میراث مکتوب – جشن هفتاد و هفت سالگی استاد عباس ماهیار با حضور دکتر حسن انوری و دکتر شفیعی کدکنی برگزار شد.
صد و هشتاد و سومین شب از شبهای مجلۀ بخارا به دکتر عباس ماهیار اختصاص داشت . این نشست دوشنبه ۸ دی ماه سال جاری با همکاری بنیاد فرهنگی اجتماعی ملت، دایرة المعارف بزرگ اسلامی، بنیاد موقوفات دکتر محمود افشار و گنجینۀ پژوهشی ایرج افشار برپا شد.
در ابتدای این مراسم ، علی دهباشی از مرضیه مسیح پور که دانشجوی دوره دکتری دانشگاه خوارزمی و از شاگردان دکتر ماهیار است دعوت کرد تا با شرح حالی از استادش جلسه را آغاز کند.
وی در توصیف دکتر ماهیار چنین گفت:
دکتر عباس ماهیار در هشتم دیماه ۱۳۱۶ در شهرستان عجبشیر از توابع مراغه در استان آذربایجان شرقی دیده به جهان گشود. تحصیلات ابتدایی را در دبستان سعدی و تحصیلات متوسطه را در دبیرستان فردوسی و لقمان تبریز به پایان رساند. در مهرماه ۱۳۳۶ وارد دانشسرای عالی تبریز گردید و در رشته زبان و ادبیات فارسی در مقطع کارشناسی مشغول به تحصیل شد. ایشان در سال ۱۳۵۰ برای تحصیل در مقطع کارشناسی ارشد زبان و ادبیات فارسی در دانشگاه تهران پذیرفته شد. همچنین وی در سال ۱۳۵۳ به دوره دکتری در دانشگاه تهران راه یافت. دکتر ماهیار در سال ۱۳۵۷ با درجه «الف» از مقطع دکتری فارغالتحصیل شد. عنوان رساله او «تصحیح انتقادی دیوان اثیر اخسیکتی» بوده است.
دکتر عباس ماهیار از تاریخ ۲۴/۹/۱۳۵۶ با سمت مدیریت پژوهشگاه واژههای فارسی فرهنگستان زبان فارسی مشغول به کار گردید. با حکم رئیس فرهنگستان از تاریخ ۵/۱۰/۱۳۵۶ به عضویت در شورای پژوهشی فرهنگستان زبان ایران درآمد و از تاریخ ۱۹/۱۲/۱۳۵۷ با حکم وزیر فرهنگ و ارشاد اسلامیِ وقت به سرپرستی فرهنگستان زبان فارسی ارتقا یافت. وی در تاریخ ۵/۷/۱۳۵۸ بار دیگر به مدیریت گروه واژههای فارسی انتخاب شد. دکتر ماهیار از تاریخ ۲۱/۸/۱۳۵۸ با حکم دکتر حسن حبیبی، وزیر وقت علوم، به عضویت در شورای بنیاد فرهنگستانها درآمد. از تاریخ ۲/۴/۱۳۶۲ نیز با حکم رئیس مؤسسه مطالعات و تحقیقات، عضویت در کمیته انتصاب و ترفیع فرهنگی را عهدهدار شد.
آثار مکتوب تحقیقی و پژوهشی ( کتاب ) شامل تالیف، ترجمه و تصحیح :
۱- صرف و نحو برای دانشجو، ۱۳۶۲، ناشر: مؤلف.
۲- تصحیح انتقادی تسلیهالاخوان (نوشته عطاملک جوینی)، تهران: آباد، ۱۳۶۲٫
۳- مرجعشناسی ۱، تهران: دانشگاه پیام نور، ۱۳۶۸٫
۴- نظم۳ (بخش اول)، تهران: دانشگاه پیام نور، ۱۳۷۰٫
۵- عروض فارسی (شیوهای نو برای آموزش عروض و قافیه)، تهران: قطره، ۱۳۷۲٫
۶- گزیده خاقانی، تهران: قطره، ۱۳۷۲٫
۷- صرف و نحو عربی، تهران: سمت، ۱۳۷۳٫
۸- مرجعشناسی ادبی و روش تحقیق، تهران: قطره، ۱۳۷۶٫
۹- سیمای شیر یزدان در حدیقهالحقیقه، کرج: جام گل، ۱۳۷۹٫
۱۰- مرجعشناسی ۱، کرج: جام گل، ۱۳۸۰٫
۱۱- شرح مشکلات خاقانی دفتر یکم «ثری تا ثریا»، کرج: جام گل، ۱۳۸۲٫
۱۲- شرح مشکلات خاقانی دفتر دوم «خارخارِ بند و زندان»، کرج: جام گل، ۱۳۸۲٫
۱۳- شرح مشکلات خاقانی دفترسوم «نسیم صبح»، کرج: جام گل، ۱۳۸۲٫
۱۴- شرح مشکلات خاقانی دفتر چهارم «پنجنوش سلامت»، کرج: جام گل، ۱۳۸۴٫
۱۵- شرح مشکلات خاقانی دفتر پنجم «گنجینه اسرار»، کرج: جام گل، ۱۳۸۵٫
۱۶- سحر بیان خاقانی، کرج: جام گل، ۱۳۸۵٫
۱۷- صرف و نحو ۱ و۲، تهران: سمت، ۱۳۸۷٫
۱۸- مالک ملک سخن «شرح قصاید خاقانی»، تهران: سخن، ۱۳۸۹٫
ترکان پارسیگو بخشندگان عمرند
پس از این شرح حال دکتر محمود عابدی با این عنوان به سخنرانی پرداخت:
میدانید که زندگی خاطره است. خاطرهای که ما برای دیگران میسازیم و خاطرهای که دیگران برای ما میسازند. گاهی فکر میکنم که همین خاطرهها هستند که بهشت و جهنم را، یا نمونهای از بهشت و جهنم ما را میسازند. آدم هرچه سن و سالش بیشتر میشود، خاطراتش بیشتر میشود و هم بیشتر با خاطرههایش زندگی میکند. خدا از ما نگیرد این بهشت خاطرهها را.
راستش را بخواهید، یکی از پنجرههای روشنایی برای من از پرتو این خاطرههاست، خاطرههایی از معلمهایی خوب و بزرگوار و بسیار
از زمین تا آسمان بودند درسآموز من
وین دل دیوانه جز دیوانگی حرفی نخواند
من بنده هم بخش اعظم عمر خود را با معلمها زندگی کردهام، به آنها فکر کردهام، آنها به من فکر کردهاند و من هنوز هم به آنها فکر میکنم
فکر و خیال تو مرا
وقتی به سایه روشن خاطرهها مرور میکنم، میبینم که به چند چیز فکر کردهام. شاید در آن سالها، که واقعیت این چیزها دور و برم اتفاق میافتاد، به این اندازه ذهن مرا نمیگرفت، اما امروز گذشت زمان آنها را برایم حیاتیتر و زندهتر کرده است.
