کد خبر:35193
پ
زرقانی

جام می ‌و خون دل

متون با یکدیگر مکالمه دارند. کیمیای سعادت غزالی و دیوان حافظ را که هر کدام نماینده یک جهان‌نگری هستند می‌توان از منظر سه کلیدواژه «زهد، لذت و زیبایی» در یک گفتگو دید.

میراث مکتوب- متون با یکدیگر مکالمه دارند. ممکن است بین دو متن سال‌های زیادی فاصله بیفتد اما آنها در واکنش به یکدیگر نوشته شده باشند. اصطلاحاتی مثل تقلید، استقبال، جوابگویی، نظیره‌گویی، نقیضه و توارد در دنیای کلاسیک برای تعریف همین مکالمه متون وضع شده بودند. من در این نوشته دو متن را انتخاب کرده‌ام؛ یکی کیمیای سعادت غزالی و دیگری دیوان حافظ که هر کدام نماینده یک جهان‌نگری هستند. برای اولی استعاره «خون دل» و برای دومی استعاره «جام می» را انتخاب کردم و هر دو را از این بیت حافظ برگرفتم:
جام می ‌و خون دل هر یک به کسی دادند
در دایره قسمت اوضاع چنین باشد
برای توضیح مکالمه دو متن مذکور از سه کلیدواژه «زهد، لذت و زیبایی» استفاده می‌کنم. غزالی درباره لذت می‌نویسد: «لذت هر چیز در آن است که مقتضی طبع وی بود… لذت شهوت در آن است که به آرزوی خویش رسد و لذت غضب در آن است که انتقام کشد از دشمن و لذت چشم در آن است که صورت‌های نیکو ببیند.» (کیمیای سعادت، ص۳۹). بدین‌ترتیب لذت عبارت است از رسیدن به چیزی که ما آن را دوست داریم. زیبایی در بیان غزالی هر آن چیزی است که غریزه ما را به خود جلب می‌کند. بنابراین، پیوند لذت و زیبایی در این است که یکی به درون ما معطوف است و دیگری به بیرون اما هر دو در یک جهت قرار دارند. غزالی و حافظ مکررا هم درباره این دو مفهوم و هم درباره «زهد» نوشته و سروده‌اند. گویا در ذهنیت آنها لذت، زیبایی و زهد سه ضلع یک مثلث را تشکیل می‌دهند.
لویی ماسینیون زندگی غزالی را به چهار دوره تقسیم کرده است: از حدود ۴۷۸ ق تا ۴۸۲ ق که «دوره دانش‌اندوزی» اوست و کتاب‌هایی مثل الوسیط و الوجیز را نوشته است؛ از ۴۸۲ ق تا ۴۸۸ ق که دوره تردیدها و پرسشگری و بی‌قراری‌های اوست و از فلسفه‌گرایی تا فلسفه‌ستیزی او را در برمی‌گیرد و کتاب‌هایی مثل مقاصدالفلاسفه و تهافت الفلاسفه را نوشته است؛ از ۴۸۹ ق تا ۴۹۵ ق که در خلوت صوفیانه به‌سر می‌برد و احیای علوم‌الدین و کیمیای سعادت را نوشته است و از ۴۹۶ ق تا ۵۰۵ ق که بازگشت به تدریس است.
کیمیای سعادت که موردنظر ماست مربوط به دوره سوم زندگی اوست. این کتاب منظومه‌ای با انسجام درونی فوق‌العاده است که از خودشناسی شروع می‌شود و به خداشناسی، دنیاشناسی و آخرت‌شناسی منتهی می‌شود. تضادها و تناقض‌ها در درون این ساختار منسجم بسیار کم است و نویسنده قصد دارد مخاطب را به «کیمیای سعادت» برساند. ساختار تکوینی هر فصل طوری است که خواننده را منطقا به همان جایی برساند که مدنظر نویسنده است. برای غزالی لذت جسمانی و مادی موضوعیت ندارد و تمرکزش بر لذت معنوی و روحانی است. لذت‌های مادی و جسمانی از آن جهت اهمیت دارند که تمهید مقدمه‌ای هستند برای رساندن انسان به لذت‌های معنوی: «وقتی لذت انس به جمال حضرت الوهیت حاصل شد، از مطالعات آن جمال حضرت یک لحظه صبر نتواند.» (کیمیای سعادت، ص۴). بدین‌ترتیب لذت و زیبایی همراه هم هستند اما در ارتباط با حضرت الوهیت مطرح می‌شوند. در بحث خودشناسی مساله را این‌طور پیکره‌بندی می‌کند که صفاتی مثل خوردن، خفتن، جفت‌گیری صفات ستوران است و صفاتی مثل دزدیدن، زدن، کشتن و خشم راندن صفات حیوانات وحشی و صفاتی مثل شر انگیختن و مکر کردن صفات دیوان. در مقابل، مشاهده جمال حضرت الوهیت صفات فرشتگان است. بدین‌ترتیب صفات گروه اول، دوم و سوم نقطه مقابل جمال و زیبایی موردنظر غزالی است. در ادامه بُعد اصلی وجود آدمی را بُعد روحانی او می‌داند که با استعاره «دل» از آن یاد می‌کند و به این نتیجه می‌رسد که بدن باید در خدمت دل باشد، چون «همه اعضای تن لشکر وی‌اند و پادشاه جمله تن وی است.» سپس به این نتیجه می‌رسد که دل باید به مشاهده جمال حضرت حق مشغول باشد و سعادت دل به این است که این وظیفه را به درستی انجام دهد: «دل را برای آخرت آفریده‌اند.» (کیمیای سعادت، ص۱۸). در انسان‌شناسی غزالی، بدن به حاشیه می‌رود و لذت‌های بدنی محدود و مشروط می‌شوند، جمال و زیبایی با بُعد روحانی وجود مرتبط می‌شود و زیبایی بدن در منظومه فکری وی غایب است: «هستی آدمی نه بدین کالبد ظاهر است که مرده را هم این باشد.» (کیمیای سعادت، ص۱۶).
غزالی در فصل مربوط به دنیا تصریح می‌کند که مقصود از دنیا زاد آخرت است تا انسان یکی از نظاره‌کنندگان زیبایی خدا باشد. (کیمیای سعادت، ص۷۱). علاوه بر این، لذت دنیوی را هم نکوهش کرده و آن را موجب رسوایی و رنج انسان در آخرت می‌داند تا آنجا که هر چه لذت دنیا بیشتر باشد، عاقبت آن رسواتر است. (کیمیای سعادت، ص۷۷). گویا لذت دنیا و رنج آخرت قرینه یکدیگرند. او لذت را دو قسم می‌داند: لذت بزرگان، انبیا و اولیا که لذت‌های شریف‌اند و لذت عموم مردم که شهوت و غضب و بهره بردن از غریزه‌های بدنی است و «هیچ نظاره‌ای از نظاره حضرت ربوبیت لذیذتر نباشد.» (کیمیای سعادت، ص۴۰). بدین‌ترتیب زیبایی‌های معنوی و روحانی در نظر غزالی مقبول است و لذت‌های مادی اگر نقشی در تقویت بُعد روحانی وجود انسان داشته باشند، مطلوب‌اند وگرنه مطرود. گفتمان غزالی مبتنی بر زهدی است که ریاضت بدن، پرهیز از دنیا و لذت و زیبایی جسمانی و مادی و اصالت روح و آخرت در آن اصالت دارد.
در دیوان حافظ دو بار ترکیب کیمیای سعادت آمده است:
دریغ و درد که تا این زمان ندانستم
که کیمیای سعادت رفیق بود رفیق
بیاموزمت کیمیای سعادت
ز هم صحبت بد جدایی جدایی
