کد خبر:22563
پ
Neshast2054-sokhanranan-b

تاثير خواجه نصير توسي به دليل جوانب آثار مختلف علمي اوست

دكتر حسين معصومي همداني در پنجاه و چهارمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب، گفت: شك نيست كه تاثير خواجه نصير توسي به دليل جوانب آثار مختلف علمي اوست، اما نكته مهم اين است كه اين جوانب هر يك ديگري را تشديد كرده اند.

ميراث مكتوب- دكتر حسين معصومي همداني در پنجاه و چهارمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب، گفت: شك نيست كه تاثير خواجه نصير توسي به دليل جوانب آثار مختلف علمي اوست، اما نكته مهم اين است كه اين جوانب هر يك ديگري را تشديد كرده اند.
وي در نشستي  با عنوان « تاريخ علم، منطق و فلسفه در آثار خواجه نصيرالدين طوسي» كه روز دوشنبه 9 اسفند ماه 85 در اين مركز برگزار شد، افزود: شاردن كه مي دانيد يك تاجر پروتستان فرانسوي بود و در دوران شاه عباس دوم و جانشينانش به ايران آمده بود، دنبال اين بود كه اجناس را كه آورده بود بفروشد، ولي در عين حال چون آدم بسيار تيز بين و با هوشي بود، خيلي به دقت جامه  ايران آن روز را مطالعه كرد و حاصلش يك سفرنامه مهمي است كه تاثير خيلي زيادي داشت در آشنايي اروپايي ها با مشرق زمين و تصوري كه از ايران بعدها در اروپا پيدا شد و تا اين اواخر هم وجود داشت، بيشتر يكي از سر چشمه هاي اين سفرنامه  شاردن بود. شاردن يك فصلي هم درباره علم آن زمان ايران يعني علم اواخر دوره  صفوي نوشته و اتفاقاً اهميت اين كتاب و نوشته هاي شاردن در اين است كه چون خودش عالم نبوده، فضاي كلي جامعه را بيشتر منعكس مي كند. يعني پيداست چيزهايي كه نقل مي كند چيزهايي است كه خيلي شنيده و جزء متواترات بوده كه اينها را آورده و نه اقوال خاص يك عالم معين. بنابراين در مطالبي كه نقل مي كند، اشتباه علمي و اشتباه در تطبيق اسامي و اينها زياد است، ولي لپ مطالبش در خور توجه است. شاردن بعد از اينكه راجع به وضع كلي علوم در آن زمان صحبت مي كند، بعد يك بندي هم راجع به خواجه نصير مي گويد كه در ميان نويسندگان قرن هاي اخير آنكه از همه معروف تر و پيروانش بيشتر است، خواجه نصير توسي است كه در ميان دانشمندان آسيا شهرت فراوان و حرمت بسيار دارد و حدود 5/4 قرن پيش از اين مي زيسته است. وي مردي بود نژاده و ثروتمند، اينها در واقع چيزهايي است كه از محيطش گرفته و از بابت خرد و علم خود مشهور بود و سالها سمت رياست همه  فرهنگستان هاي امپراطوري تاتارها را داشت كه در آن زمان بسيار گسترده بود. شايد اين انعكاسي است از داستان رياست خواجه نصير به رصد خانه مراغه كه تبديل شده به رياست همه  آكادمي هاي امپراطوري تاتار، مي گويند كه زبان يوناني را بسيار خوب مي دانست و هيچ دليلي نيست كه خواجه نصير زبان يوناني را خوب مي دانست، زيرا او در آثار خود در برهان ها و قضايا و عوايد بسيار به شيوه يوناني نزديك است.

