کد خبر:52362
پ
ابراهیم پورداوود

زدودن گردوغبار زمانه از ادبیات مزدیسنا و تاریخ باستان

ابراهیم پورداود تمام عمر خود را صرف پژوهش‌های علمی کرد و دریچه جدیدی را در زمینه‌های تحقیقات ایرانی – زرتشتی به روی ایرانیان و جهانیان گشود. پورداود کاری بزرگ را به سرانجام رساند و هویت تاریخی درخشان ایران را از گردوغبار زمانه و فراموشی به‌درآورد و ایرانی را با شناسنامه درخشان خود آشنا کرد.

۲۶ آبان ۱۳۴۷، استاد ابراهیم پورداود، ایران‌شناس معاصر، اوستاشناس، نخستین مترجم فارسی اوستا و استاد فرهنگ ایران باستان و زبان اوستایی پس از سال‌ها آموختن و آموزش فرهنگ ایران، درگذشت.

اگر فردوسیِ بزرگ درست پس از هزار سال که از گردآوری اوستا به دست بلاش می‌گذشت، شاهکار خود شاهنامه را در زنده‌کردن فرهنگ ایرانی به سرانجام رساند؛ استاد ابراهیم پورداود نیز درست هزار سال پس از فردوسی بزرگ، پیونددهنده ایرانی با ایران باستان بود. او بود که ایرانیان را با فرهنگ کهن و پویای اوستا آشنا کرد، دانشنامه گرانمایه‌ای را که از ستمِ روزگار به دست فراموشی سپرده شده بود، برای ایرانیان و پارسیان بازکاوید، تا فرزندان این سرزمین اهورایی از اندیشه‌های بلند نیاکان خویش آگاه شوند.

بی‌گمان یکی از این سرافرازان تاریخ و فرهنگ ایران استاد ابراهیم پورداود است. او با پژوهش‌هایش زندگی دوباره به کتاب‌ها و نوشته‌های ایران باستان و دین زرتشتی داد. بزرگی پورداود در تاریخ و فرهنگ ایران و جهان به پایه‌ای است که می‌توان او را تا امروز از بی‌همتایان این زمینه دانست؛ دانشمندی که شهرتش در زمان زندگی‌اش از مرزهای ایران گذشته و کتاب‌ها و باورهای علمی او مورد استفاده و استناد ایران‌شناسان، به‌ویژه پژوهندگان ادبیات مزدیسنا و فرهنگ ایران باستان قرار گرفته و اعتبار گفته‌ها و نوشته‌های او، با وجود پژوهش‌های جدید، هم‌چنان غنای علمی خود را حفظ کرده است.

استاد پورداود، یک ایرانی اصیل، وطن‌دوست و پرتلاش بود، که تمام عمر خود را صرف پژوهش‌های علمی کرد و دریچه جدیدی را در زمینه‌های تحقیقات ایرانی – زرتشتی به روی ایرانیان و جهانیان گشود. پورداود کاری بزرگ را به سرانجام رساند و هویت تاریخی درخشان ایران را از گردوغبار زمانه و فراموشی به‌درآورد و ایرانی را با شناسنامه درخشان خود آشنا کرد و غرور ملی آسیب‌دیده و ازدست‌رفته را بازسازی کرد.

به‌راستی که پیش از انتشار نوشته‌ها و کتاب‌های پورداود، ملت ایران فرهنگ درخشان گذشته خود را به کلی فراموش کرده بود و با کوشش او بود که گذشته‌ها به یاد آمد، پورداود همان کاری را کرد که بسیاری از بزرگان و فرهیختگان آن روزگار برای به دست آوردنش آرزو در سر می‌پروردند؛ همانگونه که هر ایران‌دوستی خواهان آن است.

ابراهیم پسر حاجی داوود یکی از مالکان و تجار به نام گیلان در آدینه بیستم بهمن ماه ۱۲۶۴ خ. (حدود ۲۰ سال پیش از مشروطه) در محله سبزه میدان رشت در خانواده‌ای مذهبی و ثروتمند چشم به دنیا گشود. خود درباره کودکی‌اش گفته است: «در کودکی بسیار ناآرام بودم. باید همین سرکشی طبع باشد که مرا به دگرگون حرف زدن کشاند.»

سال‌های آغازین عمر او، در حال و هوایی مذهبی گذشت. دوست و همکار چندین ساله او علی‌اصغر مصطفوی، در این زمینه می‌نویسد: «پدرش، پسر حاجی حسین خمامی از روحانیون بنام خمام بود… در خانواده مذهبی متولد شده بود و خود او هم در دوران نوجوانی می‌گفت من نوحه‌سرایی می‌کردم. اشعاری می‌گفتم و روزهای عاشورا، سینه‌زنان رشت با اشعار من به سروسینه می‌کوفتند… به همین دلیل، پدرم خیلی راضی بود از من، چون احساس می‌کرد کوچکترین پسرش، ابراهیم آقا، نوحه‌ای می‌گوید که بعد از نوحه جودی و بعد از محتشم کاشانی این اولین نوحه‌ای است که یک مقدار هم لهجه محلی دارد و مردم هم سینه می‌زدند….». (زندگی و زمانه پورداود)

او می‌نویسد: «در زاد و بوم خود رشت در مکتب، اندکی خواندن و نوشتن آموختم… در آن روزگاران هنوز در رشت مدارس جدید وجود نداشت. پدرم که از بازرگانان و ملاکین بود میل داشت که من و برادرانم چیزی بیاموزیم، ناگزیر مرا به مدرسه «حاجی حسن» فرستاد. سال‌ها در آنجا صرف و نحوی خواندم و از رئیس آن مدرسه سید عبدالرحیم خلخالی که در ۲۹ خرداد ۱۳۲۱ در تهران به بخشایش ایزدی پیوست، استفاده کردم.» در اردیبهشت ۱۲۸۴ خ. به اتفاق برادرش سلیمان داودزاده و استادش زنده‌یاد خلخالی به تهران آمده و به اختیار خود از علوم متداول آن دوره، طب قدیم ایران را برگزید. چند ماهی نیز در مدرسه «آلیانس فرانسه» مقدمات فرانسه را آموخت. پدرش اجازه مسافرت به خارج نمی‌داد، به ناچار در تیرماه ۱۲۸۷ خ. چند روز پیش از وفات مظفرالدین شاه به قول خود؛ «رو به گریز نهاده، از بی‌راه از عراق (اراک) و کرمانشاه و بغداد به طرف بیروت حرکت کرد.» و در هنگام زمستان _ با رنج و مشقت بسیار خود را به مقصد رساند و به مدت دو سال در آنجا به تحصیل ادبیات فرانسه پرداخت.

در شهریور ۱۲۸۹ خ. به فرانسه رفت و در دانشگاه پاریس به تحصیل حقوق مشغول شد. در ۱۲۹۴ خ. فرانسه را ترک کرده و به آلمان رفت و حقوق را ادامه داد اما معشوق پورداود «عظمت ایران دیرین» بود. «باری در آلمان ماندنی شدم. زبان آن دیار را آموختم و باز چند سالی در دانشکده برلین حقوق خواندم. اما نمی‌دانستم که این تحصیل به چه کارم خواهد آمد. در دل حس می‌کردم که عشق و علاقه‌ام تحصیلی است که به ایران باستان مربوط باشد. به یاد دارم روزی در دبیرستان بیروت، استاد فرانسه ما موضوعی از برای امتحان به ما داد. من به جای آنکه آن موضوع را بنویسم، چیزی نوشتم راجع به ایران باستان و به همین ملاحظه که از موضوع خارج شده بودم، نمره بدی گرفتم. بنابراین صلاح در این بود که دست از حقوق بکشم، چنانکه دستم از طب قدیم کوتاه شد. همانطور هم شد. روزی که دیدم به چند زبان اروپایی آشنا هستم و به کتبی که درباره ایران باستان نوشته شده دسترسی دارم و می‌توانم از استادان بزرگ خاورشناس بهره‌ور شوم، بساط حقوق را برچیده منحصراً ایران را موضوع تحصیل و مطالعه خود قرار دادم. این زمینه بسیار پهناور که از هزار سال پیش از مسیح تا هفت سده پس از میلاد امتداد دارد، کافی است که کسی را در مدت شصت و هفتاد سال به کار و کوشش وادارد.» (آناهیتا-ص ۲۲)