از همان روزهای اول مدرسه، تا آنجا که به یاد میآورم، وقتی معلم به وقت سر کلاس میآمد، به هنگام میرفت، به کلاس آمدنش، بودنش در کلاس، رفتنش، ترتیب مطالبش در کلاس، حساب و کتابی را داشت و نظم و ترتیب خاصی را نشان میداد. اگر وقتی هم به ناگزیر غیبت میکرد، دیرتر میآمد، یادآوریهای اشارهوارش نشان میداد که آن روز، آن ساعت، آن چند لحظه غیبت و تأخیر در کلاس گذرانده است و به کلاس و به بچهها فکر میکرده، ما به این نظم و نظماندیش و تعهد آشکار او در ذرهذره مسئولیت معلمی توجه داشتیم. احتمالاً آن روز، از سر بچگی این رعایت نظم را به زبان نمیآوردیم، اما در همان عالم خودمان، کاری قابل ستایش بود و در طول این سالها که بر من گذشته است من به ستایش این نظم عادت کردهام.
وقتی به مدرسه میرفتیم، در همان عالم بچگی، عموماً میدانستیم که مدرسه واقعاً جای یاد گرفتن است و همه میدانستیم که این یاد گرفتن با معلم ممکن میشود. به همین دلیل کلاس بیمعلم، با همه سر و صداهایی که داشت و خبرهایی که در آن بود، از آموختن اثر و خبری نداشت. محور آموزش معلم بود و همیشه همین طور است. اما طبیعی بود که او هرچه را میدانست و میخواست به ما یاد میداد و ما البته نمیدانستیم چه چیزی هست که ما نمیدانیم که بپرسیم. اگر چیزی را میپرسیدیم و معلم آن را به خوبی، با حوصله، با زبانی که ما بفهمیم جواب میگفت. در کلاس، در مدرسه آرزوی خودمان را برآورده میدیدیم.
ای بخت چه با دولت بیدار شدی جفت
آن روز که صدساله پرسیدم و او گفت
امروز که پس از سالها، از دانش گسترده، از تازههای علمی، از موشکافیهای حیرتانگیز استاد خانلری، زرینکوب، زریاب، شهیدی، مهدوی دامغانی یاد میکنم، در ذهن و خاطر خودم اسم عزیز آن بزرگان را در هالهای از احترام میبینم و بیدلیل نیست. یکی از بزرگان معاصر سعدی از او تفاوت بنیآدم و دیو را پرسیده بود و سعدی جواب داده بود:
ای که پرسیدیم از حال بنیآدم و دیو
من جوابیت بگویم که دل از کف ببرد
دیو بگریزد از آن قوم که قرآنخوانند
آدمیزاده نگه دار که مصحف ببرد
ایشان خوب خوانده بودند، عاشقانه خوانده بودند، بسیار خوب خوانده بودند، علم را از آن خود کرده بودند، عزت علم خود به خود آنان را پرورانده بود.
و ما از دیرزمان، از همان کودکی، معلمی عالم را دوست میداشتیم، با این که مثل امروز واقعاً نمیدانستیم که چه چیزهایی هست که نمیدانیم و چه چیزهایی هست که او میداند.
در آن سالها، بعضی از معلمان ما کار خود را بسیار جدی میگرفتند. ظاهراً این «جدی» معنی را نمیرساند. اصلاً معلمی زندگی و بهتر بگویم، وجود آنها بود. با معلمی، با تعلیم عاشقی میکردند. ذهن، زبان و کارشان معلمی بود. معلوم است معلمی هم مثل هر کار دیگر سختیهایی داشت، به قول امروزیها، حاشیههایی داشت، نارضایتیها برمیانگیخت، ممکن بود، چه بسا که شکایتهایی را بر زبان معلم بیاورد. آدمیزاده را از کار خود خسته کند. عالم معلمهای عاشق عالم دیگری بود. کمترین نارضایتی و شکوه از ساحت آنها دور بود. آخ، مباد که من کلاسهای عاشقانه آن مرد جدی و بزرگوار و سختکوش دانشگاه اصفهان را فراموش کنم استاد جلیل دوستخواه را میگویم. استاد در کلاس، در بیخودی خود، پهلوانی میکرد. در اظهار نظر دارای اطلاعات مستند، عرضه یافتههای جدید، مثل اینکه از حیثیت و شرف معلمی خودش دفاع میکرد. بگذارید، برای لحظاتی گوش خسته خود را با یاد صدای او شیرین کنم.
شاید، نه شاید، یقین دارم، اینان، این بزرگان، این معلمهای بزرگ به ارزش و اهمیت معلمی صادقانه معتقد بودند، و به آن ایمان داشتند. چطور همیشه و پیوسته و بیشتر از شاگردان خود در تحقیق و مطالعه بودند. یکی از همکاران مشترک و فقیه ما، معلم خود، استاد نجیب و صادق دکتر سید رضا انزابینژاد در نامهای برای استعفا از معلمی نوشته است، میگوید:
اگر ده بار دیگر به دنیا بیایم و در انتخاب دهها شغل و شیوه آسان و پرحشمت و درآمد مخیر کنندم، باز کلاس سرد در زمستان و گرم در تابستان و گچ و تخته سیاه را بر همه ترجیح خواهم داد.
سخن طولانی شد.
همه تنم دل گردد چو با تو راز کنم
همه جمال تو بینم چو دیده باز کنم
حرام دارم با دیگران سخن گفتن
کجا حدیث تو گویم سخن دراز کنم
و هنوز بیشتر حرفها و خاطرهها باقی است.
خلاصه سخن این که پس از سی سال همکاری، به این دلایل من استاد دکتر عباس ماهیار را دوست دارم.
دولت و عزت این معلمان پایدار باد”
سپس علی دهباشی متن پیام دکتر تقی پورنامداریان را برای حاضران خواند:
«از اینکه به سبب نبودن در تهران در زمان بزرگداشت دوست عزیز و دانشمندم نتوانستم در آن مجلس شرکت کنم، بسیار متأسفم. بنده این سعادت را داشته ام که در دوره تحصیل در مقطع دکتری رشته ادبیات فارسی با استاد ارجمند آقای دکتر ماهیار همکلاس باشم. آقای دکتر ماهیار را بنده نخستین بار در دفتر جناب آقای دکتر مهدوی دامغانی شناختم. کلاس درس تفاسیر قرآن در محضر استاد دانشمند و بزرگوار، هر هفته در دفتر کار ایشان برگزار می شد. در آن دوره شش نفر از همکلاسی های من و از جمله استاد ماهیار، آذربایجانی بودند و استاد مهدوی، استادانِ آنان را در دانشگاه تبریز می شناخت و بخصوص به استاد ماهیار با چشم ارادت و قبول می نگریست. اما به بنده، که از پژوهشکده فرهنگ ایران به دانشگاه تهران رفته بودم، به چشم انکار نگاه می کردند. چون در همان کلاس، مراتب فضل دکتر ماهیار بر من آشکار شده بود، با ایشان بیشتر هم صحبت بودم و ایشان همیشه مرا نصیحت می کرد که از حرف های استاد ناراحت نشوم؛ چیزی نگویم تا کم کم نظر ایشان عوض شود که البته خیلی گوش نکردم و گفتم و نظر استاد هم عوض شد.