وي همچنين گفت: نظريه سيارات در واقع ترجمه  فرانسوي يك اصطلاح لاتين است كه در آن زمانها، در اروپا به چيزي مي گفتند كه معادلش در ايران و در دنياي اسلام علم هيات بود. در مقابل نجوم رياضي، هيات توصيفي بيشتر، نوعي كه در بعضي آثار خواجه نصير هست. وي در همه  اينها و علم نظريه  سيارات كه آن را ايرانيان علم شريف مي نامند، تبحر داشت. خب حتماً مي گفتند علم شريف؛ هيات و اين شده علم شريف و بيش از هر علم ديگر در آن مهارت دارند و نيز در رياضيات و پزشكي و اخلاق و تقسيمات فضا، نوشته هاي بسيار دارد. خواجه نصير همه  اين علوم را كه در واقع يك مشت اطلاعات مغشوش است، به صورتي بسيار روشن و منظم در آورد. بسياري از دانشمندان آثار او را در هندسه و نجوم بر آثار نويسندگان باستان ترجيح مي دهند و كسان ديگري هم كه به اين اندازه حسن نظر ندارند، آنها را با آثار نويسندگان دوران باستان قابل مقايسه مي دانند و در جاي ديگري باز شاردن مي گويد وقتي كه راجع به نجوم و رياضيات بحث مي كند مي گويد به معروفترين نويسنده ايرانيان در اين رشته خواجه نصير دانشمند است كه پيش از اين با تكريم تمام از او ياد كردم. وي از جمله به مجطي بطلميوس بسيار پرداخته و به شيوه  خود خلاصه ايي از آن فراهم آورده است،از آن بيشتر به اصول اقليدس پرداخته و قضاياي بسياري بر آن افزوده است؛ اين يكي از اولين اظهار نظرهايي است كه ما در واقع از اروپايي ها درباره  خواجه نصير مي بينيم، ولي اولين نيست، براي اينكه در 1594 يك چايخانه اي كه در رم تاسيس شده بود به اسم چاپخانه  مديچي به قصد اينكه آثاري چاپ بكند براي استفاده عموماً مسيحي هاي مشرق زمين مسيحي هاي اطراف مديترانه، لبنان و شام به تصور اينكه دارد تحرير اقليدس خواجه را چاپ مي كند. يك تحرير اقليدس ديگري را كه بر آن هم در واقع در مكتب خواجه نصير نوشته شده، چاپ كرد به اسم خواجه نصير و اين كتاب كه يك نمونه  چاپ زيبا هست و هنوز هم نسخه هايي از آن هست باعث شد كه بعضي از انديشه هاي رياضي خواجه نصير به خصوص در مورد اصل توازي اصل پنجم اقليدس در اروپا مورد بحث قرار بگيرد، از جمله جان واين كه يكي از رياضي دانان معروف قرن هفدهم بود معاصر نيوتن و دوست نيوتن بود به يكي از دوستان عربي دان خودش توصيه كرد كه اين بخشي را كه در اين كتاب به اصطلاح در آنجا كوششي شده بود، براي اثبات اصل پنجم از اصول اقليدس اين را به انگليسي ترجمه كند و واليس از اين ترجمه در درس خودش استفاده مي كرد و احياناً از طريق اين ترجمه بود كه اين مسئله¬ به اصطلاح بعضي شيوه هايي كه در اثبات اصل پنجم و بعضاً بعضي شيوه هايي كه براي اثبات اصل پنجم اقليدس مي شده، احياناً از طريق اين ترجمه بود. بعد از آن در واقع مهمترين، يعني تجديد حيات خواجه نصير در نوشته هاي تاريخ علم و زياد شدن ارجاعات به خواجه نصير در نوشته هاي تاريخ علم در بحث هايي بود كه به اصطلاح از اواسط قرن بيستم در حوزه  مدل ها و الگوهاي غير بطلميوسي شروع شد و به خصوص بر سر اين مسئله كه به نظر مي آمد كه هنوز هم اين چنين است، كه بعضي از الگوهايي كه كوپرنيك در سره  بيان حركت سيارات به كار برده، عيناً با بعضي از الگوهاي خواجه نصير منطبق است. ظاهراً اولين كسي كه اين نكته را تشخيص داد مورخ بزرگ نجوم نوينگ واير بود كه با ديدن يك شكل، در يك رساله  خواجه نصير گفت كه اين شكل بطلميوسي نيست و اين ميدان را براي عده  زيادي كه در اين مساله تا الان تحقيق مي كنند، باز كرد. بهر حال اينها تاثيرهاي خواجه نصير در خارج از ايران است، اما تاثير او در سرزمين هاي اسلامي و ايران به حدي عظيم بوده كه تعيين حدودش واقعاً دشوار است. مي شود گفت كه تاثير خواجه نصير تاريخ از دستاوردهاي جزئي علمي اش، خاص علمي اش، عمدتاً از دو جهت بوده؛ يكي شخص او بوده كه يك نمونه و الگو و اسوه اي شده براي دانشمند جامع الاطراف و عده  زيادي بعد از او سعي كردند كه از اين نمونه تقليد كنند و چنين دانشمندي باشند و ديگري آثار علمي او كه دست كم در زمينه هايي افق پژوهش را براي اهل علم بعد از او تعيين كرده. هر دو در همان اصلاعات دست و پا شكسته شاردن اين دو جنبه ديده مي شود.

