میراث مکتوب- در گفتگویی که در ادامه میخوانید استاد هندشناس، دکتر فتحالله مجتبائی، به معرفی و بررسی جریان ترجمۀ متون دینی هند از زبان سنسکریت به زبان فارسی، دلایل و انگیزههای ظهور این جریان در سنت هندو – ایرانی، و همچنین معرفی برخی از مهمترین آثاری که در این سنت پدید آمده، پرداخته است.
مریم حسینی: در این مجال بنا داریم تا با شما درباره ادبیات دینی هندوان به زبان فارسی گفتگو کنیم، به ویژه آنکه این ادبیات از موضوعات بسیار جذاب در دین شناسی مقایسه ای است. اگر ممکن است نخست درباره این ادبیات و سپس درباره دلیل فراموش شدگى آن نزد محققان توضیحاتی بفرمائید.
نویسندگان مسلمان و هندو از دیرباز انبوهى کتاب و رساله درباره اندیشه دینى و آیینها و مناسک هندویى به زبان فارسى به رشته تحریر درآورده اند، اما با وجود اهمیت این دسته آثار براى دوستداران پیوندهاى دینى و فرهنگى میان مسلمانان و هندوان، محققان جدید آن گونه که سزاوار است، بدان توجه نکرده اند. صدها نسخه خطى از این آثار در کتابخانههاى شرق و غرب بر جاى مانده است. علاقه مندان به تاریخ فرهنگى هند در قرون میانه تنها به مشخصات کتاب شناسى برخى از این آثار اکتفا کرده اند، بى آنکه این دسته آثار را به دقت مطالعه و بررسى کنند. با این همه، معدودى از پژوهشگران همچون ام. شولتس در ۱۸۲۵م و محمدتقى بهار در سبک شناسى و نیز در مقاله اى با عنوان «ادبیات هندى» در شمارههاى متعددى از مجله مهر در ۱۳۱۵ش، درباره ویژگى و ارزشهاى سبک شناسى ترجمه فارسى مهابهارته و رامایَنَه بحث کرده اند. بیشتر این مطالعات محدود به حوزه نقد ادبى است و به اهمیت دینى این آثار و بستگى و نسبت آنها با روابط میان مسلمانان و هندوان اشاره نشده است. در این میان تنها می توان از آثارِ داراشکوه نام برد که مشتمل بر تصحیح انتقادى، ترجمهها و مطالعات مختصر و پراکنده او به زبانهاى اروپایى است.
اهمیت آثار داراشکوه در چیست؟
اهمیت آثار داراشکوه را مىتوان نخست در این دانست که او دانشمند و نویسنده اى برجسته و ممتاز و از مهمترین شخصیتهاى سیاسى هند در دوره مغول شمرده مىشود و کوششهاى ادبى او نیز در هماهنگى با آرمانهاى سیاسى او بوده است. دیگر اینکه ترجمه داراشکوه از اوپنیشدها در ۱۸۰۱م، نخستین اثرى بود که اندیشه هندى را به دنیاى غرب شناساند، چنانکه بر اندیشه شوپنهاور، فیلسوف بزرگ آلمانى، تأثیرى ژرف بر جاى نهاد. از این رو نمىتوان جایگاه اوپنیشدها در فلسفه هندى و نیز ارزش واقعى ترجمه داراشکوه را کم اهمیت پنداشت.
از سوى دیگر یافتن دلیل فراموش شدگى نوشتههاى هندویى به زبان فارسى چندان دشوار نیست. هندیان امروز بر خلاف گذشته، دیگر با زبان فارسى آشنایى ندارند و از میان شمار اندک دانشمندان و زبان دانان آگاه به زبان فارسى، بیشتر به شعر و تاریخ نگارى و جنبههاى زبانى گرایش دارند تا ادبیات دینى و فلسفى هندویى که به زبان فارسى نگاشته شده اند. پژوهشگران اسلام شناس غربى نیز این دسته آثار، از جمله ترجمه فارسى گیتا، را در حوزه پژوهش خود نمىدانند و پژوهشگران مطالعات هندویى نیز با وجود متون ویراسته و تصحیح شده مناسب یا ترجمههاى قابل اعتماد از راماینه و مهابهارته، مراجعه به ترجمه فارسى این متون را سودمند نمىیابند.
اما ارزش این آثار و ترجمهها در چارچوب این ملاحظات قرار نمىگیرد، چون حداقل نمایانگر رویکرد اندیشمندان مسلمان به آئین هندو است.
بله. این ترجمهها ممکن است در مواردى نادرست یا از رعایت عدل و انصاف درباره هندوان بازمانده باشند، اما در کل در نشان دادن نگرش شمارى از فرهیختگانِ مسلمان نسبت به آیین هندو صادق بوده اند و فهم و برداشت آنان را از باورها و آرمانهاى هندویى منعکس مىسازند. از این روى به نظر مىرسد براى مطالعه چگونگى ارتباط و گفت وگو میان دین اسلام و آیین هندویى قرون وسطى نمىتوان منابع معتبرترى یافت. این دسته آثار چگونگى تماس میان ارزشهاى معنوى اسلام و ادیان هندو و چگونگى توضیح، فهم و درک متقابل این دو دین از یکدیگر را به خوبى نشان مىدهد.
نکته مهم آنکه بىتوجهى به این متون مختص به دوران اخیر است. چنانکه در طول سدههاى ۱۸ و ۱۹م هنگامى که هنوز زبان فارسى، زبان فرهنگ و علم و تاریخ در هند بود، عالمان و دانشوران هر دو گروه به این آثار توجه بسیار داشته اند. شمارِ فراوان آثار مترجم و فراوانىِ نسخه بردارىهاى کاتبان هندو و مسلمان، حاکى از رواج گسترده آثار هندو ـ فارسى در میان تحصیلکردههاى هندى، اعم از مسلمان و هندو است که مىتوان آن را نتیجه مشارکت پاندیتهاى هندو و دانشمندان مسلمان دانست. بدیهى است که خوانندگان هندو این دسته آثار را امرى مجزا و بیگانه از باورها و عقاید خود تلقى نمىکردند. از بررسى دقیق نسخههاى خطى بازمانده از این آثار به وضوح درمىیابیم که بیشتر آنها را کاتبان هندو استنساخ کرده اند و شمار فراوانى از نوشتههاى فارسى ـ هندویى را دانشمندان هندو نوشته، ترجمه و تلخیص کرده اند. اگر برگردانِ فارسى اوپنیشدها در هند اثرى کاملا هندویى شناخته نمىشد، آنکتیل دوپرون، که این اثر را به لاتین ترجمه کرد، نمىتوانست آن را با عنوان الهیات و فلسفه هندى به جهان عرضه کند. با توجه به این واقعیت که دانستن زبان سنسکریت در آن زمان امتیازى ویژه پاندیتها و برهمنها بوده است، این فرض که شمار بسیارى از تحصیلکردگان هندویى آثار دینى خود را به زبان فارسى مطالعه مىکرده اند، کاملا موجه مىنماید. در غیر این صورت، وجود ۲۴ ترجمه مختلف از راماینه، ۱۱ ترجمه از بهاگوت پورانه، ۸ ترجمه از بهگودگیتا و ۶ ترجمه از مهابهارته به قلم دانشمندان هندو و مسلمان و نیز وجود تعداد فراوان نسخههایى از این ترجمهها در کتابخانههاى عمومى و شخصى، توجیهى نخواهد داشت.
سید عبدالله در کتاب ادبیات فارسى «مین هندوؤن کا حصه» به خوبى نشان داده است که هندوان نیز در استفاده از زبان فارسى در سطح ادبى و فرهنگى متبحّر بوده اند و مشارکت آنها در پژوهشها و تحقیقات فارسى، هم به لحاظ کمّى و هم از نظر کیفى قابل توجه بوده است.
انگیزه و هدف اصلی پدیدآورندگان این آثار چه بود؟ آیا صرفا گرایش ادبی ادیبان آن روزگار در بروز این دست آثار دخیل و مؤثر بود؟
این حجم از آثار علمى و ادبى را نمىتوان حاصل اتفاق یا به سبب گرایش ادبىِ گذراى زمانه براى نوشتن باورها و مناسک دینى هندوان به زبان فارسى دانست، بلکه قصد و انگیزه اصلى آن ایجاد فضاى تفاهم میان هندوان و مسلمانان در هند بوده است. از پیشگامان این اندیشه نخست مىتوان از ابوریحان بیرونى، و کتاب الهند او نام برد که نخستین کوشش جدّى براى معرفى فرهنگ هندوان به جهان اسلام به شمار مىرود، دیگر سلطان زین العابدین کشمیرى حامى و مشوّق مطالعات سنسکریت است که نهادى براى ترجمه آثار هندویى ایجاد کرد، سوم قاضى رکن الدین سمرقندى است که امریتکوند را از سنسکریت به فارسى و عربى ترجمه کرد.
