میراث مکتوب- جامی از شاعران و نویسندگانی است که آثار زیادی از او به جا مانده است. او به نظیرهگویی خمسهی نظامی پرداخته و بهارستانی بهسان گلستان سعدی تصنیف کرده است. نفحاتالانس جامی تذکرهای است که تذکرهالاولیای عطار را فرایاد میآورد. در قصیده و غزل و سایر اصناف، سخن گفته است و برخی او را خاتمالشعرا نامیدهاند. آثار جامی متنوع است و تکوین سرودهها و نوشتههای او از منظر نظریههای ادبی به بررسی نیاز دارد. این مقاله بر آن است با رویکرد ژانرشناسی ادبی، چرایی توجه جامی به گونههای گوناگون سخن را بکاود و پاسخی بدان پیشنهاد کند.
مقدّمه
نورالدین عبدالرحمن جامی در ۲۳ شعبان ۸۱۷ ه. ق/ هفتم نوامبر ۱۴۱۴ م. به دنیا آمده و به تاریخ ۱۸ محرم ۸۹۸ ه.ق / نهم نوامبر ۱۴۹۲م. در هرات بدرود زندگانی گفته است (رک: آربری ۱۳۷۱: ۳۸۷ نیز اته، ۱۳۵۶: ۱۸۹). جامی در فضل و شمار آثار علمی و ادبی، در روزگار خود بیهمتا بود. حجم آثار وی در زمینهی شعر صوفیانه و دیگر موضوعات مرسوم، درخور توجه است (شفیعی کدکنی ۱۳۷۸: ۱۷ و ۱۸). آثار او را از جنبهی انواع ادبی و قالبها و موضوعات میتوان بررسی و ویژگیهای برجستهی هرکدام را بازنمود کرد و به نقش جامی در تحول و تکامل ژانرها پی برد.
این جستار بر آن است به این پرسش پاسخ دهد که چرا جامی به آثار پیشینیان توجه خاصی کرده و به کدام آثار برجسته و ژانرهای سخن علاقه نشان داده و ایجادیات و نوآوریهای او در سیر تکاملی انواع سخن چه کارکردی داشته است؟
دیدگاههای منتقدان و ادبپژوهان در باب جامی و آثار وی در تعارض شدید است و اگر با مناط ِنظام انواع ادبی به تحلیل آثار او بپردازیم، چه بسا نتایج دیگری بتوان به دست آورد و تا حدودی با اعتبار بخشیدن به شاخهی مطالعات ادبی بر بنیاد گونهشناسی سخن، به داوریهای ادبی و تاریخنگاری تبیینی و توصیفی،دقت ببیشتری افزود. در این جستار بر پایهی آرای منتقدان و تاریخ ادبنویسان، تنها به مواردی از توصیفات آثار جامی اشاره میشود که از منظر تحول گونهشناسی ارزشمند است و میتواند جایگاه شاعری و نقش شاعر را در تثبیت و تقوییت و ارتقای ژانرهای ممتاز در سنّت فرهنگی و ادبی ایران آن روزگاران، نشان دهد.
مبانی نظری بحث
انواع ادبی یکی از شعبهها و مباحث مهم نظریهی ادبیات است و موضوع اصلی آن طبقهبندی آثار ادبی از نظر ماده و صورت در گروههای محدود و مشخص است (شمیسا، ۱۳۸۶: ۱۷). انواع ادبی نظامی است بین نقد ادبی و سبکشناسی و تاریخ ادبیات و از این روی بسیاری از مسائل غامض این رشتههای ادبی در انواع ادبی هم قابل بحث و فحص است (همان: ۳۰). حتی میتوان ادعا کرد نقد ادبی به مطالعات انواع ادبی بازبسته است و «بوطیقا باید با مطالعهی نوع ادبی آغاز کند» (تودروف، ۱۳۷۷: ۱۵۵).«شناخت آثار ادبی از راه بررسی انواعِ ادب، این نتیجه را دارد که ما ضمن آن با عناصر و عواملی در تکوین و ساختار نوع ادب آشنا میشویم که بهطور معمول بهچشم نخورده و پوشیده عمل میکنند. دانستن اینکه چه عوامل و ریزه کاری هایی در تشکیل و تغییر انواع نقش دارند، بر خرسندی و لذتی که از خواندن (یا شنیدن) حاصل میشود، میافزاید.(عبادیان:۱۶-۱۷:۱۳۷۹).
