کد خبر:30863
پ
سفرنامه ناصر خسرو ۲

درباره امکان جعلی بودن سفرنامه ناصر خسرو

می دانیم که تاکنون برخی پژوهشگران در اصالت سفرنامه ناصر خسرو تردید کرده اند. سببش عمدتا چهار چیز است: یکی اینکه سفرنامه نسخه های کهن ندارد…

میراث مکتوب- ۱- مشکل سفرنامه ناصر خسرو و جعلی بودن آن

می دانیم که تاکنون برخی پژوهشگران در اصالت سفرنامه ناصر خسرو تردید کرده اند. سببش عمدتا چهار چیز است: یکی اینکه سفرنامه نسخه های کهن ندارد. دوم اینکه از این سفرنامه، ناصر خسرو در آثار دیگرش یادی نکرده و منابع قدیم هم از آن سخنی به میان نیاورده اند. سوم اینکه بخشی از مطالب کتاب با واقعیت های زمان ناصر خسرو سازگار نیست و یا از مطالبی در آن سخن می رود که هیج جای دیگری نمی توان سراغ آنها را گرفت و مطالب غریب و یا مجهول در آن کم نیست. و دست آخر اینکه نثر کتاب نه با نثر ناصر حسرو شباهت دارد و نه با نثر سده پنجم تناسب دارد. وانگهی شخصیت نویسنده در این کتاب با آنچه ما از آثار ناصر خسرو و شخصیت او از خلال آن تألیفات می شناسیم متفاوت است.

من هر بار که سفرنامه را خوانده ام این تردید را جدی تر گرفته ام. عموما کسانی که از موضوع اصالت این سفرنامه بحث کرده اند توجه به این نکته نکرده اند که فارغ از بحث محتوا اصلا از نقطه نظر قرائن درون متنی از کجا معلوم که این متن نوشته ناصر خسرو باشد؟ اگر بخش هایی از کتاب مشتمل بر مطالبی است که نمی تواند کاملا منحول قلمداد شود چرا این احتمال را مطرح نکنیم که شاید متن سفرنامه بر اساس یک یا چند متن جغرافیایی و تاریخی و به هدف نسبت دادن آن به نویسنده ای از سده پنجم (و شاید ناصر خسرو) جعل نشده باشد؟ اگر چنین احتمالی مطرح باشد شاید بتوان نثر غیر متناسب آن با سده پنجم را بدان راجع دانست؛ به این معنا که محتوا ممکن است قدیمی و بر اساس منابع کهن باشد اما تحریر متن متأخر است. وانگهی توصیف های ناقص و گزارش های سطحی سفرنامه از شهرها و محیط ها و وقایع تاریخی و آنچه عادتاً باید به چشم یک ناظر خارجی در سفر به شهرهای مختلف بیاید دلیلش این خواهد بود که متن ما تنها گزیده هایی است از چند متن مختلف و نه گزارش تنها یک ناظر در سفر از شرق به حجاز و عراق و جزیره و شام.

در تصحیح جدید از سفرنامه (به کوشش آقای توکلی صابری) دو نسخه یکی از آغاز سده یازدهم و دیگری از آغاز سده دوازدهم مورد استفاده قرار گرفته. تاریخ این نسخه ها اگر واقعا درست باشد می تواند به برخی شایعات ادعایی درباره ریشه جعل سفرنامه در قرن هجدهم پایان دهد اما این احتمال هست که تاریخ نسخه ها درست نباشد. باید در این زمینه دقت بیشتری کرد. آقای توکلی صابری به این مهم نپرداخته اند. وانگهی حتی اگر تاریخ این دو نسخه درست هم باشد باز همچنان می توان این متن را برساخته ای بر اساس چند متن دیگر دانست چنانکه در بالا توضیح دادیم.

۲- دوست دانشمند استاد محمد جواد انواری نظر من را به این متن جلب کرد که در آن ذکری از سفرنامه ناصر خسرو رفته است. این اثر را البته من سال ها پیش دیده و خوانده بودم به ویژه به دلیل ذکری که از کتاب محمد بن بحر رهنی، عالم شیعی در آن رفته. با این وصف در خاطرم نمانده بود که نامی از سفرنامه ناصر خسرو در این کتاب دیده می شود؛ اثری که تألیف سال ۶۰۵ ق است. با این وصف آنچه نویسنده در این کتاب به طور گذرا از سفرنامه ناصر خسرو مورد اشاره قرار داده چنانکه در یادداشت های بعدی هم خواهم گفت نمی تواند اصالت متن موجود سفرنامه ناصر خسرو را مورد تأیید قرار دهد. این برای چنان منظوری کافی نیست (برای کتاب جهان نامه، نک: مدخل بکران در دائره المعارف آقای بجنوردی).

۳- به لطف فاضل محترم آقای سهیل یاری گُل درّه با یادداشتی از مرحوم استاد ایرج افشار آشنا شدم که پیشتر از آن بی اطلاع بودم. در این یادداشت استاد افشار توضیح و اشاره ای دارد به مجموعه سفینه تبریز و از سال ۷۲۳ ق که در آن از سفرنامه ناصر خسرو ذکر و نقلی آمده. در اینجا برخلاف جهان نامه علاوه بر ذکر سفرنامه یک خطی هم از آن نقل شده که می تواند برای بحث اصالت متن موجود از سفرنامه به کار آید. آنچه اهمیت دارد این است که نقل سفینه تبریز از سفرنامه با وجود شباهت در یک قسمت آن در بخشی از آن با نسخه های موجود سفرنامه متفاوت است. هر چه هست نام بردن و نقلی در کمتر از یک سطر از سفرنامه ناصرخسرو به تنهایی برای اثبات اصالت متن موجود کافی نیست. به شرحی که در فرسته بعد خواهیم گفت.