چه زمانی ایجاد فضای تفاهم و همدلی میان مسلمانان و هندوان به شکل یک جریان منسجم و دامنه دار درآمد و چه کسی در ایجاد آن نقش اساسی داشت؟
اکبر کسى بود که به اهمیت حیاتى ایجاد فضاى تفاهم میان هندوان و مسلمانان در هند وقوف یافت و آن را در قالب یک جنبش اجتماعى و فکرى پیش برد و به آن سمت و صورتى استوار بخشید. ابوالفضل علّامى در مقدمه بر ترجمه فارسى مهابهارته توصیفى روشن از نیّت و اراده اکبرشاه عرضه کرده است. به گفته وى اکبر پس از مشاهده خصومت و بدگمانى تعصّب آلود میان هندوان و مسلمانان بر آن شد تا با ترجمه آثار هندوان و قابل فهم ساختن آنها براى مسلمانان این عامل تفرقه را بزداید. ازاین رو در نخستین گام مهابهارته را برگزید و فرمان داد تا افرادى صاحب صلاحیّت از هر دو ملت به ترجمه آن اقدام کنند.
افراد بسیارى از نژادها و طبقات مختلف علاقه مند به روابط هندوان و مسلمانان در هند کوشیدند با تأکید بر جنبههاى عرفانى اسلام و آیین هندو، فاصله میان این دو را بردارند و بر این اساس موجبات نزدیکى میان این دو دین را فراهم آورند. در میان شاهان و شاهزادگان مىتوان اکبرشاه، جهانگیر و داراشکوه و از میان متفکران و دانشمندان فیضى، ابوالفضل علامى و میر فندرسکى و از عالمان و رهبران دینى اکبیر، نامدِو، دادو و بابالال داس را نام برد که از پیشگامان این امر شمرده مىشدند. این حرکت به رغم مخالفت رهبران سنتى، دست کم تا زمان مرگ داراشکوه در جنگ با اورنگزیب و حتى پس از آن ادامه یافت.
پرسشی که در اینجا برایم مطرح می شود این است که آیا ترجمههای فراوانی که از متون دینی هند به زبان فارسی انجام شد، ترجمه دقیق و درست آثار اصلی است و آیا می توان از این ترجمهها به دقایق افکار و آراء هندویی پی برد؟
هیچ یک از آثار دینی و فلسفی هندویی که در زمانهای گذشته به زبان فارسی ترجمه شده – حتی آنچه به دست داراشکوه یا به نظارت او نگارش یافته – ترجمه درست و دقیق این آثار نیست و از هیچ یک از آنها نمی توان به دقایق افکار و آراء هندویی پی برد. مترجمان و نویسندگان این آثار به فارسی غالبا معانی دقیق عرفانی هندویی را بر اساس مقولات ذهنی و فکری خود درمی یافته و به الفاظ و مفاهیمی که خود می شناخته، نقل می کرده اند، و ازاین روی بیان مطالب از ظواهر عبارات و از حدود شباهتهای کلی فراتر نمی رود. اما با این همه، ارزش و اهمیت تاریخی اینگونه نوشتهها، که شمار آنها بیش از یکصد عنوان است، اندک نیست، و نمودار روشنی از کوششهای مجدانه و دامنه داری است که گروهی از مسلمانان در هند، علیرغم مخالفتهای متشرعان، برای شناخت و فهم حیات دینی و روحی همشهریان و همسایگان هندومذهب خود به کار می بستند. شاید تا آن زمان و مدتها پس از آن، در هیچ دوره ای از تاریخ جهان و در میان هیچ یک از اقوام و ملل دیگر، نظیری برای این حرکت فکری و فرهنگی نتوان یافت، و این شاید نخستین بار باشد که پیروان دینی تنها برای شناختن و فهمیدن عوالم اعتقادی و روحی دین دیگر، و نه برای رد و نقض و ابطال آن، به چنین کوششی پرداخته اند. چنانکه ذکر شد، ابوریحان بیرونی را باید آغازگر این حرکت دانست، که با اعتماد به نفس و فارغ از هراس در این راه قدم نهاد، و او را و پیروان او را باید بنیانگذار تحقیقات تطبیقی ادیان و راهگشایان گفتگوی بین الادیان، که امروز در مواجهه ملتها و فرهنگها ضرورت و اهمیت تاریخی خاص یافته است، به شمار آورد.
