ایرج افشار در زمرۀ معدود دانشمندان کثیر السفر معاصر ایران است
میراث مکتوب- در ابتدای بخش نخست سخنرانیها، سید علی آل داود، پژوهشگر و مصحح با موضوع «نگاهی به گلگشت وطن ایرج افشار» با اشاره به پیشینۀ سفرنامهنویسی گفت: هرچند سفرنامهنویسی در ایران و در زبان فارسی پیشینهای دراز دارد و از عصر ناصرخسرو که باید او را نخستین سفرنامهنویس فارسی بهشمار آورد بیش از هزارسال میگذرد، اما تعداد سفرنامههای نوشتهشده به فارسی تا دورۀ قاجار اندکشمار است. البته بخشهایی از کتب جغرافیا و راهنامهها متضمن خاطرات سفر یا گوشه ای از یادداشت های نویسندگان این کتاب ها است که برخی از مناطق معرفی شده در آثار خود را دیده بودند.
وی ادامه داد: اما از عصر قاجار به سبب آشنایی ایرانیان با تمدن و فرهنگ غرب و مشاهدۀ تعداد کثیری از سفرنامه هایی که غربی ها راجع به ایران و بلاد شرق و کشورهای اسلامی نوشته شده بودند شوق سفرنامه نویسی در ایران نیز پدید آمد.
آل داود بیان کرد: سفرنامه های ایران را کلاً می توان در سه ردیف و د سته جای داد: نخست سفرنامه های مکه و مدینه و عتبات عالیات که اتفاقاً تعداد آنها زیاد است و در سال های اخیر اغلب این آثار که به صورت خطی باقی مانده بود به اقدام و کوشش آقای دکتر رسول جعفریان به طبع رسید و بقیه نیز در دست تصحیح و آماده کردن است. دوم، سفرنامه هایی که متعاقب دیدار دسته ای از ایرانیان روشنفکر از غرب یا شبه قاره هند یا ژاپن نگاشته شده و البته تعداد آنها در مقایسه با گروه اول اندک است ولی برخی چون مرآت الاحوال و تحفه العالم شوشتری متضمن مطالب مفید و اطلاعات دست اول است و برای شناسایی شبه قاره شبه قارۀ هند در آن عصر اثرهایی ارزنده به شمار می روند. بخش سوم سفرنامه هایی است که نگارندگان آن سفر به داخل کشور داشته اند. تعدادی از آن را نظامیانی نوشته اند که به مأموریتی خاص اعزام شده بودند، برخی دیگر را مأمورین دولتی یا افراد محلی نوشته اند.
آل داود افزود: اما بخشی از سفرنامه های دوره اخیر قاجاریه و مقارن عصر بیداری را بر دست علاقه مندانی نگارش یافته که وطن را گشته و درد وطن و مردم داشته اند و با دیدی جامعه شناسانه به مسائل و مردم نگریسته و نوشته هایشان از ارزش بیشتری برخوردار است. نمونۀ شاخص این دسته سفرنامه ها داخل حاج سیاح است که چند دهه پیش به طبع رسیده است.
وی افزود: سفرنامه نویسان عصر حاضر فراوانند. برخی کشورها را گردیده و تعدادی یادداشت های سفرهای وطنی را به صورت مقاله رساله یا کتاب مدون ساخته اند. هریک از این نویسندگان به سائقه علائق و گرایش خود به طرح مطلب پرداخته و طبعاً زمینه ها و مقوله های دیگر فراموش شده اند. سفرنامه هایی همچون آثاری که جلال آل احمد و گروه پژوهشگران موسسات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در قالب تک نگاری و شناخت دقیق روستاها و مناطق محدود خاص است و با دیدی مردم شناسانه و جامعه شناسانه نگاشته شده برخی دیگر از آنها متضمن یادداشت ها سفری است که محققان مردم شناس به گوشه های دورافتاده کشور داشته اند.
