آنچه در ادامه می آید سرگذشت این پژوهشگر و مصحح از زبان اوست.
لطفا خودتان را معرفی کنید و بفرمایید با توجه به این که تخصص شما دندانپزشکی است چگونه با متون خطی آشنا شدید؟
من محمدابراهیم ذاکر فرزند شادروان شیخ حسین تهرانی / زمردی / ذاکر و شادروان سرکار خانم فاطمه منزوی دخت شادروان آیتالله شیخ آقابزرگ تهرانی / منزوی با آوازۀ صاحب الذریعه هستم که در غروب پنجشنبه پانزدهم آذرماه 1335خ / سوم جمادی دوم 1376ق / ششم دسامبر 1956م در شهر نجف خیابان یکم کوی جدیده زاده شدم.
در پنج سالگی نزد ملای زنی شوشتری به آموختن ابجد و پس از قرآن جزو سیام و بیست و نهم پرداختم، ولی پس از یک سال چون آموزشگاه مختلط بود و من به سن تمیز رسیده بودم اخراج شدم و یک سال به مکتب شیخ نیشابوری در کوی عماره رفتم و به آموزش خط و قرآن و بوستان و گلستان پرداختم سپس به دبستان و دبیرستان علوی ایرانیان در نجف رفتم و تا کلاس یازدهم به همراه دروس مدارس عراقی و درسهای مقدماتی حوزوی درس خواندم. دیپلم را در رشتۀ طبیعی از دبیرستان شرافت ایرانیان در بغداد گرفتم سپس به ایران آمدم و به دانشاندوزی در دانشکدۀ دندانپزشکی دانشگاه تهران پرداختم.
پیش از آن که کارهای نوشتاری خودم رابه طور کامل معرفی کنم باید این را بگویم که من در حقیقت دندانپزشک هستم تا یک شخص ادیب و فرهنگی. افرادی که در میراث مکتوب کار میکنند در واقع به طور حرفهای ادیب و فرهنگی و پژوهشگر کتابهای خطی با زمینههای علمی گوناگوناند و کارشان با فلسفه و عرفان و تاریخ است و دستافزارشان این علوم بوده و در این زمینه کار کرده و میکند و درس میدهند، ولی کار اصلی من دندانپزشکی است و سر و کار من با بیماران است و رویدادی است که تنها در مطب رخ میدهد در نتیجه با درس و کلاس و آموزگاری، پیوندی نزدیک ندارم و تنها به جهت داشتن یک سبغۀ تاریخی کارهای نوشتاری و یک ژن فرهنگپروری در خانوادۀ مادری و بهرهوری از آوازۀ صاحب ذریعه به جهت نوادۀ او بودن همگی دست به دست هم داد تا من بتوانم با آن که دز این زمینه تحصیلاتی نداشتم، راهی دشوار را در میان این بزرگان برای خود بیابم. از این رو، مدتی پس از آمدنم به ایران و در کنار درس دندانپزشکی خواندنم، در سال 1355، دایی من، دکتر علینقی منزوی، خواست که من هم به سهم خودم برای کمک به چاپ ماندۀ جلدهای دو دایرهالمعارف بزرگ «الذریعه الی تصانیف الشیعه» و «طبقات اعلام الشیعه» زندهیاد آیتالله شیخ آقابزرگ تهرانی پدر بزرگم به اندازۀ دانش خودم با ایشان هم کاری داشته باشم؛ زیرا چاپ ذریعه و طبقات به عهدۀ فرزندان شیخ، زندهیاد دکتر علینقی و استاد احمد منزوی بود. ایشان در کنار کارهای پژوهشی و علمی خود، کار چاپ این دو دایرهالمعارف گستردهنویسی شده را در کنار پدر در تهران و بیروت و دوباره تهران به عهده داشتند؛ بنابراین من هم به اندازۀ خودم او را یاری رساندم؛ البته آن زمان، دو جلد آخر ذریعه 24 و 25 آمادۀ چاپ شده بودند. پیش از آن هم، زمانی که در عراق بودم، یک کار در ارتباط با کتاب چند جلدی جغرافیایی رزمآرا کرده بودم. فکر کنم 16- 15 سال داشتم؛ البته کار از آن شخصی دیگر بود، من تنها کارهای پادویی و رونویسی کردنهای آن را دنبال میکردم. ما شهرها و روستاهای ترکزبان آن مجموعه را در میآوردیم. بعدها فهمیدم خود آن شخص ترک بوده و خواسته آمار ترکزبانهای ایران را در بیاورد. وقتی به ایران آمدم دایی من خواست روی ذریعه کار کنم. او بخشهایی از کتاب طبقات را در بیروت چاپ کرده بود و بخشهایی که در تهران بودند باید از سیاهه در میآمدند و فیش بندی میشدند؛ سپس فیشها مرتب میشد و کتاب تصحیح میگشت و پس از آن آماده برای حروفچینی و کارهای لازم چاپ، فرستاده میشدند. من جلدهای مربوط سدۀ نهم تا دوازدهم طبقات اعلام الشیعه را رونویسی برای فیشبندی برپایۀ الفب کردم و پس از حروفچینی هر سده [جلد]، به گرداوری نمایاهای پایانی کتاب اقدام کردم و نیز گاهی کمک به غلطگیریهای چند بارۀ مینمود.
