کد خبر:29455
پ
سعدی

عشق و معشوق در نگاه سعدی

بی شک عاشقانه‌ترین غزل‌ها را می‌توان نزد حافظ جست. اما در حقیقت این سعدی ا‌ست که غزل‌های عاشقانه را به زبان عوام و نزدیک به درک عمومی سروده است.

میراث مکتوب- آنچه مبنای نگارش این مطلب شد، پرسشی بود که به عنوان نویسنده معاصر ازمن پرسیده شد. این که از سعدی چه آموخته‌ام؟ در سطور زیر، بنا دارم آنچه را از هنر و آثار سعدی برایم زیبا و تاثیرگذار بوده، جوری که معلم باشد و از آن یاد گرفته باشم، شرح دهم.

بی شک عاشقانه‌ترین غزل‌ها را می‌توان نزد حافظ جست. اما در حقیقت این سعدی ا‌ست که غزل‌های عاشقانه را به زبان عوام و نزدیک به درک عمومی سروده است.

سعدی طوری شرح عشق می‌کند که مسلّم می‌شود مقصودی جز عشق نداشته است. اما حافظ به مضامین دیگری چون عرفان و سیاست و تاریخ هم در غزل‌هایش می‌پردازد. وحدت موضوعی در غزل سعدی چنان است که جز عشق چیز دیگری از آن نمی‌توان دریافت‌، اما آنچه بیش از این سعدی را متمایز می‌کند، ذکاوت اوست در استفاده از زبان.

سعدی از کلامی استفاده می‌کند که کافی‌ است سواد خواندن داشته باشید تا از شعر او بهره‌مند گردید. هر کسی به اندازه درک و تعمق خود از غزل عاشقانه سعدی برداشت می‌کند. مردم عادی، عشق زمینی را درمی‌یابند و اهل تعمق نشانه‌های منتج به عشق عارفانه را. این یعنی سعدی بزرگترین استاد به کار بردن زبان به شیوه سهل و ممتنع است.

این که نویسندگان معاصر، قادر به جذب تعداد زیادی از مخاطبین نیستند، شاید عدم توجه به همین موضوع باشد که سعدی برای خود طیف خاصی از مخاطبان راانتخاب نکرده است. مخاطب سعدی غربال شده نیستند و همگان می‌توانند از چشمه زبان و کلام سعدی بهره‌مند شوند. سعدی سکته های سخت خوان در وزن اشعارش ندارد و از صناعات ادبی سخت‌فهم و پیچیده استفاده نمی‌کند. اشتباهی که شاید در نوشتار معاصر چه نظم و نثر بسیار دیده می شود.

نویسنده با تکیه بر بازی‌های فرمی و پیچیدگی‌های زبانی، مخاطب خود را محدودتر و کمتر می‌کند. اما آنچه سعدی بیش از هرچیز بر آن تکیه دارد، استفاده از تشبیه و تصویرگری‌ است. آن هم تشابیهی که برای همه ملموس باشد. تا حدی که وجه وصف و شبه کاملاً قابل درک باشد.

وقتی پاییز به فراش و رخ معشوق به آفتاب و لب به لعل و … تشبیه می‌شود، چیزی نیست که کسی از تصوّر آن عاجز باشد. شاید یکی از بهترین نکات قابل تلمّذ همین باشد که از هر معنی آن وجهی را توصیف کنیم که با تصاویر ذهنی شایع و عام قرابت داشته باشد.

درّ معنی منتظم در ریسمان صورت است

نی چو سوزن تنگ چشمم ریسمانی گو مباش

سعدی خودش را و قدرت زبان و لفاظی‌اش را به رخ خواننده نمی‌کشد. با دوستی و قرابت کنار اوست تا هرگونه مفهومی را به او منتقل می‌کند. و نکته دیگری که در غزل وی برای من بسیار با اهمیت است، جایگاه و نگاه سعدی به معشوق است. با این که شاید یکی از بارزترین خصوصیات سعدی، سرودن به سبک خراسانی باشد، آنهم در عصری که سبک خراسانی رایج نبوده است، اما در بین تمامی معیارها و موازین سبک خراسانی، آنچه که سعدی بر خلاف آن مسیر می‌پیماید، نگاه او به معشوق است. معشوق بلندمرتبه و والاست. عاشق در شعر سعدی اهل حساب و کتاب نیست و ناز و قهر معشوق، او را منصرف نمی‌کند. بود و نبود معشوق علی‌السویه نیست و آنچه لذّت محض است، کشیدن جور سوز و گداز عاشقانه است.

آورده اند صحبت خوبان چو آتش است

بر من به نیم جو که بسوزند خرمنم

***

تو مگر سایه لطفی به سر وقت من آری

که من آن مایه ندارم که به مقدار تو باشم

این که در تکریم مقام معشوق و دوام عشق بنویسم، علاوه بر آنکه دغدغه ذهنی خودم است، سخت بر این باورم که روایت و داستان در اثر تداوم حیات خلق می‌شود و حیات بر اثر عشق ممتد می‌گردد.

معتقدم برای سلیقه ادبی مردمی مثل مردم ایران و اصولاً فرهنگ شرقی مانند آنچه در ادبیات فارسی کهن و هند و آسیای شرقی و عرب می‌بینیم؛ معشوقی که مقام والا داشته باشد، ارزشمندتر و خواستنی‌ترو باورپذیرتر است. این که عاشق هرگز دلسرد نمی‌شود و حذر نمی‌کند و این دوام عشق است که زیباتر از هروصالی‌ است.

گفتی به غمم بنشین یا از سر جا برخیز

فرمان برمت جانا بنشینم و برخیزم

اما بزرگترین افسوسی که در پاسخ به سؤالی که ابتدای متن بیان کردم، ذهن مرا درگیر ساخته این است که به عنوان نویسنده امروزکه باید صدای انسان معاصر خود باشد، تا چه اندازه قادر به گام نهادن بر مدار ادبیات سنتی ایران هستم؟ چرا اگر سعدی از عشق و جمال معشوق، آنگونه که درغزلیات او می‌خوانیم، می‌تواند سخن بگوید، من از آن عاجزم و نه صرفاً به علت ضعف قلم و نوشتار که به جبر؟…

چرا شبیه آنچه سعدی نوشته، در نوشته‌های معاصر قابل انتشار نیست؟ چگونه می‌توان شاگرد ادبیات سنّتی و کلاسیکی بود که خاک تا افلاک با آنچه امروزمجاز به نوشتن از آن هستیم، فاصله دارد؟ و در پایان، این سؤال همچنان بی جواب می‌ماند که چرا گفتن از عشق در متون چندین قرن پیش مجاز و در متون امروز قبیح است؟ و تنها باید به بیان اشاراتی محو و گنگ بسنده کرد؟ آیا اگر شاهد این گسست و افتراق نبودیم، امروز ادبیانی به نسبت قوی‌تر و پویاتر و پرمخاطب‌تر نداشتیم؟

الهام فلاح

منبع: روزنامه اطلاعات

 

 

 

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612