دانشمند پارسی، بهرام گور انکساریا، درباره تحصیلات پورداود در رشته ایران باستان، در مقدمه یشت‌ها می‌نویسد: «به آلمان برای مطالعات خاورشناسی شتافت و سال‌ها از محضر استادان بزرگ، ادبیات مقدس و معارف زرتشتی را در آلمان و فرانسه بیاموخت و بدان درجه شایستگی رسید که توانست ترجمه‌ای از سرودهای پیامبران ایران که به زبان کهن اوستایی تقریر شده، به زبان نوین ایرانی (پارسی) به جهان ارزانی دارد.»

در شهریور ۱۲۹۹ خ. در آلمان ازدواج کرد و در تیرماه ۱۳۰۱ خ. یگانه فرزندش «پوراندخت» متولد شد. اقامت در آلمان باعث آشنایی او با سید حسن تقی‌زاده شد. تقی‌زاده در آن زمان رهبری گروه ملیون ایران، جنبش ایرانیان علیه استبداد قاجار و استقرار مشروطه و مبارزه با نفوذ دولت‌های استعمارگر در ایران را وجه همت خود کرده بود، با تاسیس و راه اندازی مجله «کاوه» دانشجویان ایرانی در اروپا را به دور خودش جمع کرد که پورداود از اعضای فعال آن به شمار می‌رفت. یکی از خاورشناسان مشهور آلمانی ژوزف مارکوارت بود که پورداود از طریق گروه ملیون ایران با وی آشنا شد. او نویسنده کتاب‌های سرودهای زرتشت (گاتها)، ترجمه بندهش، ایرانشهر و بسیاری دیگر از کتب ایران‌شناسی بود. پورداود علاقه زیادی به مارکوارت داشت و در نوشته‌های خود همواره ضمن ستایش او از وی به نیکی یاد کرده است. پورداود در تحقیقات علمی خود روش دانشمندان آلمانی را به کار می‌بست. مخصوصاً از حیث نشان دادن مراجع متعدد و حاشیه‌های زیاد، کاملاً تحت تاثیر آنان بود. در فارسی‌نویسی میانه‌رو بود. اگر چه از استعمال لغات عربی دوری می‌جست و می‌کوشید کمتر در نوشته‌اش بیاید، از لغت‌سازی هم پرهیز داشت. (راهنمای کتاب سال ۱۱ ش ۹)

ابراهیم پورداود در جوانی شور سیاسی داشت و اشعار ملی و وطنی می‌سرود. او پس از اینکه از بیروت برای ادامه تحصیل به پاریس آمد، فعالیت سیاسی دامنه‌داری را آغاز کرد و با مجامع ایرانیان و محافل سیاسی فرانسویان برای بیان اوضاع تاریک وطن اقدامات مختلفی را پیش گرفت. روزنامه «ایرانشهر» که به مدیریت او در پاریس نشر شد، (آوریل ۱۹۱۴ م. تا ژوئن ۱۹۱۴ م) یکی از آن کارهاست.(نگاه نو، شماره ۳۶)