بیشتر کارم در ذریعه رونویسی نام اعلام [به عنوان مولف / مترجم / مهدی الیه / مهدی / کاتب / مالک و یا هر نام متفرقه و علامت خاص هر کدام] از جلدهای چهاردهم تا 25 حرف «ش / شرح قصیده» تا «ی / یونسیه» و پس از آن جلد 26 [مستدرک]، به جز جلد هفدهم آن بود سپس به مرتب کردن همۀ جلدهای 29گانۀ آن برپایۀ الفب و نیز تاریخدار نمودن هر نام [سال زایش / مرگ و یا تاریخ تالیف / ترجمه / رونویسی و یا تقریب سدهای زیستی فرد] بود که پس از سالها در سه جلد با نام اعلام ذریعه الی تصانیف الشیعه در سال 1377خ به چاپ رسید. مجموعۀ این فعالیتها 1355 تا 1366 بود که با اخراجم از دانشکده از خرداد 1359 تا مهر 1366 شتاب بیشتری پیدا کرد، زمینهای شد تا بر روی ذریعه و طبقات و مجموعۀ سه جلدی اعلام و کمک به چاپ جلد سوم نامههای عین القضات و سیمرغ گردآوری و تالیف داییام بیشتر کار کنم.
اخراج از دانشگاه؟
بله. من با تعطیلی دانشگاهها در خرداد 1359 اخراج شدم، هر چند هفت سال از زندگی عقب افتادم، ولی به جایش خشنود بودم که میراث نوشتاری نیاکانم را پاس میدارم تا آن که در مهر سال 1366 به دانشگاه بازگشتم و در یکم خرداد 1369 از پایاننامهام دفاع کردم و فارغالتحصیل شدم. من از سال 66 کارهای فرهنگی و نوشتاری را به طور کامل کنار گذاشتم. پس از 7 سال دوری از درس به طور جدی نشستم و دندانپزشکی خواندم. پس از فارغالتحصیل شدن بیست و هفت ماه در تهران [سه ماه] و رشت [بیست و چهار ماه] سربازیم را گذراندم سپس به دنبال گذراندن طرح خارج از مرکز خدمات پزشکی به خوزستان [هفت ماه سوسنگرد، چهار ماه بستان، چهارده ماه هویزه، نه ماه حمیدیه] رفتم. گزینش این جاها برای آن بود که بتوانم هر چه زودتر به تهران بازگردم بودم؛ به این دلیل سال 74 به تهران برگشتم. از آن جا که ما به طور خانوادگی وارث کتاب بودیم و ارث مالی برای هم نمیگذاشتیم، برگشتنم به تهران نیازمند کار مستمر شبانهروزی برای به دست آوردن درآمد بود. به همین دلیل پیوسته و شبانهروز کار میکردم تا بتوانم یک زندگی متوسط را برای خود جمع و جور کنم. بعد از سال 78- 79 دوباره به کارهای فرهنگی مشغول شدم. بخشی از تاریخ پزشکی را مطالعه و جمعآوری کردم. فعالیتهای فرهنگی من تقریبا از دهۀ 80 به صورت فعال، مستقل شد. پیش از آن هر کاری میکردم به صورت جنبی یا برای دایی و یا برای پدر بزرگم بود. از سال 80 کارهایی به نام خودم و با نام خودم شروع شد. ابتدا به صورت مقاله بود و بعد کتاب.