دكتر معصومي تاكيد كرد: شك نيست كه تاثير خواجه نصير توسي به دليل جوانب آثار مختلف علمي اوست، اما نكته  مهم اين است كه اين جوانب هر يك ديگري را تشديد كرده اند. اگر نجوم خواجه  طوسي منشاء يك و حتي دو حركت علمي شده، يكي به عنوان پوشش هاي مدل هاي غير بطلميوسي و يكي هم مساله  نجوم رصدي و زيج نويسي اين تاثير با مقام او به عنوان فيلسوف بي ارتباط نبوده است و باز مي شود گفت كه واقعاً شخصيت فلسفي خواجه يك محوري است كه بقيه  ابعاد شخصيت او در حول اين محور در واقع سازمان يافت. من تكيه ام بر اين بوده كه سعي كنم توجه به چند نكته را جلب كنم، يكي اينكه چرا خواجه نصير روش شرح را اختيار كرده؟ پيش از اينكه خواسته باشم جواب بدهم اين سئوال را مطرح كردم. چرا خواجه نصير با همه  رساله هاي پراكنده ايي كه دارد و نامه هايي كه دارد و در موضوعات فلسفي است، خودش سعي نكرده يك اثر مستقل فلسفي بنويسد؟ ببينيد شما مثلاً وقتي خواجه را با ابن سينا مقايسه بكنيد، شاگرد ابن سينا مي گويد من از او خواستم كه يك شرحي بر ارسطو بنويسد، گفت اين كار من نيست، يعني من شارح نيستم. ابن سينا به خودش به چشم شارح كسي نگاه نمي كرد، اگر چه خيلي از افكار ارسطو متاثر بود و فلسفه اش، بهر حال بخش عمده اش، ولي خواجه نصير عمدتاً اين شيوه را اختيار كرده كه متوني را شرح كند و اين شيوه در واقع در فكر و روش آيندگان او هم تاثير گذاشته. وقتي از آثار فلسفي به آثار علمي خواجه بپردازيم از يك نظر وضع مشابه است و از يك نظر متفاوت. در اين حوزه نيز خواجه گرد آوري و شرح و تنفيح را بر نوشتن رساله ها و آثار بديع ترجيح مي دهد و به اين اعتبار در زمينه علم هم بيشتر شارح و مفسر است، اما از اين نظر باز با بقيه و يك فيلسوفي مثل ابن سينا متفاوت است. ابن سينا هم آثار علمي دارد. اولاً ابن سينا عالمي در حد خواجه نصير نيست، ابن سينا رياضي داني به بزرگي خواجه نصير  نيست، اگر چه شايد فيلسوف بسيار بزرگتري باشد. منجي در حد خواجه نصير نيست. ابن سينا اگر به نجوم، اگر به رياضيات مي پردازد براي اينكه مي خواهد از كتاب فلسفي دايره المعارف گونه بنويسد و اين علوم هم جزء فلسفه اند. بايد چيزي در اين زمينه ها بنويسد اگر چه نكته هايي هم در اين زمينه دارد، اما خواجه نصير نه قصد نوشتن يك اثر دايره المعارفي فلسفي به معني خاص اين كلمه مثل شفا، مثل نجات و امثالهم داشته و نه همگوني آثار علمي اش به اندازه اي است كه داخل يك اثر دايره المعارف اي جا بگيرد. با اين حال مي توان گفت كه اولا آثار علمي خواجه نصير دايره العارف علم زمان اوست، ثانياً تركيب اين دايره المعارف به گونه اي است كه نه تنها تصور خواجه از علم و حدود معرفت شخص او، بلكه تصوري را هم كه در زمان او از علم حاكم بوده نشان مي دهد، ثالثاً اين آثار به نوبه خود باعث پيدايش مفهومي از علم شده كه تا زمان ورود علوم جديد به ايران حتي بعد از آن رايج بوده است.