مهمترین آثار دینی هندویی که به زبان فارسی ترجمه شدند کدام اند؟
آثاری چون راماینه، مهابهاراته، بهگودگیتا، نلوپاکهیانه (نَلَه و دَمَیَنتى)، بهاگوت پورانه، ویشنو پورانه، شیوه پورانه، اسکندهه پورانه، وایو پورانه، برهمانده پورانه، برهمه ویوَرته پورانه، هرى ومشه، اتهروه ودا، اوپنیشدها، یُگه واسیشتهه، شنکره بهاشیه، اتمه ویلاسه، امریته کوند، پربدهه چندردیه، ورجه ماهاتمیه، امرچریته، بهوپال شاستره، جنانه ساره، میتاکشره، جنانه مالا، پورانه رتهه پرکاشه شاستره، کَرمَه کهَنده، پنجاستگاى و آثار دیگری که ذکرشان در این مجال نمی گنجد.
شما خود منتخب جوگباسشت میرفندرسکی را تصحیح و منتشر کردهاید. لطفا درباره یگهواسیشتهه، ترجمههای قدیم آن به زبان فارسی و همچنین منتخب جوگباسشت توضیحاتی بفرمائید.
یگهواسیشتهه، یا مهارامانیه یا واسیشتهه رامانیه، منظومهاى بلند به زبان سنسکریت در عرفان و فلسفه هندوست که تصنیف آن منسوب به والمیکى ـ شاعر و حکیم باستانى و نیمهافسانهاى هند ـ است که نظم منظومه حماسی راماینه را نیز به او نسبت دادهاند؛ ولی بنا بر تحقیقات جدید این نسبت درست نیست و نگارش این کتاب باید در فاصله سدههای پنجم تا هفتم میلادی انجام یافته باشد. سراسر این منظومه در شش باب (پرکرنه) شامل گفتگوی پردامنهای است که میان واسیشتهه ـ حکیم بزرگ دوران باستانی هندـ و شاهزاده رامچندره (راما)، پهلوان منظومه معروف راماینه، میگذرد و در طی آن واسیشتهه اندرزها و تعلیمات خود را ضمن داستانهایی رمزآمیز و دلنشین به شاهزاده جوان تلقین میکند. شیوه نگارش منظومه ساده و روان و روشن است و مطالبش کلا بیان نوعی عرفان فلسفی و وحدت وجودی است که از جهاتی به توحید مطلق مکتب شنکره (shankara) بیشباهت نیست.
عالم هستی حقیقت واحدی است که جز او هیچ نیست و هر چه هست، نمودهای اوست و جز او بودی نیست. عالم هستی حقیقت عینی ندارد و از ذهن ناظر جدا و مستقل نیست. همچون رؤیایی که در ذهن شخص خفته میگذرد و بیرون از آن وجودی ندارد. خلاص غایی در قطع علایق، تزکیه نفس، رفع حجاب غفلت و جهل، حصول معرفت و وصول به مقام وحدت است. محور اصلی مطالب در فصول ششگانه منظومه همین هاست که به صورتهای مختلف و تعبیرات گوناگون پی در پی تکرار میشود و با تمثیلات و افسانههای شگفتانگیز از اعمال ایزدان و پریان و آدمیان شرح و بسط مییابد.
به سبب همین کیفیات، این منظومه از دیرباز مورد توجه اهل حکمت بوده و چند بار به اشکال مختلف تلخیص شده است. نخستین بار در سده نهم میلادی ابهیننده کشمیری خلاصهای از آن ترتیب داد که با عنوان لگهویُگه واسیشتهه (یوگه واسیشتهه کوتاه) شهرت بسیار یافت. این اثر در اواخر سده ۱۰ق به کوشش نظامالدین پانىپتى براى شاهزاده سلیم (جهانگیر) در دوره ولایتعهدى او به فارسى ترجمه شد.
اما ترجمههای دیگری از این اثر نیز صورت گرفت، از جمله: شارقالمعرفه، اثرى منسوب به فیضى در قالب مناظره و مبتنى بر مضامین یُگه واسیشتهه. متن اخیر در ۱۸۷۷م در لکهنو چاپ سنگى شد. نویسنده براى توضیح مفاهیم ودانتایى، به مناسبت شواهدى از قرآن، سخنان انبیا و یا اشعار صوفیان را نقل کرده است. این اثر در ۱۸۸۵م در مجموعهاى با عنوان «رام و گیتا» در لکهنو چاپ سنگى شد.
«بسیشتهه جوگ»، ترجمه خلاصهاى از یُگه واسیشتهه در ۱۰۰۶ق در عهد اکبرشاه است. به گفته مترجم در مقدمه کتاب، شاه از ترجمه پیشین خرسند نبود و به او فرمان داد تا این اثر را بار دیگر ترجمه کند؛ جوگ بششت، ترجمه خلاصه دیگرى به قلم شخصى به نام فرملى در عهد اکبر (۱۰۱۴ق) است.
«اطوار در حل اسرار» یا «تحفه مجلس»، ترجمه فارسی یُگه واسیشتهه ساره است که به قلم صوفى شریف قطب جهانى براى جهانگیر انجام گرفت. این اثر به ده طور برحسب تقسیمات دهگانه (ده پرکرنه) یُگه واسیشتهه ساره تقسیم شده است.
«جوگ بششت» عنوان ترجمه دیگرى از لگهویُگه واسیشتهه است که به فرمان داراشکوه در ۱۰۶۶ق انجام یافته است. بنابر مقدمه این اثر، داراشکوه پس از دیدن وسیشتهه و رامه در رؤیا، تصمیم به ترجمه مجدد یُگه واسیشتهه مىگیرد؛ زیرا به اعتقاد او ترجمه پیشین (ترجمه نظامالدین) فاقد ظرایف معنایى موجود در اثر اصلى است. شمارى از اشعار هندى و فارسى ولىرام، شاعر هندو و منشى داراشکوه به متن این ترجمه افزوده شده است که به گفته امیرحسن عابدى، همو مترجم این اثر است. جوگبششت به کوشش تاراچند و امیرحسن عابدى در ۱۹۶۸م در دانشگاه اسلامى علیگره به چاپ رسید. همچنین یک متن بسیار مختصر از یگه واسیشتهه با عنوان «منهاجالحقایق» در کتابخانه دیوان هند به نظر اته رسیده است.
لطفا درباره کتاب منتخب جوگباسشت میرفندرسکی هم توضیحاتی بفرمائید. کار وی در این میان چه اهمیتی دارد؟
میرفندرسکی در ۱۰۱۵ هجری اولین بار به هند سفر کرد، و پنج سال بعد، در ۱۰۲۰ هجری به مطالعه و نوشتن حواشی بر کتاب جوگباسشت مشغول بوده است، و میدانیم که در آن زمان تا پایان عمر در ۱۰۵۰ هجری، یعنی نزدیک به ۳۵ سال، پی در پی به هند رفت و آمد داشته و با محیط فکری و فرهنگی آنجا در ارتباط بوده است. وی با مطالعه ترجمه نظامالدین از یگه واسیشتهه چنان شیفته مضامین آن شد که آن را در مقامی نزدیک به کتب آسمانی قرار داد. چنین به نظر میرسد که دلبستگی و توجه خاص میرفندرسکی به این کتاب به سبب شباهتهای دور و نزدیکی بوده است که وی میان مضامین این کتاب و برخی از اقوال و آرای حکما یونانی میدیده است.
