میراث مکتوب- مرحوم دكتر سیدجعفر شهیدی كه حدود 50 سال در حیات و مماتِ دهخدا با او همكاری كرد، قائل بود كه دهخدا در كارش اخلاص داشت. آری، اخلاص داشت كه شخصی همچون استاد شهیدی ـ مجتهدِ نجفرفته ـ را كه میتوانست از فقهای طراز اول شود و به قول دهخدا اگر بینظیر نبود، كمنظیر بود، جذب كرد و تا پایان كار اینجا نگاه داشت. اگر میخواهیم این بزرگان سرمشق جوانان و آیندهسازان باشند، باید انگیزههای شان را نیز درك كنیم و بشناسیم.
از الطاف حقتعالی و بلندنظری دوستان و یاوری بختِ كارساز من است كه امروز مجال حضور در جمعی را یافتهام كه جز عنایت آنان و ارادت این بنده، وجه دیگری نمیبینم كه جواز ورود به آستان بلندِ عنقای علم و دانش را به این خدمتگزار اهالی فرهنگ بدهد. مگر این كه به پاس رأی همشهریانم در انتخاب مرحوم دهخدا به نمایندگی كرمان(در مجلس دوم)، دوستان گرامی مصلحت دیدهاند كه مرا نیز به این محفل دانشوران بپذیرند تا همچنان سخن مرحوم دكتر باستانی پاریزی بر كرسی بنشیند كه عهد كرده بود: «نباشد مجمعی یا سمیناری که من در آن شرکت کنم یا مقالهای بنویسم، مگر اینکه در آن، به تقریبی یا به تحقیقی، یاد کرمان به میان آید».
و اكنون در آستانه سالگرد درگذشت او، من وظیفۀ آن عزیز را به عهده گرفتهام كه در تنظیم لغتنامه دهخدا نیز دخیل بود و خود را «همزاد اطلاعات» میدانست. به همین مناسبت جا دارد از بزرگان دیگری نیز یاد كنم كه ضمن همكاری با لغتنامه، دیده لطف و مرحمت شان بر روزنامه اطلاعات باز بود و ما مفتخر به چاپ مطالب شان بودیم. كسانی چون مرحومان: استاد ایرج افشار، دكتر حسن احمدی گیوی، استاد محمد پروین گنابادی، دكتر عزیزالله جوینی، دكتر محمداسماعیل رفیعیان، دكتر محمدامین ریاحی، علیاكبر سعیدی سیرجانی، دكتر جعفر شعار، علامه ابوالحسن شعرانی، دكتر سیدجعفر شهیدی، دكتر ذبیحالله صفا، دكتر سیدمنوچهر مرتضوی، دكتر محمدجواد مشكور، دكتر محمد معین و استاد جلالالدین همایی. از خداوند میخواهیم كه بازمانده این جمع عزیز را برای ما نگه دارد، یعنی آقایان: دكتر حسن انوری و دكتر علیاشرف صادقی را.
چه شد كه روزنامهنگار سیاسی و فعال و هوشمندی چون دهخدا، پس از پیروزی جنبش مشروطیت و ریاست بر مدرسۀ عالی حقوق و علوم سیاسی، گوشه انزوا گزید و از عرصه سیاست به پهنه فرهنگ روی آورد و به كار دشوار و خستهكننده لغتنویسی پرداخت تا به قول مرحوم علامه قزوینی: «بزرگترین و جامع ترین و نفیسترین فرهنگ را بعد از اسلام برای زبان فارسی فراهم آورَد كه هیچ كس فرهنگی شبیه آن در بسط و وسعت لغات و هیچ مجموعهای از اشعار بدین وسعت و كثرتِ عده اشعار جمع نكرده است.»
این پرسش مهمی است كه پاسخش ما را از انگیزه بزرگانی همچون فردوسی و در روزگار معاصر، ملكالشعرای بهار آگاه میكند. تاریخ ایران نشان داده است كه مهمترین نقطه قوّت ما ـ به خصوص در دوران اسلامی ـ فرهنگ غنی و پربار ماست. بنا بر این باید پیوستگی و استواری آن در هر زمان و مكانی، بنا به مقتضیات عصر حفظ شود و از آسیب هایی كه دشمنانِِ آگاه و دوستان نادان میرسانند، در امان بماند.