تا کنون چند اثر از شما به چاپ رسیده است؟
از سال 80 تا کنون به صورت پیوسته حدود 12 جلد کتاب، بین هژده مقاله و چیزی حدود پانزده سخنرانی از من پخش شده است، البته بیشتر سخنرانیهایم در کنگرههای دندانپزشکی خودمان و کنگرههای تاریخ پزشکی، بوده است. میدانم که در این زمینه افرادی به صورت فعال کار کردند و میکنند و تقریبا همۀ ایشان افراد حرفهای هستند و البته در زورآزمایی با آنها برنده من نیستم، چون آنها از فرهیختگان همه کارۀ این عرصه هستند؛ زیرا حرفه و تخصص ایشان همین کارهای فرهنگی است. یکی دو تا از همکاران دندانپزشک من هم در زمینۀ کارهای فرهنگی فعالیت داشته و دارند. آقای دکتر سید حسین رضوی برقعی یکی از آن هاست. ایشان در قم زندگی میکند، البته شنیدم که از اول کار دندانپزشکی دنیال نکرد. گویا آن قدر توانمندی داشته که توانسته است مدرک دندانپزشکی خود را قاب دیوار بگیرد و به کارهای فرهنگی و پژوهشی تاریخ پزشکی بپردازد. من فعالیت ایشان را بیشتر در این زمینه دیدم. تقریبا میتوان گفت از دهه 70 در این کار بوده است، دستکم از دهه 70 از ایشان اطلاعات بیرون آمده است. با این که از لحاظ سنی از من کوچک تر است نسبت به من بسیار ورزیده تر، پیشکسوت و توانمندتر هستند، چون هم با سابقهتر و هم حرفهایترند. یک کتاب مشترک به نام حفظ البدن هم با ایشان داشتم. این کتاب را من برای میراث مکتوب کار کردم و تصحیح مقدمهنویسی کردم که یک کتاب خطی از امام فخر رازی (545 – 606ق / 1150 – 1209م) بود.
تفاوت کار شما با تصحیح دکتر برقعی در چیست؟
نباید من کار خودم را با کار او بسنجم؛ دیگران باید این سنجش را انجام دهند، ولی میدانم که او در این زمینه پیشکسوت من است، باتجربهتر و کارآزمودهتر است، ولی با یک بررسی سرانگشتی میتوان گفت که: 1) کار من یک نسخه بدل داشت که کار دکتر برقعی فاقد آن است. نسخۀ بدل من از کمبریج بود. نسخه اصل هر دوی ما از کتابخانه ایاصوفیای ترکیه بود؛ 2) من زندگینامۀ او را از کتاب «عیون الانباء فی طبقات الاطباء» نوشتۀ ابنابیاصیبعه (600 – 668ق / 1203 – 1270) به طور کامل به پارسی برگردانم و در آغاز کتاب گذاشتم که نزدیکترین تاریخ پزشکی نویس روزگار امام فخر رازی بوده است؛ البته من این کتاب تاریخ پزشکی به طور کامل برگردانم و اکنون زیر چاپ است. امیدوارم به زودی وارد بازار شود. مدتی است که من آن را برای چاپ دادهام ولی با این وضعیت تورم و بحران مالی هنوز منتشر نشده است؛ 3) کار جالب دیگری هم نیز در این کتاب [حفظ البدن] انجام دادهام و آن سیر تاریخ حفظ البدن نویسی و چگونگی پاییدن تندرستی است که من آن را فراهم آوردم و در مقدمۀ کتاب آوردم. آن سیر تاریخ حفظ البدن نویسی از روزگار پیش از هجرت از یونان باستان تا هند و ایران تا زمان امام فخر رازی است. هر کسی در این باره نوشتهای داشته چه به طور کلی فراگیر برای همۀ آدمیان با نام حفظ البدن و یا تدبیر الصحه و یا حفظ الصحه باشد و یا برای گروهی از مردم مانند کودکان و یا زنان و یا پیران و یا در زمان مسافرت و یا دوران بارداری باشد. حتی بخشهایی از کتابهای الهی مانند قرآن، انجیل، تورات، اوستا، و وندیداد که همه دارای یک بخش حفظ البدن بودند و یا حتی کتابهایی چون بحار الانوار یا اصول کافی که بخش تاریخ پزشکی دارند و عمدتا روایتهایی در ارتباط با حفظ البدن است که من آنها در مقدمۀ سیر تاریخ حفظ البدن نویسی از آن استفاده کردم؛ 4) همچنین فکر میکنم پانوشتهای کتاب من بهتر و پزشکیتر و برای برابری آن با پزشکی نوین برتر و بهتر است؛ البته هر کسی از کار خود تعریف میکند ولی با این همه اذعان دارم و قبول دارم که دکتر برقعی پیش کسوت و با تجربهتر من است.
