کمی در خصوص چاپ و نشر میراث مکتوب و وضع کنونی آن در ایران برای ما صحبت کنید؟
آقای دکتر ایرانی و مرکز میراث مکتوب به خصوص در این یکی دو سال اخیر، برنامه ای در پیش گرفته و تصمیم گرفته اند که بر مسأله کتاب نویسی تأکید کنند و با دید انتقادی بیشتری به آن نگاه کنند، این فکر برنامۀ بسیار خوبی است. به اندازه قابل ملاحظه ای اطلاعلات در این باره جمع آوری شده که بانک آن در همین مرکز میراث است. این دید انتقادی منجر به پیدایش تعداد زیادی مقاله خوب شده است که یک طرف آن به نشر مربوط می شود؛ به این معنا که افرادی در آن مطلب می نویسند و آن چه هم که نوشتند باید چاپ شود. طرف دیگر این خط ناشرین هستند و این دو با هم ارتباط تنگاتنگ دارند. امروزه برخی مسائل مورد بررسی و اشاره دوستان بوده و آن ضمیمۀ گزارش میراث است که به انتحال کتابسازی اختصاص دارد و تا حدودی بخشی از وضعیت صنعت چاپ و نشر ما را نشان می دهد. البته کار جدی هم مطمئناً شده که نمی توان آن را نادیده گرفت. زمانی من در حال بررسی و تهیۀ گزارشی برای سخنرانی بودم که سؤالی مشابه پرسش شما از من شده بود و روند و مسیر وضعیت تحقیق در ایران را دنبال می کرد. من به این نکته تأکید کردم که ما در این سال ها دو حرکت داشتیم: یکی کارهای فکری یعنی کارهایی که توسط دانشمندان انجام شده که کار خود را جدی می گیرند و وجدان علمی دارند؛ حق تألیف را تشخیص می دهند و به حرفی که می زنند اعتقاد دارند و مقید هستند که آن چه می گویند یا باید از خودشان باشد و یا باید به حرف دیگران مستند باشد. وقتی مستند باشد حتما باید ماخذ و منبعش را بگویند. حتی اگر یک جمله از کسی نقل قول کنند به نوعی به آن اشاره می نمایند؛ ولی متأسفانه در کنار آن روند دیگری هم وجود دارد و آن روندی است که در این روزها و سال های اخیر با نام کتاب سازی مطرح شده است. کتاب سازی کار کسانی است که بدون داشتن اهلیت می خواهند چیزی به اسم خود چاپ کنند. متأسفانه کسی جلوی این افراد را نگرفته و وادارشان نساخته است که از خودتان بنویسید و کار دیگران را خراب نکنید. برخی از این افراد دیر آمده اند و می خواهند زود بروند. در حالی که کار تحقیق و نشر کار شتاب زده ای نیست. ممکن است بتوان در جهاتی انقلابی عمل کرد، اما انقلاب در نگارش ممکن نیست. اصولا در تعلیم و تربیت نمی توان انقلابی عمل کرد. باید زحمت کشید و کاری عرضه کرد که بتوان مهر تأیید خود را بر آن زد. یک محقق باید بتواند کار خود را تأیید کند. متأسفانه مثَل دیر آمدن و زود رفتن در کشور ما در حال غلبه است. این وضعیت در حوزۀ ترجمه نیز مشابه است؛ هر کسی که فرنگ می رود جرأت ترجمه کتاب به خود می دهد بدون این که به اهمیت و خطر کار ترجمه توجه داشته باشد. در حوزه تألیف هم متأسفانه گاه شاهد ورود کتاب هایی به بازار بودیم که بدون مبالغه 90 درصد آن عینا کار شخص دیگری بوده است و فرد مصحح یا نویسنده بدون ذکر حتی کلمه ای از مؤلف اصلی، اثر را به اسم خود کرده است. وقتی محققی رعایت اصول اخلاقی را نمی کند و چون تریبونی برای نقد واقعی وجود ندارد و یا اگر هست ضعیف است و چندان جدی گرفته نمی شود، آثار تولید شده با خیال راحت و بدون غربال و سنجش چاپ می شوند. طرف دیگر قضیه ناشرین هستند. تعداد زیادی از ناشرین در این مسأله احساس مسئولیت نمی کنند. در واقع نه تنها احساس مسئولیت نمی کنند، بلکه چون احتمالا خیلی باهوش هستند و می دانند هیچ مرجع قانونی جلوی آن ها را نمی گیرد، این گونه افراد