این است كه علامه دهخدا میگوید: «اگر پیوستگی تاریخ از میان برود، ملتی بیسابقه و بیمفاخر خواهیم شد و دشمنان ما همین را میخواهند… مواد كتاب حاضر(یعنی لغتنامه) در ظرف 45 سال با مخارج گزاف تهیه شده، و اگر عشق و علاقه نبود، هرگز نوشته نمیشد و اگر نوشته میشد، این همه وقت و سعی در وی مبذول نمیگردید… اگر قائد و باعث من، نام و نان بود و اگر این كتاب برای پول و كسب شهرت نوشته میشد، این نبود.»
مرحوم دكتر سیدجعفر شهیدی كه حدود 50 سال در حیات و مماتِ دهخدا با او همكاری كرد، قائل بود كه دهخدا در كارش اخلاص داشت. آری، اخلاص داشت كه شخصی همچون استاد شهیدی ـ مجتهدِ نجفرفته ـ را كه میتوانست از فقهای طراز اول شود و به قول دهخدا اگر بینظیر نبود، كمنظیر بود، جذب كرد و تا پایان كار اینجا نگاه داشت. اگر میخواهیم این بزرگان سرمشق جوانان و آیندهسازان باشند، باید انگیزههای شان را نیز درك كنیم و بشناسیم. فردوسی میگوید: «سخن پیش فرهنگیان، سَخته گوی»؛ پس ناگزیرم كه در جمع شما عزیزانِ فرهیخته، به سخنان خود دهخدا در مقدمه لغتنامۀ استناد كنم كه انگیزهاش را این گونه بیان میكند:
«مرا هیچ چیز به تحمل این تعب طویل، جز مظلومیت مشرق در مقابل ستمكاران مغربی وانداشت؛ چه، برای نان همه طرق به روی من باز بود و با ابدیت زمان، نام را نیز چون جاودانی نمیدیدم، پایبندش نبودم. میدیدم كه مشرق باید به هر نحو شده است، با اسلحه تمدن جدید مسلح گردد. وقتی ضعف و انكسار ملت خود را دیدم، دانستم كه ما ناگزیریم با سلاح وقت مسلح شویم و آن، آموختن تمام علوم امروزی بود، و گرنه ما را جزو ملل وحشی میشمردند. پس بایست آن علوم و فنون را ترجمه كنیم و این میسّر نمیشد جز بدین كه اول لغات خود را بدانیم و این كار، نوشتن لغتنامه شامل و كافل و تمام لغات را لازم داشت. این بود كه من به فكر تدوین لغتنامه افتادم.»
او از وضعیت ادبی كشور خشنود نبود و پیامد تداومش را اضمحلال تدریجی مملكت میدید و هوشمندانه میگفت: «بزرگترین ممیّز ما، شعر و تاریخ ماست و اگر زبان ما چنان كه میرود، برود، تا پنجاه سال دیگر فهم شعرها و تاریخش برای ما میسر نیست. و آن ملت كه ممیّز و مشخّص ملیّت ندارد، ملت نیست و آن شعر و تاریخ متروك میماند و یگانه ستون كاخ بلندپایه ملیتِ ما از جا میرود و سقفش بر سر ما فرو میافتد.»
راه چاره چیست؟ بیتردید نگهبانی از فرهنگ. این است كه او علاوه بر تهیه آن لغتنامه عظیم و تصحیح چند لغتنامه كهن، امثال و حکَم فارسی را نیز در سه مجلد گرد میآورد و دیوان شاعرانی همچون: منوچهری، سیدحسن غزنوی، مسعود سعد سلمان، سوزنی سمرقندی، فرخیسیستانی و ابنیمین را تصحیح میكند و بر دیوان ناصرخسرو تعلیقات مینویسد.
اما باز انگیزه او فراتر از اینهاست. او میخواست از سهم ایرانیان در برپایی تمدن جهانی دفاع كند و نشان دهد ایران در طول تاریخ طولانیاش همواره مشعلدار دانش بوده است و آگاهی از همین سابقه ممتد، رگ غیرت جوانان را بجنباند و آنها را از خواب گران بیدار كند. از این روی میگوید: «و دیگر كه خواستم یك بار به نحو اجمال نشان بدهم كه اگر علمای ایران را از صفحه تاریخ دنیا برداریم، نه تنها عالَم اسلام، بلكه جامعه بشریت، یا هیچ چیز ندارد و یا در نهایت فقر و بیچارگی علمی و ادبی و صنعتی و اخلاقی است، و این نه غلوّی است كه من میكنم و نه حبّ وطن است كه مرا بدین گفته میدارد. پنجاه سال در رجال و كتب فحص كنید، به همان میرسید كه من رسیدهام.»