در هر دورهای یک قالب مسلّط میشود و قوالب دیگر در درجات بعدی قرار میگیرند که میتوان برای هر دوره به یک سلسله مراتب نوعی (generic hierarchy) قائل شد. گاهی به جای این اصطلاح، از طیف نوعی (Generic spectrum) استفاده میشود؛ به این معنی که یک نوع در مرکز است و انواع دیگر در طیف آن قرار میگیرند (رک: شمیسا، ۱۳۸۶ : ۲۰). از این منظر میتوان فیالمثل به شکلگیری آثار تقلیدی و در کانون قرار گرفتن نمونهی اصلی و نقش تثبیتکنندگی و قوامبخشی آثار بعدی در حیات ادبی گونهی خاص سخن دلالت یافت؛ نیز اینکه با ظهور نویسندگان و شاعران بزرگ، مفهوم نوع ادبی دچار چه تحولاتی میگردد و قدرت نوآوری و خلاقیت شاعران و نویسندگان بعدی از بوتهی چه آزمون مهم تاریخی و فرهنگی باید سربلند بیرون بیاید؛ همچنین حلقهی واسطه بودن آن هنرمندان برای شکلگیری انواع تازه، نباید نادیده انگاشته شود. شاید از همین منظر بوده است دیدگاهی که جامی را در کنار بابافغانی، از شاعران دورهی تحول میداند که هردو در دورهی تحول سبک عراقی به سبک هندی قرار گرفتهاند و از این رو نشانههایی از سبک جدید را بازنمایی میکنند (همان: ۱۵۰ و ۱۵۱).
در بحث تطور انواع، سخن سراجالدین علیخان آرزو در باب شاعران غزلسرا تا زمان جامی، حائز اهمیت است:
تفصیل اجمال طرز غزل آن است که قدما را در غزل طرزی بود بسیار ساده. چون نوبت به کمالالدین اسمعیل رسید او رنگی دیگر داد. بعد از او شیخ سعدی و خواجو نمک دیگر ریختند. پس امیرخسرو و خواجو حسن دهلوی حرف را شورانگیز ساختند. بعد ایشان، سلمان ساوجی که درواقع مُتتبّع طرز ایشان است سخن را شیرینمذاق گردانید. پس شمسالدین حافظ شیرازی کلام را چاشنی دیگر بخشید و می و میخانهی معنی را رواج و رونق دیگر حاصل گردید. از آن باز ملا جامی به طرز علی حده قیامتانگیز این کارخانه شد و در همان ایام فغانی به نغمهپردازی در آمد… (آرزو، ۱۳۸۵: ۱۱۹۲)
شاید توجه هنرمندی فیالمثل جامی به انواع خاص سخن، به این معنا باشد که همان انواع در کانون توجه بوده، یا اینکه جامی در آنها تغییراتی داده است. آیا نمیتوان نتیجه گرفت که مثلاً جامی در مثنوی سلامان و ابسال و حتی یوسف و زلیخا به «تجدید حیات» (رک: شمیسا، ۱۳۸۵ : ۲۳) این قصهها در ادبیات و بازآفرینی آنها دست زده است یا حکمی «در باره هنر خودش و غالبا هنر به طور عام» (دوبرو۱۹:۱۳۹۵)صادر کرده است. باختین نوشته است: «نظریهی ادبی واقعی دربارهی ژانرهای ادبی، شاید بیش از جامعهشناسی ژانر نباشد» (احمدی، ۱۳۷۰: ۲۴). از نظر او «تکامل ژانرها همان قدر به گونههای اجتماعی، تاریخی وابستهاند که به دگرگونی شکل» (همان: ۵۱).