۴- نظر شادروان دکتر شرف خراسانی درباره قطعه ای از سفرنامه منسوب به ناصر خسرو

استاد ما شادروان دکتر شرف الدین شرف خراسانی مقاله ممتازی دارد درباره ابو العلای معری (در دائره المعارف بزرگ اسلامی). در این مقاله نظری درباره قطعه ای مرتبط با سفرنامه ناصر خسرو آنجا که از ابو العلای معری سخن می راند ابراز داشته که حائز اهمیت است. این تنها یک نمونه از مطالب غیر قابل قبول سفرنامه منسوب به ناصر خسروست که با سایر نوشته های او و شخصیت محکم و عمیق فلسفی او سازگار نیست. ابتدا متن مرتبط را از سفرنامه نقل می کنیم و سپس نظر استاد دکتر شرف را.

سفرنامه منسوب به ناصر خسرو: \”در آن شهر مردی بود که وی را ابوالعلاء معری می‌گفتند، نابینا بود و رییس شهر او بود، نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگران فراوان، و خود همه شهر او را چون بندگان بودند و خود طریق زهد پیش گرفته بود، گلیمی پوشیده و در خانه نشسته بود، نیم من نان جوین را به نُه گرده کرده، شبانه روز به گرده‌ای قناعت کند و جز آن هیچ نخورد، و من این معنی شنیدم که درِ سرای باز نهاده است و نواب و ملازمان او کار شهر می‌سازند مگر به کلیات که رجوعی به او کنند، و وی نعمت خویش از هیچکس دریغ ندارد و خود صائم الدهر قائم اللیل باشد و به هیچ شغل دنیا مشغول نشود، و این مرد در شعر و ادب به درجه ای است که افاضل شام و مغرب و عراق مقّرند که در این عصر کسی به پایهٔ او نبوده است و نیست، و کتابی ساخته است آن را «الفصول و الغایات» نام نهاده، و سخن‌ها آورده است مرموز و مثل‌ها به الفاظ فصیح و عجیب که مردم بر آن واقف نمی شوند مگر بر بعضی اندک، و نیز آن کسی نیز که بر وی خواند، چنان او را تهمت کردند که تو این کتاب به معارضهٔ قرآن کرده‌ای، و پیوسته زیادت از دویست کس از اطراف نزد وی ادب و شعر خوانند، و شنیدم که او را زیادت از صد هزار بیت شعر باشد، کسی از وی پرسید که ایزد تبارک و تعالی اینهمه مال و نعمت ترا داده است، چه سبب‌ست که مردم را می‌دهی و خویشتن نمی خوری؟ جواب داد که مرا بیش از این نیست که می‌خورم، و چون من آنجا رسیدم این مرد هنوز در حیات بود.\”

نظر دکتر شرف: \”در اینجا باید گفت که آنچه ناصرخسرو در سفرنامه، در شرح عبورش، از معره ‌النعمان دربارۀ ابوالعلاء گزارش می‌دهد، یا گزافه‌ای است از راه شنیده‌هایش، یا تحریف نوشتۀ او از سوی دیگران. در آنجا گفته می‌شود که ابوالعلاء «نعمتی بسیار داشت و بندگان و کارگزاران فراوان، و خود همۀ شهر او را چون بندگان بودند…»\”

کافی است اندکی با زندگینامه ابو العلای معری آشنا باشیم تا گزارش سفرنامه منسوب به ناصر خسرو را رد کنیم. از این دست موارد و گزارش های نادرست و یا غیر دقیق در سفرنامه بسیار است. در بحثی که درباره ناصر خسرو در حال تدوین هستم به مواردی دیگر خواهم پرداخت.

۵- باز هم درباره سفرنامه ای که از ناصر خسرو نیست

از نمونه های مطالب غریب در سفرنامه منسوب به ناصر خسرو گزارشی است که درباره یکی از شاگردان شیخ الرئیس در این کتاب می بینیم. من پیشتر درباره این شاگرد و آثارش در همینجا نوشته ام. طبق آنچه گفته شده ناصر خسرو متولد سال ۳۹۴ ق است. ابن سینا را می دانیم که متولد سال ۳۷۰ ق است. شاگرد ابن سینا، نسوی را نویسنده سفرنامه بنابر ادعای خود این کتاب در سال ۴۳۷ ق در سمنان دیده است. طبعا کسی که خود را شاگرد ابن سینا می داند تا بدان پایه که کتابی را بر ابن سینا خوانده باشد باید دست کم سال ۴۱۰ ق و یا قبل از آن به دنیا آمده باشد. این شخص طبعا در سال ۴۳۷ ق سنی حدود ۲۷ سال داشته که به ویژه طبق عرف قدیم چنین کسی را \”مردی جوان\” نمی خوانند.

تعبیر سفرنامه درباره ابن سینا هم جالب توجه است: تعبیر خشک و خالی \”ابو علی سینا\” در کتاب های فارسی را نمی دانم چقدر قدیمی است اما مثلا ابو ریحان که شاید قدیمترین کسی است که نام ابن سینا در آثارش مکرر آمده از او با تعابیر متفاوتی یاد می کند: ابو علی بن سینا/ ابو علی الحسین بن عبد الله بن سینا و یا ابو علی السینوی (برای مورد اخیر، نک: تحدید نهایات الأماکن، ص ۲۴۳).

فارغ از این نکته آیا واقعا در سال ۴۳۷ ق ناصر خسرو ابن سینا را می شناخته؟ ابو ریحان بیرونی (د. پس از ۴۴۰ ق) که با ابن سینا از نزدیک آشنا بوده و با او مکاتباتی فلسفی هم داشته البته ابن سینا را می شناخته است یا بهمنیار که خود شاگرد ابن سیناست. اما چرا ناصر خسرو که در سال ۴۳۷ ق به تعبیر خودش\” مردی دبیرپیشه بودم و از جمله متصرفان در اموال و اعمال سلطانی، و به کارهای دیوانی مشغول بودم و مدتی در آن شغل مباشرت نموده در میان اقران شهرتی یافته بودم\” باید ابن سینا را که می دانیم شهرت و جایگاه فلسفی اش در خراسان بیشتر مدیون آموزش های ابو العباس لوکری در نیمه دوم سده پنجم قمری است به نیکی بشناسد؟

[گزارش سفرنامه منسوب به ناصر خسرو درباره دانشمند برجسته علی بن احمد نسوی و شاگری اش نزد ابن سینا

سفر نامه منسوب به ناصر خسرو ، ص ۴

روز آدینه هشتم ذى القعده از آنجا به دامغان رفتم، غرّه ذى الحجه سنه سبع و ثلاثین و اربعمائه به راه آبخورى و چاشت‏خواران به سمنان آمدم و آنجا مدتى مقام کردم و طلب اهل علم کردم. مردى نشان دادند که او را استاد على نسائى مى ‏گفتند نزدیک وى شدم، مردى جوان بود، سخن به زبان فارسى همى گفت، به زبان اهل دیلم، و موى گشوده و جمعى نزد وى حاضر. گروهى اقلیدس مى ‏خواندند و گروهى طب و گروهى حساب. در اثناى سخن مى ‏گفت که: «من بر استاد ابو على سینا رحمه اللّه علیه چنین خواندم و از وى چنین شنیدم». همانا غرض وى آن بود تا من بدانم که او شاگرد ابو على سیناست. چون با ایشان در بحث شدم، او گفت: «من چیزى سپاهیانه دانم و هوس دارم که چیزى از حساب بخوانم». عجب داشتم و بیرون آمدم و گفتم: «چون چیزى نداند چه به دیگرى آموزد؟».]

۶- باز هم درباره سفرنامه منسوب به ناصر خسرو

در جایی دیگر نویسنده سفرنامه از یک \”فیلسوفی\” یاد می کند که در هیچ کتاب دیگری نامش ظاهرا تاکنون دیده نشده: ابو الفضل خلیفه بن علی الفیلسوف در شمیران. عبارت او چنین است: \”در شمیران مردی نیک دیدم از دربند بود نامش ابوالفضل خلیفه بن علی الفیلسوف مردی اهل بود و با ما کرامت ها کرد و کرم ها نمود و با هم بحث ها کردیم و دوستی افتاد میان ما مرا گفت چه عزم داری گفتم سفر قبله را نیت کرده ام گفت حاجت من آنست که به هنگام مراجعت گذر بر اینجا کنی تا تو را باز ببینم\”

این خلیفه بن علی اگر واقعا \”فیلسوف\” بوده (و نه حتی یک \”متفلسف\”) چرا نامی از وی در تتمه صوان الحکمه ابن فندق و یا آثار قفطی و دیگران نیامده؟ و اگر او فیلسوف بود چرا ناصر خسرو تنها در وصفش می گوید: \”مردی اهل بود\”. مردی اهل بود، در اینجا چه معنی می دهد و چطور باید وصف یک فیلسوف باشد؟ مگر بنا بود مردی نا اهل باشد؟ خوشمزه اینجاست که ناصر خسرو از همه آنچه باید درباره او بگوید این مطلب را برجسته کرده که: \”مرا گفت چه عزم داری گفتم سفر قبله را نیت کرده ام گفت حاجت من آنست که به هنگام مراجعت گذر بر اینجا کنی تا تو را باز ببینم\”.

نویسنده سفرنامه مطلب غریب دیگری هم اضافه می کند: می گوید این خلیفه بن علی را در شمیران دیده و بعد اضافه می کند او از دربند بود. آیا مقصود سفرنامه از دربند، باب الأبواب است یا مقصودش دربند شمیران است؟ ظاهرا کسی که این متن را به نام ناصر خسرو ساخته نمی دانسته که دربند شمیران نخستین بار نامش در سده نهم در منابع دیده می شود و پیشتر ذکری از آن در منابع نیست. وانگهی شمیران را کسی در سده پنجم شمیران نمی خوانده است. آنجا را قصران الداخل و الخارج می خواندند. برای نخستین بار در سده نهم است که در منابع تاریخی مانند ظهیر الدین مرعشی از شمیران یادی می شود.

اما خوب چرا اصلا باید این شمیران را شمیران ری فرض کنیم؟ منظور سفرنامه از شمیران، سمیران/ شمیران طارم است و شاید به همین قرینه منظورش از دربند همان باب الابواب است. اما اینجا یک ایرادی وجود دارد: سفرنامه در همینجا وقتی از شمیران و فیلسوفش سخن می راند دچار خطایی نابخشودنی می شود: \”اکنون با سر حکایت و کار خود شوم، از خندان تا شمیران سه فرسنگ بیابانکیست همه سنگلاخ و آن قصبه ولایت طارم است و به کنار شهر قلعه ای بلند بنیادش برسنگ خاره نهاده است، سه دیوار بر گرد او کشیده و کاریزی به میان قلعه فرو برده تا کنار رودخانه که از آن جا آب بر آورند و به قلعه برند و هزار مرد از مهترزادگان ولایت در آن قلعه هستند تا کسی بیراهی و سرکشی نتواند کرد و گفتند آن امیر را قلعه های بسیار در ولایت دیلم باشد و عدل و ایمنی تمام باشد چنان که در ولایت او کسی نتواند که از کسی چیزی ستاند و مردمان که در ولایت وی به مسجد آدینه روند همه کفش‌ها را بیرون مسجد بگذارند و هیچ کس آن کسان را نبرد و این امیر نام خود را بر کاغذ چنین نویسد که: «مرزبان الدیلم جیل جیلان ابوصالح مولی امیرالمومنین» و نامش جستان ابراهیم است.\”

ایراد قضیه این است که ملوک طارم و شمیران آنجا آل مسافر بوده اند که تنها ارتباطی خانوادگی با آل جستان داشتند و اساسا سرزمین تحت حکومت آنان ربطی به دیلم و دیلمیان و آل جستان نداشت. روشن است که اینجا جاعل سفرنامه دچار خبط و اشتباه غریبی شده و از خودش داستان سرایی کرده. مرحوم علامه قزوینی به وجود این خطا نه در اشاره به سفرنامه بلکه در بحث از متن ابن حوقل که گویا جاعل سفرنامه تحت تأثیر آن به خطا افتاده به دقت پرداخته است: \”ابن حوقل ( بطبق نسخهء مطبوعهء لیدن ص ۲۶۸ ) پاىتخت جستانیان را طرم ( یعنى طارم ) شمرده است و عین عبارت او در این خصوص با عبارت اصطخرى که سابقا در ص ۴۳۴ نقل کردیم طابق النّعل بالنّعل یکى است جز آنکه در این جملهء اصطخرى : « و المکان الّذى یقیم به الملک یسمّى روذبار و به مقام آل جستان و ریاسه الدّیلم فیهم » در ابن حوقل بجاى کلمهء رودبار « الطّرم » دارد هکذا : « و المکان الّذى به الملک یسمّى الطّرم و به مقام آل جستان و ریاسه الدّیلم فیهم »…و نسخه ابن حوقل که اساس طبع لیدن بوده ظاهرا « اصلاح » یکى از قرّاء متأخّر است که جستانیان را در ذهن خود بدون شکّ با سلسلهء دیگر از ملوک دیلم معروف به « آل مسافر » که جانشین جستانیان بوده‌اند و اینان بدست آنها منقرض شدند و پاىتخت آنها در حقیقت طارم بوده اشتباه کرده است زیراکه طارم ( یعنى قلعهء معروف شمیران قصبهء بلاد طارم ) بتصریح عموم مورّخین پاىتخت آل مسافر بوده است نه پاىتخت آل جستان و احدى را تاکنون جز همین عبارت مشکوک محرّف ابن حوقل طبع لیدن مطلقا و اصلا نشنیده‌ایم که پایتخت جستانیان را طارم ضبط کرده باشد\” (تعلیقات جهانگشا، ۳/ ۴۳۶ تا ۴۳۷).

این قبیل خطاهای آشکار و خلط های غریب معلوم است اثر کسی/ کسانی است که به شکل ناشیانه ای مطالب متون مختلف را با هم در آمیخته اند. به نظر می رسد جاعل متن بین شمیران / قصران و ارتباط مناطق شمالی ری با دیلمان از یک سو و شمیران طارم از دیگر سو خلط کرده و دربند را هم همان دربند شمیران طهران فرض کرده. طبیعی است که ناصر خسرو شأنش اجلّ از این حرف ها است.

حال که سخن بر سر اطلاعی درباره یک فیلسوف در سفرنامه است بد نیست این را هم همینجا اضافه کنیم: اطلاعی که در این متن درباره یک دانشمند و \”امام\” معتزلی به نام ابو سعید بصری از ارّجان آمده که سفرنامه می گوید اهل دانش های حساب و هندسه بود هم باز از مواردی است که هیچ گزارش دیگر تاریخی و متون طبقات معتزله آن را تأیید نمی کند: \”گفتند به ارجان مردی بزرگ است و فاضل، او را شیخ سدید محمد بن عبدالملک گویند. چون این سخن شنیدم از بس که از مقام در آن شهر ملول شده بودم رقعه‌ای نوشتم بدو و احوال خود اعلام نمودم و التماس کردم که مرا از این شهر به موضعی رساند که ایمن باشد. چون رقعه بفرستادم روز سیوم سی مرد پیاده دیدم همه با سلاح به نزدیک من آمدند و گفتند ما را شیخ فرستاده است تا در خدمت تو به ارجان رویم و ما را به دلداری به ارجان بردند. ارجان شهری بزرگ است و در او بیست هزار مرد بود و بر جانب مشرقی آن رودی آب است که از کوه درآید و به جانب شمال آن رود چهار جوی عظیم بریده‌اند و آب از میان شهر به در برده که خرج بسیار کرده‌اند و از شهر بگذرانیده، به آخر شهر بر آن باغ‌ها و بستان‌ها ساخته و نخل و نارنج و ترنج و زیتون بسیار باشد و شهر چنان است که چندان که بر روی زمین خانه ساخته‌اند در زیر زمین همچندان دیگر باشد و در همه جا در زیر زمین‌ها و سرداب‌ها آب می‌گذرد و تابستان مردم شهر را به واسطه آن آب در زیر زمین‌ها آسایش باشد، و در آن جا از اغلب مذاهب مردم بودند و معتزله را امامی بود که او را ابوسعید بصری می‌گفتند. مردی فصیح بود و اندر هندسه و حساب دعوی می‌کرد و مرا با او بحث افتاد و از یکدیگر سوال‌ها کردیم و جواب‌ها گفتیم و شنیدیم در کلام و حساب و غیره.\”

۷- از دیگر گزارش های نادرست در سفرنامه منسوب به ناصر خسرو

\”به یمامه حصاری بود بزرگ و کهنه. از بیرون حصار شهری است و بازاری و از هرگونه صناع در آن بودند و جامعی نیک و امیران آن جا از قدیم بازار علویان بوده‌اند و کسی آن ناحیت از دست آن‌ها نگرفته بود از آن که آن جا خود سلطان و ملکی قاهر نزدیک نبود و آن علویان نیز شوکتی داشند که از آن جا سیصد و چهارصد سوار برنشستی و زیدی مذهب بودند و در قامت گویند «محمد و علی خیرالبشر و حیّ علی خیر العمل» و گفتند مردم آن شهر شریفیه باشند، و بدین ناحیت آب های روان است از کاریز و نخلستان و گفتند چون خرما فراخ شود یک هزار من به یک دینار باشد و از یمامه به لحسا چهل فرسنگ می‌داشتند و به زمستان توان رفت که آب باران جای‌ها باشد که بخورند و به تابستان نباشد.\”

نویسنده در حالی که در وصف مفصلی که از یمن (و صعده) به دست داده از زیدی بودن مردم این سرزمین سخنی به میان نمی آورد آنگاه که از یمامه گزارش می دهد اهل یمامه و حاکمان آنجا را زیدی می خواند. اگر مقصود او امرای سادات اخیضری یمامه باشد زیدی بودن آنان را کسی دیگر گزارش نکرده است. نوع رفتارها و مناسبات سیاسی آنان نشانی از اینکه زیدی مذهب بوده باشند ندارد.

نویسنده سفرنامه در وصف یمن البته روشن است اطلاعاتش بر اساس منابع قدیم است و آنچه می گوید تناسبی با آغاز سده پنجم قمری ندارد: \”صفت زمین عرب و یمن : چون از مکه به جانب جنوب روند به یک نزل به ولایت یمن رسند و تالب دریا همه ولایت یمن است و زمین یمن و حجاز به هم پیوسته است. هر دو ولایت تازی زبانند و در اصطلاح زمین یمن را حمیر گویند و زمین حجاز را عرب، وسه جانب این هر دو زمین دریاست، و این زمین چون جزیره ای است اول جانب شرقی آن دریای بصره است و غربی دریای قلزم که ذکر آن در مقدمه رفت که خلیجی است و جانب جنوبی دریای محیط است، و طول این جزیره که یمن و حجاز است از کوفه باشد تا عدن مقدار پانصد فرسنگ از شمال به جنوب و عرض آن که از مشرق به مغرب است از عمان است تا به جار مقدار چهار صد فرسنگ باشد و زمین عرب از کوفه تا مکه است و زمین حمیر از مکه تا عدن، و در زمین عرب آبادانی اندک است و مردمانش بیابانی و صحرا نشینند و خداوند ستور چهارپا و خیمه. و زمین حمیر سه قسم است یک قسم را از آن تهامه گویند و این ساحل دریای قلزم است بر جانب مغرب و شهرها و آبادانی بسیار است چون صعده و زبید و صنعا و غیره. و این شهرها بر صحراست و پادشاه آن بنده حبشی بود از آن پسر شاددل، و دیگر قسم از حمیر کوهی است که آن را نجد گویند و اندر او دیولاخ‌ها و سردسیر‌ها باشد و جاهای تنگ و حصارهای محکم. وسیوم قسم از سوی مشرق است و اندر آن شهر های بسیار است چون نجران و عثر و بیشه و غیر آن و اندر این قسم نواحی بسیار است و هر ناحیتی ملکی و رییسی دارد و آن جا سلطانی و حاکمی مطلق نیست. قومی مردم باشند به خود سر و بیش تر دزد و خونی و حرامی، و این قسم مقدار دویست فرسنگ در صد و پنجاه برآید و خلقی بسیار باشد و همه نوع، و قصر غمدان به یمن است به شهری که آن را صنعا گویند و از آن قصر اکنون بر مثال تلی مانده است در میان شهر و آن جا گویند که خداوند این قصر پادشاه همه جهان بوده است. و گویند که در آن تل گنج‌ها و دفینه‌ها بسیار است و هیچ کس دست بر آن نیارد بردن نه سلطان و نه رعیت. و عقیق بدین شهر صنعا کنند و آن سنگی است که از کوه ببرند و در میان ریگ بر تابه به آتش بریان کنند و در میان ریگ به آفتابش پرورند و به چرخ بپیرایند، و من به مصر دیدم که شمشیری به سوی سلطان آورده بودند از یمن که دسته و برچک او از یک پاره عقیق سرخ بود مانند یاقوت.\”

اطلاعاتی که اینجا درباره یمن و صعده و صنعاء و امرای این سرزمین ها و غیره به دست داده شده مطالب غریبی است که سراغ آن را در هیچ منبع دیگر نمی توان گرفت. معلوم است که اینها گزارش های شخصی نویسنده نیست بلکه آنها را از منابع متعدد و از زمان های مختلف گردآورده و پاره ای مطالب بی اساس هم بدان افزوده. اصولا بخش زیادی از اطلاعات سفرنامه درباره حاکمان محلی مناطق و سرزمین های مختلف با هیچ منبع تاریخی دیگر سازگار نیست و یا دست کم مطالبی است که هیچ کتاب دیگری آن را گزارش نکرده است.

۸- سفرنامه منسوب به ناصر خسرو و برخی اطلاعات اشتباه دیگر

۱- قیروان ولایتی است شهر معظمش سلجماسه است که به چهار فرسنگی دریاست، شهر بزرگ بر صحرا نهاده و باروی محکم دارد و در پهلوی آن مهدیّه است که مهدی از فرزندان امیرالمومنین حسین بن علی رضی الله تعالی عنهما ساخته است بعد از آن که مغرب واندلس گرفته بود وبدین تاریخ به دست سلطان مصر بود و آن جا برف بارد و لیکن پای نگیرد، و دریا از اندلس بر دست راست سوی شمال بازگردد و میان مصر و اندلس هزار فرسنگ است و همه مسلمانی است.

۲- و فسطاط لشکرگاه را گویند و این چنان بوده است که یکی از از فرزندان امیرالمومنین حسین بن علی صلوات الله علیهم اجمعین که او را المعز لدین الله گفته‌اند ملک مغرب گرفته است تا اندلس و از مغرب سوی مصر لشکر فرستاده است از آب نیل می‌بایست گذشتن و بر آب نیل گذر نمی توان کرد یکی آن که آبی بزرگ است. و دوم نهنگ بسیار در آن باشد که هر حیوانی که به آب افتد در حال فرو می‌برند و گویند به حوالی شهر مصر در راه طلسمی کرده‌اند که مردم را زحمت نرسانند و ستور را و به هیچ جای دیگر کسی را زهره نباشد در آب شدن به یک تیر پرتاب دور از شهر و گفتند المعزالدین الله لشکر خود را بفرستاد و بیامدند ان جا که امروز شهر قاهره است و فرمود که چون شما آن جا رسید سگی سیاه پیش از شما در آب رود و بگذرد. شما بر اثر آن سگ بروید و بگذرید بی اندیشه و گفتند که سی هزار سوار بود که بدان جا رسیدند همه بندگان او بودند.

