نداری.

اکنون ما هم باید این واقعیت را بپذیریم که یکی از بزرگترین نوابغ کتابشناسی و دانشمندان اهل فرهنگ و تاریخ جهان از میان ما رفته است. روانش شاد که مثل اعلای دانشی مردان سایه گستر بود که هزاران دانش‌پژوه و دانش‌جو را به شاهراه پژوهش راهنمایی کرد.

حسین مسرت

برای مشاهده خاطرات ارسالی «به یاد استاد» اینجا کلیک کنید.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612