آثار برجستهی جامی
پس از اشارهای گذرا به رویکرد بحث، برای پرهیز از اطناب در این بخش به توصیف و تحلیل سه اثر از آثار جامی از دیدگاه منتقدان و ادبپژوهان میپردازیم، تا جهاتِ نوآوری و نقش وی در تکامل گونههای ادب پارسی نموده شود.
سلامان و ابسال: یکی از بهترین آثار جامی است. (رک: شفیعی کدکنی، ۱۳۷۸: ۱۹). او در این منظومه، تمثیلی فلسفی را که هیچ یک از شاعران پیشین بدان نپرداخته بودند، برگرفت و بسرود (آربری، ۱۳۷۱: ۴۰۰). این داستان رمزی، «بر وزن مثنوی ملای روم سروده شده است و شاعر طی آن قصهای فلسفی را که از سلسلهی کتب هرمسی بوده است و ظاهراً از روی یک ترجمهی منسوب به حنین بن اسحق، به نظم فارسی در آورده است. بین این روایت و آنچه حنین گفته است، البته تفاوت هست. چنانکه سلامان و ابسال منسوب به ابن سینا نیز با این هر دو تفاوت دارد. در داستان جامی، سلامان کنایه[= رمز] است از روح و نفس ناطقه که مبتلای تن شده است. و رهایی او از این دام ِ تعلّق، بدان بسته است که تن نابود شود و از میان برود. جامی در نظم این داستان به شیوهی مثنوی جلالالدین سخن رانده و قصه در قصه آورده است؛ با آن که اطناب در جزئیات و آوردن قصهها و تمثیلات گونهگون در طی حکایت تا حدی آن را ملالانگیز کرده است، داستان خالی از لطف و عمق نیست […] از یک نظر این اثر کوچک را شاید بتوان عمیقترین اثر او دانست» (زرینکوب، ۱۳۷۴: ۲۹۴). جامی «در خردنامه و سلامان و ابسال کاملاً نوآور است» (مهاجری، ۱۳۷۶: ۲۸). هرمان اته سلامان و ابسال را از زمرهی اشعار عرفانی میداند که سبک آنها داستان و مجاز و استعارهنویسی است (رک: اته، ۱۳۵۶: ۱۸۱).
با بررسی دیدگاهها شاید بشود گفت: نوع ادبی در این اثر محمل بیان اندیشهی عرفانی است و از این منظر نوع ادبی در درون خود غایتمند است: غایت همانا تبدیل گزارههای علم و عرفان به گزارههای مندرج در نظام ادبی ِ نوع است. با عطف به دیدگاه استاد زرینکوب، نتیجه آن خواهد بود که نظمِ درونی نوع ادبی از اهمیت بیشتری برخوردار است تا انگاره تقلیدی که محققان از آن سخن گفتهاند.
یوسف و زلیخا: از مثنویهای ارزشمند و از بهترین آثار جامی است (رک: شفیعی کدکنی، ۱۳۷۸: ۱۹). این منظومه براساس داستان یوسف و زلیخا […] به روایت قرآن کریم است. مضمونی خیالانگیز که مطلوب داستانسرایان ایرانی بود و جامی آن را به مضمون عرفانی بدل میکند (آربری، ۱۳۷۱: ۴۰۱). «در این اثر خصوصیات درام دیده میشود» (فرشیدورد، ۱۳۶۳: ۶۵؛ نیز رک: رزمجو، ۱۳۸۵: ۶۹). «بیان شاعر در شرح عشق و وصف دلدادگی زلیخا نسبت به یوسف، بیانی غنایی و عاشقانه، همراه با تعابیر عرفانی است. جامی از توصیف حسن صوری یوسف، زلیخا […] به شرح و تبیین اندیشههای عارفانهی خود از جمله وحدت وجود توجه دارد. احاطهی وسیع جامی به معارف قرآنی، حدیث، لغت، تاریخ، انواع فنون ادبی نظم و نثر، نجوم، عرفان و شاخههای دیگر علوم ادبی، کلام او را از حیث کاربرد کلمات، ترکیبات، مضامین و معانی در بین مقلّدانش مزیت بخشیده است. به دلیل اهمیت خاص این مثنوی از جهات گوناگون، توجه شاعران و نویسندگان بسیاری بعد از جامی به این اثر جلب شده است و اغلب کسانی که پس از وی به خلق آثار منظوم و منثوری در این موضوع پرداختهاند، کم و بیش از این اثر، تأثیر پذیرفتهاند» (نیکوبخت، ۱۳۷۷ : ۳۱). شاید بتوان گفت یوسف و زلیخای جامی در بین بیش از بیست منظومه از یوسف و زلیخای منسوب به فردوسی در قرن چهارم تا یوسف و زلیخای خاوری شیرازی در قرن سیزدهم (رک: شیخ و دیگران ۱۳۹۳: ۲۷۰) از برجستهترین و معروفترین داستانهاست.