در این عبارات (مانند چند عبارت دیگر در سفرنامه) ناصر خسروی اسماعیلی چطور امامان فاطمی را نه امام و امیر المؤمنین بلکه \”سلطان\” می نامد؟ چرا مهدی فاطمی را به جای آنکه امام بخواند تنها از فرزندان امام حسین بن علی (ع) می خواند؟ وانگهی چطور او به عنوان حجت فاطمیان در خراسان نمی داند که فاطمیان هیچ گاه مؤفق نشدند اندلس را زیر نگین خود بیاورند و حکومت آنان هیچ گاه از مغرب به اندلس گسترده نشد؟ آیا این متن ها از ناصر خسرو است؟

اعتبار سنجی علمی و نه ذوقی متون: گامی نو در پژوهش درباره سفرنامه منسوب به ناصر خسرو (در ۳ فرسته)

بحث اعتبار سنجی متون کهن تخصصی است که نیاز به اطلاع و آگاهی از تعدادی از شاخه های مختلف علوم دارد. نیازمند دانش و تخصص در تحلیل تاریخی و دینی و انتقادی و زبانی است. باید آشنا با سنت نسخه های خطی و پیچیدگی هایی آن باشید. باید با سبک های ادبی و ژانرهای مختلف آشنا باشید. داوری در این زمینه نیازمند احاطه بر جوانب مختلف تاریخ و تمدن و ژانرهای ادبی است.

نمونه سفرنامه ناصر خسرو از مواردی است که تاکنون آنطور که شایسته است از حیث اصالت سنجی مورد توجه قرار نگرفته. هر کس با الفبای تاریخ ادبیات و متون کهن آشنا باشد و به ویژه آثار منثور ناصر خسرو را خوانده باشد وقتی سفرنامه منسوب به ناصر خسرو را می خواند با این پرسش روبرو می شود که چرا سبک ادبی این کتاب با سایر آثار منثور ناصر خسرو متفاوت است؟ چرا نثر این کتاب به نثر سده پنجم خراسان شباهتی ندارد؟ ممکن است پاسخ داده شود خوب ممکن است تصرفات کاتبان در طول تاریخ نثر کتاب را به کلی دگرگون کرده باشد. آشنایان با این مسئله به نیکی می دانند که دگردیسی ها در نثر کتاب های فارسی از نوعی که مثلا در متن ترجمه تفسیر طبری و یا تاریخ بلعمی می شناسیم از لونی دیگر است و تفاوت نثر سفرنامه ناصر خسرو را نمی توان با این موارد مقایسه کرد و بر همان منطق سنجید. برخی ممکن است پاسخ دهند ناصر خسرو سفرنامه را برای استفاده شخصی نوشته و بنابراین از نثری متفاوت در آن استفاده کرده. دیده ام که برخی چنین تصور نادرستی از این موضوع دارند. روشن است که این اشخاص دچار زمان پریشی هستند و سبک های ادبی متون کهن را با سبک های ادبی دوران مدرن و دنیای نویسندگی در عصر جدید و آن هم در نوشتن زندگینامه های خودنوشت اشتباه گرفته اند. چنین چیزی در دنیای ادبیات کهن جایی ندارد.

یکی دو نفر را دیدم استناد کرده اند به اینکه در دو کتاب یادی از سفرنامه ناصر خسرو رفته است: یکی در جهان نامه محمد بن نجیب بکران (نوشته شده در سال ۶۰۵ ق) و دیگری در سفینه تبریز از سال ۷۲۳ ق. همین دوستان نشان دادند تخصصی در این رشته یعنی درکی تاریخی و انتقادی از سنت نسخه های خطی و اصالت سنجی متون ندارند. ما بحثمان در اصالت متن موجود و شناخته شده از سفرنامه است و نه سفرنامه ای که ما از خصوصیات آن اطلاعی نداریم. در چاپ کتاب جهان نامه در حد تنها یک اشاره، از سفرنامه ای از ناصر خسرو یاد شده. اما این دوستان باید بدانند که مگر این تنها مورد در تاریخ ادبیات و بحث های اصالت سنجی است که منابع قدیم به کتابی اشاره می کنند و آنچه امروز به نام آن کتاب موجود است ربطی به آن عنوان ندارد؟ مقتل ابو مخنف را همه منابع قدیم به عنوان کتابی از ابو مخنف نام برده اند. آیا همین کفایت می کند که مقتل موجود ابو مخنف را که اثری کاملا ساختگی است اصیل قلم ببریم؟ آگاهان می دانند که چنین نیست؛ و کاش علم نسخه شناسی و متن شناسی به این سادگی دستیاب همگان می شد. این سخن نشان می دهد حتی با مقدمات بحث های تحلیلی تاریخی در موضوع متن شناسی و سبک شناسی آشنا نیستید. درست است که محمد بن نجیب بکران از یک سفرنامه ناصر خسرو سخن رانده؛ از کجا معلوم که عینا منظورش متن سفرنامه موجود باشد؟ وانگهی در همین مورد هم باید نسخه های اساس تصحیح جهان نامه مورد بازبینی قرار گیرد و دانسته شود آیا نام سفرنامه ناصر خسرو از اضافات حاشیه نویسان و کاتبان بعدی است و یا از خود محمد بن نجیب بکران؟

در مورد سفینه تبریز قبلا در همین سلسله یادداشت ها نوشتم که نقلی کوتاه و نیم سطری که در این سفینه از سفرنامه آمده اختلاف قابل توجهی دارد با متن موجود سفرنامه. ما هم اگر از اصالت متن سفرنامه سخن می گوییم و آن را مورد تردید قرار داده ایم روشن است اصالت کل متن را در نظر داریم و نه اینکه متن موجود ممکن است هسته هایی از متن اصلی را با تحریفات بسیار در خود داشته باشد. اینجا بحث سر اصالت کل متن است. مگر با یک نقل چند کلمه ای از یک کتاب نسبتا پر برگی مانند سفرنامه ناصر خسرو در اثری که حدود سیصد سال بعد از او نوشته شده می توان اصالت سفرنامه موجود را ثابت کرد؟ اگر آشنا با سنت علمی و آکادمیک مطالعات نسخه شناسی باشید البته پاسختان منفی خواهد بود.