وي ادامه داد: اولين چيزي كه در اين دايره المعارف، يعني در مجموعه  آثار جلب نظر مي كند، غلبه  آثار رياضي است و در اين ميان تحريرهاي خواجه از كتاب هاي رياضي جاي خاصي دارد. اين تحريرها نه از لحاظ زماني، از لحاظ موضوعي با اصول اقليدس آغاز مي شود، با كتاب هاي معروف به متوسطان ادامه مي يابد و به محيطي ختم مي شود و جالب اين است كه شاردن در همان گزارشي كه مي دهد، وقتي از نويسندگان  يوناني كه ايراني ها مي شناسند اسم مي برد، همه  كساني را اسم مي برد كه در واقع نويسندگان آثاري هستند كه خواجه نصير تحريري از اين آثار شناخته مي¬شدند. نويسندگان ديگر كه در دوره هاي قبل شناخته بودند، لااقل شاردن از آنها اسم مي برد، ولي عمدتاً كساني را اسم مي برد كه توي اين مجموعه هستند. اين آثار عنوان تحرير دارند و منظور خواجه از تحرير وقتي معلوم مي شود كه اين آثار با اصلش مقايسه بشود و معلوم بشود كه خواجه بر اينها چه چيزي افزوده، چه چيزي از آن كاسته و اين كار، البته كار آساني نيست. در وضع فعلي چون بعضي از اين كتاب ها خود اقبال مردم به تحقيق هاي خواجه باعث شده كه ترجمه هاي اوليه اش از بين برود و بعضي ها را خواجه وقتي تحرير شان را به دست گرفته كه شايد آن جور كه خودش مي گويد يا از كلامش معلوم مي شود نسخه ها شان حتي درآن زمان هم بسيار دشوار يافت مي شده است، البته اينكه چنين مجموعه اي از آثار رياضي توليد بشود در واقع فكرش از خواجه نصير نيست، غير از آن دو كتاب اصلي محيطي و اصول اقليدس در واقع خواجه نصير يك سنت بسيار قديمي را دنبال مي كرده و اين سنتي هست كه از دوران يوياني مآبي وجود داشته و در فاصله اي بين اصول اقلديس و محيطي بطلميوس يك مجموعه اي از آثار را كه به اسم مجموعه كوچك معروف بود، ياد مي دادند و اين يك علم خاصي نبود، بلكه طبق تعريفي كه مثلا در تفاحس الفنون آمده عبارت است از رسائلي كه تمام وقوف و رياضي موقوف است بر معرفت آنها و آنها را متوسطان بنابر آن خوانند كه در ترتيب تعليم اكثر آن ميان اقليدس و محيطي واقع اند و آن 19 رساله است. اين 19 رساله اي كه صاحب تفاحس الفنون مي گويد در واقع درآن مجموعه اي كوچك يوناني 11 رساله است. از اين 11 رساله يكي اش هيچ وقت به عربي ترجمه نشده بوده، كتاب در واقع مرايا يا انعكاس و شعاع منسوب به اقليدس هيچ وقت به عربي ترجمه نشده  و جزء تحريرهاي خواجه هم نيست و اين فكر تحرير هم باز از خواجه نيست براي اينكه مثلا رياضي دان معروف علي بن احمد نكسوي كه اواخر قرن پنجم مرده، ايشان يكي از اين آثار در واقع تحرير ماخوذاتي كه منسوب به ارشميدس چون در مجوعه آثار يوناني ارشميدس نيست، چنين رساله اي از علي بن احمد نسوي است. اولين بار فكر نوشتن كتابي به اسم تعريف از او بوده و ظاهراً بقيه رسائل اين مجموعه اين مجموعه  رسائلي كه در بسياري از نسخ خطي متوسطات اينها كنار هم آمده اند، مسلم نيست كه خواجه مي خواسته جاي آن تحرير كلاسيك متوسطان بگذارد، ولي چون مولف يك نفر بوده و بسياري از آن رسائل متوسطان قبلي هم اينجا بودند بنابراين در قالب نسخ خطي اينها كنار