به هر حال کلاس های درس استادِ معظم دکتر مهدوی سبب شد که بنده، دوستی دانشمند چون آقای دکتر ماهیار پیدا کنم و بعدها این فرصتِ مغتنم را داشتم که از دانش و فضل ایشان در ملاقات های گوناگون برخودار شوم.
استاد ماهیار بسیار جدی، دقیق النظر و دارایِ وجدان علمی و حُسنِ محضر است. آثار ایشان قابل اعتماد و بخصوص در حوزه خاقانی شناسی بسیار ارجمند و معتبر است. همیشه آرزو داشته ام رساله دکتری ایشان که «تصحیح دیوان اثیرالدین اخسیکتی» بوده است، چاپ شود و همگان از آن استفاده کنند. بی شک تحقیق ایشان در این زمینه هم مثل دیگر آثارشان بسیار دقیق و فاضلانه خواهد بود. آرزو دارم که خداوند به ایشان عمر طولانی بدهد تا خدمات فرهنگی ایشان همچنان ادامه یابد.
تقی پورنامداریان
۸/۱۰/۱۳۹۳″
پس از نوبت به سعید حمیدیان رسید که ابراز خوشحالی کرد که اکنون دانشجویان استاد ماهیار از استادان بنام کشور هستند.
و سپس متن پیام دکتر محمود فتوحی قرائت شد:
«استاد ما عباس ماهیار
چشمم که افتاد به پوستر نکوداشت دکتر عباس مهیار در شب بخارا. ذوق زده شدم. شبهای بخارا سنت والایی است در نکوداشت بزرگان. بخارا را زیبنده است که شبی خاطرهانگیز را به نام استاد ما دکتر عباس ماهیار آذین بندد. ماهیار از معدود معلمانی است که در طول ۴۳ سال شاگردیام هیچگاه طنین صدا و رِنگ جملاتش از ضمیرم نرفته است. او برای ما شاگردان دهۀ شصت نمود یک استاد نبیل و اَدیب اَریب است. بشکوهی و اُبُهّت استادی را همچنان در او تجسم میکنم.
میآید، مینشیند پشت میز، سیاهۀ حضور و غیاب را میگشاید: خانم امینی، فاطمه ـ ایلخانی، ایوب ـ تقوی، محمد ـ چراغعلیزاده، فاطمه ـ حاجمزدارانی، علیرضا ـ حکمآبادی، محمود ـ خجسته، ماهرخ ـ خوئینی، عصمت ـ ذوالفقاری، محسن ـ زمردی، حمیرا ـ سلاجقه، پروین ـ شادرویمنش، محمد ـ عارفی، سوسن ـ غلام، محمد ـ فتوحی، محمود ـ فلاحتی، هادی ـ کردحیدری، جواد ـ کریمی، علی ـ محلاتی، حمید ـ موسوی، حمیرا ـ نعیمی، احمد ـ نقابی، عفت ـ نقدی بادرودی ، حسین، … هر کدام از شهری و حالا در گوشهای از قلمرو فارسی معلمی میکنند. شاید هم بازنشستگانند.
از بالای فریم عینک (این روزها من هم کمکمک چنان نگاه میکنم) دقیق میشد در چهرۀ هر نامی که میخواند. انگار باید یقین کند که خود محمود فتوحی است؛ کسی نیامده به جایش حاضر بگوید. بعد درس میپرسید یا تکالیف را بر میرسید. هر درسی که او ارائه میکرد میشد سختترین درس تحصیلی ما. هر زنگی به رنگی حکایتی خاص داشت.
زنگ عروض
جلسۀ اول: «کسی این درس را میتواند بگذراند که بتواند شعر را همچنان که به گوشش وارد میشود در هوا تقطیع کند و زحافات وزن را بشناسد». بچهها میگفتند «باید بتوانی بیت را در هوا نعل کنی و گرنه میافتی».
ابا زیر و بم، شعر أعشیِ قیس زننده همیزد به مضرابها
از شدت ترس یک هفتهای تقطیع را یاد گرفتیم و اوزان مشهوره را به حافظه سپردیم. استاد اما هر جلسه ابیاتی با اوزان نامأنوس و متروک میآورد برای تقطیع:
ترکان نغز نیکو دیدار چابک سوار شیرین رفتار
چطور میشد چنین بیتی را توی هوا زد؟ میفرمود: اگر بتوانی بیتأمل بگویی: مفعولُ فاعلاتن مفعول (بحر مضارع مسدس مخنق مقصور) وزنشناس هستی و الا «ای مدعی برو که مرا با تو کار نیست». کلاس پر از دلهره بود. لحظهای ساکت میماند. بعد طرفهای میگفت و سنگینی فضا را میشکست و میخواند:
خروس آ تقی رفته به هیزُم که از بوی دلاویز تو مستُم
کلنگ از آسمان افتاد و نشکست و گرنه ما کجا وبیوفایی
دانشجو اگر پاسخ بیربطی میداد نگاهی متأملانه درو میکرد. از پسِ مکثی، میفرمود: «اللهم لک بیر بیر!». از گردنۀ سخت و پیچیدۀ یک وزن که عبور میکردیم قصهای شیرین میآورد از کودکی در روستای عجبشیر مراغه و نوجوانیاش در دبیرستان تبریز. حکایت را با عبارات شیرین ترکی در میآمیخت و جان تازه میکرد. آن ترم در امتحان پایانی اوزانی آورد در بحر خَبَب از اوزان متروک شعر عرب که پر بود از زحافات و شواذّ اختیارات شاعری. امامان عروض هم به سختی از عهدۀ کشفش بر میآمدند، خواه خلیل بن احمد فراهیدی بود خوااه شمس قیس رازی یا ابن ابی سنب.