مگر سفرنامه منسوب به ناصر خسرو تنها متنی است که اصالتش می تواند محل تأمل و پرسش قرار بگیرد؟ ده ها و بل صدها متن در عربی و فارسی می شناسیم که قرن هاست به نام نویسندگانی شهرت دارند اما تنها با تأمل و تحقیق و البته تخصص اینک ثابت شده است که متن های موجود اصالتی ندارند. همه می دانیم که قرن هاست فصوص الحکمه را به فارابی نسبت می دهند و از قضا نسخه های بسیار کهنه ای منسوب به فارابی هم دارد. اما متخصصان می دانند این کتاب نمی تواند از او باشد. لابد اگر داوری را به دوستانی بسپاریم که از وجود دو منبعی که از سفرنامه ناصر خسرو نامی برده اند اصالت متن موجود سفرنامه را نتیجه گرفته اند حتما خواهند گفت فصوص الحکم بی تردید از فارابی است. اما عزیز متأسفانه چنین نیست. همه منابع کهن گفته اند فضل بن شاذان اثبات الرجعه دارد. اما آنچه امروز به عنوان اثبات الرجعه در چند نسخه خطی به نام فضل بن شاذان موجود است و به چاپ رسیده حتما از او نیست. آیا این بدین معناست که فضل بن شاذان اصلا اثبات الرجعه نداشته است؟ بله حتما داشته اما این متنی که امروز تحت این عنوان می شناسیم از ابن شاذان نیست.

نام بردن از سفرنامه ناصر خسرو در جهان نامه و یا نقلی نیم سطری از متن موجود در سفینه تبریز زمانی می توانست دلیل بر اصالت متن موجود از سفرنامه باشد که ما در کنار این قرینه، قرائن دیگری در اختیار داشتیم. مهمترین مسئله در اینجا وجود سنتی از نسخه های خطی کهن است. آیا می توان پیشینه متن موجود را به سنتی کهن از نسخه های خطی اثر متصل کرد و تبارشناسی نسخه ها را معاینه بررسید؟ پاسخ منفی است. البته بیشتر آثار ناصر خسرو وضع مشابهی دارند و از آنها نسخه های قدیمی در دست نیست. این را می توان درک کرد. ناصر خسرو حجت فاطمیان در خراسان در وضع پیچیده ای قرار داشت. او در زمانی می زیست که ارتباط سنت او با فاطمیان خیلی زود به دلیل تحولات سیاسی در ایران و مصر قطع شد. آثارش هم به فارسی بود و بنابراین نه فاطمیان مصر (و بعد طیبیان یمن) به آثارش توجهی نشان دادند و نه نزاریان فارسی زبان ایران (در الموت و قهستان) چندان او را از سنت خود می توانستند قلم ببرند. نزاریان دعوت جدیده ای را رهبری می کردند که با اندیشه ناصر خسرو تمایزهایی روشن داشت. با وجود جایگاه رفیع ناصر خسرو در میان اسماعیلیان بدخشان اما با این وصف آثار او به شکل وسیعی در میان نزاریان گسترده نشد. این می تواند فقدان نسخه های کهن و متعدد را تفسیر کند. اما اینجا یک تفاوت میان سفرنامه با کتاب هایی مانند خوان الاخوان و زاد المسافرین و وجه دین و .. هست و آن اینکه سبک ادبی این آثار برخلاف سفرنامه با سده پنجم تناسب تام دارد. وانگهی به طور مثال کهنترین منبعی که از ناصر خسرو و اندیشه او یاد کرده و در زمان حیات خود ناصر خسرو نویسنده اش می زیسته یعنی بیان الأدیان از وجه دین نام برده. بنابراین به طور مثال قیاس وجه دین با سفرنامه صحیح نیست.

درباره ناصر خسرو می دانیم که از قرون گذشته افسانه ها و داستان های بی پایه بسیار ساخته اند و عمده آنچه در منابع درباره او آمده اصیل نیست و داستان هایی است که مخلوق ذهن علاقمندان به او و آثارش و شعرش بوده است. از آن جمله متن هایی تحت عنوان زندگینامه او و یا حتی نقل هایی از سفرنامه او در منابع هست که محققین در اصالت آنها تردید کرده اند. در اینکه از یک دوره ای سفرنامه ای به ناصر خسرو نسبت داده شده تردید نیست. اما پرسش اصلی این است که آیا متن موجود همان سفرنامه ای است که در برخی منابع از آن یادی رفته؟ می دانیم که در دیباچهٔ بایسنقری شاهنامه مطلبی از \”سفرنامه ناصر خسرو\” نقل شده که در متن موجود سفرنامه دیده نمی شود. برخی آن نقل را که مربوط به فردوسی است جعلی و منحول دانسته اند؛ بدین دلیل که در متن موجود سفرنامه از آن خبری نیست. اما شاید در واقع همان متن مورد ارجاع در مقدمه شاهنامه بایسنقری بود که اصیل است و متن موجود است که پرسش برانگیز است.

آنطور که پیشتر هم مکرر گفته و نوشته شده تمام نسخه های موجود و بسیار متأخر سفرنامه ناصر خسرو به نسخه لکنهو می رسد. ادعا شده این نسخه از سال ۱۰۰۶ ق است. اگر تاریخ این نسخه درست باشد دست کم می توان تاریخ متن موجود را تا آن تاریخ و نه پیشتر عقب برد. اما اینجا دو نکته وجود دارد: یکی اینکه این تاریخ باید مورد دقت نسخه شناختی قرار گیرد. آشنایان و متخصصان در سنت نسخه شناسی به نیکی می دانند که به بسیاری از تاریخ ها و رقم های نسخه های خطی نمی توان اعتماد کرد؛ به ویژه در مورد نسخه های خطی شبه قارّه که معمولا پیچیدگی ها و مشکلات زیادی دارند. بررسی های بیشتر در این زمینه ضروری است. دوم: اگر هم این تاریخ درست و اصیل باشد نهایتا نشان می دهد اصالت متن سفرنامه موجود تا آن تاریخ قابل پیگیری است و نه بیشتر.

