لیک شوربختانه، رشک ورزان عنود بیکار ننشستند و توانستند با سعایت و رذالت، رشیدالدین وزیر فرهیخته و فرهنگ دوست را، به قهر برانند و به خشم از دم تیغ بگذرانند. نقلی هم در پاره ای از منابع تاریخی در بارۀ مسموم کردن غیاث الدین جمشید کاشانی است، کسی که بانی رصد خانه الغ بیگ در سمرقند بود. و قِس علی هذا چه بسیار پر است در انبان ملا قطب شیرازی از این دست حکایات و روایات تلخ و شیرین و عبرت آموز.
*** *** ***
از قدیم الایام آمدن و رفتن این و آن، از وزیران و مدیران کاردان و کارندان، امری طبیعی بوده است. حال نگارندۀ این سطور، کاری به ملاکهای عزل و نصب در این کشور با این تاریخ پر فراز و نشیب ندارد و البته ثمری هم برآن مترتب نیست. اما به هر صورت، آنچه معیار و ملاک خوش نامی وبدنامی مدیران بوده و هست، فعالیتها و آثاری است که آنها در دوران تصدی خود انجام داده یا از خود به جای گذاشته اند و البته این تاریخ است که به محض رفتن آنها از سمتشان، در بارۀ آنها داوری می کند. به قول این بیت معروف عربی:
انّ آثارنا تدلّ علینا فانظروا بعدنا الی الآثار
اما نمی دانم و تا حال نفهمیدم که چرا هنوز برای مناصب فرهنگی(کاری به سیاسی آن ندارم) نتوانستیم صرف نظر از داشتن یا نداشتن مدرک دکتری، یا عقائد شخصی افراد، مدیرانی شایسته، متخصص و کاردان تربیت کنیم. گویا بناست در این مملکت، همه چیز قائم به شخص باشد نه یک سیستم و نظامی تعریف شده. کسی می آید اتفاقاً به کار جدید خود، چنان عشق می ورزد و خوب نکته های حرفه و شغل جدید را درمی یابد و زود بر فنون آن متبحر می شود که تحسین کاردانان و ستوده خصالان را بر می انگیزد. همین شخص رفته رفته تبدیل به یک سرمایه ارزشمند فرهنگی می شود که در این صورت بر مدیران فوق، فرض می شود دست او را بگیرند و مجال رونق را برای او بگشایند.
اما متأسفانه دیده شده در طول سالیان گذشته، گاه مدیران جدید و گاهی به دلیل داشتن مدرک، تحت تأثیر طول وعرض میز و نیز به دلایل شخصی و سلایق فردی و شناخت اندک خود، و گاه بدون مشورت با اشخاص خبیر و کاردان – که حتی توصیۀ قرآن هم که «فاسأل به خبیراً» است- مدیری را عزل و غیرمدیری را نصب می کنند، غافل از این که مدیر معزول، به رغم نداشتن مدرک تحصیلی، چه خدمات و خلاقیتها و موفقیتهایی داشته، چه آبرویی برای حرفۀ خود، متولیان و سازمان و حتی کشور خود کسب کرده، غافل از این که این مدیر با ابتکارات، کوششها و مسئولیت پذیریهای خود، تبدیل به سرمایۀ ارزشمند و قابل تقدیر فرهنگی شده، غافل از این که چه بسا کس دیگری به این زودیها نتواند جای او را بگیرد و خلاء وجودی او را پر کند و راه او را چنان که باید و شاید ادامه دهد.
اما به هر حال، هر کاری فرجامی دارد. ناگهان بانگی بر می آید و می گویند خواجه فلانی هم مرحوم، یا نه زبانم لال، خبر می رسد که شترعزل، بر در سرای او زانو زده، به طرفة العینی مجلس تودیع و معارفه برگزار و سیل تابلو فرشهای «وان یکاد…» سرازیرمی شود. آنجاست که آنچه دیگر به گوش فلک می نرسد فریاد خیرخواهان است، زیرا مدیر جدید تصمیمش را گرفته و دیگر آب از سر مدیر قبلی هم گذشته، روشن نیست که او به عمد از خط قرمز مافوق، پا را فراتر گذاشته، یا به سهو بر طبل لجاج و نقار نواخته و یا چنان که باید سر تعظیم بر آستان رئیس، فرود نیاورده و زیر بار نظرات فوق تخصصی او نرفته و یا …،
حال مگر آیا در این اوضاع و احوال، مافوق ترها وقعی می نهند و کسی گوشش به این سنخ عزل و نصبها بدهکار است؟ و باکیش هست که مثلاً فلانی اکنون بیشترین سرمایه اش تخصص، تبحّر و تجربۀ اوست، شاکلۀ او همان تجاربی است که در دوران خدمتش اندوخته و تازه وقت چیدن میوه های سودمند از تجربیات و معلومات حرفه ای اوست.