اكنون اجازه میخواهم به جوانان عزیز و دانشآموختگان ارجمندی كه قدر نمیبینند و یا با مشاهده ناملایمات روزگار، دل از مهرِ میهن می كَنند و چشم به دیار بیگانه میدوزند، یادآور شوم كه اگر میخواهید به دین و كشور و مردم ادای دِین كنید و نامتان به نیكی بماند، باید همچون دهخدا و مدرّس و مصدّق و بهار و پیش از آنها ملاصدرا و باز پیشتر از آنها حافظ و فردوسی و دیگران و دیگران، صبوری پیشه كنید و با دل خونین، لبِ خندان بیاورید و از سختیهایی كه بزرگان قدیم و جدید ما كشیدند، درس بگیرید و بگیریم و برای نمونه ماجرای چاپ همین لغتنامه دهخدا را در نظر بیاوریم كه چگونه با محصول عمر كسی كه روز و شبش را به تهیۀ این كتاب گذرانده، برخورد كردهاند.
دهخدا از وزیر دلسوزی یاد میكند كه پا پیش گذاشت تا زمینه چاپ این كتاب مهم را فراهم كند، اما در تأمین هزینه چاپ میمانند تا این كه:«شنیدم از صاحبمنصبانِ لشكری، پاكنهادی پیشنهاد و تقبّل كرده است كه از محل فروش پهن اسبان قشون، بودجه این كار را تهیه كند! گزارش تأمین اعتبار هزینه چاپ لغت به هیأت دولت رفت؛ اما نخستوزیر وقت به عذر اینكه، یك تن توانایی انجام این كار عظیم را ندارد، با آن همداستانی نكرد. درآمد مورد پیشنهاد را صرف كارهای دیگری كردند و كار چاپ كتاب من معوق ماند.»
البته از جهتی بهتر كه این كار انجام نشد؛ چون به این ترتیب خدمتی كه آن اسبان به فرهنگ ایران میكردند، بسیاری از سوارانش به ایرانی و مردم و فرهنگش نكرده بودند! باری، این كتاب میماند و دهخدا برای تأمین مخارج خودش و دانشجویانی كه یاریاش میكردند، مجبور میشود خانهاش را به گرو بگذارد؛ اما تا كی؟… رسید زمانی كه به درخواست یكی از طلبكاران، اجرائیه صادر شد و نزدیك بود كه خانه به همین راحتی از كف برود و او و همسر و فرزندانش (كه همین آثار گرانبهاست)، به گوشه خیابان پناه ببرند.
دهخدا با آن روحیه طنازش در این باره نامهای نوشته كه هنوز هم خواننده را متأثر میكند: «یكی دو تا از طلبكارها موعدشان رسیده است و اگر مهلت ندهند، باید خانه به حراج گذاشته شود. برای من آنقدرها فرقی نمیكند. در جوانی تعلق خاطری به این چیزها نداشتم. مثل چهل سال دیگر كه در خانههای دیگران گذراندم، این چند روز را هم میگذرانم. در آن طرف هم، در بهشت یا جهنم، گویا جا و منزل را مجاناً میدهند؛ یعنی تا حالا آنچه خواندهایم و شنیدهایم، همه جا عذابها را برای اهل جهنم نام بردهاند، اما اجاره و كرایه خانه را نشنیدهام!»
اینجا بود كه وزارت فرهنگ پا پیش میگذارد و در خدمترسانی به اهل فرهنگ، خانه را میخرد تا پس از اتمام كار لغتنامه، مدرسهای به نام دهخدا در آنجا تأسیس شود؛ اما متأسفانه بهای این خانه در مدتی كوتاه، بیش از بیستبرابر گران میشود. چرا متأسفانه؟ عرض میكنم. وزارتخانه محترم كه احتمالاً دید سزاوار نیست فضای به آن گرانی در دست یك نفر باشد، گاه با قطع برق و گاه با قطع آب و گاه با فرستادن نامههای تند، خواستار اخراج استاد از خانهاش میشود تا به جای آن دبستانی به نام دهخدا ساخته شود! آه از این لطفِ به انواعِ عِتاب آلوده!