زنگ کلیله و دمنه
گاوی وزیرِ شیر شده و دو شغال میکوشند که گاو را به دمدمه در کوزۀ فُقّاع کنند. قصهها زیباست. آنها را بارها بازنوشتهاند به نثر روان در کتاب انوار سهیلی در قرن نهم و در زمانۀ مابه قلم آذری یزدی برای کودکان. «اما تو باید ظرایفِ فنّی نثر نصرُالله منشی را بیاموزی به چنان مهارتی در خواندن برسی که کلیله را بیمدد شرح و تحشیه و تعلیق بخوانی چونان روزنامه». میفرمود تا دانشجویان یکانیکان به نوبت متن را بلند و شمرده بخوانند. نحو ابیات عربی و عبارات را به دقت تحلیل میکرد. ترجمۀ منشی را با اصل عربی ابن مقفع مقابله میکردیم. ایرادهایی که بر ترجمۀ استاد مینوی وارد میفرمود تندتند مینوشتیم برای امتحان. استاد انگشت مینهاد بر نکات غریبه و دقایق عجیبه، هم بر غرایب نحوی ابیات عربی، هم بر کنایات و عبارات و کلمات نامأنوس. هر کتابی را که بر استاد میخواندی دقیق میدانستی که نکات غریبه و شواذ کلمات و نوادر عبارات در کدام سطر و صفحه است. مثل این عبارت عربی کلیله «و روزها در آن تدبیر بودند الی أن رمَوهُ بثالثه الأثافی». فهمیدن «أُثفیه ثالث» به معنی سنگ سوم اجاق و لیل پرت کردنش ساده نبود.
زنگ قواعد عربی ۵
کلاس قواعد پنج، نحو پیشرفتۀ عربی بود. اینجا هم دنبال قواعد شاذّ و غِلاظ بودیم. انگار دانایی بدون اشراف بر نکات غریبه صورت نمیبندد: منصوب به نزع خافض، احکام غیر منصرف، اسم مرکب مزجی، شرایط حذف ال در علم بالغلبه. و انواع توابع که در این بیت بر ما جمع میفرمود:
تابع به نزد نحویان پنج است میسازم بیان نعت است و توکید و بدل عطف نسق عطف بیان.
هر جلسه تکالیف نحوی مردافکنتر میشد. تکالیف، غرایب نحوی ابیاتی بود از قصاید مشهورۀ عربی که میان ادبای مستعرب پارسی متعاطی میشد از معلقات سبع بگیر تا لامیه العجم طغرایی و لامیه العرب شنفری، و سینیۀ بحتری در بارۀ ایوان کسری و میمیۀ متنبی در مدح سیف الدوله و نونیه ابن زیدون و میمیۀ مشهور فرزدق. مناقشات نحوی شب در خوابگاه جنجال بر میانگیخت. شب را به تأمل در مشاکل نحوی میسپَردیم و علی الصباح به کلاس میآمدیم درمانده، استاد جواب را میفرمود و برای هر مورد بیتی از الفیۀ ابن مالک بر ما میخواند. قصهای تازه آغاز میشد: هزار بیت موزون الفیه ای کاش بشود منظومه را حفظ کرد آنگاه هیچ وقت فراموش نمی کنی مثلاَ احکام اسماء خمسه را:
و ارفع بواوٍ و انصبنَّ بالالف اُجرُر بیاءٍ ما من الاسما أصِف
من ذاک ذو إن صحبه أبانا و الفمُّ منه المیمُ حیثُ بانا
ابٌ اخٌ حمٌ کذاک و هنٌ و النقصُ فى هذا الاخیر احسنُ
و بعد در پی تفسیر این ابیات باید به کتاب شرح ابن عقیل بر منظومۀ الفیه یا به البهجه المرضیه، همان سیوطی معروف بین طلبههای حوزه رجوع میکردی. به ظرافت مینکوهیدمان که نوطلبهها، عوامل جرجانی را حفظند و شما نه. به رگ غیرتمان برمیخورد تا هفتۀ بعد مینشستیم به حفظ منظومه ۳۳ بیتی عوامل جرجانی:
عامل اندر نحو صد باشد چنین فرموده است شیخ عبدالقاهر جرجانی آن مرد خدا.
زان نود با هشت لفظی و دو عامل معنوی باز لفظی بر دو قسم است یاد گیر این حرفها
نوع اول نوزده حرف اند جرمیدان یقین کن در این یک بیت آمد جمله بی چون و چرا
با و تا و کاف و لام و واو مُنذ و مُذ خَلا رُبّ حاشا مِن عَدا فی عَن عَلی حَتی اِلی
اِنّ و اَنّ کَاَنَّ لیتَ لکنَّ لعلَّ ناصب اسمند و رافع در خبر ضد ما و لا
واو و یا و همزه و اَلا اَیا و اَی هَیا ناصب اسمند این هفت حرف دان ای مقتدا
اَن و لَن پس کَی اِذَن این چار حرف معتبر نصب مستقبل کنند این جمله دایم اقتضا
زنگ خاقانی
این ساعت پای درس خبیر نشستهای: سَقَطتَ علی خبیرٍ. از هر بیت شاعر شروان صد نکته وا میشکافد و ما مُتحیّران خاموش. وقتی درسش را بگذرانی آنچه بیش از هر چیز بر تو مکشوف میشود دانش شگرف خاقانی است. پس بیجهت حکیماش نخواندهاند. در طب و نجوم و تاریخ انبیاء و عقاید ملل و نحل گنجینۀ اسرار است. کافی است کتاب «گنجینۀ اسرار» استاد ماهیار را بورق بزنی تا بدانی که دانش خاقانی در تاریخ انبیاء و خاصه زندگانی پیامبر اسلام چقدر نکتهبینانه است! و چگونه او این دانش شگرف را با نکتهبینیهایش تخییلی کرده و در قالب تصاویر خیالی و استعارات عجیبۀ مصرحه و مرشحه گنجانیده است. کلاس استاد ما مشحون بود از دُرَر احادیث و غرر روایات و نوادر حکایات که خاقانی در شعرش به آنها ناخنی زده است. مثلا این شعر خاقانی را میخواند:
بر تو نمیرسم به پر وهم جبرئیل هم عاجزست و هست پرش هفتصد هزار
و برای هفتصد هزار پر جبرئیل (که از آنها یاقوت و مروارید آویزان است) سند از حدیث رسول الله (ص) میآورد از کتاب مناحل الشفا و مناهل الصفا نوشته ابوسعد عبدالملک بن محمد خرگوشی نیشابوری متوفی ۴۶۰ قمری. آن روزها وبسایتهای الشامله و نور و الوراق نبود تا با فشردن دکمهای این حدیث را در دهها منبع و مرجع اصیل پیش رویت بگشاید و نشان دهد که در فلان صفحۀ تفسیر طبری و تفسیر ابن کثیر و البدایه و النهایه این حدیث آمده است. آن مرد بسا روزها صرف نموده تا این شواهد نادر را از نسخ خطی در کتابخانههای مختلف یافته و نشان داده که سخن خاقانی از سر وهم و خیال نیست بلکه هر مصرعیش ریشه در حکمتی اصیل دارد. بیدلیل او را فقیه و فیلسوف و مفسر و مورخ و منجم و طبیب ندانستهاند.