وی در یکی از حواشی خود بر ترجمه نظامالدین مینویسد: «میان براهمه و فلاسفه و این کمینه بعد از فهمیدن به قدر استعداد خود، خلافی در هیچ مسئله نیابد». همچنین وی در چندین مورد میان برخی از مضامین این کتاب و آرای ارسطو مشابهتهایی میبیند، اما در اغلب این موارد آنچه از قول ارسطو نقل میکند از کتاب اثولوجیاست (که البته از ارسطو نیست و گزیدههایی است از بخشهایی از تاسوعات افلوطین و شرح فرفوریوس)؛ چنانکه در شرح کلمه «انبهوگیان» (انوبهوه جنانه) در این عبارات: «انبهوگیان آن است که مثلا کسی چیزی را در زمانی و وقتی دیده باشد، خواه به چشم ظاهر و خواه به چشم باطن خیال کرده باشد، و در زمان دیگر که آن چیز به چشم او درآید بداند و دریابد که این همان چیز است که من دیده بودم یا تصور نموده بودم…»
مطلب را با «آنامسیس» افلاطونی ربط میدهد و چنین میگوید: «انبهوگیان را سقراط و افلاطون و ارسطوطالیس و شیخالیونانیین تذکر نامیدهاند و شبهه باطن را حل کردهاند. سقراط به طریقی و افلاطون به طریقی و ارسطوطالیس به طریقی. اگر گوید که ارسطوطالیس به این که تعلم به تذکر است قائل نیست، در اثولوجیا نگاه کند، اگر بفهمد». در حواشی کتاب موارد دیگری نیز هست که میر برای توضیح مطلب به آرای افلاطون و ارسطو اشاره کرده و یا عباراتی از اثولوجیا را شاهد آورده است، لیکن ذکر همه اینگونه موارد از حوصله این گفتگو بیرون است.
پیشتر فرمودید که یکی از انگیزههای اصلی کسانی که به ترجمه یا شرح متون دینی هندویی به فارسی میپرداختند ایجاد فضای تفاهم و همدلی میان مسلمانان و هندوان بود. آیا این امر را هم در اثر میرفندرسکی میبینیم؟
بله. در برخی موارد میرفندرسکی نکتههایی را با آیات قرآنی و روایات اسلامی و اقوال و آرای صوفیه مقایسه میکند که از لحاظ تطبیق معانی و ارائه مشابهتها شایسته توجه است. در توضیح این عبارت از جوگباسشت: «کسی که از تعلقات دنیاوی رسته شد و از هوی و هوس دل او فارغ گردید از آنچه مردم دنیاوی خوشحال و رنجیده گردند، او نه از رنج رنجیده شود نه از راحت خوشحال گردد. اوست که مرگ گرد او نتواند گشت». میر در حاشیه میافزاید: «قوله تعالی: لا تأسوا علی ما فاتکم و لا تفرحوا بما آتاکم». در جای دیگری که سخن از تنزیه ذات برهمن است، میر در حاشیه بعد از نقل عباراتی از اثولوجیا میافزاید: «…و ایزد میفرماید: لیس کمثله شئ».
وی در همانجا، در تفسیر کلمه «سواتمان» که تعبیری است از ذات مطلق قائم بر خود، جز «سوا» (=خود) را در ترکیب این کلمه با «تسویه» و «استوا» در زبان تازی در خیال خود ارتباط داده و گفته است: «سواتمان این است که خدای تعالی میفرماید: ما تری فی خلق الرحمن من تفاوت» و در توضیح این نظر که «سواتمان» در عین اینکه به هیچچیز نسبت و تعلق ندارد، هیچچیز از او جدا نیست، چنین میگوید: «قوله تعالی: هو الاول و الآخر و الظاهر و الباطن و هو بکل شئ علیم، و قوله: الرحمن علی العرش استوی، و ائمه طاهره تفسیر کردهاند که: ای، استو نسبهً الی الخلق و معنی سواتمان همین مساوات است…»
در جای دیگری که در کتاب سخن از مخالفت با آرزوهای نفسانی است به این بیت از گلشن راز محمود شبستری استشهاد میکند:
نمیدانم، به هرجایی که هستی
خلاف نفس کافر کن که رستی
و نیز در توضیح این عبارت: «…و بدان که «من»، که عبارت از نفس ناطقه باشد، چون به چیزی تعلق کند و تصور آن را محکم نماید بعینه همان چیز گردد و حکم آن گیرد»، این بیت مولانا جلالالدین بلخی را در حاشیه میآورد:
گر بود اندیشهات گل گلشنی
ور بود خاری تو هیمه گلخنی
اینها نمونههایی بود از نکتهها و توضیحاتی که میرفندرسکی بر حواشی کتاب جوگباسشت نوشته، و کوشیده است که از این طریق مضامین و معانی عرفانی هندویی را به فهم و دریافت خوانندگان فارسیزبان مسلمان نزدیک گرداند.