تحمل این همه سختی در هنگامی است كه انگیس و فرانسه پیشنهاد میكنند با پرداخت حقالتألیف و تأمین مخارج استاد، لغتنامه را در كشورشان چاپ كنند؛ اما دهخدا نه تنها نمیپذیرد، بلكه با ارسال نامهای به مجلس شورا، «لغتنامه را به ملت ایران اهدا میكند» و به گفته یكی از نمایندگان وقت: به هیچ وجه حاضر نمیشود حقالتألیفی قبول كند. آیا این نشانه همان اخلاصی نیست كه دكتر شهیدی میگفت؟…
در عین تنگدستی، در عیش كوش و مستی
كاین كیمیای هستی، قارون كند گدا را
خدا رحمت كند دكترمصدق را كه با جمعی از وكلا، ماده واحدهای در مجلس به تصویب رساندند كه وزارت فرهنگ را مکلف به تأمین مخارج چاپ و نشر لغتنامه میكند. یك نكته جالب دیگر اینكه ابتدا در آن ماده واحده آمده بود: «پس از اتمام طبع لغتنامه، نصف مجلدات را به مؤلف بدهند»؛ اما تا دهخدا از موضوع باخبر میشود، میگوید: «انتظار استفادهای از فرهنگ ندارد و از جنبه مادی به كلی دور است.».
پس بنا میشود تا 200 نسخه از هر مجلد را در اختیار او بگذارند كه به افرادی هدیه كند؛ ولی او بعضی سال ها از گرفتن آن خودداری میكند و تازه طی نامهای میخواهد كه اگر آن نسخهها را جلد میكنند، جلد معمولی یا ارزان بكنند تا هزینه برندارد و یا اصلاً جلد نكنند و با همان جلد شُمیز به او بدهند.
گفتنی است كه در همین فاصله زمانی، برای آنكه هزینهای به گردن كتابخانه مجلس اضافه نشود، قرار شد كتابهای مورد نیاز لغتنامه را كه مجلس میخرد، به امانت نزد دهخدا باشد و پس از آن به كتابخانه مجلس برگردد. و آخرین نكته در این زمینه اینكه لغتنامه حقالتألیف نداشت و در قیمتگذاری آن دهخدا مستقیماً دخالت میكرد تا به ارزان ترین مبلغ چاپ شود و در دسترس مردم قرار بگیرد.
آیا اینها نشانه خلوص نیت این مرد نیست؟ بزرگمردی كه در توجیه شرح و بسط زندگینامۀ مشایخ صوفیه ایران مینویسد: «این بسط و سعه را روا شمردهام؛ چه، عقیده من این است كه برای اخلاق، بلندتر از افكار و اعمال متصوفه ایران در همه اعصار و قرون و در همه جاهای این عالم، ندیدهام و دنیای امروزین هر روز كه بخواهد به معنی لفظِ «آدمی» آشنا شود، باید از تور این طائفه اقتباس كند و رهایی یابد.»
جالب است بدانیم كه چنین فردی (همچون بسیاری دیگر از دانشوران) از تهمت بددینی در امان نماند. كسی كه در اواخر عمر مینویسد: «پس از سپاس ایزد ـ عزّ ذكره ـ و ثنا و درود بر خاتم پیامبران مصطفی(ص)، چنین گوید گردآورنده این كتاب، علیاكبر دهخدا ـ وفقهالله لطلب مرضاته ـ كه: ایزد تعالی در سایه رفاه و آرامش صلح و امان… مرا توانایی آن داد تا زبان شیرین و توانگر و پهناور فارسی عصر را لغتنامهای كنم، مزیّن به امثال و تعبیرات و تشبیهات و تراجمِ پارهای بزرگان هر عهد و بعضی نام های جغرافیایی هر مُلك، تا آنجا كه مرا دستگاه بود، نه به اقصای حدّ كمال. چه، مطلقِ كمال مخصوص ذات او ـ تقدست اسمائه ـ است و آدمی پیوسته در راه كمال است و چگونه دعوی كمال زیبد كسی را؟…»
از ایمان و اخلاص و مصائب دهخدا گفتیم، از هشدارهای دلسوزانه این فرهنگنویس متعهد نیز بگوییم كه در دورهای كه تلاش گستردهای برای زدودن واژگان عربی و درواقع بیگانهنماییِ فرهنگ اسلامی میشد، شجاعانه میگفت: «زبان فارسی ملكه زبان های دنیاست….. بیرون ریختن عربی از زبان فارسی، بدان میماند كه كسی به آمریكایی پیشنهاد كند كه: «معادن زر شما اصلاً مال سرخپوستان بومی بوده و حالا شما با این تمدن و ترقی، سزاوار نیست كه از مردهریگِ آنان داشته باشید، بیایید تمام زرها و عمارات و شهرها و كارخانههای شما كه بدان زر تهیه شده، از جا بركنیم و به دریای محیط بریزیم… بیسوادی با بیرون كردن عربی پوشیده نمیشود، بلكه با الفاظِ موضوعه، زحمت دیگری بر خود میافزایند. لغتی از عرب را اگر ما نداریم، حتماً باید نگاه داریم. چه، 1300 سال استعمال، آن را مال ما كرده است.»