در خصوص کتابهایی که در زمینۀ تاریخ پزشکی فراهم آوردید، کمی صحبت کنید.
کتابهایی که من در ارتباط با تاریخ پزشکی گردآوری کردم، چند بخش است: بخشی ترجمۀ متون پزشکی است. گروهی دیگر از آنها پژوهش و تصحیح کتابهای خطی است. سری سوم گردآوری است و مقداری دگرگون سازی زبان پارسی سده سوم تا ششم هجرت به پارسی روز است. در همۀ این نوشتهها معادلیابی اصطلاحات پزشکی کهن با پزشکی نوین مد نظر بوده است. همچنین به هم نزدیکتر کردن پزشکی کهن با پزشکی روز است. قسمت عمدۀ کارهای من با این پانوشت ها پر شده و شرح و گزاره هر اصطلاح پزشکی به زبان گذشته و به زبان پزشکی نوین آمده است.
اگر ممکن است آثار خود را با کمی توضیحات برای ما معرفی کنید
نخستین کتاب من «مرشد او الفصول» بوبکر محمد فرزند زکریای رازی (251 – 313ق) است که برگردان به پارسی این کتاب را دانشگاه تهران با کمک موزه تاریخ علوم پزشکی ایران وابسته به دانشگاه تهران در سال 1384 چاپ کرد. با مقدمههایی از زندهیاد دکتر علینقی منزوی و استاد احمد منزوی و آموزگار دیگرم دکتر شمس شریعت تربقان است. همچنین سرکار خانم دکتر زهرا پارساپور ویرایش آن را به عهده داشت
کتاب دوم «کتاب قولنج رازی و رسالۀ قولنج ابنسینا» بود که برگردان به پارسی مرکز تحقیقات طب سنتی و مفردات پزشکی وابسته به دانشگاه شهید بهشتی در سال 1385 چاپ کرد. زندگی نامۀ این دو اندیشمند را از زبان ابنابیاصیبعه به پارسی برگرداندم.
سومین کتاب «منصوری فی الطب» رازی بود که برگردان این هم دانشگاه تهران چاپ کرد و از کتابهای حجیم رازی در ده گفتار یا ده کتابچه است. مقدمهای از آموزگارانم استاد عبدالله انوار و دکتر شمس شریعت تربقان ارزش آن را افزودهاند. همچنین سیری از کتابهای دستنویس آن را در ایران و سراسر جهان را در مقدمۀ کتاب بازگو کردم.
کتاب چهارم من «تدارک الخطأ» است که به نوعی حفظ البدن است و از آثار ابنسینا به شمار میآید. دکتر سید محمد صدر که در دانشگاه سوربن در حال تحصیل در رشته تاریخ پزشکی است، مشغول تحقیق و پژوهش و تصحیح این کتاب بود. به طور اتفاقی در یک جمعی در مرکز تحقیقات اخلاق پزشکی دانشگاه شهید بهشتی بودیم که متن تصحیح نشده کتاب را به من داد و بنا شد همزمان با تصحیح آن من نیز به ترجمۀ کتاب تدارک الخطأ بپردازم تا با هم برای چاپ آماده شوند. کار تحقیقی ایشان نیمه کاره ماند. ایشان به فرانسه رفت و من مجبور شدم برای ترجمه متنی را که خودش داد، دستنوشتۀ مجلس بود، با یک متن دیگری از کتابخانۀ جارالله ترکیه، هم مقایسه و برابرخوانی و هم ترجمه کردم. این کتاب سال 88 توسط مرکز اخلاق و حقوق پزشکی دانشگاه شهید بهشتی چاپ شد. ویرایش کتاب را آموزگارم دکتر غلامرضا جمشیدنژاد اول به انجام رساندند.
