محمد اقبال لاهوری (۱۸۷۷-۱۹۳۸م) شاعر و اندیشمند پاکستانی بود که آوازهاش در زمانِ حیاتش در جهان پیچید و پیامش مرزهای عالم اسلام را درنوردید. از جمله، مثنویِ «اسرار خودیِ» او نظرِ دانشمندی چون رینالد نیکلسون را به خود جلب کرد، چنانکه تنها پنج سال پس از انتشار نسخۀ اصلی آن، ترجمۀ انگلیسیاش در سال ۱۹۲۰م به قلم نیکلسون منتشر شد. نیکلسون در مقدمهای که بر این ترجمه نوشته است میگوید «اقبال زبان فارسی را برای سرودن اشعار و بیان افکارش برگزیده است، زیرا مخاطب خود را نهفقط مسلمانان هند، بلکه تمام مسلمانان جهان میداند؛ ازاینرو، بهجای زبان اردو به فارسی شعر سروده است.» اما احتمالاً گزینش زبان فارسی تنها به این سبب نبوده است. اقبال با فرهنگ و ادبیات فارسی بهخوبی آشنا بود. او در رسالۀ دکتریاش با عنوان «رشد مابعدالطبیعه در ایران» به تتبع در تاریخ اندیشۀ ایرانی از دورۀ پیش از اسلام تا روزگارِ خود پرداخت، در مقدمۀ همین رساله مینویسد: «برجستهترین ویژگی ایرانیان عشق و علاقۀ آنان به مابعدالطبیعه است.» ازاینرو، بهنظر میرسد که اقبال زبان فارسی را برای بیان اندیشههای فلسفی بستری مناسب میدید. ازسوی دیگر، شیفتگی او را به زبان فارسی نباید نادیده گرفت. او بسیار تحت تأثیر مولوی بود، چنانکه مثنوی «اسرار خودی» را بر وزن «مثنوی معنوی» سرود و حضور مولانا از آغاز تا به انجام این منظومه مشهود است. بهلحاظ زیباییشناسی نیز اقبال زبان فارسی را ارجح میدانست، چنانکه میگوید:
گرچه هندی در عذوبت شکر است / طرز گفتار دری شیرینتر است
اقبال لاهوری اندیشمندی روشنگر و مصلحی دلسوز بود که درد و رنج مردم را تاب نمیآورد و درپی کاستن آن بود. شاید بهسبب همین ویژگیها بود که استاد مجتبی مینوی او را در تمام ممالک شرقی بیمانند میدانست. مینوی در مقالهای که ده سال پساز مرگ اقبال در «مجله یغما» منتشر کرد مینویسد: «ما هیچکس در این یکصد سالۀ اخیر نداشتهایم که منحیثالمجموع با محمد اقبال قابل قیاس باشد.» نیکلسون علت تأثیرگذاری اقبال را آشنایی عمیق او با فرهنگ شرق و غرب میداند: «اقبال فلسفۀ غربی را بهخوبی میشناسد. فلسفه او تا حد زیادی متأثر از نیچه و برگسون است و اشعارش ما را به یاد اشعار شِلی میاندازد، بااینحال، اقبال در اندیشه و احساس یک مسلمان است و بههمین دلیل بر مخاطبان خود تأثیری ژرف بهجای میگذارد.» خودِ اقبال این دو جنبۀ وجودی خود را اینگونه توصیف کرده است:
خــــرد افزود مرا درس حکیمان فرنگ / سینه افروخت مرا صحبت صاحبنظران
ای که در مدرسه جویی ادب و دانش و ذوق / نخرد باده کس از کارگه شیشهگران
برکش آن نغمه که سرمایۀ آب و گل توست / ای ز خود رفته تهی شو ز نوای دگران
همین «تهی شدن از نوای دگران» از اقبال متفکری اصیل ساخت و موجب شد که بهجای تقلید در پی افکندن طرحی نو باشد. او در آغاز کار دلبستۀ تصوف و عرفان بود و مقالهای به زبان انگلیسی دربارۀ «انسان کامل» از دیدگاه عبدالکریم جیلی نوشت. شعرش نیز در آغاز رنگ صوفیانه داشت. اما بعدها با افکار وحدتوجودی و راه و رسم خانقاهنشینی به مخالفت پرداخت. نگاه او به تصوف بهتدریج تعدیل یافت و به نوعی عرفان شریعتمدار، مشابه با اندیشه محمد غزالی، نزدیک شد. او اگرچه آرای غزالی را مقدم بر نظرات کانت میشمرد، از نقد غزالی نیز ابایی نداشت، همچنین حافظ، ابنعربی، افلاطون و بسیاری دیگر را به باد نقد میگرفت.
موضوعی که در فلسفۀ اقبال بسیار برجسته و پررنگ است، موضوع وحدت مسلمانانِ جهان تحت لوای اسلام و کنار نهادن رنگ و نژاد و ملیت است. این موضوع در دو منظومۀ «اسرار خودی» و «رموز بیخودی» و برخی از سخنرانیهای او تبیین شده است. جواهر لعل نهرو در کتاب «کشف هند» به این موضوع اشاره میکند و میگوید: «آثار اقبال زمینهای فلسفی برای نواندیشان مسلمان هند ایجاد کرد و آنان را به سوی جدا شدن از هند [و تشکیل کشور پاکستان] سوق داد.» بهنظر میرسد که در این زمینه نیز در اقبال تحولی رخ داد، نهرو به مکاتبۀ او با ادوارد تامسون اشاره میکنند که در آنجا ظاهراً اقبال جدا شدن مسلمانان از هند را، هم برای هندوان و هم برای خود مسلمانان زیانبار میخواند. البته این تحولات فکری اقبال را نباید نشانۀ بیثباتی او دانست، بلکه این امر از حقیقتجویی و استقلال رأی او نشان دارد. چنانکه میگوید:
ساحل افتاده گفت گرچه بسی زیستم هیچ نه معلوم شد آه که من چیستم
موج ز خود رفتهای تیز خرامید و گفت هستم اگر میروم گر نروم نیستم
اشعار فارسی اقبال شیرین و دلنشین است، ملکالشعرای بهار او را جانشین عبدالقادر بیدل خوانده است، ازسوییدیگر، اقبال حکیمی است که فلسفۀ شرق و غرب را بهخوبی میشناسد، اما بهجای پرداختن به موضوعات انتزاعیِ صرف درپیِ کاستن درد و رنج مردم است. نهرو چند ماه پیش از مرگ اقبال به ملاقاتش میرود و این واپسین دیدار را اینگونه توصیف میکند: «در آن دیدار از هر دری سخن گفتیم؛ احساس کردم بهرغم تفاوتهایمان شباهتهای زیادی باهم داریم و چه آسان میتوان با او کنار آمد.»
منابع:
- اقبال لاهوری، کلیات اشعار فارسی مولانا اقبال لاهوری، بهکوشش احمد سروش، ۱۳۷۰.
- مجتبائی، فتحالله، «اقبال لاهوری»، دایره المعارف بزرگ اسلامی، ۱۳۷۹.
- مینوی، مجتبی، «اقبال لاهوری، شاعر پارسیگوی پاکستان»، مجلۀ یغما، ۱۳۲۷.
- Iqbal, M., Secrets of Self, R.A. Nicholson (trans.), 1920.
- Iqbal, M., The Development of Metaphysics in Persia, 1908.
- Nehru, Jawaharlal, The Discovery of India, 1985
دکتر محمّدرضا عدلی
منبع: پایگاه اطلاعرسانی فرهنگستان زبان و ادب فارسی