پورداود با شور خدمت به مهین به بغداد آمد و روزنامه «رستخیز» را منتشر کرد. این روزنامه را به طور مستقل به عنوان صاحب امتیاز و سردبیر با نام مستعار «گل» نخست در بغداد، سپس در کرمانشاه و دیگر بار در بغداد انتشار داد (۸ اوت ۱۹۱۵ م. تا مارس ۱۹۱۶ م.) بر روی هم در ۲۵ شماره منتشر شد.در سرمقاله نخستین شماره این روزنامه می‌نویسد: «روزنامه رستخیز که در این روزگاران جنگ از پرده سر به در کرده می‌خواهد ایرانیان را از این روز رستخیز آگاه ساخته، مانند نفخه صور آنان را به سوی قیامت عظمای رزم بخواند، با زبانی ساده همه ایرانیان را از فرصت این روزهای تاریخی یادآور است، بدون تمایل به فرقه‌ای مخصوص عموم طبقات را از خرد و بزرگ، از توانگر و بینوا به سوی اتحاد و اتفاق می‌خواند. برخیزید! برخیزید! بشتابید! تا خانه خود را از دشمن نپرداخته‌اید، از پای ننشینید.» عثمانی‌ها نشر روزنامه را ممنوع ساختند. پورداود از راه بالکان به برلن رفت و ناگزیر تا پایان جنگ در آنجا ماند و به پژوهش و بررسی کتاب‌های مربوط به ایران پرداخت. شکست انقلاب مشروطیت و متعاقب آن فروپاشی ارزش‌های مبتنی بر تفکرات مبارزه‌جویانه و آزادی‌بخش و نیز آغاز و تثبیت حاکمیت سیاه خفقان و سکوت از یک سو و امیال و احساسات پرشور و عمیق نسبت به ایران و جست وجوی تاریخی _ فرهنگی عظمت و سربلندی و شکوه تمدن ایرانی از سوی دیگر از جمله شرایط روانی و جامعه‌شناسی بغرنجی است که امثال پورداود زاییده و پرورش یافته دامن آنند.

پورداود در سال ۱۳۰۳ خ. با همسر و یگانه فرزندش «پوراندخت» به قصد دیدار دوباره از شهر خود، از راه مسکو و باکو وارد بندر انزلی شد و سپس در تهران به مطالعه و بررسی‌هایش ادامه داد. این زمان است که شهرت جهانی او در اوستاشناسی بیش از پیش می‌شود، برای ادامه مطالعات و یادگیری و تکمیل معلومات زبان اوستایی و پهلوی قصد سفر به هندوستان می‌کند. در مهر ماه ۱۳۰۴ خ. با همسر و دخترش، از طرف بندر بصره وارد هندوستان شد و در مدت دو سال و نیمی که در آنجا ماند (نوامبر ۱۹۲۵ تا مه ۱۹۲۸ م.) به انتشار بخشی از ادبیات مزدیسنا و گزارش اوستا پرداخت. این گزارش که نخستین ترجمه اوستا به فارسی است، ارزنده‌ترین گزارشی است که تاکنون به زبان فارسی امروز برای ادبیات مزدیسنا نگارش یافته است. پورداود در هنگام اقامت در هند، از سوی پارسیان هند برای دیدن مراسم ویژه زرتشتیان «یزشن» دعوت شد. دیدن این مراسم برای غیرزرتشتی‌ها به کلی ممنوع بود و تنها چهار تن از پژوهشگران غیرزرتشتی تا آن زمان موفق به دیدار این مراسم شده بودند: «هوگ»، خاورشناس آلمانی، بانو «متانت» خاورشناس فرانسوی، «جیکسن» خاورشناس آمریکایی و بالاخره استاد پورداود که در هند به ایراد چند سخنرانی پیرامون اوستا و ایران باستان پرداخت. متن سخنرانی‌های استاد در کتابی به نام «خرمشاه» چاپ و منتشر شده است. در خرداد ۱۳۰۷ خ. بار دیگر به اروپا بازگشت و در آلمان درباره اوستا و تمدن ایران باستان به پژوهش‌هایش ادامه داد و کار تفسیر جلد دوم «یشت‌ها» و «خرده اوستا» و نخستین جلد «یسنا» را به انجام رسانید.