کتاب پنجم من کتابی بود که به سیر تاریخ دانش دندانپزشکی در سه سده میپرداخت. کتاب دربرگیرندۀ متون دانش دندانپزشکی کهن ایران از سال 236 تا 531ق است. این کتاب دربرگیرندۀ چند بخش بود: 1) بخشی ترجمۀ متون پزشکی – دندانپزشکی چاپ شده بود، مانند: فردوس الحکمه علی فرزند سهل ربن تبری و مقاله فی حفظ الاسنان و استصلاحها و جلد سوم حاوی فی الطب و احسن التقاسیم و منصوری فی الطب رازی بود؛ 2) بخشهایی [کتاب ششم تا دهم] از دستنوشتههای ذخیره خوارزمشاهی را که شادروانان استاد ایرج افشار و استاد دانشپژوه به صورت چاپ فکسیمیله در آورده بودند، از پارسی سدۀ ششم به پارسی روز درآوردم و نیز پنج کتاب نخست آن [یکم تا پنجم] را که فرهنگستان علوم پزشکی در سال 1380 چاپ کرد و کتاب هدایه المتعلمین بوبکر ربیع اخوینی بخارایی و یادگار و اغراض الطبیه مباحث العلائیه را به همین گونه انجام دادم؛ 3) بخشهایی از دستنوشتۀ معالجات بقراطیه بوحسن احمد فرزند محمد تبری را از روی دستهنوشته ترجمه کردم. 4) بخشهایی نیز مانند کامل الصناعه الطیبه علی فرزند فرزند عباس اهوازی زرتشتی چاپ سنگی بود، که به پارسی برگرداندم؛ 5) بخشهایی مانند حاوی فی الطب جلد بیست و بیست و یک و قانون ابنسینا، کتابهاییاند که به وسیلۀ بزرگانی مانند پیشکسوتان این عرصه دکتر سلیمان پورافشاری و شادروان شرفکندی [ههژار] پیش از اینها به پارسی برگردانده شده بودند که متن ایشان را پایۀ کار گذاشتم و تنها بخشهایی از آنها با متن اصلی برابرخوانی کردم؛ سیری در سده دانش دندانپزشکی دربرگیرندۀ پانزده جلد کتاب از نه نویسندۀ ایرانی، از روزگار علی تبری فرزند سهل ربن (ز: 236ق) تا سید اسماعیل جرجانی (د: 531) است، همۀ کتابها گستردهنویسی شده و کُناش گونهاند، که شامل پزشکیدندانپزشکیاند، به جز یک کتاب مستقل دندانپزشکی به نام مقاله فی حفظ الانسان و استصلاحها بود که نوشتۀ حنین فرزند اسحاق عبادی (194 – 264ق) بود. دهخدا، او را نیشابوریتبار به شمار آورده بود بوده که در حیره بیست کیلومتری شهر نجف به سال 194 به دنیا آمده بود. گویند: او در گندیشاپور درس خوانده یا دستکم استادانی و آموزگارانی از گندیشاپور مانند ماسویه و فرزندش ابنماسویه داشته است. و نیز جلد سوم حاوی فی الطب دربارۀ بیماریهای گوش و بینی و دندان میبود که نزدیک به دو سوم کتاب سیصد و اندی صفحهای چاپ دکن – حیدرآباد دربارۀ بیماریهای بافتهای سخن و نرم دهان و به ویژه دندان بود که من عنوان آن را بیماریهای گوش و حلق و بینی و دهان گذاشتم. این کتاب بعدها به طور مستقل چاپ شد. این کتاب با همیاری انجمن دندانپزشکی ایران و مرکز تحقیقات اخلاق و حقوق پزشکی و دانشگاه شهید بهشتی به مناسبت پنجاهمین کنگرۀ بینالمللی انجمن در اردیبهشت سال 1389 پخش شد.
کتاب ششم من جلد چهارم کتاب حاوی فی الطب رازی بود که در مورد بیماری های شش است. این کتاب با همیاری مرکز تحقیقات طب سنتی و مفردات پزشکی و دانشکده طب سنتی دانشگاه شهید بهشتی به سال 1389چاپ رسید.
کتاب هفتم با نام جستاری در تاریخ و فلسفۀ پزشکی اسلامی و جایگاه دانش پزشکی و گروهبندی آن در کتابهای چند دانشی [دایرهالمعارف] اسلامی بود که در مقدمۀ آن سیر تاریخی دایرهالمعارف نویسی را برداشتی از ذریعه جلد هشتم از پیش از اسلام در سراسر جهان گردآوری کردم سپس به بررسی نزدیک به پنجاه کتاب دایرهالمعارفی، مانند: حاوی فی الطب رازی (251 – 313ق)؛ و احصاء العلوم فارابی (د: 339ق)؛ و جوامع العلوم شعیا فرزند فریغون (ز: 344)؛ تا مقابسات بوحیان توحیدی (د: 400) و کتاب شفا ابنسینا (370 – 428ق)؛ تا کیمیای سعادت غزالی (450 – 505ق) تا جامع العلوم امام فخر رازی (545 – 606ق)؛ دره التاج قطبالدین شیرازی (634 – 710)؛ و مفتاح العلوم سکاکی (د: 626ق): و نفایس الفنون آملی (د: 753ق)؛ تعریفات سید شریف جرجانی (740 – 816ق)؛ مفتاح السعاده طاشزاده کبری (910 – 968ق)؛ کشف الظنون حاجی خلیفه چلبی (1017 – 1067ق)؛ جنات الخلود امامی مدرس (ز: 1128ق)؛ کشاف اصطلاحات الفنون محمدعلی تهانوی (1158ق)؛ مطلع الانوار واجدعلی خان صاحب هندی (ز: 1262ق)؛ تقسیم العلم ابوعبدالله زنجانی (ز: 1313ق) است که با مقدمهای از دکتر فرید قاسملو و با همیاری مرکز تحقیقات طب سنتی و مفردات پزشکی دانشگاه شهید بهشتی به سال 1389 چاپ رسید.
