میراث مکتوب- پس از دو شب اقامت در سمرقند، با مینیبوس 18 نفره که از روز اول اجاره کرده بودیم، یکشنبه عصر راهی بخارا شدیم. حدود 300 کیلومتر فاصلۀ این دو شهر است. تمام مسیر سرسبز بود و بیشتر پنبهزار. در راه برای استراحت توقفی کوتاه داشتیم. جوانی مهربان که بار هندوانه(به تاجیکی تَربُزه) و خربزه داشت، از ما با قاچ کردن هر دو میوه پذیرایی کرد و یک خربزه 15 کیلوی هم تحفه نمود. هندوانۀ بزرگی چشم مرا به خود جلب کرد و اجازه گرفتم تا آن را بلند کنم. دیدم قادر نیستم. آن جوان بخارایی آمد و بهراحتی هندوانه را برداشت و به من داد و من از نگهداشتن آن عاجز بود. معلوم شد بالای 30 کیلوگرم وزن آن تربزه است.
با آقای کیا شبانکاره که مردی شیفتۀ تاجیکستان و سمرقند و بخاراست، مدام با واتساپ پیامک رد و بدل میکردیم. او به فیضالله محمودف اطلاع داده بود که ما عازم بخارای شریف هستیم. فیضالله محمودف پژوهشگر انیستیتوی ابوریحان بیرونی تاشکند که چند ماه پیش به ایران آمده بود و ما برخی تصاویر نسخ خطی آثار ابوریحان بیرونی را به او هبه کرده بودیم، تماس گرفت و خیرمقدم گفت. اصرار داشت به تاشکند هم برویم که گفتم به دلیل محدودیت وقت به زمان دیگر وامیگذاریم. او به دکتر صابر و دکتر بابامراد از تاجیکان ایراندوست دانشگاه دولتی بخارا خبر داد که ما روانۀ بخارا هستیم و سفارش کرده بود که راهنمای ما باشند. دکتر بابامراد و دکتر صابر عضو هیأت علمی دانشکدۀ تعلیم و تربیت، از سر لطف به هتل بزرگ بخارا به استقبال ما آمدند. فیضالله به چند استاد دیگر هم تلفن مرا داده بود و آنها یکیک تماس میگرفتند و مایل به دیدار با هیأت علمی همراه بودند. قرار بود با رئیس انجمن ایرانیان بخارا، آقای انور که موزۀ شخصی سازهای موسیقی داشت و چند تن دیگر ملاقات داشته باشیم که فرصت نشد.
صبح دوشنبه بابامراد به هتل آمد تا با هم به دانشگاه برویم. فاصلۀ دانشگاه تا هتل ده دقیقه بود، اما هوا سرد و بارانی بود و با مینیبوس به همراه بانو دکتر ژاله آموزگار، دکتر علیاشرف صادقی، دکتر علیاشرف شبستری، دکتر سید جلال بدخشانی، دکتر بهرام گرامی و جناب محمدی خمک به همراه کتابهایی که برای اهدا با خود داشتیم، راهی دانشگاه شدیم. دکتر ابرار جورهاف، مدیرکل همکاریهای بین الملل به استقبال ما آمد. چون از قبل برای دیدار با استادان دانشگاه برنامهریزی نشده بود، امکان دیدار با اساتید نبود و دکتر ابرار گزارشی از گروهها و شعب دانشگاهی داد و چند پروژه را مطرح کرد که گفت شما میتوانید در انجام این پروژهها با ما همکاری کنید. از جمله اینکه محل سروردن «بوی جوی مولیان آید همی» کجا بوده و کارهای زیادی در این زمینه انجام داده بودند. نیز دربارۀ سمرقند و بخارا و پژوهشهایی که شده. من هم چند کتاب از جمله دیوان منجیک ترمزی را که احسان شواربی بازسازی کرده بود، هدیه نمودم و دکتر ابرار بسیار شگفتزده شد که چنین اثری در ایران چاپ شده و اظهار تمایل به همکاریهای دوجانبه کرد.
سپس از بخش نسخ خطی دانشگاه دیدن کردیم. حدود 50 نسخه خطی و چاپ سنگی را در قفسهها نگهداری میکردند که شیرازۀ برخی از هم پاشیده و برخی دیگر هم موریانهخورده و قارچزده بود و تلاشی برای مرمت آنها نکرده بودند. البته نسخهها اغلب متأخر و محلی بود و شاید یکیدو نسخه ارزش چاپ داشت. قرار شد بابا مراد فهرست نامگوی این نسخهها را برایمان ارسال کند. عکس گرفتیم و به همراه دکتر بابامراد راهی اماکن تاریخی شدیم که کسب اطلاع از آنها از طریق اینترنت کار دشواری نیست.
برای ما که نیمی از وقت سفرمان را در راهها میگذراندیم، دیدن و خواندن تابلوهای سردرِ مغازهها و تمرین خط سیریلیک در تاجیکستان سرگرمی مفیدی بود. با اینکه حروف سیریلیک را یاد گرفته بودم، اما نمیتوانستم به سرعت خطها را بخوانم و تنها دکتر صادقی بود که یاریرسان ما بود. آشخانه یعنی رستوران، خوراکیواره یعنی سوپر مارکت و کلمات بسیار دیگر و اظهار امیدواری میکردیم که روزی در زیر این تابلوها خط فارسی البته با حرکت گذاری نوشته شود. به گفته دکتر صادقی که در این سفر بسیار از او آموختیم و من ایشان را در زبانشناسی علامه صادقی مینامم: «زبان فارسی در گذشته واکهای داشته به نام ای کوتاه که در زبان تاجیکی به جای مانده و به کار میرود. حذف این ای کوتاه برای زبان فارسی مشکلاتی ایجاد کرده، مثلاً در فارسی ما شیر خوراکی و شیر جنگل را یکجور تلفظ میکنیم، اما در تاجیکی به شیر جنگل شِیْر و به شیر خوراکی شیر گفته میشود. همینطور در تاجیکی 300 سهصد تلفظ میشود و بسیاری کلمات دیگر.»
اکبر ایرانی
مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب