میراث مکتوب – دکتر رسول جعفریان در کانال تلگرامی خود مطلبی منتشر کرده است با عنوان «نویسنده رستم التواریخ کیست؟ و پژوهشی در نگاه او به ایران» که در آن نگاهی دارد به کتاب نویسنده رستم التواریخ کیست؟ تألیف جلیل نوذری که به تازگی از سوی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب منتشر شده است.
مشروح این مطلب و پاسخ جلیل نوذری مؤلف کتاب در ادامه آمده است:
این روزها کتابی با عنوان «نویسنده رستم التواریخ کیست؟ و پژوهشی در نگاه او به ایران» از جناب آقای جلیل نوذری منتشر شده است. به نظرم کتاب خوبی است، بویژه در شناساندن ایده های کسی به اسم محمد آصف هاشم که خود را به عنوان رستم الحکماء معرفی کرده و و تاکنون نمی دانیم کیست. همین طور کتاب خوبی است برای شناخت رضا قلی خان هدایت که نویسنده این اثر، اصرار دارند رستم الحکماء کسی جز او نیست. در این کتاب تلاش های زیادی صورت گرفته تا شباهت های نگارشی رضاقلی خان هدایت و رستم الحکماء و حوزه های مورد علاقه و مواضع شان نسبت به برخی از مسائل، آشکار شود، اما مع الاسف، به نظر می رسد، این تلاش تا این لحظه، چیزی را اثبات نمی کند. بار دیگر تأکید می کنم مسلما، اثر مزبور، بسیار استادانه نوشته شده، و نهایت تلاش برای یافتن همخوانی های میان این دو نویسنده صورت گرفته است، اما تقریبا هیچ کجا نکته ای که به راحتی بتوان این مطلب را که رستم الحکماء همان رضا قلی خان هدایت است، به استناد آن قبول کرد، دیده نمی شود. دست کم در مواردی که من دقت کردم، قرائن اغلب به شباهت هایی مربوط است که اغلب میان نوشته ها و تواریخ این دوره که توسط نویسندگان مختلف نوشته شده، وجود دارد. طبیعی است که در اثبات چنین امری ، به جز این که جایی که باید چیزی به صراحت باشد، شبهاهت های لفظی و ترکیبی و بسامدی باید باشد که مع الاسف در این زمینه، نشانه جدی بدست داده نشده است.
یکی از بخش های خوب این کتاب، مروری است که در باره سوابق پژوهش و اظهار نظر در باره رستم التواریخ شده و اشاره به نوشته ناچیز این بنده هم در خبرآنلاین شده است. اما حقیقت از یک نکته در این گزارش غفلت شده است. بر اساس شواهدی که بنده در آنجا آورده ام، و روی آن تمرکز کرده ام، این است که به چه دلیل، رستم الحکماء در تمام نوشته های برجای مانده، بحث ظهور و پیش گویی مهدی را در حوالی سال 1260 سال برآمدن سید علی محمد باب مطرح می کند.
این چیزی است که در کتاب این دوست به آن پرداخته نشده، و جالب است در تمام سوابق بحث در باره این کتاب هم از آن چشم پوشی شده است.
نظری که در نوشته بنده مطرح شده این است که رستم الحکماء موهوم، با این همه تأکید در باره نزدیکی ظهور در حوالی 1260 ق، می تواند یکی از چهره های بابی باشد که به هیچ روی مایل به رو کردن نام خود و افکارش نبوده است.
البته در این که آیا واقعا این پیشگویی ها که در آثار اوست، پیش از سال 1260 است و این تاریخهای بدست داده شده درست است، یا آن که اندکی پس از آن ساخته شده و نسبت به آن سالها داده شده تا نوعی پیشگویی تلقی شود، باید بیشتر تأمل شود.
یک نمونه از آنها را ذیلا از معما نامه رستم الحکماء به خط خود او می آورم، این که در حوالی سال 1253ق می گوید هفت سال به ظهور مانده است.
الان به خاطرم نیست، اما به یاد دارم که دوستی با شنیدن این مطالب گفت که مرحوم زریاب هم بر این باور بود که رستم الحکماء یکی از بابیه است. امیدوارم این مسأله حمله بر رویه اتهام به بابی دوره مشروطه نباشد، که زمانا هم ربطی به آن مرحله ندارد، بلکه اصل این ادعا، روی مواردی است که یک نمونه آن را ذیلا ملاحظه می کنید؛ دقیقا عبارتی که در پایان رستم التواریخ چاپ اول امیر کبیر هم هست و بعدا در چاپ پس از انقلاب حذف شد. در نوشته های دیگر منسوب به رستم الحکماء هم هست.
