میراث مکتوب- اهل سروصدا و هایوهوی نیست. مگر بهندرت، تن به گفتوگوی مطبوعاتی نداده است. چندان در سودای سخنرانی در اینجا و آنجا نیست. خاضع و خاشع است. مانند برخی ادبا مایل و شایق نیست مدام در صدر اخبار باشد و تصاویرش در شبکههای اجتماعی دستبهدست شود و حتّی جز یکیدوتا، عکسی از او در جستوجوهای اینترنتی یافت نمیشود چنانکه کمتر کسی دانست که او همین یکیدو روز پیش، هفتم آبان، به نودمین پلّۀ نردبان زندگی قدم نهاد.
«رسول شایسته»، این فرزند برومند دیار تبریز که چندان کتاب و مقاله مستقلی قلمی نکرده امّا در تمام بیش از ششدهه فعالیت پژوهشگرانه، جز در راه ادبیات فارسی گام برنداشته و آنی و دمی از فکر ایران بیرون نبوده است، دریاییست از لغتشناسی، که اگر جز این بود وقتی بیستوششسال بیشتر نداشت، محمّد معین فرانمیخواندش تا در سال ١٣٣٩، همکار مؤسّسۀ لغتنامۀ دهخدا شود.
خاطرۀ آغازبهکارش را چنین روایت کرده است: «در دوران دانشجویی تدریس دستور زبان فارسی در سطح عالی برعهدۀ دکتر معین بود. همیشه سؤالاتی میکرد و تکالیفی میداد. ایشان این تکالیف را سر کلاس بررسی میکرد و براساس همین تکالیف روزی مرا برای همکاری در لغتنامه دعوت کرد و همکاری من با مؤسّسه بیشتر در مدخلهای عربی لغتنامه بود؛ فیشها را مینوشتم و با کمک همکاران دیگر آنها را تنظیم میکردیم.»
همکاریای که جز پنجسال در اوایل دهۀ چهل که چون در دانشسرای عالی، درس ادبیات فارسی خوانده بود، باید تعهد دبیریاش در گرگان را به انجام میرساند، شصتودوسال یعنی تا پاییز ١۴٠١ که آن بیحرمتیها و بیاحترامیها نسبت به ساحت پیشکسوتان مؤسّسۀ لغتنامۀ دهخدا صورت گرفت، تداوم یافت. سالهایی که عمر گران، از جوانی تا کهنسالی مصروف و مشغول آن و محصولش، تألیف بخشهایی از حرف «ر» (رگ – رودگر)، حرف «ک» (کلمبیا – کمیهی / کو – کیکیة) و حرف «م» (مار – مباح کردن / متین – مچه / معاذ – منوچهر) شد و وقتی هم که آن مجموعۀ معظم به اتمام رسید، به طرح تألیف لغتنامۀ بزرگ فارسی پیوست و افزونبر نگارش بخشهایی از حرف «الف» (احیون / ایستادن- اییشه) هیأت مؤلّفان را سرپرستی و جلسات را اداره میکرد و اگرچه در میان خیل عظیم کسانیکه در پدیدآمدن لغتنامه سهیم بودهاند، جایگاه و پایگاهی بسمهم و مؤثّری دارد اما نقش بهسزایش مغفول مانده و افسوس که نسل جدید و جوان ادیبان و ویراستاران شاید حتّی نامش را هم نشنیده باشند.
دانشمندِ دانشوری که البتّه در این سالها جز آنکه در تألیف فرهنگ سخن، دوست دیرینش، حسن انوری را یاری کرد، از نیمۀ دهۀ پنجاه تا خرداد ١٣۶١ در سازمان کتابهای درسی فعّالیّت و کتب درسی بسیاری را تألیف و ویرایش کرد و فرزندان ایران را مدیون و مرهون خود کرد. همچنین سالها در دانشسرای عالی و سپس دانشگاه تربیت معلّم به تدریس متون ادبی مشغول بود و درضمن، از اردیبهشت ١٣۶٧ تا اسفند ١٣٩٨، با بخش ویرایش و چاپ مرکز دائرةالمعارف بزرگ اسلامی همکاری کرد.
او که ویراستاری بیهمانند است، بهقول ایرج شهبازی؛ «با کمال فروتنی و بیادّعایی، مجموعۀ کاملی از فضل و فضیلت را در خود گرد آورده است و آرام و بدون هیاهو گرم خدمت به زبان و ادبیات فارسی است. دقّتِ نظرِ حیرتآور، اطّلاعات بسیار گسترده، توانگریِ عظیمِ روحی، فروتنی و افتادگی ازجمله ویژگیهای این مرد بزرگ است. هرکس که از نزدیک او را دیده است، تصدیق میکند که جهانیست بنشسته در گوشهای.»
حمیدرضا محمدی
منبع: روزنامه ایران