در هر دو غزل کیمیای سعادت با دوست و دوست‌گزینی مرتبط شده و اگر چه در غزل دوم استعاره «شمع خلوتگه پارسایی» یادآور غزالی است اما دستاویز واضحی که بتوان کیمیای سعادت این غزل را با کتاب غزالی مرتبط کرد در متن وجود ندارد. ژانر غزل اقتضائات خاص خود را دارد. اینجا برخلاف اثر غزالی شاعر نمی‌تواند اندیشه‌هایش را به صورت مدون و منظم بیان کند بلکه بنایش بر شکستن ساختارهای مدرسی است. منطق بیان غزل حافظ صدها کیلومتر دورتر از منطق بیان کیمیای سعادت است. تفسیری که در غزل‌های حافظ از زیبایی و لذت وجود دارد نقطه مقابل تفسیری است که در کیمیای سعادت دیدیم. غزالی نهایتا میان لذت و زیبایی دنیوی با لذت و زیبایی معنوی تقابلی برقرار می‌کند، هر چند میان آنها تضاد و تناقض نمی‌بیند. زهد کلید واژه اوست و در سامانه فکری او زهد به معنای روی گرداندن از لذات و زیبایی‌های دنیوی و روی آوردن به لذت‌ها و زیبایی‌های معنوی و اخروی است. او لذت و زیبایی جسمانی را کاملا نفی و طرد نمی‌کند، چون معتقد به نظام احسن آفرینش است و در نظام احسن، همه ‌چیز ازجمله زیبایی و لذت مادی حکمتی دارد. منتها لذت و زیبایی اگر در خدمت تعالی روحانی قرار گیرند پسندیده است و اگر نه، ناپسند. حافظ تقابلی را که غزالی میان زهد با لذت و زیبایی جسمانی ایجاد کرده، وارونه می‌کند. زهد در تفسیر حافظ نقطه مقابل زیبایی و لذت جسمانی نیست. در دیوان خواجه زهد دارای دو وجه فردی و سیاسی-اجتماعی است. حافظ در وجه اول، زهد ستیز و در وجه دوم زهدگراست. حافظ زهدستیز با زهد ریایی مبارزه می‌کند و صورت‌های ملال‌آور آن را طرد و نفی می‌کند اما حافظ زهدگرا آن را به عنوان فلسفه‌ای برای زندگی فردی می‌ستاید و توصیه می‌کند. زهد مورد تایید حافظ «زهد زیبایی‌شناسانه» است که نتیجه آن نفی و طرد و سرکوب غرایز نیست بلکه مدیریت آنهاست، نفی لذت جسمانی نیست بلکه جهت‌مند کردن آنهاست، نتیجه فشار و تحکم بیرونی نیست بلکه درون جوش است، آزادی مخاطب را نمی‌گیرد بلکه حس مسوولیت‌پذیری او را تقویت می‌کند، از مخاطب اطاعت محض و بنده‌وار نمی‌خواهد بلکه آزادگی و عزت نفس او را تقویت می‌کند. زهد مورد تایید حافظ نقطه مقابل حرص است و جالب است که او هر گاه می‌خواهد درباره این زهد زیبایی‌شناسانه سخن بگوید از کلمه زهد استفاده نمی‌کند بلکه نشانه‌ها و نتایج آن را برمی‌شمارد:
-نعیم هر دو جهان پیش عاشقان به دو جو
که این متاع قلیل است و آن عطای حقیر
می ‌دو ساله و محبوب چارده ساله
همین بس است مرا ز صحبت صغیر و کبیر
-گلعذاری ز گلستان جهان ما را بس
زین چمن سایه آن سرو روان ما را بس
من و همصحبتی اهل ریا دورم باد
از گرانان جهان رطل گران ما را بس
نقد بازار جهان بنگر و آزار جهان
‌گر شما را نه بس این سود و زیان ما را بس
یار با ماست چه حاجت که زیادت طلبیم
دولت صحبت آن مونس جان ما را بس
-به صدر مصطبه بنشین و ساغری می‌نوش
که اینقدر ز جهان کسب مال و جاهت بس
زیادتی مطلب کار بر خود آسان کن
صراحی می‌ لعل و بتی چو ماهت بس
حافظ بیش از پنجاه‌بار از قناعت و متعلقات آن استفاده کرده و در خلال غزل‌های متعدد سعی می‌کند تصویر زهد مورد نظرش را که هیچ ربطی با آن زهد ریایی ندارد، ارایه دهد. زهد زیبایی‌شناسانه به معنای بهره‌مندی کامل از داشته‌های خود و چشم بر دوختن از داشته‌های دیگران است:
-چو حافظ در قناعت کوش و از دنیای دون بگذر
که یک جو منت دونان دو صد من زر نمی‌ارزد
-باغ مرا چه حاجت سرو و صنوبر است
شمشاد خانه‌پرور ما از که کمتر است
ما آبروی فقر و قناعت نمی‌بریم
با پادشه بگوی که روزی مقدر است
در دیوان حافظ کلمه لذت چهار بار و زیبا و متعلقات آن یازده بار به کار رفته اما کمتر غزلی را می‌توان یافت که روح زیبایی و لذت در آن دمیده نشده باشد. نگاه او به خود و دیگری، یعنی عالم ماده، عالم معنا و انسان، استوار بر زیبایی و لذت است. او بهتر و بیشتر از هر شاعر دیگری توانسته لذت و زیبایی مادی را در دیوانش تبدیل به دال مرکزی کند. گویا متوجه شده که غیبت و حاشیه‌نشینی این دو مفهوم سبب شده تا زهد که مفهومی پسندیده است خصلت ریایی به خود گیرد:
زاهد اگر به حور و قصور است امیدوار
ما را شرابخانه قصور است و حور یار
حافظ برای بازگرداندن لذت و زیبایی جسمانی به متن زندگی از دو استراتژی بهره می‌برد. نخست تمرکز فراوان بر این دو مفهوم در سراسر دیوان:
– ‌ای همه شکل تو مطبوع و همه جای تو خوش
دلم از عشوه شیرین شکرخای تو خوش
-کنار آب و پای بید و طبع شعر و یاری خوش
معاشر دلبری شیرین و ساقی گلعذاری خوش
– هر آن کس را که بر خاطر ز عشق دلبری باری است
سپندی گو بر آتش نه که دارد کار و باری خوش
استراتژی دیگر او بدن‌مندانه کردن لذت و زیبایی است:
مدامم مست می‌دارد نسیم جعد گیسویت
خرابم می‌کند هر دم فریب چشم جادویت
وگر رسم فنا خواهی که از عالم براندازی
بر افشان تا فرو ریزد هزاران جان ز هر مویت
چرخش از گفتمانی که بدن را به مثابه امر شر و مرکز نفسانیات شیطانی می‌دید و استراتژی‌اش بدن‌ستیزی بود به گفتمانی که بدن را به مثابه امر زیبا و قدسی شده و قابل ستایش می‌بیند، همان فاصله‌ای است که میان کیمیای سعادت و دیوان حافظ وجود دارد:
-ای دل ریش مرا با لب تو حق نمک
حق نگه‌ دار که من می‌روم ‌الله معک
بگشا پسته خندان و شکر‌ریزی کن
خلق را از دهن خویش بینداز به شک
– عشق بازی و جوانی و شراب لعل فام
مجلس انس و حریف همدم و شُرب مدام
ساقی شکر دهان و مطرب شیرین سخن
هم‌نشینی نیک کردار و ندیمی نیکنام
شاهدی از لطف و پاکی رشک آب
زندگی دلبری از حسن و خوبی غیرت ماه تمام
در دیوان حافظ، زیبایی و لذت معطوف به بدن در هیاتی بازنمایی می‌شود که خواننده احساس می‌کند لذت و زیبایی فی‌نفسه گناه نیست و این درست نقطه مقابل نگاه غزالی است که با اصالت دادن بیش از حد به زیبایی معنوی و روحانی و ایجاد تقابل میان بدن و روح، این حس را به خواننده القا می‌کند که زیبایی و لذت معطوف به بدن گناه است مگر اینکه خلافش ثابت شود. حافظ به خواننده نشان می‌دهد که زیبایی و لذت عناصر لازم برای زندگی بشر است. او از طرف دوم ماجرا هم غافل نمانده است. یعنی زیبایی و لذت معنوی را از جهان‌نگری‌اش حذف نمی‌کند. درست به این علت است که غزل‌های بسیاری را با لذت و زیبایی معطوف به بدن آغاز می‌کند اما در میانه غزل مسیر سخن را به جانب زیبایی معنوی و روحانی سوق می‌دهد تا به مخاطب نشان دهد زیبایی و لذت مادی و معنوی مکمل یکدیگر هستند نه نقطه مقابل یکدیگر. او به تفسیر کامل‌تری از انسان دست یافته است. انسان شعر حافظ برای بدن همان‌قدر اصالت قائل می‌شود که برای روح:
-مرا مهر سیه چشمان ز سر بیرون نخواهد شد
قضای آسمان است این و دیگرگون نخواهد شد
-مرا روز ازل کاری به جز رندی نفرمودند
هر آن قسمت که آنجا رفت از آن افزون نخواهد شد
شراب لعل و جای امن و یار مهربان ساقی
دلا کی به شود جانت اگر اکنون نخواهد شد
-ز میوه‌های بهشتی چه ذوق دریابد
کسی که سیب زنخدان شاهدی نگزید
دیوان حافظ نقطه تلاقی دو نوع لذت و زیبایی مادی و معنوی است که انسان به آن نیاز دارد. اگر در جهان‌نگری غزالی، زهد مبتنی بر مخالفت با بدن و لذت و زیبایی بدنی اساس قرار گرفته که نتیجه‌اش ملالت و عبوسی است، در جهان نگری حافظ زهد مبتنی بر بهره بردن از مواهب الهی و قناعت به داشته‌ها و پرهیز از افزون‌خواهی و حرص مطرح شده که نتیجه‌اش خودشکوفایی است. نتیجه یکی زهد بیرون‌بنیاد، کنترل‌کننده و ملال‌آور است و نتیجه دیگری زهد زیبایی‌شناسانه.

سید مهدی زرقانی

منبع: روزنامه اعتماد

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612