بنده لینک مطلب خودم را هم در باره احتمال بابی بودن رستم الحکماء پایین خواهم نوشت.
مهم این که بعید می دانم در این زمینه، نصی و مطلبی از رضا قلی خان هدایت یافت شود که اگر بود این دوست ما باید اشاره می کرد. هرچه هست، جای این مطلب در این بررسی خالی است، هرچند در کنار آن، پژوهش قابل توجهی در باره رستم التواریخ، افکار نویسنده آن هر کسی که هست و افکار رضا قلی خان هدایت توسط آقای نوذری صورت گرفته است. باید از تلاش ایشان سپاسگزار باشیم که پژوهش در این زمینه را چند گام به جلو برده اند.
رسول جعفریان
پاسخ جلیل نوذری به مطلب دکتر رسول جعفریان
دكتر رسول جعفریان در كانال تلگرامی خود در تاریخ 12 مهر 1396 از سر مهر و بزرگوارانه به كتاب این جانب با عنوان نویسنده رستم التواریخ كیست؟” پرداخته و نقد خود را نوشته اند. از آن جایی كه در كانال ایشان امكان نظر دهی و یا ارسال پاسخ به صاحب یا مدیر آن تعبیه نشده است، فرصتی برای سپاس گزاری از ایشان و پاسخ به برخی نكات طرح شده را از آن طریق نداشته ام. اینك كه نوشته ایشان پوشش گسترده ای در فضای مجازی یافته است، فرصت پیش آمده را برای باز شدن بحث و گفتگو بر سر مدعیات كتاب به فال نیك می گیرم. روشن است كه آرزوی هر پژوهشگری روشن شدن ابهامات پیرامون پرسشی است كه پژوهش آن را بر عهده گرفته است. من نیز، بیشتر از آن كه خواهان اقناع خوانندگان به درستی یافته های خود باشم خواهان رفع ابهام تاریخی موضوع پژوهش خود هستم، كاری كه تنها با گفتگوی علمی دانشگران ممكن می شود.
دكتر جعفریان در همان ابتدای نوشته خود در اشاره به كوشش من برای اثبات یكی بودن رستم الحكما و رضاقلی خان هدایت می نویسد: «این تلاش تا این لحظه، چیزی را اثبات نمی کند» .من نتوانستم بدانم «تا این لحظه» به چه معنایی است؟ آیا دكتر جعفریان تا جایی از كتاب را خوانده است و پیش از پایان خواندن آن به نگارش نقد خود پرداخته است؟ این را البته از ایشان بعید می دانم اما پرسش باقی می ماند. آن چه این پرسش را موجه می كند این نقد ایشان است كه “تقریبا هیچ کجا نکته ای که به راحتی بتوان این مطلب را که رستم الحکماء همان رضا قلی خان هدایت است، به استناد آن قبول کرد، دیده نمی شود. دست کم در مواردی که من دقت کردم، قرائن اغلب به شباهت هایی مربوط است که اغلب میان نوشته ها و تواریخ این دوره که توسط نویسندگان مختلف نوشته شده، وجود دارد» و اضافه می كند كه «در اثبات چنین امری ]یكی بودن آن دو شخصیت[، به جز این که جایی که باید چیزی به صراحت باشد، شباهت های لفظی و ترکیبی و بسامدی باید باشد که مع الاسف در این زمینه، نشانه جدی بدست داده نشده است. »
معنای آن دو گفته این است كه شباهت های به دست داده شده در كتاب از نوع شباهت های «میان نوشته ها و تواریخ» آن دوره است و از ارایه «شباهت های لفظی و ترکیبی و بسامدی »خالی است. چنان چه خوانندگان كتاب دقت كنند فصل 10 كتاب (نشانه های رضاقلی خان هدایت در رستم التواریخ، صص 218-187) فراتر از شباهت های «میان نوشته ها و تواریخ» است و به شباهت های فردی و خاندانی رستم الحكما و رضاقلی خان می پردازد كه هر دو از یك روستا و یك خانواده با یك سرنوشت مشترك هستند. در مورد قسمت دوم نظر ایشان نیز خواننده را به بخش 7-8 (ویژگی های زبانی متن، صص 1390130) رجوع می دهم كه به صورت مشخص موارد «شباهت های لفظی و ترکیبی و بسامدی» به دست داده شده است.