کتاب دیگرم و هشتمین آن، حفظ البدن امام فخر رازی بود که مرکز پژوهشی میراث مکتوب آن را به سال 1390 چاپ کرد که جا دارد از کارکنان و گردانندگان این مرکز پژوهشی، به ویژه ریاست محترم آن، اندیشمند ایراندوست دکتر ایرانی گرانمایه سپاسگزاری نمایم؛ البته پیش از این به گستردگی دربارۀ آن گفتگو کردیم.
جلد پنجم حاوی فی الطب که نهمین کتاب من است، دربارۀ بیماری های گوارشی معده و مری بود به سال 1390 با همیاری مرکز تحقیقات طب سنتی و مفردات پزشکی و دانشکده طب سنتی دانشگاه شهید بهشتی به چاپ رسید.
دهمین کتابم: کتاب فردوس الحکمه علی فرزند سهل ربن تبری (ز: 236ق) است در سال 1391 منتشر شد. این کتاب اثر مشترک من و داییام شادروان دکتر علینقی منزوی بود. گویا ایشان کتاب را اواخر دهۀ سال 70 و آغاز80 با انجمن آثار مفاخر فرهنگی کار کرده بود، ولی به علت بیماری آن را کنار گذاشته و نتوانست به پایان رساند. دکتر مهدی محقق مرا دید و چون سه چهار کتاب از من در آمده بود پیشنهاد اتمام کار را به من داد و گفت: «حیف است که این کتاب نصفه کاره بماند». تقریبا یک متن 660 صفحهای بود که 150 صفحهاش کار شده بود. زمانی که این کتاب آماده چاپ شد دکتر مهدی محقق هنوز در انجمن آثار مفاخر فرهنگی سر کار بود، ولی در حال رفتن بود. به او گفتم این کتاب آماده است. ایشان گفتند شخص دیگری به نام دکتر مدنی در بابل یا بابلسر هم این کتاب را آماده کرده و یکسوم آن را چاپ کرده است. دکتر مهدی محقق از کار برکنار و بازنشست شد و یا به هر دلیل از انجمن آثار مفاخر فرهنگی برداشته شد و کار چاپ کتاب معلق ماند؛ تا این که مرکز تحقیقات طب سنتی دانشگاه شهید بهشتی آن را در سال 91 چاپ کرد و به بازار آورد. البته بیش از یک سال این کتاب به همراه جلد سوم و پنجم حاوی فی الطب رازی در وزارت ارشاد نگاه داشته شد. دلیل آن محرّماتی بود که به عنوان دارو مصرف در آن زمان میشده است و نام آنها در این کتابها یاد شده بود. شراب چیزی بوده که همیشه داروی واسطه و نگهدارندۀ دیگر داروها، به گونۀ شربت و آشامیدنی بوده و اکنون نیز همانند آن الکل است. در همه داروها شراب بوده و هست. دکتر ایرانی برای چاپ این سه کتاب بسیار به من کمک کرد یادآوری نمود که این کتابهای تاریخ پزشکیاند و با گذاشتن نامهای هشدارگونه در اغاز کتاب یادآوری لازم به خوانندگان داده شد.
کتاب یازدهم من جلد سوم حاوی فی الطب رازی دربارۀ بیماریهای گوش و بینی و دهان و دندان است. نخست دو سال در فرهنگستان علوم پزشکی خاک خورد سپس یک سال و اندی در وزارت ارشاد ماند که چگونگی اجازه گرفتن آن بازگو شد، با آن که دکتر ولایتی مقدمهای مشترک بر روی جلدهای 20 و 21 کار دکتر افشاریپور و جلد 23 سرکار خانم دکتر غفاری و جلدهای سوم و چهارم و پنجم و ششم کار من نوشته بود، دچار چنین سرنوشتی شد. امیدوارم جلدهای ماندۀ آن دیگر دچار چنینی سرنوشتی نشوند. این کتاب با همیاری مرکز تحقیقات طب سنتی و مفردات پزشکی و دانشکده طب سنتی دانشگاه شهید بهشتی به سال 1391 چاپ رسید.