بهارستان: از بهترین آثار تقلیدی از گلستان سعدی و آکنده از دقائق حکمتآمیز نغز و حکایات کوتاه شیرین ِ پر مغز است (رزمجو، ۱۳۸۵: ۱۹۷)؛ در حالی که جامی با دقت از نثر موزون و مُقَفّای سعدی و جایجای آوردن اشعار تقلید میکند، درونمایهی کتابش با اثر سعدی متفاوت است؛ بهویژه در روضهی هفتم که خود گلچینی مختصرو جزئیاتی است از احوال شاعران ایرانی همراه با نقدهایی تند و گوشهدار (آربری، ۱۳۷۱: ۳۹۲). مهاجری مصححِ سلامان و ابسال، بهارستان را یکی از شکوفههای نادری می داند که در تجلّی سنن عاطفهی انسانی و انساندوستی ، نکات حکیمانه را در شکل حکایتهای لطیف و مطایبههای شیرین با لحنی شیوا و دلپذیر افاده کرده است؛ از این جهت بهارستان با مضامین شوقآور و حیاتی خود نه فقط در بین دوستداران و خوانندگان فارسیزبان شهرت و محبوبیت یافته، از مرزوبوم خلقهای ایرانینژاد فراتر رفته و به بسیاری از زبانهای شرقی و غربی از جمله: لاتین ، انگلیسی، آلمانی، فرانسوی، چکی، روسی، ترکی، ازبکی، آذربایجانی و غیره نیز ترجمه شده، در اقصای عالم انتشار یافته است. (رک: جامی، ۱۳۷۶: ۱۸).
از منظر تحول ژانری، کتاب بهارستان به سبب اشتمال بر دقایق و ظرایف و اجرا، از آثار قابل اعتنا در ادب فارسی تواند بود.
در باب سایر آثار ادبی جامی، پژوهشگران آرای گوناگون دارند و بیشتر بر تقلیدی بودن آن آثار و تتبع جامی در آثار و نوشتههای دیگران اشاره و از همین زاویه، پایگاه شاعری او را سنجیده و در باب آثارش داوری کردهاند؛ مثلاً: اینکه «شعر وی غالباً جز تقلید کلام استادان کهن چیزی نیست و بعضی بدخواهان وی را به سرقت اشعار قدما متهم کردهاند:
ای باد صبا بگو به جامی آن دزد سخنوران نامی
بردی اشعار کهنه و نو از سعدی و انوری و خسرو
اکنون که سرِحجاز داری وآهنگِ حجاز ساز داری
دیوان ظهیر فاریابی در کعبه بدزد اگر بیابی
این تهمت البته گزاف است؛ لیکن در حقیقت کلام ِ او از آن لطیفهای که شعر واقعی است، خالی است» (زرینکوب، ۱۳۷۴: ۲۹۲) و برخی برآنند که جامی در سرودن قصیده و غزل، شیوهی استادان گذشته را چون منوچهری، خاقانی، حافظ و دیگران تَتَبّع کرده است؛ با این همه اشعار پختهاش مؤید این نکته است که از سرچشمهی ذوق و ابتکار بهرهی کافی داشته است (وزینپور، ۱۳۶۹: ۶؛ نیز رک: رزمجو، ۱۳۸۵: ۴۵ و ۴۸ و ۴۹ و ۵۵). او را مشهورترین داستانسرای ایرانی بعد از شاعران قرنهای ششم و هفتم (رزمجو، ۱۳۸۵: ۱۴۵)، حتی با مبالغهای خاتمالشعرا دانستهاند.