کلاس درس استاد نامکرر بود و اگر خاقانی را چند ترم بر ایشان میخواندی آنگاه به گسترۀ حکمت خاقانی اذعان میکردی. شش دفتر شرح مشکلات خاقانی که استاد در دهۀ هشتاد منتشر فرمود همه را سخاوتمندانه در کلاس بر ما شاگردان مینویسانید. اکنون یافتههای استاد در آن شش دفتر در دسترس همگان است. اگر از طب قدیم بخواهی در دفتر چهارم به نام «پنج نوش سلامت» و اگر نجوم کهن را بجویی در دفتر یکم «از ثری تا ثریا» اطلاعات نادر و کمیابی خواهی یافت. امسال استاد در کتابی مبسوط به نام نجوم قدیم و بازتاب آن در ادب پارسی (تهران: اطلاعات، ۱۳۹۳. ۷۵۴ص) کاوشهایش در نجومیات ادب فارسی را به خوانندگان اهداء فرمود .
دریغا آن سالها را قدر ندانستیم. غرولند داشتیم که خاقانی سخت است و پیرمان را در میآورد. ملانژاد که پیرتر ما بود میگفت: «شَیَّبَتنی قصیدهُ خاقانی»
زنگ چهار مقاله
پای درس چهار مقالۀ عروضی که نشستیم بخشهای سوم «در علم نجوم و غزارت منجم» و چهارم «در علم طب و هدایت طبیب» را برای این ترم مقرر فرمودند. به نظر اندک میآمد اما عمری در آن کار رفت. سهم الغیب گرفتن در روز و شب و احوال خمسۀ متحیره و خمسۀ مسترقه را رصد کردن، تختۀ خاک رسم کردن و قمر در عقرب بازشناختن شده بود مشغلۀ اهالی کلاس. اطلاعات نجومی شعر خاقانی اینجا بسیار به کار میآمد. استاد شرح بیست باب قزوینی در علم نجوم را همیشه همراه داشت و به مناسبت از آن میخواند. ما هم فرهنگ اصطلاحات نجومی ابوالفضل مصفی را. باری شرح بیست باب را از ایشان به امانت گرفتم. شرط فرمود که تعدادی از صور فلکی را از روی کتاب بر مقوای بزرگ رسم کنم.
روزی از من که در عقبۀ کلاس مینشستم پرسید ماههای قمری را به ترتیب بشمار. نتوانستم. از کلاس چهل نفره هیچ کس نتوانست. سر فرو انداخت و گفت در کودکی در کتاب نصاب الصبیان میخواندیم:
ز محرم چو گذشتی برسد ماه صفر دو ربیع و دو جمادی ز پی یکدیگر
رجب است از پی، شعبان، رمضان و شوّال پس به ذیالقعده و ذیالحجه بکن نیک نظر
چهل جوان مدعی از آن کودک قدیم شرمنده شدیم. بیشتر ما را شرمنده کرد. ماههای سریانی و ترکی و رومی را علی الترتیب به نظم خواند.
دو تشرین و دو کانون و پس آنگه شباط و آذر و نیسان، ایار است.
حزیران و تموز و آب و ایلول نگه دارش که از من یادگار است.
شرمندهایم استاد دانش ما از حد نصاب کودکان هم کمتر است. باید نصاب الصبیان خواند و حفظ کرد. چقدر معلومات دارد این کتاب دبستانی قدیم. به پایان درس چهارمقاله که میرسی شعر حافظ هم از لونی دیگر میشود «ز آفــتاب قــدح ارتفـاع عیش بگیر/ چرا که طالــع وقــت آنچنان نمیبینم». «ارتفاع عیش از آفتاب گرفتن» یک قاعدۀ نجومی است. ظاهراً که «سیر اختران در دیوان حافظ» خود داستان شگرفی دارد.
زنگ مرجعشناسی
همۀ کلاسهای استاد ماهیار یک طرف، کلاس مرجعشناسی و روش تحقیق به سبک ماهیار یک طرف. شگرفی کلاس مرجع را وقتی دریافتم که پای درس استاد دانشگاه تهران زانو زدم. اولین جلسه از همه میپرسد کجا لیسانس گرفتهای؟
– تربیت معلم.
* با عباس ماهیار هم درس داشتهای؟
– بله استاد! عروض و قافیه، خاقانی، مرجع شناسی، بوستان، کلیله، منطق الطیر، قواعد عربی ۵٫
* مرد بزرگی است. شاگردانی که از تربیت معلم در چند سال اخیر به اینجا آمدهاند هم کتابشناستر از بقیه بوده اند هم عربیدانتر.
کلاس مرجعشناسی نفسگیر است. نام کتاب، موضوع کتاب، سال تألیف کتاب، کتابشناسی موضوعی انتقادی. از اولین کتابشناسی تاریخ اسلام که الفهرست ابن ندیم تألیف ۳۷۷ ق است تا لغتنامههای کهن عربی و فارسی، معاجم و تراجم و کتب جغرافیا، تذکره ها، منابع علوم قرآن و حدیث و کلام و تفسیر و کتب سیره و علو اوایل شامل منطق و فلسفه و طب و داروشناسی و منابع هیأت و نجوم و کتب ملل و نحل. آزمون عملی درس مرجع شناسی عین مسابقات شطرنج جهانی بود. چهار دانشجو را دور میز مینشاند. یک ساعت زنگدار استیل روی میز. جلو هر نفر یک برگۀ باریک و بلند (نصف A4 از قد) میگذارد. کسی برگه را برنگرداند تا زمان شروع اعلان شود. یک – دو – سه … برگهها را برمیداریم ساعت شروع میکند به تیک تاک، تیک تاک. بالای برگه نوشته «در کتاب پیدا کنید و جلو هر شماره نشانی جلد و صفحه را بنویسید».
۱- «اشمأزت قلوب الذین» در معجم المفهرس قرآن کریم. آیه؟ سوره؟
۲- «فانها ام الخبائث» در معجم المفهرس لالفاظ حدیث النبوی ونسنک.
۳- «الفرصه تمر مر السحاب» در الکاشف لالفاظ نهج البلاغه
۴- «مجارات» در قاموس المحیط فیروز آبادی
۵- «شنگرف» در غیاث اللغات
۶- «اتّسام» در منتهی الارب
۷- «یهوه» در قاموس کتاب مقدس مستر هاوکس
۸- مقالهای در باب «رند حافظ» از فهرست مقالات فارسی افشار
۹- «خیال» در کشاف اصطلاحات الفنون
۱۰- «زواره» در فرهنگ شاهنامه ولف
هر دانشجو که زودتر مییافت رکورد دار بود. زمان محاسبه و جوابها بررسیده میشد. از میان کسانی که به هر ده پرسش پاسخ درست داده بودند رکورددار تعیین میشد. رکورد ۴ دقیقه و نیم است. رکورد دار ۲ نمره ویژه میگیرد. بعضی تا ۱۵ دقیقه هم نتوانستهاند حتی نصف موارد را پیدا کنند. بیتمرین و مهارت مگر میشود از کتاب ونسنک یا ولف یا الکاشف چیزی پیدا کنی؟!