وی با اشاره به تأثیر استاد افشار در سفرنامه نویسی تصریح کرد: ایرج افشار که سفرنامه نویسی در شمار یکی از گونه های متنوع پژوهش او بود. در زمرۀ معدود دانشمندان کثیر السفر معاصر ایران است. او سفر را بسیار دوست داشت و از این رو با گروهی دیگر از استادان و ادیبان و تاریخ دانانی که علاقه مند به سفرهای داخلی و یا خارجی بودند انس بیشتری داشت. همراهان او در سفرهای داخلی بیش از دکتر منوچهر ستوده، احمد اقتداری، کاووس جهانداری، مجید مهران و چند تن دیگر بودند.
این پژوهشگر افزود: سفرنامه ها و گزارش های سفر افشار از چند جهت ممتاز و از همۀ آنها که اشاره شد برجسته تر است. نخست آنکه وی با انگیزۀ ایران دوستی قوی که حائز بود توفیق یافت. بسیاری از مناطق دوردست ایران از جمله روستاها، راه ها جاده های کوهستانی، کوهسارها و جاهای ناشناخته را که کسان دیگر هرگز پایشان به آن طرف نرسیده بود درنورد و شناسایی کند، آثار و ابنیۀ قدیمی را معرفی کرده و سنگ نوشته ها قبور را خوانده و متن آنها را در نوشته ها ثبت کند. او در این سفرها بسیاری از مناطق ناشناخته را شناخت ئ بناهای تاریخی و باستانی و حتی درختان کهنسال را تخست بار شناساند.
آل داود تصریح کرد: افشار از بیست سالگی به سفر پرداخت و تا اندکی پیش از وفات همواره به داخل و خارج کشور سفرهای متعدد داشت. او هرچند برای خیلی از سفرهایش سفرنامه نوشته اما متأسفانه مجال و حوصله ای که برای تمام سفرهایش مطلب بنویسد نداشته است و کاش امکانات می یافت که گزارش همۀ آنها را بنویسد طبعاً در آن صورت منبع مهم و معضلی برای ایران شناسی در دست داشتیم.
او در زمان حیات از مجموعۀ سفرنامه های خود چند اثر مدون ترتیب داد و جداگانه به چاپ رساند. بخشی از کتاب سواد و بیاض، بیاض سفر و سرانجام گلگشت در وطن، برگزیدۀ سفرنامه های اوست. سفرنامه هایی که نخستین آنها در سال ۱۳۳۳ ش به همراهی استاد ابراهیم پورداود رخ داد. سفری بود که پورداود برای دیدن آثار باستانی ایران زمین به سیستان می رفت و افشار جوان او را همراهی می کرد. آخرین سفر موضوع این کتاب، مربوط به بهارستان ۱۳۷۸ است. همسفر او این بار یار دیرینش منوچهر ستوده بود. اما پس از آن تا آخرین سال حیاتش ۱۳۸۹ سفرهای دیگر به گوشه و کنار ایران داشت. شرح برخی از این سفرنامه ها را نوشته و در نشریات گوناگون به چاپ رسانده و انتظار می رود طبق وصیت او فاضل گرامی آقای را میلاد عظیمی توفیق یابد همۀ آنها گرد آورده و یکجا به طبع برساند.
آل داود با اشاره به سفرنامه هایی که ایرج افشار برای سفرهای خارج از کشور نوشته است، گفت: سفرنامه های خارج او نیز خواندنی است. ولی بیشتر برای اهل تحقیق و پژوهش قابل استفاده است. موضوع آن سفرها گشت و گذارهای علمی، شرکت در سمینارها و ملاقات با ایران شناسان و تدوین فهارس نسخ خطی کتابخانه های فرهنگستان است که بیشتر آنها را نخست بار در مجلۀ سینما انتشار داده است. این سفرنامه ها البته برای کتاب خوانان جذابیت سفرنامه های وطنی او را ندارد.