در اینجا ناگزیر به طرح این ادعا و نقد آن میپردازیم تا دانسته شود با کدام محک و سنجه، چنین داوریها صورت گرفته و در پرتو کدام روش و رویکرد میتوان آن را بررسی کرد.
جامی و خاتمالشعرایی:
الف. دیدگاه موافقان
از نویسندگان غیر ایرانی تاریخ ادبیات فارسی، ادوارد براون گزارش میدهد که نویسندگان اروپایی جامی را آخرین شاعر بزرگ ایران دانستهاند (براون، ۱۳۶۹: ۴۰). آربری هم او را آخرین چهرهی برجستهی تاریخ ادبیات فارسی کلاسیک میشناسد (آربری، ۱۳۷۱: ۳۸۷) و مرگ جامی را نشانهی نقطهی اتمام عصر طلایی مینامد (همان: ۴۰۶). اته نیز بر آن است که دورهی کلاسیک شعر فارسی با ظهور و افول جامی به پایان رسیده است و بعد از او دورهی آیندگان مقلّد فرامیرسد (اته، ۱۳۵۶: ۱۸۰).
از پژوهشگران صاحبنام ایرانی، غلامحسین یوسفی، شعر جامی را سهل و روان و رسا میداند و مینویسد: «دو شرطِ لازم فصاحت و بلاغت که سخن را بیتکلّف و با رغبت دریابند و نیز خواننده و شنونده به آن جذب شود در اشعارجامی، محسوس است. از این رو مقام وی در آفاقِ شعر کهن فارسی و انواع رایج در آن به درجهای است که او را بهحق، خاتمالشعرا نامیدهاند» (یوسفی، ۱۳۷۴: ۲۷۸) سیروس شمیسا ضمن آنکه نوشته است بر من روشن نیست چه کسی او را خاتمالشعرا خوانده است، به شعری از شیری سیالکوتی در جواب غزالی مشهدی که قطعهای در ستایش خود گفته بود، اشاره میکند:
سعدی نهاد کاخ سخن را بنا ولی جامی به یمنِ همت عالی تمام کرد
در فنِ شعر اگر چه غزالی است بینظیر در سلک اولیا نتواند مقام کرد
و بر این باور است که به دلیل ایفای نقشی که جامی در تحول سبک از عراقی به هندی داشته، او را خاتمالشعرای سبک عراقی گفتهاند (شمیسا، ۱۳۸۶، ب: ۱۵۰ و ۱۵۱)؛ یعنی به خاتمالشعرا بودن جامی در حیطهی سبک عراقی تصریح کرده است.
مقصود از «تمام کردن» نوع سخن و با تعبیر مجازی، بنای سخن در شعر سیالکوتی چیست؟
سعدی نهاد کاخ سخن را بنا ولی جامی به یمن همت عالی تمام کرد
آیا گونههای سخن در مقطعی و در مرحلهای به اوج و سپس به ایستایی میرسند و ناگزیر به تحول و تبدل و دگردیسی نیازمندند؟
رضازادهی شفق به سبب باریکاندیشی و نازککاریها، بیان استعاری و تأثیر افکار و اشعار جامی در شعر شعرای سبک هندی، او را بنیانگذار سبک هندی معرفی کرده است (رک: رضازادهی شفق، بیتا: ۵۳۳).
آرزو در مقایسهی جامی با بابافغانی و جایگاه والای شاعری او، بیآن که به خاتمالشعرا بودن اشاره کند، مینویسد: «شیخ حزین […] بابا را به جمیع شعرا تفوّق و تقدم میدهد و ملا جامی را در جنب او بیاعتبار میداند؛ اما انصاف آن است که فغانی شیوهی غزل را خوب ورزیده است و اکثر صاحبتلاشان ایران خصوصاً عراق و هند و فارس مثل شهیدی و لسانی و شریف و محتشم و وحشی و میلی و عرفی و فیضی و غیرهم، مُتَتَبع او گشتهاند؛ اما در دیگر اقسام سخن شعر گفتن مثل ملا جامی، مقدور هزار فغانی نیست» (آرزو ۱۳۸۳: ۱۱۹۱).
