ميراث مكتوب- دكتر سيد ابراهيم ديباجي اعتقاد دارد كه مؤسسة مركز نشر ميراث مكتوب در اين دوره كاري انجام داد كه ميتوان آن را اعجاز عصر تلقي كرد، چون آنقدر كارهاي عجيب و غريب غيرفرهنگي انجام ميگيرد كه كارهاي اين مؤسسه در قياس با آنها حكم معجزه دارد.
وي در نهمين نشست مركز پژوهشي ميراث مكتوب با عنوان نقد و بررسي كتاب محبوب القلوب قطب الدين اشكوري در تاريخ 4 اسفندماه 82 در تهران، گفت: من در سال هاي 1341 و 1342براي همكاري در تهية فهرست نسخههاي خطي به كتابخانة مجلس دعوت شدم و در آن جا به محبوب القلوب و اهميت اين كتاب پي بردم كه يك نسخه خطي از آن در كتابخانة مجلس و گويي يكي هم در كتابخانة سپهسالار وجود دارد كه از آنها بهتر، نسخة كتابخانه مركزي دانشگاه تهران است، ولي هيچ به اين نكته توجه نداشتم كه اين نسخهها از روي همديگر استنساخ شدهاند و اين كه نسخة كتابخانه مركزي-كه پسر مؤلف نوشته و فهرستش را تهيه كرده– پرغلط ترين نسخه است و بقية نسخهها هم از روي همين نسخه استنساخ شدهاند، به اين دليل كه آن غلطها كه در آن نسخه وجود دارند، در بسياري از نسخههاي ديگر هم عيناً يافت ميشوند. نسخة دستنوشت خود مؤلّف هم در دست نيست.
دكتر ديباچي ادامه داد: در مورد شيخ محمد اشكوري، اسم او محمد و نام پدرش علي و اسم جدش عبدالوهاب است كه همهشان فقيه بودند. تنها كسي كه در اين خانواده گرايش كمي به فلسفه و عرفان داشته، قطبالدين بوده است. بقيه فقيه بودند و جد بزرگش هم اسماً به «پيله فقيه» مشهور بوده و به نظرم كلمه «پيله» يعني بزرگ كه البته خيلي اطلاعي ندارم، جز اين كه پيله لهجة گيلاني به معني بزرگ است. پيله فقيه، فقيه و شيخ محل بود و تنها فرزندي كه از اين خانواده به اين نكته توجه كرده، قطبالدين اشكوري است. براي من خيلي عجيب است كه قطب الدين اشكوري، يعني كسي كه تاريخ فلسفه مينويسد، حتي شرح حال خودش را مينويسد، از تولد خودش هيچ يادي نميكند و لذا تاريخ تولدش مجهول است. از سال وفاتش هم هيچ گونه اطلاعي در دست نيست و خيلي عجيب است بويژه كه فليسوف، عالم و دانشمند هم باشد.
كتاب محبوب القلوب اشكوري را اول بار شخصي به نام حاج ميرزا نصير در 1317 قمري چاپ كرد كه من در ابتدا از آن اطلاعي نداشتم و بعداً مطلع شدم. بعد از مدتي گذشت كه به محبوب القلوب توجه داشتم، متوجه شدم كه جلد اوّل يعني مقالة اوّل آن در 1317 قمري چاپ شده است. كار دوم اين شخص را شادروان دكتر محدث با عنوان تفسير لاهيجي چاپ كرد و اطلاعات بسيار خوبي در مقدمة آن ارائه داد و ما در مقدمة خود مقداري از همان اطلاعات را نقل كردهايم.
مصحح اثر همچنين گفت: دربارة تأليف محبوب القلوب قطبالدين در مقدمة آن نوشته كه در سال 1058 يك آتشسوزي در لاهيجان رخ داد و كتابخانة من سوخت. در اين كتابخانه نسخههاي بسيار نفيسي به خط مؤلفان آنها از جمله كتاب هاي خواجه نصير به خط خودش وجود داشتند كه اين آتش سوزي موجب از بين رفتن آنها شد. خيرالرجال و ثمره الفؤاد كه از ديگر آثار اوست، در 1075 تأليف شده است.
تاريخهايي كه از مؤلّف محبوب القلوب در دست داريم به سال هاي 1058 تا 1095 مربوط ميشوند، اما در فاصلة آخرين اثر كه 1088 است تا 1095، خبري از او در دست نيست و قاعدتاً قطبالدين بايد در اين فاصلة زماني در گذشته باشد. اين تنها تاريخي است كه ميتوانيم از او به دست بدهيم. هيچ گونه تاريخ ديگري در مورد اين شخصيت نداريم. فقط ميدانيم كه در چند مورد ميرداماد را استاد خودش معرفي كرده است. ميرداماد در سال 1041 درگذشته است و قاعدتاً اشكوري بايد در سنين جواني نزد ميرداماد بوده باشد. ميدانيم كه ميرداماد در بحث حدوث و قدم عالم، كارهاي بسيار ارزندهاي دارد، ولي عجيب اين است كه شيخ لاهيجي در كتاب محبوب القلوب در چندين مورد كه مسئلة حدوث و قدم را مطرح ميكند،در يك جا هم اشاره نميكند كه استاد من ميرداماد در اين باب اين نظر را داده است.
وي تاكيد مي كند: اين شيخ با عناوين مختلف مطرح است. گاهي لاهيجي است، گاهي قطبالدين است، گاهي شيخ است و گاهي فقيه. اين كار در حوزههاي علمي ديني سابقه دارد و حالا هم همين طور است. يكباره يك كسي از يك مرحلهاي بدون دليل در مرحلهاي ديگر كه انتظارش نميرود، ظاهر ميشود. با اين مقدمات ميخواهم اين را بگويم كه اين كتاب از يك لحاظ براي من، به عنوان كسي كه به كتاب و كتابداري علاقه دارد، بسيار جالب است و آن اين كه مؤلف آن بسياري از منابع را در اختيار داشته و از آنها نام برده است. اين تنها يا مهمترين وجه مثبت اين كتاب است.
دكتر ديباچي افزود: شيخ لاهيجي در اين كتاب مواضع بسياري را بررسي و تبيين كرده كه اين تبيينها كم نيستند و به 76 مورد ميرسند كه آنها را با لفظ «اقول» آغاز ميكند، ولي از اين ميان فقط شش مورد ارتباط مستقيم با فلسفه دارند، بقيه يا روايي هستند يا كلامي و يا تاريخي. وانگهي جنبههاي متين و محكم تاريخي و فلسفي را نگرفته و اين يكي از نقاط ضعف كتاب است كه بايد گفته شود.
با وجود همة اين ها، اين كتابها بايد چاپ شوند تا در نهايت به كمك مجموعة آنها تاريخ علم در ايران – كه فعلاً فاقد آن هستيم– تدوين شود. اين كتاب در اين زمينه ميتواند بسيار سودمند باشد، زيرا كه در آن نكات بسيار جالبي در زمينة تاريخ علم وجود دارد و به كمك آنها ميتوان به ارزيابي مجموعة ميراثي كه در اين موضوع داريم، بپردازيم.