میراث مکتوب- دکتر محمدجعفر یاحقی، عضو پیوسته فرهنگستان زبان و ادب فارسی و مدیر قطب علمی فردوسیشناسی دانشگاه فردوسی مشهد، از جمله دوستان و همکاران استاد رضا انزابینژاد هستند که در پی فقدان آن روانشاد گفت و گوی مختصر تلفنی با ایشان انجام دادیم. متن سخنان دکتر یاحقی را در زیر می خوانید:
متأسفانه استاد دکتر انزابی نژاد از میان ما رفت و ما وجود نازنینی را از دست دادیم. دکتر انزابی نژاد فردی دانشمند و آزاده بود. من به ویژه بر آزادگی او تأکید می کنم چون گمان می کنم این صفت مغتنم است و به دانشجویان و نسل بعد منتقل می شود؛ دانشجویان از معلمان خود الگو می گیرند و داشتن چنین صفاتی باعث سرفرازی است. دکتر انزابی اهل آذربایجان بود ولی با خراسانی ها وصلت کرده بود. خود او می گفت: «گمان می کردم که همسرم را به آذربایجان خواهم برد اما خراسان مرا به خود کشاند». هر چند خراسان را دوست داشت و در جوانی خود هم در آموزش و پرورش گناباد و نیشابور خدمت کرده بود، امّا گاه گمان می کردم که او را در خراسان غربت گرفته است.
وفاداری به اصول خانوادگی و همسر، ویژگی مهم دیگری بود که در دکتر انزابی وجود داشت. همسر او ۳- ۴ سال در بستر بیماری بود و من شاهد بودم که دکتر انزابی نژاد به تن خویش از او پرستاری می کرد و تعلق خاطر خاصی به این خدمتگزاری داشت. وابستگی عاطفی و انسانی خاص او به همسرش برای من بسیار باارزش بود. متأسفانه همسر او سه سال پیش از دنیا رفت و به گمان من یکی از دلایل بیماری ایشان فقدان همسرش بود.
دربارۀ مناقب معلمی دکتر انزابی باید این را بگویم که من با او از طریق قلم آشنا شدم. مقالاتی را که در دانشکدۀ ادبیات تبریز به چاپ می رساند، می خواندم. در سال ۶۱- ۶۲ مقاله ای به خط او برای چاپ در نشریه دانشکده ادبیات مشهد به دست من رسید که داستان های ملانصرالدین را از ترکی ترجمه کرده بود. با خواندن این نوشته ها من شیفته قلم او شدم و شیفته درایت و فهمش. چند سال بعد که با درخواست انتقالی ایشان به دانشگاه مشهد موافقت کردیم و من اصرار بر آمدنش کردم به خوبی دریافتم که دربارۀ او اشتباه نکرده ام. دکتر انزابی در کار معلمی موفق بود؛ متن ها را خوب می شناخت. کتاب الرائد را به فارسی ترجمه کرده بود که بارها تجدید چاپ شد. فرهنگ عامیانه معاصر را فراهم کرد که کتاب خوب و کاربردی است. ایشان حدود ۵- ۶ سال عضو قطب علمی فردوسی شناسی بود. همیشه در جلسات گره گشایی می کرد و علاقه خود را به پیشرفت کارهای علمی در دانشگاه نشان می داد. رساله های خوبی راهنمایی کرد. دانشجویان بسیاری زیرِ دست او بزرگ شدند و به کمال رسیدند که خود آن ها نیز منشأ خدمات خواهند بود.
دکتر انزابی نژاد حدود ۲- ۳ سالی بود که تقریبا بیکار شد. آلزایمر سختی به سراغش آمد. دوستانش را نمی شناخت؛ فقط در خانه بود و از این بابت رنج بسیار می برد. در سال های اخیر به فکر افتادیم که از او تجلیل کنیم. در سال ۱۳۸۹ مجموعه مقالات «چون من در این دیار» که شامل مطالب و نوشته های بسیار وزین و خوبی از دوستداران دکتر انزابی است، فراهم شد. یکی از آخرین دفعاتی که به دانشگاه آمد حضور در مجلس بزرگداشت خودش بود که به دلیل بیماری قادر به صحبت هم نبود. به هر حال بسیار خوشحال هستیم که توانستیم در زمان حیات او برایش مراسم بزرگداشتی برگزار کنیم. دکتر انزابی نژاد کسی است که فقدانش برای جامعه علمی کشور بسیار بزرگ و غیرقابل جبران خواهد بود. روحش قرین رحمت.