هم هستند و بسياري آدم ها اينها را با هم مي خواندند. بنابراين يك تعبير جديدي از اين مفهوم كتب متوسطات پيدا شده بوده و اين مي شود گفت آن 9 تا رساله در واقع افزوده هاي خواجه نصير هست. 2 تا رساله از خودش، يكي رساله  صحافيه كه راجع به خطوط موازي است و يكي رساله  كشف الغنا درباره  قضيه سينوس ها كه حالا هر كس كه 450 هزار قضيه مي تواند از اين رساله استخراج كند، خودش برود انجام بدهد، ولي خواجه نصير چنين كاري نكرده و يكي رساله اي است در علم مناظر به اسم انعطاف الشعاع و انعكاس از خود خواجه نصير است و اينها هر سه از خود خواجه نصير هست. 3-2 تا رساله  ديگر هست كه آثار رياضي دانان يوناني است كه قبلا جزء آن مجموعه كتب متوسطات نبوده و خواجه نصير اينها را افزوده از جمله تحرير كرده و استوانه  ارشميدس و بعضي از اينها آثار رياضي دانهاي دوره  اسلامي است كه باز خواجه اينها را تحرير كرده و چون با اسم خواجه و مجموعه  تحريرهاي خواجه آمده خيلي وقت ها با هم استنساخ شده و با هم تدريس شده، از جمله رساله  محفوظات ثابت بن قره و رساله  بنوهوسي در اشكال مسطح و كروي و رساله ابن هثيم در تربيع دايره. حالا هدف خواجه از فراهم آوردن اين مجموعه چه بوده؟ خواجه در مقدمه كتاب مانالائوس اشكال كريه همان مانالا ئوس معروف كه يكي از آن آثار اصلي آن مجموعه  كوچك بوده، مي گويد كه قصد داشته از كتابهاي موسوم به متوسطات يعني كتابهايي كه شايسته است كه در آموزش رياضي ميان كتب اصول اقليدس و معتبر بطلميوس قرار گيرند، تحريري فراهم آورد، اما در هيچ جا خواجه اشاره نمي كند كه اين طرح، چند كتاب را در بر مي گرفته است. در مورد بعضي هايش مثلا در مورد كره و استوانه ارشميدس نمي گويد كه واقعاً از اول قصد نوشتن تحرير از آن داشته يا اين كتاب را قصد داشته جزء كتب متوسطات قرار بدهد، فقط مي گويد كه زمان درازي كه در پي آگاه شدن از برخي مسائلي بوده كه در كتب كره و استوانه ارشميدس آمده و بنابراين اين كار را به اين قصد دست گرفته، به قصد اينكه خودش در واقع از اين طريق بهتر به مطالب اين كتاب كه كتاب بسيار مهمي هم هست، دست پيدا كند و تنها در مورد تحرير اين رساله است كه خواجه مي گويد كه منابعش چه بوده و اين نشان مي دهد كه اقوام خواجه چه اهميت تاريخي داشته، يعني همين يك مثالي كه خواجه نصير ذكر مي كند، نشان مي دهد كه اگر اين كوشش خواجه نصير در آن اوضاع و احوال نبود، شايد اثري از اين كتابها باقي نمي ماند و اين يعني يكي از پايه هاي آموزشي رياضي در قرون بعدي. واقعاً اگر اين كار خواجه نبود از ميان مي رفت و خواجه مي گويد كه در تحرير اين كتاب منابع من عبارت بود از: نسخه اي از ترجمه عربي كه ثابت بن غران آن را اصلاح كرده بود و به سبب كم فهمي و ناتواني مترجم برخي از مصادرات يا اصل هاي موضوع كتاب را ساقط شده. خواجه مي گويد بعد از اينكه نسخه اي كه از اين ترجمه داشتم چون مي بينيم ناقص و نادرست به تصحيح آن دست مي زند و در اين ميانه به نسخه اي از شرح اسم كتاب و نويسنده بر اين كتاب دست پيدا مي كند و در آنجاست كه تصميم به تحريرش