ب. دیدگاه مخالفان
زرینکوب شعر جامی را بدون شور و هیجان میداند و مینویسد: شاعری او یک نیاز درونی و یک حاجت روحانی نبود، نوعی تفنّن و تمرین طالبعلمانه بود. محرک وی درد و شوری نبود که با طوفان و جهش الهام بیرون بریزد و به شعر تبدیل شود. فکر طبعآزمایی و قدرتنمایی مُلایی بود که در قلمرو شعر نیز مثل قلمرو علم نمیخواست هیچکس را از خود برتر ببیند؛ از این روست که شعر وی غالباً جز تقلید کلام استادان کهن چیزی نشد (زرینکوب، ۱۳۷۴: ۲۹۲). فرشیدورد جامی را پس از حافظ در زمرهی شاعران خوب درجهی دو میداند (فرشیدورد ۱۳۶۳: ۱۸۵). شفیعی کدکنی با ردِ خاتمالشعرایی جامی، به اسباب و دواعی این امر پرداخته است:
آنان که جامی را آخرین حلقهی زنجیرهی شعر فارسی و خاتمالشعرا نامیدهاند، مرتکب اشتباه بزرگی شدهاند. شاید درست این باشد که چنین عباراتی را برای حافظ به کار ببریم؛ زیرا پس از حافظ، هیچ شاعری پدید نیامد که بتواند در سطح او یا در سطح همترازان او چون فردوسی، مولوی و خیام قرار گیرد؛ اما مسلماً شاعران بسیاری داشتهایم که بزرگتر از جامی بودهاند؛ با هر معیاری که به کار ببریم، صائب بسیار بزرگتر از جامی است و در روزگار ما بهار و به احتمال برخی از شاعران معاصر نیز به هیچ رو مقامی فروتر از جامی ندارند. دانسته نیست که چه کسی نخست این نظر را مطرح کرد- هر که بوده، تا آنجا که تماس مستقیم با تاریخ شعر فارسی مطرح است- ناآگاه یا دارای اطلاعاتی ناقص بوده و گفتهی او بیشتر بر سخنان تذکرهنویسان استوار بوده که برخیشان، شعر دورهی صفوی را نکوهیدهاند[…] به احتمال علت دیگر این اشتباه صرفاً حجم کلانی آثار جامی است (شفیعی کدکنی ۱۳۷۸ :۱۲؛ نیز رک: سجادی، ۱۳۷۸: ۵- ۹).
شمیسا در سنجش قدرت تخییل شاعرانی مثل مولانا و ملا جامی مینویسد: «کسانی چون مولانا صادقانه از دنیای خود محاکات کردهاند؛ حال آن که بسیاری (حتی بزرگانی چون جامی) از اشعار و مباحث عرفانی مطرح شده، محاکات کردهاند و لذا در آثار ایشان ذوق و نمک و اصالتی نیست» (شمیسا، ۱۳۸۵: ۶۴). «تا چندی پیش جامی را آخرین شاعر بزرگ ایران میدانستند و به شعر سبک هندی وقعی نمینهادند و امروز دیدگاههای دیگری مطرح است» (همان : ۲۳۷). بهار در همین باب گفته است:
بهارا همتی جو اختلاطی کن به شعر نو که رنجیدم ز شعر انوری و عرفی و جامی
مکرر گر همه قند است خاطر را کند رنجه ز بادامم بدآید بس که خواندم چشم بادامی
(ملکالشعرا، ۱۳۴۵: ۵۰۱)
تحلیل دیدگاهها و نتایج
به نظر میرسد محققان در تحلیل و نقد آثار، بیشتر به قلههای ادب و برجستهترین آثار توجه داشته و به سیر شکلگیری انواع سخن و روند تکاملی و نقش هر یک از پدیدآورندگان و آثار اعتنای وافی نکردهاند. در داوری منتقدان کمتر به در هم تنیدگی مقولهی فرهنگ و ادبیات و رابطهی آن دو توجه شده است. گاه در کنار موازین و معیارهای استوار و استدلالهای علمی روشمند، احساسات محققان و دلبستگی آنان در بررسی آثار به نوعی بروز و ظهور یافته است. نگرش تذکرهنویسان و تاریخ ادبنویسان نیز بر آرای منتقدان بیتأثیر نبوده است.
