میراث مکتوب- سه سال پیش، در این روز، ایران مرد بزرگی را از دست داد. فیروز باقرزاده (۱۳۰۹–۱۳۹۹) تنها یک باستانشناس و مورخ هنر برجسته نبود، بلکه مدیری توانا بود. سالهای ریاست او بر موزۀ ملی ایران و مرکز باستانشناسی ایران در دهۀ پنجاه خورشیدی بهراستی «دوران زرین باستانشناسی ایران» بود.
اقدامات پیشرو و تحولات اساسی دکتر باقرزاده انقلابی در ساختار باستانشناسی ایران ایجاد کرد. او مرکز باستانشناسی ایران را دایر کرد. گردهماییهای سالانۀ باستانشناسی ایران را بر پا کرد. با اصلاح قوانین، تقسیم یافتههای کاوشهای هیئتهای باستانشناسی خارجی را لغو و خروج آثار باستانی از ایران را ممنوع کرد. باقرزاده، به نمایندگی از ایران، عضو مؤسس و نخستین رییس کمیتۀ ثبت میراث جهانی یونسکو بود. همکاریهای بینالمللی را برای فعالیتهای میدانی باستانشناسی در ایران گسترش داد. دانشجویان مستعد ایرانی را برای تحصیل باستانشناسی به دانشگاههای غربی فرستاد. و همهٔ این کارها را تنها در شش سال کرد.
باقرزاده در امریکا و بریتانیا و فرانسه تحصیل کرده بود و دکترایش را از مدرسۀ لوور گرفته بود. ادبیات فارسی و انگلیسی و فرانسوی را خوب میشناخت. گفتار و نگارشش به هر سه زبان همواره فاخر و زیبا بود. خوشپوش و آدابدان بود. شخصیتی بس جذاب و موقر داشت و مورد احترام همگان بود. نزد دانشمندان غربی و شرقی به وسعت دانش، نظم و دقت، ادب و نزاکت، آیندهنگری و میهنپرستی شهره بود. هرگز نشنیدم کسی از او تندی دیده باشد یا خاطرۀ بدی داشته باشد. اما هنگامی که پای ایران و میراث فرهنگی ایران در میان بود، جدی و صریح و بیتعارف بود.
پس از انقلاب مورد بیمهری قرار گرفت و مجبور به ترک ایران شد؛ ایرانی که همیشه عاشقش بود. در تمام این سالهای سخت دوری – یا به قول خودش، تبعید – بزرگترین آرزویش این بود که روزی دوباره بر خاک ایران قدم بگذارد. افسوس که این آرزویش برآورده نشد.
در پاییز ۲۰۱۲، در یک همایش علمی در دانشگاه ایروان، افتخار دیدار با دکتر باقرزاده نصیبم شد. پس از همایش، چند روز را با هم به سفر در نقاط مختلف ارمنستان گذراندیم. پس از آن سفر، دوستی بسیار صمیمانهای میان ما شکل گرفت. در تمام این سالها مرتباً مکاتبه و گفتوگوی تلفنی داشتیم. هر بار که به پاریس میرفتم، دکتر باقرزاده نخستین کسی بود که به دیدارش میشتافتم. معمولاً با او در منزل کوچک و زیبایش دیدار میکردم. در کنار کتابخانهٔ غنی و شگفتانگیزش ساعتها به گپوگفت از گذشته و حال مینشستیم و گاهی قدمزنان به کافهای در نزدیکی منزلش میرفتیم.
باقرزاده همیشه جویای اخبار باستانشناسی ایران بود. چند بار همراه او در نشستهای علمی و جلسات سخنرانی در کولژ دو فرانس و مرکز پژوهشهای علمی فرانسه شرکت کردم. فیروز باقرزاده و شهریار عدل دو نمایندۀ شایستۀ باستانشناسی ایران در پاریس بودند. افسوس که اکنون هر دو از میان ما رفتهاند.
از خوان گستردۀ دانش و تجربهٔ دکتر باقرزاده بسیار بهره بردم و پیش از هر چیز از او درس ایراندوستی آموختم. امیدوارم شاگرد خوبی بوده باشم. در دیدارهای مکرری که داشتیم، بسیاری از خاطراتش را با جزئیات برایم نقل کرده بود. امیدوارم در آینده فرصتی پیدا کنم و این خاطرات را روی کاغذ بیاورم.
آخرین بار حدود دو ماه پیش از درگذشتش با
او تلفنی صحبت کردم. احوالش خوش نبود، ولی مثل هميشه جویای اخبار باستانشناسی ایران بود. به او قول دادم که در اولین فرصت، پس از لغو محدودیتهای سفر در اروپا (در زمان کرونا)، چند روز به پاریس بروم تا تجدید دیدار کنیم. افسوس که میسر نشد.
در ماه ژانویهٔ ۲۰۲۱ چند بار با منزلش تماس گرفتم، ولی پاسخی دریافت نکردم. حتی برایش پیغام صوتی گذاشتم، ولی باز هم خبری نشد. نگران شده بودم، ولی تلاش کردم خوشبین باشم. تا اینکه در روز چهارم فوریهٔ ۲۰۲۱ (پانزدهم بهمن ۱۳۹۹) خبر تلخ و دردناک درگذشت او را از خانم دکتر وستا سرخوش در لندن دریافت کردم. خانم دکتر سرخوش عزیز، که خود از دوستان قدیم و نزدیک دکتر باقرزاده بود، برایم نوشت: «میدانم که تو دلبستگی زیادی به او داشتی. او هم تو را همچون پسری که هرگز نداشت دوست میداشت. این را خودش به من گفته بود». با خواندن این کلمات زبانم بند آمد و چشمانم تر شد.
با رفتن فیروز باقرزاده، ایران مرد بزرگی را از دست داد. مردی که هرگز، آن طور که شایسته بود، قدرش دانسته نشد. شاید روزی از رنجهایی که بر او رفت بیشتر بنویسم. باقرزاده هرگز تابعیت کشور دیگری را نپذیرفت. ایرانی زاده شد، ایرانی زیست و ایرانی از دنیا رفت.
یادش جاودان و راهش پررهرو باد.
احسان شواربی