وی ادامه داد: افشار در سفرهای خود غیر از گشت و گذار و دیدار از دوستان، اغلب وقت خود را به شناسایی بناهای تاریخی، آب انبارها، مساجد، مدارس و شناسایی کتب و رسالات خطی که نزد فضلای محلی بود یا در مخازن مساجد و مدارس نگهداری می شد، گذراند. خود او در مقدمۀ گلگشت وطن می گوید که برای او موارد زیر اهمیت داشته و بدان ها با نظر تحقیق و جستجو نگریسته است. کوچه پس کوچه شهرها، سنگ گور آبادی های دورافتاده، لباس ها و ابزارهای بومی، کتابۀ ساختمان های گذشته، درخت های کهنسال، امام زاده ها و آبدان ها، رباط ها و کاروان سراهای پراکنده در راه ها، نام های جغرافیایی خواه از آبادی ها و خواه طایفه ها و عشیره ها، قلعه ها و برج ها و میله های برساخته بر ستیغ کوه، تپه ها و بالاخره سخنان مردم آنجاها، در جای دیگر از همین کتاب به صراحت می گوید که منظور او از سفرهایش در داخل ایران بیشتر آن است که مکان های ناشناخته و روستاها و کوهسارها را معرفی کنم، هیچ دلم نمی خواهد از آمل و بابل و کناره دریا و پارک سی سنگان و پارک جنگلی نور توصیفی بکنم زیرا اغلب آن جاها را می شناسند و در کتاب ها و نوشته ها هم ذکر چنین شهرهایی به تکرار آمده است.
با همۀ این احوال افشار صرفا یک سفرنامه نویس و ادیب سنت گرا نیست و گاه به مناسبت مسائل اجتماعی و معضلات زندگی مردمان روستاها و مناطق دوردست توجه نشان می دهد اما اینگونه مطالب در سفرنامه های او اندک است مگر آنکه در بین صحبت ها و سخنان دیگر مطلبی از این سنخ به میان آید. در سفرنامه های او موضوعات و نکات مردم شناسی و جامعه شناسی اندک است. شاید ملاحظه کاری و احتیاطی که در کویرنشینان وجود دارد انگیزۀ اصلی او در عدم توجه به این ویژگی هاست والا افشار با شناخت طولانی که از گوشه و کنار ایران و از ساکنان آنجاها به دست آورده و با آشنایی که با فرهنگ مردم مناطق کشور داشت بیشتر و بهتر از هر جامعه شناس و مردم شناسی توانست اطلاعات و تفسیرهای دقیقی از فرهنگ های متفاوت مردم مناطق دوردست ایران به دست دهد، با تأسف باید گفا به رغم همۀ اطلاعات وسیعی که به دست آورده بود از اینگونه سخنان در گلگشت وطن وی چیزی نمی یابیم. خود او هم در جایی در ذکر احوال جلال آل احمد در مقاله ای که به سبب وفات او در راهنمای کتاب نوشته اشاره گویایی دارد. طبق روایت مذکور روزگاری افشار در یکی از سفرهای خود در جزیرۀ خارک بامدادام و پیش از طلوع آفتاب به دیدار آل احمد می رود و از او می پرسد که آنجا به چه کار آمده است؟ آل احمد پاسخ می دهد: « من امروز آنچه دیده ام یادداشت بر می دارم و زندگی مردم روزگار خودمان را در این دفتر مخلد می سازم تا نبش قبرکن هایی مثل تو در قرن های بعد از این اباطیل نان بخورند.» مقصود آن نیست که حرف آل احمد یکسره صحیح است، منظور آن است که افشار هیچگاه از نقل اقوال منتقدان خود باکی نداشته است. از سوی دیگر با مقایسۀ سفرنامه هایی که اروپائیان از قبیل تاورینه و شاردن و حتی پولاک در باب ایران نوشته اند با سفرنامۀ گلگشت وطن به این حقیقت می توان پی برد که آنان با آنکه هیچ کدام سواد و کمال ایرج افشار را نداشته اند اما سفرنامه هایشان مملوء از اطلاعات مردم شناسی و جامعه شناسی و اقتصاد است.