این اندرزِ كسی است كه عمرش را در خدمت به مردم و تلاش برای گسترش فرهنگ و آزادی و آزادگی سپری كرد و آگاهانه از هر نوع امكانات متصوری كه فعالیتهای سیاسی ممكن بود برایش بیاورد، گذشت و در ثبت و ضبط لغت كه پایه و مایه هر زبانی است، به جان كوشید و ادبیات فارسی را كه ركن مهم وحدت و هویت ملی ماست، غنا بخشید و افزون بر مشاركت در جنبش مشروطیت، از نهضت ملی شدن صنعت نفت نیز كاملاً حمایت كرد و درنتیجه، پس از كودتای خفتبار 28 مرداد، مأموران به خانهاش ریختند و سخت كتكش زدند و احضار و بازجوییاش كردند؛ با این همه، او از پا ننشست و نامه سرگشاده علیه کنسرسیوم نفت را در سال 1333 امضا كرد كه در پی این كار، نام پرافتخارش را از خیابان محل زندگیاش برداشتند. هیچ یك از این امور در اراده مردانهاش خللی وارد نكرد و او را از انجام وظیفه دینی و میهنیاش، بازنداشت. زیرا از كودكی درس وطنداری آموخته بود؛ چنان كه در شعری میگوید:
هنـوزم ز خُـردی بـه خاطـر در است
کـه در لانـه مـاکـیــان بُــرده دست
بـه منقـارم آنسـان بـه سختـی گَـزید
که اشکم چو خون از رگ آن دم جهید
پـدر خنـده بـر گـریـهام زد که: هـان!
وطــنداری آمـــوز از مــاکیــان
فرصت را مغتنم میشمرم و یاد مرحوم استاد پروین گنابادی را نیز گرامی میدارم كه به قول شادروان دکتر زرینکوب، «کارهای پهلوانی میکرد»؛ از جمله ترجمۀ استادانه «مقدمه ابنخلدون». ضمن این كه از همكاران كوشای مرحوم دهخدا هم بود و تا سال ها پس از او نیز با سازمان لغتنامه دهخدا همكاری داشت و در زندگینامه خودنوشتش میگوید:
«به علت وجود همکارانی مانند مرحوم دکتر معین و دکتر شهیدی و دکتر دبیرسیاقی و دیگران، میتوان گفت این سازمان یکی از سازمانهایی است که افرادْ باایمان و با دلبستگی به اصل کار، وظایف خود را انجام میدهند و از هرگونه هدف های مادی و جاهطلبی و برخی از ستیزهگریهای ناشی از حسادت و نفاق برکنار است.» همچنان كه خود هم این گونه بود و تا آخر عمر با تنگدستی زیست، اما مناعت طبع و علمدوستی و پركاری را كنار ننهاد.
در پایان سخن، نیمه یزدی وجودم میگوید: چگونه از كرمان و كرمانیان و خراسانیها یاد كردی و یزد و یزدیان را به خاطر نیاوردی؟!… درحالی كه سازمان لغتنامه، از موقوفات مرحوم دكتر محمود افشار یزدی است كه به دانشگاه تهران سپرد. اكنون بر من واجب است كه افزون بر مرحوم علامه دهخدا و پروین گنابادی، به روح دوست تازهدرگذشته هنرمندم، استاد خسرو افشار درود بفرستم كه عنایت خاصی به روزنامه اطلاعات داشت و در ماه های پایانی عمر شریفش، گنجینهای ارزشمند از تصاویر و نشریات بسیار قدیمی به آرشیو مؤسسه اطلاعات بخشید. بر پدر بزرگوار و برادر پركارش مرحوم ایرج افشار نیز درود میفرستیم. روانشان در بهشت برین شاد باد كه همگی گویی این بیت حكیم فرزانه طوس را به كار بسته بودند كه:
جز از نیکنامی و فرهنگ و داد
ز کـردار گیتـی مگیـرید یـاد
زندهیاد سید محمود دعایی
منبع: روزنامه اطلاعات