را تشویق می کنند که کاری به اسم نوشته بیاورند و چاپ بکنند. طبق قانون اگر کسی به کسی بهتان بزند و چیزی را به دروغ به دیگری ببندد دستگاه قضایی به آن رسیدگی می کند ولی در صنعت چاپ این گونه نیست و هر کسی هر مطلبی را که نوشته چاپ می کند. شرایط نا به سامان اقتصادی و وضعیت تورم در کشور هم باعث شده که ناشرین به دنبال کار ارزان هستند و خیلی وسواس ندارند که این کار ارزش چاپ دارد یا ندارد و یا این که تا چه اندازه اثر مال خود نویسنده است. آن چه برای آن ها مهم است چاپ و فروش بیشتر است. غالب این گونه افراد ارزان تر هستند و به دستمزد کمتری راضی هستند. به طور خلاصه می گویم که یکی از این دو حرکت پیروان کمتری دارد. کسانی که کار جدی می کنند از آن رو که سخن جدی مثل: لاف از سخن چو در توان زد آن خشت بود که پر توان زد، است و کار جدی به خصوص در حوزۀ تحقیقات چون وقت گیر هست و به دقت زیاد نیازمند است، خیلی نمی توان انجام داد. افرادی که قانع هستند و به اهمیت کار واقفند آهسته آهسته پیش رفته و کار سازنده و ماندگار انجام می دهند ولی متأسفانه شیوۀ دوم به دلیل سهولت و نام آوری بیشتر پیروان زیادتری دارد. به همین ترتیب ناشرین ما هم دو دسته می شوند: عده ای معدود پیرو خط نخست هستند و اکثریت ایشان از روش دوم پیروی می کنند. البته ناشرینی که حقیقتا کیفیت کار برایشان مهم است و هر چیزی را چاپ نمی کنند هم وجود دارند. متأسفانه عموم خوانندگان نیز نه وقت کافی دارند و نه آن میزان از آمادگی علمی را که کتاب مورد نظر خود را پیش از خرید مطالعه کرده و ببینند ارزش خرید دارد یا نه.
چه عواملی سبب پیدایش چنین شرایط نامساعدی در صنعت نشر می شود؟ عدم نظارت یا گرانی یا…؟
عوامل مختلفی در پیدایش و تداوم این وضعیت تأثیرگذار است که می توان تمام آن را تحت عنوان فرهنگ نشر و چاپ قرار داد. فرهنگ نشر مؤلفه های متعددی دارد که هر کدام به صورت جداگانه قابل بررسی است. متأسفانه در کشور ما بسیاری از کسانی که قلم به دست می گیرند هیچ گاه از سوی یک استاد یا واحد پژوهشی راهنمایی نشده اند. در تمام دنیا این گونه است که افراد برای تخصص در هر رشته ای باید یک دوره 6 ماه و یک ساله ببینند و زمانی مجوز می گیرند که از الفبای آن کار مطلع باشند. متأسفانه امروزه وقتی جوانی سراغ کاری می رود بدون آموزش و بدون آگاهی از خطرات کار و از مسائل بیسیک، وارد معرکه می شود؛ اگر باهوش بوده یاد می گیرد، ولی بسیاری این طور نیستند نه تنها دوره ندیده اند بلکه به تجربه دیگران هم توجه نمی کنند و همیشه کار خراب انجام می دهند. در حوزۀ نشر ترجمه هم همین طور است. غالب کسانی که به فکر تصحیح می افتند گمان می کنند که کاری ندارد؛ کتابی که نوشته و آماده است را برای چاپ می دهند، ولی به اصول و نکاتی که در این زمینه وجود دارد آگاه نیستند: این که نسخه شناسی از جهات مختلف به چه زمانی بر می گردد؟ زمان نویسنده، نحو و گرامر زبان در آن دوره، زمینه علمی و اجتماعی مؤلف و… مؤسسۀ میراث مکتوب اصولی را برای خودش وضع کرده است ولی ناشر به این مسائل توجه ندارد. درست است که عده ای برای امرار معاش نیازمندند ولی حق ندارند سراغ کاری بروند که شایستۀ آن نیستند. متأسفانه بازار نشر ما به این نااهلان اجازه می دهد که سراغ کاری بروند که هیچ تخصصی در آن ندارند. نبود نقد، نبود ناشرین وظیقه شناس به اندازه کافی و به طور کلی مجموعه ای از عوامل دست به دست هم داده و افراد را جرأت می دهد تا به کاری بپردازند