و اما آزمون کتبی مرجعشناسی یک چیستانزار بود (بر قیاس کارزار). یکی از پرسشهایش را بعد از ۲۷ سال هنوز به یاد دارم:
این گفتگو چند خطا دارد؟ علت خطاها را بیان کنید. و جویندۀ این پرسش را راهنمایی کنید به چه کتابی مراجعه کند: «روزی شیخ الطایفه طوسی و خواجه نصیرالدین طوسی در بارۀ نسب سید رضی بحث میکردند. شیخ به خواجه گفت: به کتاب طبقات سُبکی رجوع بایدکرد».
باید خطاها را چنین مینوشتیم:
الف) شیخ طوسی (قرن پنجم) با خواجه نصیر (قرن هفتم) هم عصر نیستند.
ب) سید رضی شیعه است و نسب وی را در طبقات الشافعیه عبدالوهاب سبکی نمیتوان یافت چون زندگینامۀ علمای شافعی است.
ج) طبقات الشافعیه سبکی یک قرن بعد از خواجه نصیر نوشته شده است.
د) جوینده باید در مجمع الانساب سمعانی متوفی ۵۶۲ بجوید شاید چیزی بیابد!
شیوۀ استاد
روش دکتر ماهیار در تدریس ادبیات فارسی، ترکیبی بود از نادرهدانی قُدمایی و آموزشهای نوین دانشگاهی. روش سختگیرانۀ استاد مغایر است با نظریههای محافظهکارانۀ نوین در آموزش و پرورش که میگوید همۀ شاگردان را باید قبول کنید تا مبادا سرخورده شوند. روش ماهیار بر سیاق آموزش و پرورش مدینۀ فاضلۀ افلاطون است همه در رقابتی مستمر حضور دارند و آن اندکی که بتوانند آزمونهای سخت را از عهده برآیند هدفاند نه بالابردن نرخ باسوادی و آمار مقالات بیمحتوای اس آی دی، آی اس سی، آی اس آی و اسکوپوس. روش استاد ادیب از ناادیب و متنخوانده از ناخوانده را متمایز میکند.
ده سال بعد از کلاس خاقانی، در همان دانشگاه استخدام شدم. شدم همکار جوان استاد. روزی در منزلشان شش دفتر شرح مشکلات خاقانی را به من هدیه فرمود. دیدم بزرگوارانه برایم نوشته است «به استاد فاضل»، خجالت کشیدم. هنوز هم از آن شش دفتر خجالت میبرم. آری این بازی نغز روزگار است که مینشاندت پیش امضای آموزگار.
قدر استاد نکو دانستن حیف استاد به ما یاد نداد
مشهد ششم دیماه ۱۳۹۳
محمود فتوحی رودمعجنی
دکتر محمد رضا ترکی سخنران بعدی این نکوداشت بود که چنین سخن گفت:
«خاقانی یک وقتی گذرش به نزدیک تهران افتاده بود و بیمار شده بود. بعد آن شعر معروفی که «خاک سیاه بر سر آبوهوای ری» را گفته بود. من تصور میکنم اگر حالا خاک برای ایشان خبر نبرد، اگر این روزهای آبوهوای ری را میدید، احتمالاً حرفهایی میزد که اصلاً دیوانش دیگر قابل چاپ نمیشد!
استاد ماهیار برای ما و نسلِ ما یادآور خاقانی است؛ یعنی ما شاید عادت کردیم که شکوه و هیمنه خاقانی را در سیمای ایشان و در آثار ایشان ببینیم. به نظرم در این وقت اندکی که در اینجا هست، مروری بتوانیم بکنیم بر کل ماجرای خاقانیشناسی در روزگار ما؛ یعنی از ابتدای این قرن؛ از ۱۳۰۰ تا امروز. در این ایام الی یومنا هذا مجموعه کارنامه خاقانیشناسی روزگار ما شامل صد کتاب میشود. یعنی صد کتاب از ۱۳۰۰ تا امروز. [در مورد مقاله]:
از ۱۳۰۰ تا ۱۳۱۰: بیستویک مقاله
در ۱۳۱۱ تا ۱۳۲۰: شش مقاله
از ۱۳۲۱ تا ۱۳۳۰: ده مقاله
از ۱۳۳۱ تا ۱۳۴۰: سیزده مقاله
۱۳۴۱ تا ۱۳۵۰: بیستوشش مقاله
از ۱۳۵۱ تا ۱۳۶۰: بیستوشش مقاله
در دهه هفتاد: چهل مقاله
در دهه هشتاد: صدوسیوهفت مقاله
در دهه نود: سیصدوسیوچهار مقاله.
مجموعه مقالاتی که در یکی دو دهه اخیر نوشته شده، برابری میکند با تمام مقالاتی که در دورههای پیش از این بوده است. در عرصه کتاب از ۱۳۰۰ تا امروز ما صد کتاب داشتهایم:
دهه بیست: یک کتاب
دهه سی: شش تا
دهه چهل: هشت کتاب
دهه پنجاه: چهار تا
دهه شصت: هشت عدد
دهه هفتاد: سیویک
دهه هشتاد: چهلودو
در عرصه رسالهها هم حدود دویستوبیست رساله که عمدتاً در همین دو دهه [اخیر] نوشته شده؛ یعنی ما در این دو دهه شاید یک نوع تحول هستیم. از حدود هفتصد مقاله هم در حدود چهارصدوهفتاد مقاله در این دو دهه منتشر شده است. سهم استاد ماهیار در این جریان ـ از لحاظ کمّی، جایی برای بحث کیفیت عجالتاً نیست ـ از مجموعه آن صد کتاب، ده کتاب از مهمترین آثار به ایشان تعلق دارد. به نظرم رقم خیلی قابل توجهی است. البته این کتابی که در عرصه نجوم نوشتهاند هم عمدتاً به کار خاقانیشناسی میخورد. شانزده مقاله و چندین و چند مصاحبه از ایشان مطرح شده و [در] رسالههای متعدد ـ حداقل ده پایاننامه ـ امضای ایشان بهعنوان استاد راهنما هست. این به لحاظ کمّی آمار قابل توجهی است و نقش ایشان را به صورت جدّی مطرح میکند که بهویژه در این دو دهه ایشان به صورت خیلی فعالی ظهور داشتند و تجلّی ایشان خیلی چشمگیر است.
اما فارغ از این آمارها و بحثهای کمّی، سهم عمده استاد در شاگردپروری ایشان است. این را دیگر با هیچ عدد و رقمی نمیتوان سنجید. به نظرم میآید که کسانی که در روزگار ما در این عرصه سخنی دارند و حرفی میزنند و تحقیقی میکنند، از نسل جوانتر، یا مستقیم و بیواسطه شاگرد ایشان بودهاند یا درواقع مثل ما که روزگار این توفیق را به ما نداده که مستقیم از محضر ایشان استفاده کنیم، از طریق آثار ایشان بهرهمند شدهاند و میشوند.