اگر در پژوهشهای ادبی به نظام انواع ادبی و کارکرد و تطوّر آن توجه نشود، امکان دارد داوریها و قضاوتها، هماره استحکام نداشته باشد و بتوان در آن چند و چون کرد یا بر ارزشگذاریها خرده گرفت.
کارکرد انواع، تثبیت، قوامبخشی، ارتقا و ترویج و نشر گونههای غالب سخن و تمایزبخشی بین انواع ادبی است. از این منظر تقلید در گونهها، عمل لغوی نیست و امکان غالب شدن نوع خاصی را فراهم میکند و نیز مجال طرح نوآوریهای شاعر را در آن نوع فراهم میکند؛ چنانکه جامی در بهارستان)به تقلید از گلستان سعدی و پسینیان او در یوسف و زلیخا(به تقلید و تتبع از جامی) کردهاند.
میتوان چنین استدلال کردکه توجه جامی به مثنویهای نظامی و غزلهای حافظ، بدان سبب بوده است که این انواع در دورهی جامی و پیش از آن قدرت و قوت استعلایی داشته و با سنّت فرهنگی و زیست اجتماعی مردمان متناسب بوده؛ ضمن اینکه تحولات اجتماعی و فرهنگی یا کند بوده، یا اقتضای تغییر در نوع را نمیداده است. براساس سه اثر برجستهی جامی، به آسانی نمیتوان او را مقلد دانست و نوآوریهای او را نادیده انگاشت. جامی تاحدودی در سایر اصناف سخن، دگرگونی و تغییراتی داده یا زمینه را برای تغییرات بنیادین فراهمتر کرده است. یکی از کارکردهای نظیرهگوییهای جامی در توجه به آثار بزرگان ادب در این است که ژانرِخاصی تثبیت میشود و نوع ادبی کانونی شکل میگیرد که در کنار یا زیر هالهی حکایتهای دیگر به شکلگیری نوعی از حکایت و روایت مدد میرساند.
منابع
آربری، آرتور جان(۱۳۷۱). ادبیات کلاسیک فارسی. ترجمهی اسدالله آزاد. مشهد: معاونت فرهنگی آستان قدس رضوی.
آرزو، سراجالدین علی خان (۱۳۸۳- ۱۳۸۵). تذکرهی مجمعالنفایس. به تصحیح زیب النسا سلطانعلی، مهر نورمحمدخان، و محمد سرفراز ظفر، سه جلد. پاکستان: اسلامآباد، مرکز تحقیقات فارسی ایران و پاکستان.
اته، هرمان (۱۳۵۶). تاریخ ادبیات فارسی. ترجمهی رضازادهی شفق. تهران: بنگاه ترجمه و نشر کتاب، چ دوم.
احمدی، بابک (۱۳۷۰). ساختار و تأویل متن. دو جلد. تهران: مرکز.
براون، ادوارد(۱۳۶۹). تاریخ ادبیات ایران از صفویه تا عصر حاضر. ترجمهی بهرام مقدادی. تحشیه و تعلیق ضیاءالدین سجادی و عبدالحسین نوایی. تهران: مروارید.
بهار، محمدتقی (۱۳۴۵). دیوان اشعار. ج یک. تهران: امیرکبیر.
تودروف، تزوتان (۱۳۷۷). منطق گفتگویی میخائیل باختین. ترجمهی داریوش کریمی. تهران: مرکز.
جامی، نورالدین عبدالرحمن (۱۳۷۶). مثنوی سلامان و ابسال. تصحیح و تحقیق، توضیحات و تعلیقات: زهرا مهاجری، تهران: نی.