که در آن صلاحیت ندارند. همان طور که کسی برق نمی داند نباید وارد صنعت برق بشود در نشر هم همین گونه است. صنعت نشر باید از ضوابطی پیروی کند یا باید کتب خوب چاپ کند یا اصلا چاپ نکند؛ وسط ندارد. اگر قرار است کتب آموزنده و بدون عیب به بازار بیاید باید ضوابط در آن رعایت شود. چنان چه ملاحظات باشد نمی توان کتاب خوب داشت. اگر می خواهید آثار خوبی داشته باشید باید حدودی وضع کنید و به رعایت آن ملزم بمانید. بعضی می گویند متولیان نشر و فرهنگستان ها باید کاری کنند اما به نظرم اموری که حالت دولتی دارد موفق نیست. من فکر می کنم برای موفقیت در این راه باید یک وحدت نظر و توافقی بین ناشران و جامعه اهل قلم وجود داشته باشد. و البته به نظر من هر ناشر باید یک ادیتور داشته باشد که چند نفر پیش از چاپ، اثر را نگاه کنند. در جواب پرسش شما می گویم در صنعت نشر یک گرهی است که سررشته های مختلفی دارد و همه گم کردیم. باید آن ها یکی یکی گرفته شود و حالی اهل قلم بشود که در ایران از راه قلم نمی توان امرار معاش کرد. در خارج با تیراژهای 500 هزار تا و چند میلیون می توان اما در ایران این امکان وجود ندارد. ما مشکل کتاب خوانی هم داریم. نه تنها کتاب خوانی ما گسترده نیست بلکه تعداد کتاب خوان ها و باسوادانی که وجود دارند نیز کم است. تیراژ کتاب ها الان خیلی کم است. برای ناشر کتاب با تیراژ کم صرف نمی کند بنابراین گاه به دنبال اثر صاحب مرده می رود که حق تألیف نخواهد. ما در کشور خیلی موازی کاری داریم. اگر به جای این همه چاپ حافظ و سعدی و مثنوی سراغ باقی کتاب ها که در حال خاک خوردن است می رفتند و آن ها را تصحیح می کردند و پخته خواری را رها می کردند حتما کارها بهتر می شد. اگر دست اندرکاران نشر خواهان حل مشکلات هستند باید بدانند که راهنمایی جامعه به برنامه ریزی نیاز دارد. باید در سطح کشور تبلیغ شود؛ دانشگاه ها خیلی مقصر هستند. در حالی که می توانند اهرمی برای بهبود این وضعیت باشند متأسفانه بسیاری از اعضای هیأت علمی دانشگاه ها خودشان در پیدایش مشکلات نقش دارند.
پیشنهاد شما برای رفع این مشکل چیست؟ چه راه حلی را مناسب می دانید؟
در این جا آن چه به نظر من واسط خریدار و کتاب است، تریبون نقد است. اگر در کشور ما امکانش فراهم شود که برای هر شاخه کتاب هایی که نشر می شود گروهی از برگزیدگان صنعت نشر و قلم با هم به عنوان راهنمایی و نه قضاوت از روی دوستی و دشمنی، خوب و بد اثر را به نقد بنشینند خریداران در انتخاب کتاب بهتر موفق تر خواهند بود. چند وقت پیش کتابی به عنوان تصحیح خواندم و چیزهایی در آن کتاب دیدم که من را به تردید انداخت؛ گشتم و گشتم و دیدم که این تصحیح جدید توسط دانشمندی خیلی با دقت تصحیح شده و مقدمه و نسخ خطی آن داده شده است و متأسفانه چون از آن تاریخ تصحیح نخستین آن زمان زیادی گذشته بود این فرد عزیز آمده و عین کار مصحح اصلی را بدون بردن یک کلمه از نام فرد اصلی به اسم خودش چاپ کرده و در مقدمه هم از کسانی که کمک کرده بودند تشکر کرده است. از تنها کسی که تشکر نکرده نویسنده اصلی بود. نقدی بر این کتاب نوشتم که البته هنوز چاپ نشده است و بناست به زودی در یکی از شماره های گزارش میراث چاپ شود؛ متأسفانه دو سال از این ماجرا گذشت و افراد زیادی فریب خوردند. اگر از نوع کاری که گزارش مکتوب انجام می دهد در کشور زیاد شود که مرجعی برای خریداران کتاب وجود داشته باشد بسیار خوب و کمک رسان به بهبود وضعیت نشر و چاپ در کشور خواهد بود.