به هر حال، حضور استاد ماهیار در این عرصه به نظر میرسد که خیلی جدی است و بدون تلاشهای علمیِ ایشان این عرصه نمیتوانست این رونق را پیدا کند. خاقانی همیشه شاعرِ خواص بود و هست و البته از اقبالِ بلندش بوده که خیلیها به سراغ خاقانی نیامدهاند. خیلی از آنهایی هم که رفتهاند، اکثراً سپر افکندهاند و دستوکیسهتهی برگشتهاند؛ نه اینکه اینها آدمهای کمفضلی بودهاند و توانایی علمی نداشتهاند که وارد این عرصه شوند؛ او پهلوان بزرگی بود. هر کسی این قدرت و شوکت علمی را نمیتواند داشته باشد که وارد این عرصه شود. استاد ماهیار اگر توانستهاند در این عرصه موفق بشوند، راز و رمزی در اینجا هست.
در آثار ایشان چیزی که مهم است و شاید از نقاط موفقیت ایشان باشد، این است که ایشان خیالبافی نمیکند. خیلی از کسانی که در این عرصه حرف زدهاند، رسماً قصه نوشتهاند، خیالبافی کردهاند، تخیلات خودشان را نوشتهاند؛ به قول بعضی از اهل منبر، «زبانِ حال» بیان کردهاند که زبان حال خاقانی اینچنین بوده، ما فکر میکنیم شاید اینچنین گفته باشد، بیشتر به نظر میرسد که… . مستند حرف نزدهاند. ایشان یا چیزی نفرمودهاند، یا اگر فرمودهاند، مستند بوده. این یکی از نقاط برجسته کار ایشان است. ایشان هم نگاه کلنگر دارند به خاقانی و دیوان خاقانی و آثار او و هم درواقع در کنار آن کاملاً نگاه جزئینگر. گاهی مضایق سخن و نکات دقیق را با دقت تمام مطرح میکنند؛ در عین حال به دانشجو آن منظر کلی را هم میدهند؛ یعنی معمولاً در آغاز هر قصیدهای و در شروع کار یک نگاه کلی به دانشجو میدهند و بعد نکات کلیدی قصیده را برای دانشجو میدهند. از نمونههای موفق این کار در کتاب «مالک ملک سخن» هست که به نظرم میآید که خیلی ایشان در این عرصه موفق بودهاند.
شاید راز و رمز اصلی توفیق استاد این است که جناب استاد ماهیار از دل همان فرهنگی بیرون آمده که خاقانی بیرون آمده. خیلیها هستند که میخواهند از بیرون نگاه کنند به کمک چند نظریه که معلوم نیست خودشان آن را فهمیدهاند یا نه. اینها معمولاً چیزی به دست نمیآورند. ما یک جریان اصیل سالم تحقیقات ادبی داشتیم که از استاد فروزانفر، همایی و امثال اینها و استادان حاضر در این جمع، استاد شفیعی [کدکنی]، جناب آقای دکتر عابدی، جناب آقای دکتر ماهیار و دیگران، این یک جریان سالم محققانه با یک نگاه علمی و برآمده از خود متون فارسی هست. متون فارسی را باید با همان فرهنگی فهمید و درک کرد که خود این شاعران و بزرگان ما از دل آن بیرون آمدند. خاقانی از دل یک فرهنگی بیرون آمد که از دل همان سعدی و حافظ آمد. ما هرگز نباید بین اینها [تفاوت قائل شویم]. «لا نُفَرِّقُ بَیْنَ أَحَدٍ مِنْ رُسُلِهِ». به یک معنا، اینها یک کلیت را بیان میکنند. خیلی آدم باید دوبین و احول باشد که مثلاً بین مولوی و حافظ یا فردوسی و حافظ جدایی ببیند. به دو شیوه، اینها را قلمروهای مجزّا و جزیرههای جدا ببیند. اینها اهل یک قبیلهاند. باید تمام این متون را با نگاهی تجزیه و تحلیل کرد که از دل همین متون برآمده. ما دیدگاههای جدید و برآمده از نقد ادبی جدید را نفی نمیکنیم. اینها هم کمک میکند، اما بدون اینکه کسی ادبیات خوانده و فهمیده باشد و از راه همان عرصهای که خود این بزرگان پرورش پیدا کردهاند و از دل همان فرهنگ برنیامده باشد، دچار چیزی میشود که ما اسمش را «ژورنالیسم ادبی» میگذاریم. چیزی که در این چند دهه اخیر متأسفانه با آن درگیر بودیم و نتوانستیم گاهی حق مطلب را ادا نکردیم. من همیشه احساس میکنم که خاقانی خیلی شانس آورده. شاعری بوده که فهمیدن سخن او دشوار است؛ اگر مثل سعدی یا بعضی شاعران دیگر بود که برخی توهّم فهمیدن سخنان او را پیدا میکردند، به نظر میرسد که بر او همان میرفت که بر بعضی از بزرگان ما در این چند دهه رفت که حکایتش باید در وقت دیگری مطرح شود.
به هر حال، تلاشهای جدی جناب استاد ماهیار را باید پاس داشت و آرزو میکنیم که ایشان به افاضاتشان همچنان ادامه بدهند و ما همچنان بهرهمند باشیم از آثار ایشان. ما را ببخشید که وقت شما را گرفتیم.”
سپس پیام های ویدئویی دکتر حسن انوری و دکتر حکیمه دبیران پخش شد.
متن پیام ویدئویی دکتر حسن انوری:
درباره دکتر عباس ماهیار باید بگویم که من از سالها پیش وقتی که در دانشگاه تبریز در دانشکده ادبیات درس میخواندم دکتر ماهیار را میشناختم. بعدها ایشان به غرب ایران منتقل شدند و بعد به تهران آمدند و دکترا گرفتند و یکی از بهترین فارغالتحصیلان دوره دکتری دانشگاه تهران هستند.به ویژه تخصص ایشان در خاقانی محل اشاره است به این معنا که ایشان قسمتی از عمر خود را صرف تحقیق در آثار شاعر نامدار ایران خاقانی شروانی کرده اند به خصوص در سالهای اخیر پنج دفتر درباره خاقانی نشر دادهاند که از منابع مهم خاقانیشناسی به شمار میرود.
من در نوشتن مدخل خیام در دایره المعارف بزرگ اسلامی از آثار ایشان فراوان استفاده کردهام. امیدوارم که خداوند تبارک و تعالی به ایشان عمر طولانی عطا فرماید و دانشجویان و مردم ایران از فضایل و فضیلت او بهرهمند شوند.
