کد خبر:22678
پ
neshast-74-1-b

كتاب فارسي «التفهيم» يك شبه با اين نثر فخيم، نوشته نشده است

دكتر حسن رضائي باغ بيدي در هفتاد و چهارمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب گفت: «بيروني» وقتي تصميم مي گيرد التفهيم را به فارسي بنويسد، با متون فخيم فارسي مي نويسد. خيلي بعيد است، يك شبه بتواند يك كتاب فارسي را با اين نثر فخيم، توليد كرده باشد و قطعاً اين، متكي به كارهاي قبل از خودش بوده است.

ميراث مكتوب- دكتر حسن رضائي باغ بيدي در هفتاد و چهارمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب گفت: «بيروني» وقتي تصميم مي گيرد التفهيم را به فارسي بنويسد، با متون فخيم فارسي مي نويسد. خيلي بعيد است، يك شبه بتواند يك كتاب فارسي را با اين نثر فخيم، توليد كرده باشد و قطعاً اين، متكي به كارهاي قبل از خودش بوده است.
دكتراي فرهنگ و زبان هاي باستاني از دانشگاه تهران در اين نشست كه با عنوان  نگارش متون علمي به زبان فارسي در سده هاي نخستين هجري( نوآوري يا ادامه سنت پيشين ) روز دوشنبه 2 آذر 88 در اين مركز برگزار شد، گفت: در نتيجه نهضت ترجمه در عالم اسلام كه نيمه سده دوم هجري آغاز شد و تا اواخر سده چهارم هجري ادامه يافت، بسياري از آثار ارزشمند هندي و ايراني از زبان هاي سنسكريت و پهلوي به عربي و از آن طريق به زبان هاي ديگر از جمله فارسي ترجمه شد. تعداد اين ترجمه ها در دوره اموي بسيار اندك بود. ظاهراً نخستين ترجمه از پهلوي به عربي، ترجمه ديوان محاسبات بود كه به فرمان حضرت حجاج ابن يوسف و به دست صالح ابن عبدالرحمن به انجام رسيد. ترجمه ها در دوره عباسي طي تأسيس و گسترش مدرسه هاي علمي به شدت افزايش يافت تا بدان جا كه برخي بر اين باورند كه بيت الحكمه بغداد در دوره خلافت مأمون در واقع يك دارالترجمه بوده است. از جمله كساني كه از هندي ترجمه مي كرد، مَنَكه هندي بود. او كتابي در زمينه سموم، منصوب به شانا (در سنسكريت شانَك است)، براي يحيي ابن خالد برمكي به پهلوي ترجمه كرد، اما چون خط پهلوي نمي دانست، كتابت آن را به ابو حاتم بلخي سپرد. همين كتاب در عهد مأمون توسط عباس ابن سعيد جوهري تحت عنوان السموم به عربي ترجمه شد. منكه هندي كتاب سُسرُد (نام سنسكريتش سُشرُت است) را نيز كه در ده باب تنظيم شده بود، به سفارش يحيي ابن خالد برمكي براي استفاده در بيمارستان بغداد به پهلوي ترجمه كرده بود. اسحاق ابن علي ابن سليمان نيز كتابي در زمينه دامپزشكي از پهلوي به عربي ترجمه كرده بود. ابن نديم، پيدايش علم نجوم را به ايرانيان زمان جمشيد نسبت داده و به سهم اردشير و شاپور و به خصوص خسرو انوشيروان اشاره كرده است. يكي از مترجمان معروف آثار نجومي از پهلوي به عربي ابوسهل ابن نوبخت بود كه تا زمان هارون زنده بود و در خزانةالحكمه كار مي كرد. در زمينه نجوم، كتابي پهلوي با نام “زيدِ شهريار” در سده دوم هجري توسط ابوالحسن علي ابن زياد تميمي به عربي ترجمه شد كه نام اين كتاب در متن پهلوي نامه هاي منوچهر به صورت “زيدي شهرياران” آمده است. آغاز تأليف اين كتاب احتمالاً زمان شاپور اول بوده، اما تدوين نهايي آن در زمان خسرو انوشيروان بوده است. زيد شهريار بر قواعد و اصولي مبتني بوده كه بيشتر آن ها اصل هندي داشته است.