دوبرو، هِدِر(۱۳۹۵).ژانر( نوع ادبی).ترجمه فرزانه طاهری.تهران:نشر مرکز، چ دوم.
رزمجو، حسین ( ۱۳۸۵). انواع ادبی. چ پنجم، مشهد: دانشگاه فردوسی مشهد.
رضازادهی شفق، صادق (بیتا). تاریخ ادبیات ایران. شیراز: دانشگاه شیراز.
روشن، محمد (۱۳۷۳). سلامان و ابسال. نورالدین عبدالرحمن جامی. تهران: اساطیر.
زرینکوب، عبدالحسین (۱۳۷۴). با کاروان حله. ، چ نهم، ویرایش دوم، تهران: علمی
سجادی، علیمحمد (۱۳۷۸). «جامی فراز یا فرود». شناخت، بهار و تابستان، ش ۲۵، صص۹-۵.
شفیعی کدکنی، محمدرضا (۱۳۷۸). ادبیات فارسی از عصر جامی تا روزگار ما. ترجمهی حجتالله اصیل. تهران: نی.
شمیسا، سیروس (۱۳۸۶ الف). انواع ادبی. ویرایش چهارم، تهران: میترا.
———- (۱۳۸۶ ب). سیر غزل در شعر فارسی. ، چ هفتم، ویرایش دوم، تهران: علم.
———- ( ۱۳۸۵). نقد ادبی. تهران: میترا، ویرایش دوم .
شیخ، محمود و منصور نیکپناه و فاطمه قاسمیمنش(۱۳۹۳). «یوسف و زلیخا به روایتی دیگر(بررسی ساختار روایی یوسف و زلیخای خواجه مسعود قمی(قرن نهم) و خاوری شیرازی (قرن سیزدهم)». چکیدهی مقالههای نهمین همایش بین المللی انجمن ترویج زبان و ادب فارسی ایران. به کوشش ِ فرامرز آدینه. بجنورد: دانشگاه پیام نور خراسان شمالی.
صفا، ذبیح الله (۱۳۶۶). تاریخ ادبیات در ایران. ج چهارم ، چ چهارم، تهران: فردوس.
عبادیان، محمود(۱۳۷۹).انواع ادبی: شمهیی از سیر گونه های ادب در تاریخ ادبیات فارسی. تهران: حوزه هنری سازمان تبلیغات اسلامی.
فرشیدورد، خسرو (۱۳۶۳). دربارهی ادبیات و نقد ادبی. تهران: امیر کبیر.
نیکوبخت، ناصر (۱۳۷۷). مثنوی عاشقانه و عارفانهی یوسف و زلیخا. تهران: آوای نور.
وزینپور، نادر (۱۳۶۹). یوسف و زلیخا از هفت اورنگ جامی. چ ششم تهران: امیرکبیر.
یوسفی، غلامحسین (۱۳۷۴) . چشمهی روشن : دیداری با شاعران. چ ششم، تهران: علمی.
An Introduction to the Critique of Jami’s Works
from the Perspective of Literary Genres.
Dr. Ne’matullah Iranzadeh
Associate Professor of Persian Language and Literature, Allameh Tabataba’i University, Tehran, Iran
Abstract
Jami is one of the poets and writers who has left many works of his. He has imitated Nizami’s Khamsa (Quintet) and Saadi’s Golestan. Jami’s Nafahat al-Uns (Breaths of Fellowship) is the remembrance of Attar’s Tazkirat al-Awliyā (Biographies of the Saints). He has composed odes, lyrics and other kinds of poems, and some have called him Khatam o-Shu’ara (the Seal of the Poets). Jami’s works are diverse and a proper understanding of his poems and writings needs a special attention from the perspective of literary theories. To do so, the present study examines the diversity of Jami’s work in terms of genre studies.
Keywords: Abdolrahman Jami, Khatam al -Sho’ara, Literary Genres, Literary Theories, Persian Literature.
[۱] .دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه علّامهی طباطبائی، تهران، ایران/ iranzadeh@atu.ac.ir