اینک بر اساس آنچه گفته شد این پرسش ها در ارتباط با اصالت سنجی سفرنامه قابل طرح است: ۱) چه قرینه درون متنی در سفرنامه داریم که این اثر از ناصر خسرو است؟ آیا در خود متن جز آنکه نویسنده خود را ناصر می خواند که لزوما اشاره به ناصر خسرو ندارد قرینه دیگری وجود دارد که نشان دهد متن ما از ناصر خسرو است؟ ۲) اگر قرینه ای درون متنی وجود ندارد آیا دلیلی داریم که ناصر خسرو سفرنامه ای نوشته است؟ خود او که در آثارش به چنین کتاب و اثری اشاره ای ندارد. چند منبع از سده ششم به بعد هم که اشاره ای کلی به سفرنامه ناصر خسرو دارند قرینه استواری را به ما نشان نمی دهند که متن موجود همان سفرنامه ای است که آنها بدان اشاره کرده اند. وانگهی مقدمه شاهنامه بایسنقری که از سفرنامه ناصر خسرو یاد می کند از آن نقلی می کند که در نسخه موجود دیده نمی شود. حال پرسش این است که چرا باید ناصر خسرو سفرنامه ای داشته باشد؟ آیا نوشتن سفرنامه به سبک متن منسوب به ناصر خسرو در آن زمان سابقه ای داشته؟ پاسخ به این پرسش منفی است. ژانر سفرنامه نویسی از نوع متن منسوب به ناصر خسرو پدیده ای است مربوط به بعد از سده پنجم. ما قبل آن دوره سنت های مشیخه نویسی های \”بلدانی\” داشته ایم که سنت محدثان بوده و به کلی امر متفاوتی است. عده ای هم مسالک و ممالک و یا کتاب های جغرافیایی می نوشته اند و یا عده ای گزارش رحله هایی را می نوشتند که مأموریت های حکومتی بوده مانند رحله ابن فضلان و یا ابو دلف. سبک سفرنامه سبک بدیع و بی سابقه ای در سده پنجم باید قلمداد شود. ناصر خسرو با چه هدفی باید چنین سفرنامه ای بنویسد؟ تفکر فلسفی و حکمی و دینی او چرا در این اثر غایب است؟ چرا حتی در مورد اعتقادات اسماعیلی اش سفرنامه اثر هماهنگی نیست؟ اگر به جای او هر کس دیگر با اندکی تمایلات شیعی را بگذارید به سادگی این متن می توانست به شخصی دیگر نسبت داده شود. ابو ریحان سفرنامه هندش را نوشت که همان تحقیق ما للهند است. آیا از لحاظ محتوا می توان میان سفرنامه ناصر خسرو با سفرنامه حکیمی دیگر یعنی تحقیق ما للهند ابو ریحان نسبت و مشابهتی یافت؟ ۳) چه دلیلی وجود دارد که این متن در شکل موجود کاملش نماینده قلم و بیان ناصر خسرو باشد؟ آیا محتمل نیست هسته اولیه این اثر از او باشد با الحاقات و تحریفات بسیاری که بعدا بر آن افزوده شده و همین هم موجب شده شماری خطا در متن وارد شود (قبلا در تعدادی از یادداشت ها بدان اشاره کردیم)؟ به ویژه اینکه نثر کتاب با سده پنجم و با نثر ناصر خسرو سازگار نیست؟ اگر چنین باشد محتمل است هسته اولیه ای به قلم ناصر خسرو بعدا دستخوش تحریفات، اصلاحات، الحاقات و استفاده از منابع دیگر قرار گرفته و در نهایت متنی ساخته شده منسوب به او در حالی که تنها هسته اولیه ای از آن به قلم او بود. به ویژه اینکه می دانیم در جایی از متن موجود این عبارت آمده: \”…و مسجد آدینه ای دارد که اگر صفت آن کرده شود به تطویل انجامد. هرچند صاحب کتاب شرحی هرچه تمام تر نوشته است\”.

راست این است که تاکنون ما سالشمار سوانح زندگانی ناصر خسرو را بر اساس و پایه سفرنامه او بازسازی کرده ایم. درباره شخصیتی که از او دیوان اشعاری پر برگ باقی مانده و تعدادی اثر منثور و منظوم دیگر در دسترس است بهترین منبع باید خود آثار او باشد؛ منتهی نه هر کتاب و اثری. بلکه کتابی که از اصالت آن اطمینان خاطر داشته باشیم. درباره ناصر خسرو گزارش های ساختگی و افسانه ها در منابع قدیم و جدید کم نیست. شیوه درست تحلیلی انتقادی این است که می بایست زندگانی ناصر خسرو را از نو بنویسیم؛ بر اساس منابع اصیل و کتاب هایی از او که در اصالتشان تردید نداریم و یا دست کم قرائن متعددی اصالت آنها را تأیید می کند؛ بی آنکه سفرنامه مورد نظر و مراجعه باشد. آنگاه بعد از نوشتن و بازسازی زندگی نامه او بر اساس منابع اصیل تنها راه درست در ارتباط با متن موجود سفرنامه این است که مطالب سفرنامه را با آن بسنجیم و تلاش کنیم آنچه از متن سفرنامه با زندگینامه ای که تنها بر اساس منابع اصیل بازسازی کرده ایم سازگار است را به عنوان بخشی از هسته اصیل متن سفرنامه تلقی کنیم. این تنها راه علمی و مبتنی بر سنت اصالت سنجی متون است؛ به شرط اینکه در این کار نخست آموزش لازم را ببینیم و در داوری پژوهش های علمی دچار هیجانات پوچ نشویم.

منبع: حلقه کاتبان – بررسی‌های تاریخی

ارسال دیدگاه

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

کلید مقابل را فعال کنید

مؤسسه پژوهشی میراث مکتوب
تهران، خیابان انقلاب اسلامی، بین خیابان ابوریحان و خیابان دانشگاه، شمارۀ 1182 (ساختمان فروردین)، طبقۀ دوم، واحد 8 ، روابط عمومی مؤسسه پژوهی میراث مکتوب؛ صندوق پستی: 569-13185
02166490612