علاوه بر این حواشی، به نسخههای این کتاب، فرهنگی از لغات و اصطلاحات مندرج در متن آن ضمیمه شده است که تهیه و تنظیم آن به میرفندرسکی منسوب است. ترتیب الفاظ در این فرهنگ الفبایی است، و تعریفات و بیان معانی غالبا از متن کتاب گرفته شده؛ زیرا مترجم (نظامالدین پانیپتی) در ترجمه آزاد خود غالبا تعریفات و نکات توضیحی خود را در متن و درضمن بیان مطالب گنجانده است، لیکن در بسیاری از موارد اشارات و توضیحاتی که در حواشی از میر دیده میشود، با عبارت «به تفسیر (حضرت) میر قس» یا «به تفسیر قس» به تعریفات افزوده شده است. ظاهراً چنین به نظر میرسد که شخص دیگری معانی اصطلاحات را از حواشی به این فرهنگنامه نقل کرده است. در پایان این فرهنگ در نسخهای که در اختیار نگارنده است، گفتههایی در موضوعات مربوط به عرفان و آرای هندویی از میرفندرسکی نقل شده است، که یا از کتاب هایی که در آن زمان به زبان فارسی درآمده بود گرفته شده، و یا میر آنها را از استادان محلی شنیده و بر اساس دریافت و استنباط خود به قلم آورده است.
آیا میرفندرسکی به جز حواشی جوگباسشت و این فرهنگنامه اثر دیگری هم در این زمینه دارد؟
از آثار دیگری که به میرفندرسکی منسوب است، کتابی است که در برخی از نسخهها عنوان «منتخب جوک» بدان دادهاند. این کتاب شامل قطعاتی است برگزیده از فصول مختلف کتاب جوگباسشت، ترجمه نظامالدین پانیپتی، که غالبا موضوعات مربوط به توحید وجودی هندویی را بیان میکنند، و گردآورنده این گزیدهها در آخر هر قطعه ابیاتی از شاعران عارف مسلک فارسی زبان، چون عطار، مولوی، اوحدی، شبستری، حافظ، مغربی، قاسم انوار و نعمتالله ولی را بدان میافزاید تا همانندی دو عالم فکری و روحی هندویی و اسلامی را بازنماید.
آنچه در این کتاب شایسته توجه و موجب شگفتی است، آن است که تقریبا دو ثلث از مجموع یکصد مورد ابیات و قطعات منظوم فارسی که در پایان گزیدهها آورده شده، از فانی اصفهانی است که به گفته رضاقلیخان هدایت در مجمعالفصحا در ۱۲۲۲ قمری درگذشته است. طبعا وجود ابیاتی از فانی اصفهانی صحت انتساب این تألیف را به میرفندرسکی مردود میسازد؛ ولی از طرف دیگر، کثرت اشعار فانی در آن، و عدم تناسب شمار آنها با مجموع اشعاری که از شاعران دیگر نقل شده است، خود امری است قابل تأمل؛ زیرا چنانکه اشاره شد تقریبا یک ثلث از ابیات فارسی این کتاب همگی از شاعرانی است که قبل از نیمه اول سده نهم هجری میزیستهاند، و هیچ شعری از شاعرانی که به بعد از سده نهم و فاصله آن تا سده سیزدهم تعلق داشتهاند در آن دیده نمیشود.
چنین به نظر میرسد که صورت اولیه این انتخاب از میرفندرسکی بوده، و در دورههای بعد کسی که اشعار فانی را میپسندیده و آنها را با مضامین برخی از قطعات سازگارتر میدیده، آنها را در این مجموعه درج کرده است. نسخههای متعدد از این منتخب در ایران و هند موجود است، و در سال ۱۳۴۸ شمسی آقای جلالی نائینی آن را به نام «آئین طریقت و خدایابی» در تهران طبع و نشر کرده است.
درباره ماجرای تصحیح منتخب جوگباسشت توضیح بدهید. چه شد که به تصحیح این اثر علاقهمند شدید؟
در تابستان سال ۱۳۴۷ به تهران آمده بودم و برای یافتن نسخهای از کتاب جوکباسشت، ترجمه نظامالدین پانیپتی که حواشی میرفندرسکی را در بر داشته باشد، در کتابخانهها جستجو میکردم. در همین احوال به وجود نسخهای از رسالهای به عنوان منتخب جوکباسشت اطلاع یافتم که در مجموعهای از رسائل فلسفی و عرفانی درج شده و از آثار میرابوالقاسم فندرسکی به شمار آمده است. در همان روزها نسخه را یافتم و با مساعدت آقای دکتر تقی تفضّلی، عکسی از آن گرفته شد. چندی بعد معلوم شد که شادروان احمد افشار شیرازی نیز نسخهای از همین رساله و به نام میرابوالقاسم فندرسکی در کتابخانه خود دارد که با کمال لطف آن را به امانت به من سپرد تا از آنهم عکسی برای خود بگیرم، و بعد از مطالعه هر دو نسخه، دریافتم که این رساله تماماً مشتمل است بر قطعاتی از ترجمه جوکباسشت نظامالدین که از بابهای مختلف انتخاب شده، و در پایان هر قطعه، برحسب مضمون و موضوع یک یا چند بیت شعر فارسی از سرودههای شاعران عارف پارسیزبان نقل شده است.