شاید این دو بخش از چشم دكتر جعفریان دور مانده باشد یا از آن ها نیز قانع نشده باشند. اما پرسش باقی است: چگونه دو نفر ]رستم الحكما و رضاقلی خان هدایت[ از یك خانواده و روستا كه اجداد آن ها را زكی خان زند كشته است و بعد مورد تفقد كریم خان زند قرار می گیرند، دو نفر كه در یك دوره زمانی در دستگاه فرمانفرما در شیراز به كار اشتغال دارند، دو نفر كه از قضا هر دو مورخ و ادیب و شاعر فارسی و عربی و تركی دان هستند و با افراد مشتركی حشر و نشر دارند، دو نفر كه هر دو نویسندگانی كثیر الانتشار با علایق مشترك هستند و هر دو نویسندگان و شاعران و هنرمندان دوره خود را نام برده اند بی آن كه این یك به دیگری اشاره كند، می توانند دو نفر باشند؟ آیا عجیب نیست كه نه رستم الحكما و نه رضاقلی خان هدایت با آن همه علاقه مشترك به گردآوری كتاب و دیوان های شعر نامی از هم نمی برند؟
از تاریخ قابل مناقشه وسط محرم الحرام 1215 در انتهای رستم التواریخ و ادعای رستم الحكما به این كه «در دیده ملك و مملكت من نورم» هم كه اشاره به لقب «نیر الملك» رضاقلی خان است می گذرم. اما، چنان چه گزینه رضاقلی خان هدایت به عنوان نویسنده حقیقی رستم التواریخ خط بخورد، كاری كه به سادگی ممكن نیست و باید فهرست دور و درازی از شواهد فشرده آمده در كتابی 280 صفحه ای توجیه شوند، باید در جستجوی نویسنده ای با همان مشخصات فردی، دانشی، ذهنی و قلمی برشمرده برای محمد هاشم آصف رستم الحكما باشیم.
دكتر جعفریان در ادامه این نوشته و هم چنین مطالب پیشین خود می آورند «اما حقیقت از یک نکته در این گزارش غفلت شده است. بر اساس شواهدی که بنده در آنجا آورده ام، و روی آن تمرکز کرده ام، این است که به چه دلیل، رستم الحکماء در تمام نوشته های برجای مانده، بحث ظهور و پیش گویی مهدی را در حوالی سال 1260 سال برآمدن سید علی محمد باب مطرح می کند. این چیزی است که در کتاب این دوست به آن پرداخته نشده، و جالب است در تمام سوابق بحث در باره این کتاب هم از آن چشم پوشی شده است.” ایشان در ادامه می آورد “نظری که در نوشته بنده مطرح شده این است که رستم الحکماء موهوم، با این همه تأکید در باره نزدیکی ظهور در حوالی 1260 ق، می تواند یکی از چهره های بابی باشد که به هیچ روی مایل به رو کردن نام خود و افکارش نبوده است. ». ایشان به طور كلی درست می فرمایند كه من به تفصیل در این بحث وارد نشده ام. اما، در كتابم هم به سادگی از آن نگذشته ام. حقیقت آن است كه در هنگام نگارش بخش هایی از كتاب رسول جعفریان عزیز مخاطب ذهنی من بوده است، زیرا خودم هم مایل بودم این نكته روشن شود. وقتی كه كتاب های منسوب به رستم الحكما را فهرست می كردم برای كتاب شماره 32 توضیحی را به صورت كامل آوردم و فكر می كردم بی آن كه نیاز به بسط بیشتری باشد این داده ها كافی باشد تا ایشان پاسخ خود رستم الحكما را در آن موضوع داشته باشند. عنوان كتاب آن ردیف و توضیحات رستم الحكما را به نقل از ایرج افشار در این جا می آورم:
رد و بطلان دعوی كسانی كه می گویند ما نایب صاحب الزمانیم. هر كس كه چنین ادعایی نماید یا صاحب جنون است یا صاحب مالیخولیاست، یا نتیجه ی چرس و بنگ و بیخ تفت است. یا جن و شیاطین در او حلول می نمایند و امور غریبه و عجیبه ی بسیار از او سر می زند و جهال و سفها فریفته ی ایشان می شوند. این طالب حق چنین داستان را بسیار دیده ام و مدعیان آخر همه كشته و سنگسار شدند. بر اولوالالباب معلوم باد كه پادشاهان عادل اسلام پناه در سلطنت نایبهای آن جناب می باشند و علمای با عدالت و انصاف در شریعت نواب آن بزرگوار می باشند، والسلام. (ص 37)