مي گيرد، يعني معلوم نيست از اول چنين قصدي داشته. حالا منظورش از تحرير واقعا با اين عبارت روشن مي شود و معاني آن را روشن سازم و مصادرات آن را روي اصول هندسي توضيح دهم و مقدماتي را كه به آن نياز مي يافته است، بدان بيفزايم. بخش هاي دشوار آن را از روي شرح اطقيوس يا از روي كتاب هاي ديگر اين علم شرح دهم و آنچه را جزء متن كتاب است از آنچه به متن تعلق ندارد، با اشاره به آن جدا كنم و شمار قضايا را بر طبق هر دو روايت در حاشيه ثبت كنم و رساله  ارشميدس در باره تكثير دايره را به آخر آن افزودم، زيرا پايه آن رساله يعني رساله  كره و استوانه بر برخي از مصادرات است. پايه دومي بر بخشي از مصادراتي است كه در اين كتاب آمده، اين يك طرف قضيه است، يعني خواجه نصير مي شود گفت با اين مجموعه تحرير هايش در واقع همان جور كه خودش مي گويد، قصد اصلي اش استفاده از كتابها و تهيه آثاري بوده كه بايد در تدريس و در آموزش رياضي از آنها استفاده مي شده و در واقع مي شود گفت خواجه نصير در آن اوضاع بسيار پريشاني كه اصل اين آثار در معرض خطر بود با تهيه اين تحريرها يك ضمانتي ايجاد كرد براي ادامه يافتن آموزش رياضي در سطحي كه در آن زمان يعني از زمان قديم توجه بكنيد كه بسياري از اين آثار مثلا در دوره  بيزانسي هم تدريس نمي شده، يعني اين آثار عمدتاً اقبال مجدد به اينها در دوره اسلامي است، ولي اين عمل خواجه نصير باعث شد كه به اصطلاح امروزي ها يك كورپوس به وجود بيايد و اين كورپوس بعد از آن به طور يكنواخت لااقل در آنجايي كه رياضيات خوب تدريس مي شد، يك جا درس داده بشود و اين كار مهمي بوده، البته وقتي كه نگاه مي كنيم به اين مجموعه مي بينيم كه انتخاب هاي خواجه نصير در واقع تصورش از علم رياضي را هم تا حدود زيادي نشان مي دهد، بعضي چيزها اصلاً در اين مجموعه جا ندارد، حتي در كل آثار خواجه نصير جاي خيلي كمي دارند و بعضي چيزها اتفاقاً اين آثار خواجه نصير مي شود گفت به همان اندازه كه در آموزش و در توسعه و ادامه  سنت علمي در يك حوزه هايي بسيار تاثير داشته، بعضي از اين آثار، اثر معكوس داشته، براي اينكه مثلا رساله خواجه درباره انعطاف و انعكاس شعاع معلوم نيست اصلاً چرا خواجه نصير اين رساله را نوشته؟ چرا اين مطالبي كه اينجا هست، نوشته؟ آدم حيرت مي كند براي اينكه در اين رساله ايشان مي گويد در بازتاب نور هم همين جور كه در شكست نور هست، زواياي مختلف تابش و بازتاب باهم مساوي اند و عجيب است، ولي چون خواجه گفته بوده طبعاً آيندگان خيلي وقتي يك آدمي به اين عظمت يك چنين اشتباهي مي كند، اشتباه آدم هاي بزرگ هم آثار بزرگ دارد و جالب اين است كه خواجه نصير مثلا بعضي آثاري را مي شناخته، مثلا به احتمال خيلي زياد كتاب الشكوك الا بطليموس ابن هثيم را مي شناخته. در آن رساله بحث هايي ابن هثيم دارد راجع به كتاب نورشناسي يا اپتيك بطلميوس. خواجه نصير اگر آن قسمت ها را دقيق خوانده بود، مي فهميد كه قضيه از اين قرار نيست، ولي متاسفانه عظمت خواجه نصير در حوزه هايي ديگر رياضي به همان اندازه است كه كم اطلاعي اش در اين حوزه.