والسلام”
متن پیام ویدئویی خانم دکتر حکیمه دبیران :
” به نام آنکه جان را فکرت آموخت
چراغ دل به نور جان برافروخت
آشنایی من با آقای دکتر ماهیار غیر از دوره تحصیلات تکمیلی که در دانشکده ادبیات دانشگاه تهران بودیم، همکاری در فرهنگستان زبان ایران طی سالهای ۵۲ تا ۵۷ بود که بعد هم همین فرهنگستان در پژوهشگاه علوم انسانی که امروز هست ادغام شد، مدتها در همانجا بودیم.
انتقال به دانشگاه تربیت معلم باز باب دیگری در همکاری ما با آقای دکتر ماهیار را باز کرد. آقای دکتر ماهیار هم در دوره دانشجوییشان و هم در پژوهشهایی که در که در فرهنگستان داشتند هم در کار تدریس که در دانشگاه تربیت معلم دارند با دقت و تعمق در مطالب، کتابها و مقالات خودشان را پدید میآوردند و اگر کار تحقیقی از ایشان مانده است نشانه عشق و علاقه و جست و جوی بسیار در کتابخانهها و کتابهای مختلف است. کتاب مرجعشناسی ادبی که ایشان تألیف کردند یکی از مراجع و منابع اصلی این درس برای دانشجویان رشته زبان و ادبیات فارسی است. نشان میدهد که جست و جوی بسیار در کتابها و کتابخانهها کردند. این کتاب را با دقت و درایت و سلیقه خوبی آماده کردند. چون بخشبندیهای این [اثر] خودش میتواند مفید باشد و سرمشق برای کسانی که باز میخواهند کاری در مرجعشناسی داشته باشند.
غیر از این تحقیقات گسترده ایشان هست در خاقانیشناسی که چندی پیش هم شورای بررسی متون زبان و ادب فارسی که مستقر در پژوهشگاه علوم انسانی و مطالعات فرهنگی هست بزرگداشتی برای آقای دکتر ماهیار برگزار کردند که قدردانی از تحقیقات ایشان در زمینه خاقانی شناسی باشد. خب اینها را کسانی که اهل فن هستند بررسی میکنند. به خصوص پس از بررسیها به این نتیجه رسیدند که باید برای جناب آقای دکتر ماهیار همچین جلسهای برگزار شود. جلسه خوبی برگزار شد. این کتابها را خب همه میدانیم که خاقانی احاطهای به علوم مختلف داشته است به کسی هم که تحقیق میکند باید در زمینههای مختلف بتواند به نکتههایی دقت کند و نظر بدهد و در کتابش وارد کند. از جمله کارهای ایشان چند جلد شرح بر اشعار خاقانی است که نوشتند. همه آنها قابل استفاده است و کسی که میخواهد از این ها استفاده کند باید مطمئن باشد که آقای دکتر ماهیار بدون دقت و بدون مطالعه حرفی را نمیزند و کاری ارائه نمیدهد از این جهت من هم که سالها با ایشان کار کردم خیالم راحت است که کار آقای دکتر ماهیار بر اساس تعمق در منابع مختلف بوده و نوشته ایشان برای من سند است و همیشه با طیب خاطر از آنها استفاده میکنم.»
و سپس دکتر عبدالحسین فرزاد شرح مبسوطی داد از شیوه تدریس دکتر ماهیار و خاطراتی را که از ایشان داشت بازگو کرد.
و دکتر حاجیان نژاد از نقش دکتر ماهیار در تربیت دانشجویان آن روز که شماری از آنان استادان امروزی هستند روایت کرد.
در پایان کیک تولد استاد بریده شد و دکتر ماهیار با دانشجویان دیروز خود و جمع حاضر سخن گفت:
« من دیگر زبانم بسته شد. آنقدر از من گفتید که خیال کردم کس دیگری را میستایید. بابا من همان ماهیارم. در سر کلاسها حاضر میشوم، تا میتوانم با بچهها حرف میزنم و این حرف زدنها هم ثمره داده است. ببینید مثلاً در یک بیت از شعر خاقانی که اغلب شماها میشناسید، میگوید که:
بیصرفه در تنور کن آن زرّ صرف را
کو شعلهها به صرفه و عوّا برافکند
ظرایفی که در این بیت هست، به غیر از آن مفردات و ترکیباتش هست. خب «بیصرفه» را میدانیم.
«در تنور کن آن زر صرف را». «زر صرف» را نسل جوان نمیدانند. زر صرف در ولایت ما که انگور زیاد است، خوشههای انگور را دو وجب از سال جدید رد میکنند، هرس میکنند. آن هرسشدهها را میآوردند انبار میکردند و اینها را زمستانها در تنور میسوزاندند. ببینید شاخههای مو وقتی که میسوزند آن شکلی که پدید میآورد، برای خاقانی عزیز است:
دلم مرگ پسر عم سوخت و بر جانم زد آن آتش که هیمهش عرق شریان گشت و دودش روح حیوانی
هر یک از اینها گرفتاریهای خاص دارند. من الآن نمیخواهم اینجا درس بدهم. من دلم میخواهد که با دانشجویان باشم. در پیش علما، در پیش دوستان عزیز این حرف زدن برای من خیلی سخت است و شرمندهام. من در حضور آقای دکتر شفیعی کدکنی، دکتر حسن انوری، دکتر محمود عابدی و دکتر محمدرضا ترکی و دکتر سعید حمیدیان و دیگران و دیگران که یادشان همیشه برایم عزیز است، نمیتوانم حرف بزنم. من دلم میخواهد که از این بچههای دانشجو باشند با هم بنشینیم حرف بزنیم. من بگویم برای این که بپرسم از بچهها که : «چرا گفته: کو شعلهها به صرفه و عوّا برافکند». چون در نجوم در صورتهای شمالی حیّه و حوّا هم هست. با وزن هم درست درمیآید. «کو شعلهها به صرفه و عوّا برافکند». چرا گفته «صرفه و عوّا»؟ برای ما این ظرایف مقولات را با بچهها مطرح میکنیم که شاعر چیزی میدانسته گفته: «صرفه و عوّا». من نمیخواهم وقتتان را زیاد بگیریم. برای پیدا کردن معنی این بیت اولاً باید منازل قمر را بدانید. ثانیاً بدانیم که منزل صرفه و عوّا، منزل دوازدهم و سیزدهم از منازل قمر است. ثالثاً طلوع و سقوط اینها را بدانیم که طلوع صرفه و عوّا در شهریور است. سقوطشان در اسفند است. بنابراین وقتی بیستوهشت منزل داریم و چهارده تای آنها بالا و چهارده تای آنها زیر است. شهریور که طلوع کرد، در آخر آذر و دی میرسید به وسط السماء؛ بالای سرمان. من میخواهم به بچه این را تفهیم کنم که خاقانی این را میدانسته است و هزاران شعر دیگر.
منبع: مجله بخارا