پس از بازگشت به آمریکا، روزی با استادم شادروان پروفسور ویلفرد کنتول اسمیت، استاد و رئیس «مرکز تحقیق در ادیان جهان»، دانشگاه هاروارد، که در تاریخ دوران اسلامی هند صاحبنظر بود و به روابط دینی و فرهنگی مسلمانان و هندوان دلبستگی خاص داشت، درباره این رساله گفتگو کردم و عکس نسخه کتابخانه مجلس را برای مطالعه و اظهارنظر به او دادم. چند روز بعد که مرا دید، گفت که رساله را چند بار خوانده و آن را از لحاظ تاریخ تحقیقات دینی و مطالعات تطبیقی در مکاتب عرفانی بسیار مهم و شایسته توجه یافته است. وی همیشه میگفت مسلمانان ایران را ـ از ابوریحان بیرونی و عبدالکریم شهرستانی، تا ابوالفضل علاّمی و فیضی و داراشکوه که همگی از پروردگان فرهنگ ایرانی بودند ـ باید بنیانگذاران «مطالعات تطبیقی ادیان» و پیشگامان «گفتگوی میان ملتها» دانست، و اکنون میدید که شخصیّت بزرگ دیگری نیز بوده است که باید به این گروه افزوده شود.
من در همان ایام به پیشنهاد استاد، تصحیح متن و ترجمه رساله را آغاز کردم، و برای فهم بهتر مطالب و پی بردن به چگونگی ترجمه نظامالدین، به مقابله قطعات منتخب با جوکباسشت فارسی و لگهو یوگه واسیشتهه، که اصل آن است پرداختم و جایگاه قطعات را در منظومه سنسکریت تعیین، و صورت اصلی اعلام و اصطلاحات هندویی را که در ترجمه فارسی به اشکال و تلفظهای محلی وارد شده است معلوم کردم. تصحیح متن رساله و ترجمه آن در تابستان ۱۳۴۸ به پایان رسید و در سالهایی که در هند به کارهای فرهنگی و تحقیق در ادیان و فلسفههای هندویی اشتغال داشتم (۱۳۵۲ـ ۱۳۵۶) مجالی به دست آمد تا در بخشهای فارسی و انگلیسی کتاب تجدیدنظر کنم، و با افزودن گفتاری درباره اهمیت اینگونه آثار از لحاظ تفاهم دینی و فرهنگی ملتها، و پیرامون جنبههای مختلف این رساله و مطالب و موضوعات اصل هندویی آن، متن و ترجمه را برای طبع و نشر آماده نمایم، و در اواخر سال ۱۳۵۶ با یکی از ناشران هندی نیز برای این منظور قراری گذارده شد، لیکن چون طبع کتاب فارسی در شبهقاره چندان آسان نیست و نیاز به بازخوانیهای مکرر دارد، و نیز چون ناگزیر به ترک آن سرزمین و بازگشت به ایران بودم، تحقق این مقصود در آنجا ممکن نبود، و کتاب به همین صورت تا چند سال در محاق فراموشی ماند، تا سرانجام به پیشنهاد استاد ارجمند جناب دکتر محقق داماد مقرر شد که این کتاب به مناسبت مراسم بزرگداشت میرداماد و میرفندرسکی و در شمار انتشارات مربوط بدان طبع و نشر شود؛ ولی بروز برخی عوارض جسمانی و پیشامدهای نامنتظر دیگر مرا از پرداختن به این مهم در آن هنگام بازداشت تا اینکه سرانجام کتاب در سال ۱۳۸۴ از سوی انتشارات مؤسسه پژوهشی حکمت و فلسفه ایران چاپ و نشر شد.
منبع: اطلاعات حکمت و معرفت