 به گفته دكتر معصومي، بعد از خواجه هم كساني متوجه اين اشكال شده اند، ولي بهر حال نشان مي دهد كه احياناً آموزشي كه خود خواجه ديده بوده، آموزش ناهماهنگي بوده و به اين معنا يعني در زمان او شايد در ايران آن زمان، بعضي از تحولات علمي همين دوره اسلامي ديگر ردشان تا حدودي محو شده بود. يك حوزه ديگري كه باز خواجه در آن خيلي آثار كمي دارد و آنچه كه دارد، واقعاً قابل توجه نيست، چون در حوزه هاي ديگر واقعاً قابل توجه است، علم جبر است. علم جبر يكي از مهمترين علوم دوره اسلامي است، ولي خواجه نصير تنها چيزي كه در جبر نوشته يك رساله بسيار ابتدايي است در جبر از نوع رساله هايي كه رياضي دانان درجه 3و4 بعدي مثل شيخ بهايي و امثالهم نوشته اند، چيز بيشتري نيست، در حالي كه خواجه نصيري كه مثلاً كشف الغنا را نوشته، خواجه نصيري كه الرساله الشافيه را نوشته، خواجه نصيري كه تذكره را نوشته، يك رياضي دان و منجم نوآور جدي است. بهر حال تا حدودي اين ناهماهنگي ها نشان مي دهد كه مقدار زيادي از اين ناهماهنگي ها از محيط علمي آن زمان مي آيد. نكته دوم اين كه خواجه كه بهر حال يك شحصيت هم سياسي بود هم مذهبي و همه تقريباً به يك معني قبولش داشتند، اين علوم بعد از خواجه است كه وارد آموزش مدرسه مي شود و به طور جدي نجوم و رياضيات به عنوان علومي كه در مدارس تدريس بشوند، نه اينكه در خانه هاي اشخاص يا در دربارها، البته قبلش بوده، ولي در اين سطح نسبتاً خوب در مدارس تدريس بشوند، اتفاقي است كه بعد از خواجه مي افتد و بهر حال همه اينها تا حدود زيادي تاثير داشته روي تاريخ علم در قرون بعدي كتاب تذكره خواجه را وقتي شما نگاه كنيد از بين 13-14 تا شرحي كه دارد همه شارح هايش از جنس اسم هايشان را مي خوانم، ديگر لازم نيست توضيح بدهم قطب الدين شيرازي، ملاعلي بيرجندي، شمس الدين خفي، ملا فتح الله شيرواني، ميرسيد شريف جرجاني، كمال الدين فارسي، نظام نيشابوري و قياس الدين منصور دشتكي شيرازي كسي به نام جلال الدين فضل الله يا عبيدالله عبيدي همه اينها تا حدودي خودشان تيپ خواجه نصيراند، به جز شايد مثلا كمال الدين فارسي كه به تيپ دانشمند رياضي دان متخصص بيشتر شباهت دارد، ولي همه  اينها حكيم اند، متكلم اند يا اغلبشان تا حدودي و بعضي هايشان فقيه اند، بعضي هايشان مثل قياس الدين منصور دشتكي شيرازي واقعاً خودش يك جور خواجه نصير است. حالا در مقياس نمي دانم چند درصد بوده، ولي بهر حال بر روي آن الگو بوده است. به يك معني مي شود گفت كه واقعاً هنوز هم كه ما تصوري از علم داريم به عنوان يك مجموعه بسته اي از معارف كه بايد فقط آموخته بشود و تدريس بشود و از نسلي به نسل ديگر منتقل بشود، مقدار زيادي اين تصور محصول به يك معني خواجه نصير است، بدون اينكه ما امروز ديگر از آن وجوه خوب و اين تصور استفاده زيادي بكنيم.

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612