متأسفانه استاد دکتر انزابی نژاد از میان ما رفت و ما وجود نازنینی را از دست دادیم. دکتر انزابی نژاد فردی دانشمند و آزاده بود. من به ویژه بر آزادگی او تأکید می کنم چون گمان می کنم این صفت مغتنم است و به دانشجویان و نسل بعد منتقل می شود؛ دانشجویان از معلمان خود الگو می گیرند و داشتن چنین صفاتی باعث سرفرازی است. دکتر انزابی اهل آذربایجان بود ولی با خراسانی ها وصلت کرده بود. خود او می گفت: «گمان می کردم که همسرم را به آذربایجان خواهم برد اما خراسان مرا به خود کشاند». هر چند خراسان را دوست داشت و در جوانی خود هم در آموزش و پرورش گناباد و نیشابور خدمت کرده بود، امّا گاه گمان می کردم که او را در خراسان غربت گرفته است.
وفاداری به اصول خانوادگی و همسر، ویژگی مهم دیگری بود که در دکتر انزابی وجود داشت. همسر او ۳- ۴ سال در بستر بیماری بود و من شاهد بودم که دکتر انزابی نژاد به تن خویش از او پرستاری می کرد و تعلق خاطر خاصی به این خدمتگزاری داشت. وابستگی عاطفی و انسانی خاص او به همسرش برای من بسیار باارزش بود. متأسفانه همسر او سه سال پیش از دنیا رفت و به گمان من یکی از دلایل بیماری ایشان فقدان همسرش بود.
دربارۀ مناقب معلمی دکتر انزابی باید این را بگویم که من با او از طریق قلم آشنا شدم. مقالاتی را که در دانشکدۀ ادبیات تبریز به چاپ می رساند، می خواندم. در سال ۶۱- ۶۲ مقاله ای به خط او برای چاپ در نشریه دانشکده ادبیات مشهد به دست من رسید که داستان های ملانصرالدین را از ترکی ترجمه کرده بود. با خواندن این نوشته ها من شیفته قلم او شدم و شیفته درایت و فهمش. چند سال بعد که با درخواست انتقالی ایشان به دانشگاه مشهد موافقت کردیم و من اصرار بر آمدنش کردم به خوبی دریافتم که دربارۀ او اشتباه نکرده ام. دکتر انزابی در کار معلمی موفق بود؛ متن ها را خوب می شناخت. کتاب الرائد را به فارسی ترجمه کرده بود که بارها تجدید چاپ شد. فرهنگ عامیانه معاصر را فراهم کرد که کتاب خوب و کاربردی است. ایشان حدود ۵- ۶ سال عضو قطب علمی فردوسی شناسی بود. همیشه در جلسات گره گشایی می کرد و علاقه خود را به پیشرفت کارهای علمی در دانشگاه نشان می داد. رساله های خوبی راهنمایی کرد. دانشجویان بسیاری زیرِ دست او بزرگ شدند و به کمال رسیدند که خود آن ها نیز منشأ خدمات خواهند بود.
دکتر انزابی نژاد حدود ۲- ۳ سالی بود که تقریبا بیکار شد. آلزایمر سختی به سراغش آمد. دوستانش را نمی شناخت؛ فقط در خانه بود و از این بابت رنج بسیار می برد. در سال های اخیر به فکر افتادیم که از او تجلیل کنیم. در سال ۱۳۸۹ مجموعه مقالات «چون من در این دیار» که شامل مطالب و نوشته های بسیار وزین و خوبی از دوستداران دکتر انزابی است، فراهم شد. یکی از آخرین دفعاتی که به دانشگاه آمد حضور در مجلس بزرگداشت خودش بود که به دلیل بیماری قادر به صحبت هم نبود. به هر حال بسیار خوشحال هستیم که توانستیم در زمان حیات او برایش مراسم بزرگداشتی برگزار کنیم. دکتر انزابی نژاد کسی است که فقدانش برای جامعه علمی کشور بسیار بزرگ و غیرقابل جبران خواهد بود. روحش قرین رحمت.
تهیه گزارش از سهیلا یوسفی