سؤال دیگری از میان گفته های شما به ذهنم رسید. آقای دکتر آیا شما گمان می کنید که نویسندگی راهی برای ارتزاق در جامعه ما هست یا خیر؟
به نظر من جز یک گروه خیلی معدود از اهل قلم که رمان نویس بنام هستند مثل آقای دولت آبادی و کتاب هایی مثل بامداد خمار، که با توجه به تیراژ درآمدشان می شود گفت از راه قلم نان می خورند، برای سایرین این گونه نیست. در حوزۀ تحقیق تعداد معدودی از کتاب ها به چاپ های ده به بالا می رسد. می توان گفت 80 درصد اهالی قلم نمی توانند از راه نویسندگی امرار معاش نمایند به خصوص افرادی که اهل تحقیق هستند و در حوزه تحقیق کار می کنند. محققین گاه سال ها روی یک کار زحمت می کشند. به نظر من کارهای تحقیقی نمی تواند به عنوان یک وسیله درآمد افراد به حساب آید. کارهای تحقیقی مثل کارهای میراث باید در طرح دیگری به عنوان میراث مکتوب ملی قرار بگیرد و سازمان های دولتی یا غیر دولتی این نهادها را تأمین کنند تا نگرانی تأمین معاش را نداشته باشند. وقتی این نگرانی ها وجود داشته باشد کارهای علمی خوبی در نمی آید. نویسندگی هم مثل نقاشی است که یکی سال ها زحمت می کشد و اثر تولید شده ارزش هنری دارد. اگر بناست کار تحقیقی ارزشمندی انجام شود باید حمایت هایی هم از آن صورت بگیرد. متأسفانه در کشور ما کار آماری نمی شود اما می توان حدس زد خیلی خوشبینانه 20 درصد از اهل قلم بیشتر نتوانسته اند از راه قلم ارتزاق کنند. باقی یا هشتشان گره نه است یا کار باارزشی ارائه ندادند.
به عنوان پرسش آخر بفرمایید نظرتان درباره چاپ دیجیتالی کتب چیست؟
با توجه به گرانی کاغذ که صنعت نشر را به شدت تحت تأثیر قرار داده است، فکر می کنید آیا رقومی کردن آثار راه مناسبی برای کنترل وضعیت اقتصادی نشر است؟
این هم دو طرف دارد. به هر حال یک اثر هم قبل از این که دیجیتالی شود باید به قلم درآید. دیجیتالی شدن تضمینی بر کیفیت بالای مقاله نیست. مشکل ما تا آنجا که مربوط به نوشتن است سر جای خود باقی است و باید آن را حل کرد. قسمت دوم مربوط به مشتری یا خریدار این اثر است که می رود و از آن استفاده می کند. در شرایطی که هزینه ها بالاست و بودجه کم است و از طرفی هم خواندنی زیاد است، چاپ دیجیتالی کمک می کند، اما من همیشه نگران راه تغذیه این سایت ها هستم. این که شما چه مطلبی به آن می دهید. اخیرا ثابت شده آن چه که در ویکیپدیا هست اکثرا بی ارزش است. مطلب بسیار است ولی چه کسی صحت آن را تضمین می کند؟ باید کانالی برای تضمین آن چه که در سایت می رود باشد؛ اما اگر آن چه که عرض کردم انتحال صد در صد بوده در سایت برود، سایت رفتنش دردی را علاج نکرده بلکه تعداد بیشتری را هم گمراه خواهد کرد و افزون که حق تألیف ها هم از بین می رود. اگر کسی که مطلبی را روی سایت قرار می دهد حق کپی رایتی که در فرنگ وجود دارد را برای هر سطر و متن به طور مشخص رعایت کند و اگر تضمینی وجود داشته باشد که تعداد ویزیتورها مشخص خواهد شد و به شمار ویزیتورها به صاحب اثر حقوقی تعلق بگیرد، چاپ دیجیتالی راه مناسبی برای جبران افت اقتصادی نشر خواهد بود و گرنه من نمی توانم هیچ پاسخی برای این پرسش داشته باشم.
ممنون از اینکه وقت تان را در اختیار ما گذاشتید.
گفت و گو از سهيلا يوسفي