و اما در طرف دیگر، گاه گاه، ضرب در بی گاه، مدیرانی منصوب می شوند که به معنای کلمه، ظاهری اتوکشیده، باطنی بی ربط و مدرکی غیرمرتبط دارند. نه تنها در موضوع منصوب الیه، محلی از اعراب بل تخصصی ندارند که گاه ناآشنا و دورآشنایند، اما وقتی در محل نو مستقر می شوند، طبعاً نخست همه چیز مربوط به مامضی را بررسی می کنند، نیز از کارکنان سخنور و سخن چین و مجلس آرای خود مشورت می گیرند. آن گاه از نتایج تحقیقات، فصلی از معایب و مفاسد برساختۀ مدیر قبلی منکشف و بر سر زبانها منتشرمی شود، تازه دلایل عزل یا استعفای قسری و جبری او، معلوم می گردد. قضا را هیچ یک از معایب مذکوره، مربوط به تخصص، خدمات علمی، فرهنگی و اخلاق حرفه ای طرف محکومٌ علیه نیست. لذا قرائن و شواهد کافی شخصی، نفسی، حذفی و غیره، تجمیع شده، تا شتر عزل را جهت زانو، اعزام و مدیری را با سوابق درخشان و با سرمایه و تخصص چندین و چند ساله، معزول و او را – به قول نادره ای عزلت گزیده- که چشم داشت، همچون آقابزرگ تهرانی (صاحب الذریعه) شود، منزوی می کنند.
غرض از تسوید سطور مذکوره، آسیب شناسی پدیدۀ ناشایست عزل افراد کاردان فرهنگی و نصب اشخاص غیرمرتبط با سمت منصوب الیه بود و اظهار تأسف از این که هیچ قانون و قاعده ای نیست که مرعی داشته شود تا حقی ناحق نگردد.
هیچگاه خاطرۀ تلخ برکناری رئیس اسبق مرکز نشردانشگاهی از یادها نمی رود که نیک آمد و چه عمارتی نو ساخت و بعدها آن شد که حسرت انگیخت و تأسف کثیری از اهل قلم را موجب شد.
امیدواریم روزی رسد که شایسته سالاری در همه امور حاکم شود و کسی که در شغلی و حرفه ای، تخصصی ندارد، سمتی را نپذیرد و اگر دیگران به او سمت جدید را توصیه کردند، تمکین نکند. ولی اگر قبول کرد، مراقب باشد تا در عزل و نصب زیردستان خود، با اهلش مشورت کند تا مبادا کارندانی را جایگزین کارشناسی کند و نام نکویی را از دست دهد و خاطره تلخی از خود به جای گذارد.
«نام نیکی گر بماند زادمی
به کزو ماند سرای زرنگار»
____
شنبه 7 ارديبهشت 1392 – 16:19
نظر کاربر: البته گاهی هم یک مدیر خوبی پیدا میشودکه یک مدیرلایقی مثل دکتر جعفریان را می گذارد که انقلابی در کتابخانه ای انجام میدهد. البته ایشان هم ابتدا در نظر داشت تغییراتی بدهد چون تند و تیز مزاج تشریف داشتند ولی استاد افشار ترمزی جلوی ایشان گذاشت. پس یک مدیر باید تشخیص بدهد کند یا تند کاری کی به نفع یا ضرر است. به هر حال جای تأسف است که اخیرا کتابخانه و جامعه کتابداری و نسخه شناسی است از وجود یک استاد متخصص و سردبیر نامه بهارستان محروم شد. / ریاحی
_____
شنبه 7 ارديبهشت 1392 – 16:59
نظر کاربر: نفهمیدم ارتباط بند اول که در باره خواجه رشید و خواجه نصیر بود با بند بعد که در باره عزل و نصب است چیست؟ نکنه منظورتون اینه که ….. / ناشناس
_____