عضو گروه فرهنگ و زبان هاي باستاني دانشگاه تهران افزود: مرحوم دكتر معين در جايي فرمودند كه ابن سينا و بيروني زبان فارسي(زبان پارسي) را شايسته اداي مفاهيم علمي كردند و در جاي ديگر هم فرمودند كه واژه ها و اصطلاحات علمي در آثار ابن سينا و بيروني، زاييده ذهن خلاق آنان بوده است. آقاي حسين خطيبي هم در جايي فرموده اند كه در زمان ابن سينا، زبان فارسي لهجه اي بيش نبود (يعني آن قدر ارزش و اعتباري نداشت كه بشود كتاب علمي به آن نوشت) و از حيث لغات، تركيبات و اصطلاحات، زبان فارسي قدرت قبول و بيان مفاهيم و معاني دشوار علمي را نداشت. نه مي توانستند اين مفاهيم را قبول كنند(بپذيرند) و نه مي توانستند آن ها را بيان كنند و به اين دليل آثار علمي در آن زمان، به عربي نوشته شدند. در واقع آنچه من خواهم گفت پاسخي به اين بي مهري ها به زبان فارسي است. در كتاب چهارم زينكرد (كه يكي از متون بسيار بسيار مهم پهلوي است و هنوز هم متأسفانه كار شايسته اي در موردش انجام نشده است) بخشي آمده كه البته خيلي از متون اين را نقل كرده اند، منتهي يك جايي را كه من اختلاف دارم با نظر ديگران اينجاست كه مي گويد به دستور شاپور، آثار علمي از مناطق مختلف گردآوري شد، در قرن سوم ميلادي و با اوستا مقابله كرد. اين جا را البته خيلي از دانشمندان از جمله مرحوم دكتر تفضلي مي گويند كه به اوستا افزود، فعلي كه ظاهراً خيلي قوي نيست، فعل پهلوي اش «ابازانداخت»، «اُد اَباگ ابستاگ اباز انداخت». باز انداختن به معني سنجيدن و مقايسه كردن و مقابله كردن و اينهاست، نه معني افزودن و بعيد است كه موبدان متعصب آن موقع پذيرفته باشند كه متون خارجي به اوستا افزوده شود. اصلاً همچين چيزي با عقل جور در نمي آيد. بنابراين اين ها چيزي به اوستا اضافه نكرده اند، متون علمي را از اين ور و آن ور آورده اند و با اوستا سنجيده اند.
وي ادامه داد: در متون موجود پهلوي، اگرچه خيلي هايش متاًسفانه از بين رفته، ولي همان مقدار اندكي هم كه باقيست مطالب علمي در آن ها هست. مي گويد: «كوه البرز پيرامون جهان است، كوه تيرك هم در ميان جهان است، خورشيد هم مثل تاجي در دور جهان مي گردد. آن قسمت پايين 180 روزن است به خراسان در شرق و 180 به خاوران در غرب در البرز، خورشيد هر روز به روزني اندر آيد و به روزني برود. ماه و اختران را نيز با اواختران (يعني سياره ها) تن به حركت بدوز هر روز بر سه كشور و نيم همي تابد.» از آن هفت اقليم بر سه و نيم كشور مي تابد و اين روزن هايي كه هست و اين به اصطلاح منازلي كه خورشيد در هر كدام قرار مي گيرد و مسئله نجومي كه مطرح شده در همين كتاب هاي باز مانده است. به هر حال نگارش متون در زمينه هاي مختلف و نيز در زمينه هاي علمي- حالا چه نجوم، چه پزشكي، چه مباحث فلسفي و كلامي- اين ها پيشينه درازي در ايران داشته و اين كه بعضي ها گفته اند كه از زمان ابن سينا و بيروني آغاز شده ، به نظر من يك مقدار بي انصافي است. اگر چه ما متون فارسي دري خوب نداريم، البته نه اينكه اصلاً نداريم، هست، خيلي خيلي كم و اندك و پراكنده، ولي همين شواهد اندك و شواهد ديگري كه حالا خواهم گفت، اين ها نشان مي دهد كه اين ها بوده است.

دكتر حسن رضائي باغ بيدي همچنين گفت: خود بيروني در مثلاً التفهيم، دو كتاب را نام مي برد، يكي را به اسم چهار نام و يكي را به اسم ده نام كه اين ها ظاهراً واژه هايي بوده اند كه يكي چهار زبانه، يكي ده زبانه كه آن چهار زبانه، نام گياهان دارويي را به لاتيني و سرياني و عربي و فارسي داشته و خودش مي گويد اين كتاب را ديده و استفاده كرده بوده است. يا حتي يك جايي ديگر به كتابي به اسم ده نام اشاره مي كند كه ظاهراً يك فرهنگ ده زبانه بوده، البته بعد مي گويد من مراجعه كرده ام و ديدم ده زبان در آن نيست و بيخود اسمش ده نام است، ولي حالا به هر حال شايد بعضي از واژه ها معادل به هر ده زبان برايش داده نشده بود، ولي استفاده شده بود. يا بعضي از اصطلاحات نجومي كه بيروني در متون عربي خودش به كاربرده ، خب اين ها قبل از آن واژه هاي ايراني هست كه در متون قبل از او هم بوده است. مثلاً ستاره بياباني، كلمه بياباني را به كار مي برد، همان ابياباني پهلوي است يعني ناسرگردان. بياباني بودن يعني گمراه كردن، ابياباني يعني نا گمراه، ناسرگردان، ستاره هاي ثابت. و اين اصطلاحات را به كار برده است، اين ها همه نشان مي دهد كه اگر چه فقط اسم خيلي از اين كتاب ها براي ما باقي مانده و اصل اين كتاب ها متأسفانه از ميان رفته، ولي اين طور هم نبوده است كه از زمان ابن سينا و بيروني نگارش متون علمي به زبان فارسي آغاز شده باشد. اين دو بزرگوار در واقع به دليل گسترش اسلام و اينكه زبان عربي، خب زبان علماي آن دوران بود و مي خواستند مخاطب بيشتري داشته باشند در عالم اسلام، به عربي مي نوشتند. معني اش اين نيست كه كتاب علمي به زبان فارسي نبوده يا امكان نگارشش نبوده، بوده ، امكان نگارشش هم بوده و شاهد همين بس كه خود بيروني وقتي تصميم مي گيرد التفهيم را به فارسي بنويسد، با اين متون فخيم فارسي مي نويسد. اين كتاب نمي تواند يك شبه خلق شده باشد، اين كساني كه مي گويند، بيروني واژه هاي نو ساخت كه بتواند اين كتاب را بنويسد، خيلي بعيد است كه يك نفر، يك شبه بتواند يك كتاب فارسي با اين نثر فخيم، خودش توليد كرده باشد و قطعاً اين متكي به كارهاي قبل از خودش بوده است. قطعاً مراكز علمي بوده است كه اين علوم به زبان فارسي آموزش داده مي شده و اصطلاحات براي اين ها وجود داشته است. حالا اگر چند اصطلاحي را هم خودش وضع كرده باشد، اين دليل نمي شود كه متون علمي به زبان فارسي نبوده و زبان فارسي قدرت قبول مفاهيم علمي و بيان مفاهيم علمي را نداشته است.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612