چگونه چنین كسی می تواند بابی باشد؟ ایشان به عبارتی در «پایان رستم التواریخ چاپ اول امیركبیر ]كه[ بعدا» در چاپ پس از انقلاب حذف شد” اشاره می كنند. چاپ محمد مشیری كه بر مبنای نسخه خطی موجود در كتابخانه دانشگاه توبینگن است و ویراست قاسم بیك زاده كه بر مبنای دو نسخه خطی موجود كتاب، نسخه توبینگن و نسخه كتابخانه ملك است این عبارت پایانی را دارد: «العاقل یكفیه الاشاره. تمام شد در وسط شهر محرم الحرام 1215». ایشان هم چنین به نقل از دوستی می نویسد كه «مرحوم زریاب هم بر این باور بود که رستم الحکماء یکی از بابیه است.» من تا آن جا كه در توانم بوده است كوشیده ام هر آن چه را از ابتدا تا كنون درباره رستم التواریخ نوشته شده است بخوانم و مآخذ آن ها را به دست دهم. به جز خود دكتر جعفریان در هیچ جا و از قول هیچ كس ندیده ام كه احتمال بابی بودن رستم الحكما را داده باشند. تا كنون كسی از سوی خود بابیه هم مدعی این كه رستم الحكما از ایشان است نشده است. آیا با توجه به قیدی كه خود دكتر جعفریان با عبارت «الان به خاطرم نیست، اما به یاد دارم که دوستی با شنیدن این مطالب گفت که مرحوم زریاب هم بر این باور بود که رستم الحکماء یکی از بابیه است» ممكن است نقل گفته شده اصلا” مربوط به مرحوم زریاب نبوده و به تردید شادروان عبدالحسین زرین كوب در باب اصالت رستم التواریخ برای موضوع دیگری مربوط باشد كه من هم به آن اشاره كرده ام؟ (ص 51) لازم به توضیح است كه استاد ذكاوتی قره گوزلو هم به تردید ایشان اشاره كرده است (همان)
تا آن جا كه فهم من اجازه داده است گرایشات فكری و ذهنی و ذوقی رستم الحكما، و هم چنین محورهای موضوعی تلویحی و تصریحی رستم التواریخ را دسته بندی كرده ام. در هیچ كجای این كتاب، به جز مسئله مناقشه برانگیز موردی كه در متن و یا امضای برخی كتب از قول دكتر جعفریان دیده می شود، نشانه دیگری كه بتوان آن را حمل بر چیزی به غیر از شیعه دوازده امامی بودن رستم الحكما كرد وجود ندارد. دانش من در مورد بابیه (زمینه های پیدایش، باورها، حوادث از سر گذرانده، بزرگان فكری و قلمی و میراث مكتوب آنان) به شدت ناچیز است و بضاعت علمی پرداخت به بحث از آن منظر را ندارم. اما، یك نكته معلوم است: برای آن كه بابی بودن رستم الحكما به عنوان مسئله ای جدی موضوع پژوهش شود لازم است به جز آن مورد منفرد به نشانه ها و قراین دیگری در كتاب مورد گفتگو یا آثار دیگر نویسنده اشاره كرد. با یك گل بهار نمی شود! چگونه نویسنده ای می تواند بابی باشد و هیچ نشانه دیگری، به تصریح یا به تلویح در كتابش دیده نشود؟ آیا قابل پذیرش است كه در دوره ای كه حیات و ممات یك گروه در معرض سئوال است و از یك سو خطر قوای حكومتی شمشیر از رو بسته وجود دارد و از سوی دیگر گرایشات انشعاب جویانه درون فرقه ای یك پارچگی گروه را تهدید می كند فردی بنشیند و نگران سرنوشت ایران و قرآن های به خط جلی و خفی و خوشنویسی های رشید و مشكینا و خواجه اختیار باشد و هیچ ردی از باور فرقه ای خود به عمد یا به سهو در كتابی چنین حجیم و پر ماجرا نگذارد؟
هم چنان كه در كتاب آورده ام رستم التواریخ شعبده بازی ها و ترفندهای زبانی فراوان دارد. برخی از آن ها را شرح داده ام. آن مورد اشاره شده دكتر جعفریان هم می تواند از منظر همان طنز كلی رستم الحكمایی به قصد تمسخر «خر صالحان» نوع معاصرش باشد.
من ادعایی ندارم كه كتاب رستم التواریخ را از همه زوایا شرح و تحلیل كرده ام و ابهامات آن را توضیح داده ام. این را در كتاب هم نوشته ام، رستم التواریخ دستاورد ویژه ای در میراث مكتوب ماست و هم چنان كه تا كنون چند نسل از پژوهندگان ما را درگیر خود كرده است می تواند شگفتی های بیشتری در آستین داشته باشد. این كتاب شایسته پژوهش یك یا حتی تعداد بیشتری رساله دكتری است.
جلیل نوذری- 25 مهر 1396