در ۱۳۱۱ خ. رابیند رانات تاگور شاعر و فیلسوف هندی همراه دینشاه ایرانی بنا به دعوت دولت ایران به تهران آمدند و از دولت خواستار استادی برای تدریس فرهنگ ایران باستان در دانشگاه «ویسوبهارتی» شدند که تاگور خود بنیانگذار آن بود و امروز از دانشگاه‌های دولتی هند است. از سوی دولت ایران پورداود به این منظور انتخاب و راهی هندوستان شد. او در کتاب «آناهیتا» می‌نویسد: «تاگور هنگام اقامت در تهران از رضاشاه پهلوی خواست که کسی را از برای تدریس به دانشکده وی به هند بفرستند. من در آن سال‌ها در آلمان به سر می‌بردم. از دولت ایران به من خبر رسید که مرا از برای آنجا برگزیدند. در ۲۱ دسامبر ۱۹۳۲ از برلین رهسپار هند شدم و از بندر بمبئی به همراهی آقای فرامرز بُد که امروزه از دستوران دانشمند و نامبردار پارسیان است به سوی کلکته و شانتی نیکتان رفتیم…» از آذر ۱۳۱۱ خ. تا اسفند ۱۳۱۲ خ. در دانشگاه «ویسو بهارتی» به تدریس فرهنگ و تمدن ایران باستان پرداخت. و به دستیاری «ضیا ءالدین» از استادان آنجا، صد بند از اشعار تاگور را از زبان بنگالی به فارسی برگرداند. در همین مدت در کنگره شرقی هند شرکت جست و عضو گروه «اوستا» (به ریاست دانشمند پارسی تاراپوروالا) بود. ریاست شعبه «پارسی – عربی» را نیز بر عهده داشت و خطابه‌ای به عنوان «مراجعاتی چند در خصوص آئین بودا در ادبیات و تاریخ ایران» به زبان انگلیسی ایراد کرد. در فروردین ۱۳۱۳ خ. از بمبئی به آلمان بازگشت و در آنجا در کار ترجمه و گزارش اوستا بود که دولت ایران طبق یک برنامه اقتصادی از فرستادن ارز به خارج جلوگیری کرد. به ناچار پس از سال‌های دراز، از اروپا رخت بربسته، در ۲۱ بهمن ۱۳۱۶ خ، به سفرهای اروپایی‌اش پایان داده و در تهران سکنی گزید. «نگفته خود پیداست که چنین مسافرتی چه گزند بزرگی است از برای کسی که در کار مطالعه و تالیف است…» (دیباچه گاتها- بمبئی ۱۹۵۲ خ.)

در ۶ اردیبهشت ۱۳۱۸ خ. پس از بازگشت به تهران به استادی دانشگاه تهران رسید و به تدریس زبان‌ها و فرهنگ ایران، ایران باستان پرداخت. دکتر احسان یارشاطر، که در آن زمان از دانشجویان استاد بود، نخستین درس استاد را چنین توصیف می‌کند: «… روز نخستین که شروع به تدریس کرد، دکتر عیسی صدیق، رئیس دانشکده برای معرفی‌اش همراه او به کلاس آمد. در کلاس بیش از حد معمول جمعیت بود. بهار و دکتر شفق، و یکی دو تن استادان دیگر نیز برای شنیدن گفتار او حضور یافته بود. با آغاز کار او، دفتر تازه‌ای در برنامه دانشگاه گشوده می‌شد… پورداود بنیانگذار تحصیلات ایران باستان در ایران بود، شوقی که خود داشت در دیگران نیز اثر می‌کرد. در سال‌هایی که به تدریس اشتغال داشت، علاقه به تحصیل زبان‌ها و ادبیات باستان ایران را در بسیاری دل‌ها بیدار کرد. کمتر کسی مانند پورداود با موضوع درس و تحقیق خود همرنگ و هم آواز بود.» استاد در دانشگاه تهران، افزون بر دوره لیسانس و دکترای زبان و ادبیات فارسی، در دانشکده حقوق، در کلاس سوم قضایی، «حقوق در ایران باستان» را تدریس می‌کرد.

در اسفند ۱۳۲۲ خ. بنا به دعوت دولت هند، به اتفاق یک هیات فرهنگی، به همراهی علی‌اصغر حکمت و رشید یاسمی برای بار سوم به هند مسافرت کرد و مدت هفتاد روز در استان‌های مختلف آن کشور به بازدید موسسه‌های فرهنگی آن دیار پرداخت. در پیشگفتار گاتها می‌نویسد: «… در شهرهای نامبرده به دیدن دانشکده‌ها و بنگاه‌های فرهنگی و کتابخانه‌ها و موزه‌ها و بناهای تاریخی و آثار باستانی و جزء اینها پرداختیم و به گروهی از دانشمندان هند و مسلمان و پارسی و انگلیسی برخوردیم و از راهنمایی و مهمان نوازی آنان بهره‌مند بودیم.» در ششم مهر ماه ۱۳۲۴ خ. انجمن ایران‌شناسی را تاسیس کرد. این انجمن که به تحقیق و پژوهش در ادبیات و آئین کهن ایران می‌پرداخت، تنها انجمن غیردولتی بود که در آن روزگار رخ نمود و به انتشار کتاب‌هایی در زمینه زبان و تاریخ ایران پرداخت؛ کتاب‌های «فرهنگ ایران باستان»، «هرمزدنامه» (از پورداود)، «فرهنگ گیلکی (منوچهر ستوده)، «مانی و دین او» (از تقی زاده)؛ «جشن سده» و بسیاری کتب دیگر از یادگاری‌های این دوران است. این انجمن، در سال ۱۳۲۶ خ. به تشکیل کلاس‌هایی در زمینه ایران شناسی در دبیرستان فیروزبهرام پرداخت. استادان این کلاس‌ها دکتر مظفر بقایی کرمانی زبان‌شناسی، کیوان‌پور زبان پهلوی، پورداود خط و زبان اوستا، پورداود فرهنگ ایران باستان، دکتر حق نظریان ارمنی قدیم، دکتر صفا تاریخ ادبیات بعد از اسلام، سلواپولوسزبان سریانی و زبان لاتین، نصرالله فلسفی تاریخ پیش از اسلام، سعید نفیسی تاریخ پس از اسلام، دکتر بهرامی تاریخ صنایع ایران، دکتر خطیبی تاریخ نظم و نثر فارسی، دکتر محمد معین فرس باستان، پاپاد پولوس زبان یونانی و…

در سفرهای چهارگانه استاد به هند، با دانشمندان زرتشتی (پارسی) آنجا به هم اندیشی می‌پردازد که برخی دفترهای استاد به آنان پیشکش شده است. از آن شمار می‌توان اینان را نام برد: «دینشاه ایرانی» که دفترهای «گاتها» و «خرمشاه» به وی پیشکش شده است و دینشاه ترجمان گات‌های پورداود را به انگلیسی برگردانید. همچنین «جیوانجی جمشید جی» و «ج.ک.نریمان» و «بهرام گور انکلساریا» (که ایشان استاد زبان پهلوی صادق هدایت بود) و بسیاری از دانشمندان زرتشی هند که از استاد پورداود، فراوان آموختند، که در میان آنان چند دستور بزرگ نیز بود. مانند: دستور مانکجی نسروانجی و دستور دارب پشو تن سنجانا.

ایشان تنها به آموزش تفسیر اوستا در دانشگاه بسنده نکرد و خود کران‌های تازه‌ای را به روی دانش ایرانشناسی گشودند و با گردآوری نسک‌های تازه‌ای که پیش از آن نبود، گشاینده دریچه‌های نوینی در دانشگاه تهران شد و پروراننده دانش‌پژوهانی که چون استاد معین و استاد بهرام فره‌وشی شد.