دوازدهمین کتابم جلد ششم حاوی فی الطب دربارۀ چگونگی تهی سازی تن از هر گونه فزونی به جا مانده از چهار گوارش تن و چگونگی فربه شدن و یا لاغر گشتن آدمی است. اصطلاحی در پزشکی کهن به نام استفراغ است که من برگردان پارسی آن را تهی سازی گذاشتهام. پزشکی کهن باور به چهار گونه گوارش داشت: گوارش معده، گوارش جگر، گوارش عروقی، و گوارش اندامی است و در هر گوارش فزونیهایی به دست میآیند که باید رانده شوند. این دفع به صورتهای گوناگون صورت میگیرد و میتواند از تف کردن آب دهان یا آب بینی و عرق کردن گرفته تا خروج آب نرینه و یا مادینه / منی و مو و ناخن و پیشاب و پیخال / پسماندهای رودهای را فراگیرد. من پسماندهای رودهای / مدفوع را در همۀ نوشتههایم پیخال یاد کردهام. کوشش در پارسی نویسی یکی از آرزوهایم است که کوشش کردهام آن را در همۀ کارهایم پیاده کنم و به آن پایبند باشم؛ البته بر پارسی نویسی سره خیلی پافشاری نکرده و نمیکنم، ولی بر این باورم، چنانچه واژهای پارسی درست و به جا داشته باشیم، چرا باید از واژۀ برابر آن جز پارسی بهره ببریم؟ و این روندی است که در این دوازده کتاب آورده شده و در دیگر کتابهایی که در آینده پخش خواهند شد، خواهم آورد.
در حال حاضر کاری آماده چاپ دارید؟
1) بخشی از کتاب عیون الانباء فی طبقات الاطباء نوشتۀ ابنابیاصیبعه (600 – 668ق) را که در حدود یکسوم کتاب میشد شادروان جعفر غضبان و با مقدمۀ دکتر محمود نجمآبادی سال 1349 43 سال پیش در چاپخانۀ دانشگاه تهران چاپ کرده بودند. من نخست بخشهای ترجمه نشده را کار کردم. بعد دیدم پیدا کردن و دسترسی به بخش ترجمه شده 43 سال پیش بسیار دشوار خواهد بود؛ بنابراین تصمیم گرفتم بخشهای ترجمه شدۀ آن را هم دوباره ترجمه کنم. خانم دکتر زهرا حیدری از سوی جامعۀ گیاه درمانی بر ان شدند تا آن را به چاپ برسانند که از مهر ماه 91 تا کنون زیر چاپ است. امیدوارم هر چه زودتر منتشر شود. خانم دکتر حیدری قول داده با کمک جهاد دانشگاهی کتاب را تا یکی دو ماه دیگر چاپ کند.
2) دو مقدمۀ کتاب خطی را به گونۀ مشترک با آموزگارم دکتر غلامرضا جمشیدنژاد اول کار کردیم و اکنون آمادۀ چاپ است. دکتر جمشیدنژاد استاد من هستند. من سال 85 در مرکز تحقیقات اخلاق پزشکی با ایشان آشنا شدم خیلی چیزها از او یاد گرفتم. البته آموزگاران نخستینم داییهایم بودند. هیچ گاه نمیتوانم آموزشها و کمکهای آن بزرگواران را فراموش کنم. آموزگارانم: استاد احمد منزوی که زنده هستند و زنده یاد دکتر علینقی منزوی و استاد عبدالله انوار و شادروان ایرج افشار بودهاند. در حفظ البدن از استاد ایرج افشار کمک زیادی گرفتم؛ یادش به خیر. سال 85 که با دکتر جمشید نژاد در مرکز تحقیقات اخلاق علوم پزشکی دانشگاه شهید بهشتی آشنا شدم. او درس چگونگی خواندن و کار کردن و پژوهش کتابهای خطی پزشکی برای ما گذاشت. او مقدمۀ کتاب مجمع النفایس را به عنوان کتاب آموزشی ما برگزید، از آن جا که من از پیگیری آن خوشم آمده بود بنابراین در هنگام آموزش، بر آن شدم تا زمان را هدر ندهم و با دکتر در این باره گفتگو کردم قرار شد کتابی را که در حال تایپش بودم با کمک همدیگر به اتمام برسانیم. نخست مقدمۀ کتاب مجمع النفایس و حجله العرایس تایپ و تصحیح و ترجمه کردیم