تفصیل این مطلب را خواجه در مقاله نهم اساس الاقتباس چنین آورده است:
«صناعت شعری ملکهای باشد که با حصول آن بر ایقاع تخیلاتی که مبادی انفعالاتی مخصوص باشد، بر وجه مطلوب قادر باشد و اطلاق اسم شعر در عرف قدما بر معنی دیگر بوده است و در عرف متأخران بر معنی دیگر است و محققان متأخران، شعر را حدی گفتهاند جامع دو معنی بر وجه اتم؛ و آن این است که گویند: «شعر کلامی است مخیل، مؤلف از اقوال موزون متساوی مقفّی»… و نظر منطقی خاص است به تخییل، و وزن را از آن جهت اعتبار کند که به وجهی اقتضای تخییل کند. پس شعر در عرف منطقی، «کلام مخیل» است و در عرف متأخران، «کلام موزون مقفّی». چه به حسب این عرف: هر سخنی را که وزن و قافیتی باشد، خواه آن سخن برهانی باشد و خواه خطابی و خواه صادق و خواه کاذب و اگر از وزن و قافیه خالی بود-و اگر چه مخیل بود- آن را شعر نخوانند! و اما قدمای شعر، کلام مخیل را گفتهاند و اگر چه موزون حقیقی نبوده است… شرط تقفیه در قدیم نبوده است و خاص است به عرب… پس معلوم میشود که اعتبار قافیه از فصول ذاتی شعر نیست بل از لوازم اوست به حسب اصطلاح.»
شاید سخن خواجه ملهم از سخن ابن سینا در شفا باشد که به پیروی از ارسطو، شعر را سخن خیالانگیزی که از اقوالی موزون و متساوی ساخته شده باشد، میداند. توجه خاص خواجه نصیر به عنصر خیال و عامل تخیل در تحقق شعر در تعریفی که از شعر ارائه داده است، روشن میشود؛ اما شمس قیس رازی شعر را سخن مرتب، معنوی، موزون، متکرر، متساوی و حروف آخرین آن به یکدیگر مانند، تعریف میکند.
از نظر خواجه کلامی که مشخصات زیر را داشته باشد، هر چند در عرف عموم شعر خوانده شود، شعر نیست: ۱٫دروغ سرایی – ۲٫هذیان بافی – ۳٫نظمِ وزن و قافیهدار خالی از خیالانگیزی.
ذکر تعریف هایی که خواجه نصیرالدین در مورد «کلام»، «تخیل»، «وزن»، «قافیه»، «حد شعر» و «اختلاف اوزان و قوافی» را به جهت روشن شدن نظرهای خواجه در مورد شعر و شاعری لازم مینماید. بنابراین به مجمل این نظریات را از معیارالاشعار نقل میکنیم:
«الفاظ مهمل بیمعنی را- واگرچه مستجمع وزن و قافیه باشد- از قبیل شعر نشمرند و هزیانات اهل جنون و هزل که بر الفاظ مهمَل مشتمل باشد و در نظم ایراد کنند، حکم الفاظ معنیدار باشد از آن جهت که مراد ایشان به حسب قصد ایشان از آن الفاظ حاصل آید. پس کلام، شعر را و غیر شعر را به جای جنس است.»
«و اما تخییل، تأثیر سخن باشد در نفس بر وجهی از وجوه مانند بسط یا قبض و شبهت نیست که غرض از شعر، تخییل است تا حصول آن در نفس، مبدأ صدور فعلی از او مانند اقدام بر کاری یا امتناع از آن یا مبدأ حدوث هیأتی شود در او، مانند رضا یا سخط یا نوعی از لذت که مطلوب باشد؛ الا آنکه تخییل را حکمای یونان اسباب ماهیت شعر شمردهاند و شعرای عرب و عجم از اسباب حدوث او میشمرند. پس به قول یونانیان از فصول شعر باشد.»
«وزن هیأتی است تابع نظام ترتیب حرکات و سکنات و تناسب آن در عدد و مقدار، که نفس از ادراک آن هیأت، لذتی مخصوص یابد که آن را در این موضع ذوق خوانند و موضوع آن حرکات و سکنات اگر حروف باشد، آن را شعر خوانند والا آن را ایقاع خوانند، چنانکه فطرت را در ادراک آن هیأت مدخلی عظیم است و به این سبب بعضی از مردم در هر یک از شعر و ایقاع به حسب فطرت صاحب ذوق باشند و بعضی نباشند؛… و وزن اگرچه اسباب تخیل است و هر موزونی به وجهی از وجوه، مخیل باشد و اگرچه نه هر مخیلی موزون باشد، اما اعتبار تخییل دیگر است و اعتبار وزن از آن جهت که وزن است دیگر و از آن جهت که اقتضای تخییل کند دیگر. و به اتفاق، وزن از فصول ذاتی شعر است، الاّ آن که هیأتهایی باشد به تامّ، مانند اوزان خسروانیها و بعضی لاسکویها و شاید که بعضی امم آن را سبب مشابهت از اوزان شعر شمرند و بعضی به سبب عدم تناسب حقیقی، نشمرند. پس، از این جهت در او اعتبار وزن باشد که خلاف افتد.»
«و چنین گویند که در اشعار یونانیان قافیه معتبر نبوده و «حشوبی» به زبان کتابی جمع کرده است مشتمل بر اشعار غیر مقفّی و آن را «یوبه نامه» نام نهاده؛ پس، از این بحثها معلوم میشود که اعتبار قافیه از فصول ذاتی شعر نیست بل از لوازم اوست به حسب اصطلاح؛ اما از فصول ذاتی بعضی انواع شعر است مانند قصیده و قطعه و غیر آن.»
«و حدّ شعر به حسب عرف اهل روزگار به موجب این تحقیق کلامی موزون باشد و بس و اگر اعتبار قافیه در حد شعر واجب شمرند، کلام موزون باشد بر وجهی که چون قراین زیادت از یکی شود، آن قراین مقفّی باشد.»
درباره اختلاف اوزان و قوافی «بعضی اوزان مناسب لغات دون بعضی به طبع است. و به این سبب بسیاری بحرهاست که خاص شده است به بعضی لغات و در لغات دیگر اگر بر آن شعر گویند در بدیهه نظر آن را موزون نشمرند؛ و هم بر این قیاس در قوافی، چه باشد که اندک مشابهتی در لغتی گرانتر، محسوس باشد و در لغتی سبکتر، نامحسوس.»
انعطاف خواجه نصیرالدین در تعریف نظریاش از شعر، باعث شده است که صاحبنظران معاصر مانند دکتر محمد استعلامی و دکتر پرویز ناتل خانلری آرای او را بستایند. همچنان که دکتر ابوالحسن نجفی در مقاله معیارالاشعار این اثر ناشناخته در شماره ۴۴-۴۵ نشریه فرهنگستان درباره کتاب معیارالاشعار گفته است:
در عروض سنتی، علمیترین و دقیقترین کتابی که تاکنون به فارسی نوشته شده است بیشک همین رساله کوچک معیارالاشعار است که همیشه به ناحق تحتالشعاع المعجم شمس قیس قرار داشته است… کسانی که به عروض سنتی علاقهمندند با مراجعه به این کتاب نکات تازهای میتوانند بیابند که در هیچ کتاب دیگری نیامده است.
ایمان رهبر
منبع: روزنامه ایران