نمونه‌ای از پژوهش‌های استاد در زندگی دانشگاهی که در آن زمان در دانشگاه آموزش داده می‌شد، چنین است: «کهن‌ترین آثار کتبی ایران- خطوط ایران باستان- دروغ و راستی نزد ایرانیان (بنا بر آثار اوستایی و پهلوی و سنگ نوشته ها و…) – زین ابزار (ابزارهای جنگ در تاریخ) – درفش تاریخی کاوه – پرستشگاه‌های تاریخی ایران باستان (آذرگشسب، آذرفرنبغ، آذربرزین) – آیین ایران باستان – مقام زن در ایران باستان – نام‌های ایرانی – حقوق در ایران باستان.»

آبان ماه ۱۳۲۵ خ. در دانشگاه تهران شصتمین سالروز تولد استاد را در تالار دانشکده ادبیات جشن گرفته شد و به انگیزه خدمات علمی در راه احیای فرهنگ و زبان ایران باستان و اوستا دانشگاه تهران در منشوری به امضای دکتر علی‌اکبر سیاسی رئیس وقت دانشگاه مراتب قدرشناسی را به او ابلاغ می‌کند. در همین زمان انجمن زرتشتیان تهران هدایایی را به استاد پیشکش می‌کند و به همین مناسبت یادنامه‌ای حاوی شرح زندگی و کارنامه سالیان درازش، به کوشش زنده‌یاد دکتر محمد معین شاگرد و همشهری دانشمندش انتشار یافت. در ۶ بهمن ۱۳۴۴ خ. نماینده پاپ در ایران به پاس خدمات انسان‌دوستی پورداود نشان شوالیه سن سیلوستر را از سوی پاپ پل ششم به ایشان پیشکش کرد. در ۱۸ فروردین ۱۳۴۵ خ. در یک نشست باشکوه که در انجمن فرهنگی ایران و هند برگزار شد، نشان تاگور که از برجسته‌ترین نشان دولتی هند است، به پاس خدمات فرهنگی پورداود به ایشان پیشکش شد. در ۱۵ ژوئن ۱۹۶۵ به عضویت آکادمی جهانی علم و هنر انتخاب شد. به مناسبت هشتاد سالگی، در بهمن ماه ۱۳۴۴ خ. مجلسی دوستانه در خانه دامادش فتح‌الله نفیسی ترتیب داده شد، همچنین انجمن‌های زرتشتیان در این سال‌ها مراسمی را به همین مناسبت برگزار کردند.

از میان تذکره‌نویسان معاصر، قدیمی‌ترین منبع که گویای هویت شاعرانه پورداود است، نوشته پروفسور محمد اسحاق است. او در سخنوران نامی ایران می‌نویسد: «… و دیگر از فضلای مقیم برلین در آن ایام، دوست قدیمی من آقای میرزا ابراهیم پورداود از شعرای مستعد عصر حاضر، با طرزی بدیع و اسلوبی غریب متمایل به فارسی خالص…» خود در مقدمه پوراندخت‌نامه می‌نویسد: «کلیه اشعاری که در رشت، تهران و بیروت انشا شده بود، پاره کرده، سوزانیدم، به استثنای چند غزلی از آنها که برای یادگاری نگه داشته‌ام و در دیوان مندرج است.»