سپس فهمیدیم در حقیقت دو کتاب مجزا هستند. گردآورندۀ کتاب مجمع النفایس، سالکالدین محمد حمویی (ز: 1032ق)، 72 نسخه از متنهای پزشکی کهن به زبان عربی را برای خود رونویسی کرده و در این مجموعه گرد آورده است. حمویی میخواسته که در کتاب دیگر خود حجله العرایس نیز 72 رسالۀ پزشکی به زبان پارسی را در آن رونویسی کند، ولی گویا نتوانسته و یا چشم از جهان فروبسته، چون بخشی از آن را یکی دیگر رونویسی کرده است. شمار نسخههای رونویسی شدۀ آن 44 تاست. ما مقدمه مجمع النفایس را که عربی بود تصحیح کردیم و سپس ترجمه نمودیم و در کنار آنها مقدمۀ کتاب حجله العرایس را آوردیم که به زبان پارسی بود. چیزی حدود سیصد چهارصد صفحه گردآوری شده و کار خوبی از آب درآمد. امیدواریم مجلس کمک کند تا بتوانیم آن را چاپ کنیم. دکتر جمشیدنژاد با آقای ایمانی گفتگویی داشتهاند، گویا قراری برای پس از تعطیلات عید گذاشتهاند تا قراداد چاپ بسته شود.
3) کار کتاب خطی دیگر هم مشغول هستم که این اثر نیز با راهنمایی دکتر ایرانی برایم برگزیده شد. دکتر ایرانی کتاب الحاصل فی اوجاع المفاصل ترجمۀ اندیشمندی بی نام از سدۀ هفتم هجرت را به من داد که این نسخۀ خطی از کتابخانۀ ایاصوفیه یا کتابخانه فتح ترکیه بود. این کتاب ترجمۀ فی علاج المفاصل رازی بود؛ بنابراین بایسته دیدم اصل عربی را آن به دست آورم سپس هر دو را در کنار هم تصحیح و پژوهش نمایم. هنوز کارش تمام نشده است.
4 و 5) جلدهای هفتم و هشتم حاوی فی الطب اولی دربارۀ به بیماریهای پستان، دل، جگر، سپرز یا طحال و دومی [جلد هشتم] دربارۀ بیماریهای رودهای برای چاپ در اختیار دکتر محمود مصدق رییس مرکز تحقیقات طب سنتی و مفردات پزشکی و رییس دانشکدۀ طب سنتی دانشگاه شهید بهشتی گذاشتم.
بایسته گفتن است دکتر محمود مصدق یکی از تشویق کنندگان من در دنبال کردن رشتۀ تاریخ پزشکی است. اوست که مرا باور کرد و راهم را برای چاپ کتابهایم هموار کرد. او آموزگار و راهنمایم در زمینۀ تاریخ علم بوده و هست. او انسانی فرهیخته و دانشپرور و ایراندوست و در زمینۀ کار پژوهشی در تاریخ پزشکی آموزگاری نستو و در زنده کردن میراث نوشتاری پزشکی کهن خستگیناپذیر است.
6) پژوهش و برگردان جلد نهم حاوی فی الطب نیز به پایان رسیده است و تنها ویرایش آن باقی است. آن هم دربارۀ بیماریهای زنان است.
7) مدتی کوتاه است در حال ترجمۀ جلد دهم هستم که در مورد بیماریهای سیستم پیشابی یا به قول امروزه سیستم ادراری است و قسمتی از آن انجام شده است.
اینها کارهاییاند که تا این جا انجام دادهام و یا در حال انجام دادن آنهایم.
در پایان اگر صحبتی هست دربارۀ رازی و یا آثاری که تا کنون انجام دادید، بفرمایید.
باید این نکته را بگویم که برای من خیلی جالب است که رازی 1100 سال پیش 23- 24 جلد کتاب و هر کدام دربارۀ بیماری خاص را جمع آوری کرده است. به نظر من شاهکار است. اگر چه ما ابنسینا را هم داریم، اما من همیشه میگویم ابن سینا فیلسوفی پزشک بوده در حالی که رازی پزشکی فیلسوف بود. رازی واقعا مرد کلینیکال بوده و جایگاهش تنها در بیمارستانها بوده است. امیدوارم که بتوانم شخصیت و آثار ارزشمند این اندیشمند بزرگ را بهتر و بیشتر برای علاقمندان معرفی کنم.
گفت و گو از سهیلا یوسفی