یکی از سروده‌های پورداود، سرود مزدیسنا نام دارد که در مهرماه ۱۳۱۰ سروده شده و نخستین‌بار با صدای جواد بدیع‌زاده خوانده شده است و همچنان در آموزشگاه‌های زرتشتیان در هندوستان و ایران همخوانی می‌شود بیت‌های آغازین این سرود چنین است:

بامداد شد بانگ زد خروس / ‏ از سرای شه برزدند کوس

چرخ شست نک روی آبنوس / ‏ موبدا تو هم خیز و روی شو

خوان اشم وهو، گو یتا اهو / ‏ گو یتا اهو، خوان اشم وهو

در آغاز دهه ۱۳۶۰ خورشیدی، گروه کر کانون دانشجویان زرتشتی، این قطعه را اجرا و ضبط کرد و در سال ۱۳۶۹ به همراه اوستا خوانی موبد رستم شهزادی در یک کاست با عنوان مزدیسنان منتشر کرد. این اجرا امروزه در آغاز آیین‌های رسمی زرتشتیان در ایران و دیگر نقاط جهان پخش می‌گردد.

شاگرد او، دکتر معین، درباره سرود «گوتیا اهو، خوان اشم وهو» در یادنامه پورداود می‌نویسد: «پورداود گاه به صراحت طبع، اوزان غریب انتخاب می‌کند و نیک از عهده برمی‌آید.» پورداود بیشتر به تخصص در ایران باستان و اعتبار علمی او در این زمینه شهرت دارد و دیگر امروز کسی از پورداود به عنوان شاعر یاد نمی‌کند و خود او نیز در مقدمه پوراندخت نامه می‌نویسد: «چنین دیوانی در کشوری که صدها فردوسی و خیام داشته، قطره ناچیزی است در مقابل دریای مواج ادبی.» پورداود دیوان اشعار خود را که به نام دخترش پوراندخت نامه نامیده بود، منتشر کرد و نام او در بسیاری از تذکره‌های شاعران پس از مشروطیت به عنوان یک شاعر به ثبت رسیده است. اشعار او از جهت قالب و محتوا دارای ویژگی‌هایی است که شایستگی او را به عنوان شاعری که باید نامش در زمره شاعران فارسی زبان ایران ثبت شود، به اثبات می‌رسد.

زنده‌یاد دکتر بهرام فره‌وشی، در مرگ استاد پورداود می‌نویسد: «… تا اینکه بامدادی پگاه- روز یکشنبه ۲۶ آبان ماه ۱۳۴۷ خ.- خدمتگزار او به من تلفن کرد که استاد سخت بیمار است، باران تندی می‌بارید. خود را به شتاب به بالینش رساندم. وی شب‌ها در کتابخانه خود بر روی نیم تختی می‌خفت، همچنان پرشکوه در میان انبوه کتاب‌ها بر تخت خفته بود و کتابی گشوده، در کنارش بود. دست وی را به دست گرفتم، هنوز گرم بود، ولی دیگر زندگی در آن نبود. شب هنگام دو بار برخاسته بود، چراغ افروخته و کتاب خوانده بود و سپس آرام چشم از جهان فرو بسته بود.»

استاد پورداود به زادگاه خود، گیلان، مهری فراوان داشت. بوته بادام زمینی را پورداود از اروپا به ایران آورد و در آستانه اشرفیه پرورش داد که امروز از تنقلات رایج است. وصیت کرده بود او را در رشت، در آرامگاه خانوادگی‌اش به خاک سپارند. پیکرش طی تشریفات ویژه‌ای در روز سه‌شنبه ۲۸ آبان ۱۳۴۷ از مسجد سپهسالار تهران تشییع شد. در مراسم باشکوه تشییع بسیاری از مقام‌های رسمی سازمان‌ها و انجمن‌های مختلف زرتشتیان، دانشگاهیان و طبقات مختلف مردم شرکت داشتند. استاد پورداود پس از ۸۳ سال زندگی پربار با یادی نیک و با اندوخته‌ای ماندگار، بنا به وصیتش در همان مکتب‌خانه خانوادگی‌اش که نخستین حرف‌ها را با زبان و قلم آموخته بود در خاک خفت و زندگی یکی دیگر از بزرگان فرهنگ ایران پایان گرفت.

بوذرجمهر پرخیده؛ پژوهشگر تاریخ و فرهنگ ایران باستان

منبع: ایبنا

کلیدواژه : ابراهیم پورداوود
ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612