هدف ما انگیزۀ اصلی افشار در سفرهای ایران وی، اساساً علاقۀ زایدالوصف او به وطن و ایران دوستی است. او می خواست از راه این سفرها ایران بزرگ را بشناسد و نیز به دیگران بشناساند. او کوشش می کرد هرجا و در بدو ورود با مردم عادی ارتباط برقرار کند و البتهباید گفت که همواره در این راه موفق بود. همسفران هم که انتخاب می کرد اغلب یکدل و همراه بودند اگرچه برخی اهل بهانه گیری کردن بوده و کسانی از هم سفری در راه های طولانی که او بر می گزید خسته شده ونیمۀ راه باز می گشتند کسی که همواره و تا آخرین قدم یار و رفیق او بود منوچهر ستوده است که از سختی های سفر نمی هراسید و ناهمواریها را به خوبی تحمل می کرد.
افشار در سفرها همیشه خود را با خلق و خوی ساکنان شهرها و روستاها و ایلاتی که بدانجا می رفت تطبیق می داد و به اصطلاح به زودی با آنان یگانه و اخت می شد. از این رو همیشه از او استقبال می کردند. از سختی ها در سفر نمی هراسید و هرجا که شب می رسید حتی اگر هیچ گونه وسایل راحتی نبود و امکاناتی وجود نداشت به استراحت می پرداخت. از مار و مور و عقرب و رتیل هراسی نداشت بیشتر همسفران او این خصایص را نیز داشتند مخصوصاً دکتر منوچهر ستوده کهبیش از کسان دیگر در سفرها با او بوده است.
وی افزود: روزی از احسان الله هاشمی دبیر بازنسشتۀ اردستان که از فضلا و نیک نامان آن شهر است و خانۀ قدیمی و پردار و درختی در آن شهر دارد پرسیدم. افشار در سفرهای خود به اردستان که معمولاً سالی به چند نوبت می رسد در همین خانه اقامت می کند؟ فرمود بلی اما گر با دوستان نوسفر و نازک نارنجی همراه باشد برای آنان در هتل جهانگردی جا می گیرد اما خود نزد ما می ماند.
آل داود تصریح کرد: شادروان افشار زمانی برایم تعریف می کرد قصه ای را که البته در سفرنامه های خود نقل نکرده است. می گفت: روزگاری با تنی چند از دوستان از جمله مرحوم دکتر یحیی مهدوی، استاد نامدار فلسفه و فرزند حاج امین الغرب به سفرهای دوردست رفته بودیم. شب هنگام به روستایی رسیدیم که ناگزیر از ماندن در آنجا شدیم. سرپناهی پیدا نشد. در ساعات آخر شب سراغ خانۀ کدخدا را گرفتیم و معلوم شد عروسی یکی از فرزندانش در آنجا برقرار است و خانه مملو از جمعیت بود. کدخدا گفت فعلا جایی برای استراحت شما نداریم مگر پشت بام طویلۀ گوسفندان و آنجا هم پله ندارد و با نردبان باید رفت. پذیرفتیم و به این ترتیب پسر بافضیلت و متمول امین المغرب به سختی از نردبان بالارفت و شبی را اینگونه به صبح آورد.
این پژوهشگر با بیان اینکه استاد افشار برای سفرهای خود برنامۀ معینی نداشت، گفت: افشار در شروع مسافرت ها، برنامۀ معینی نداشت. خود می خواست که این چنین باشد. هم سفرانی را انتخاب می کرد نیز به این شیوه و ترتیب راضی بودند و آمادگی این بی برنامگی را داشتند. همگی می خواستند به جاهای نادیدۀ ایران سر زنند. وی در ابتدا مسیر کلی را انتخاب می کرد و سپس به راه های فرعی و خاکی که مورد علاقۀ دیگران نبود در می افتاد، بسیار جاهای نادیده و دیدنی را به این ترتیب می دید سیاحت می کرد. او در این سفرنامه ها نادیده و دیدنی را به این ترتیب می دید و سیاحت می کرد. او در این سفرها نادیدنی هایی را می دید که دیگران هرگز پایشان به آنجاها نرسیده بود و چون در اکثر این مناطق مهمان سر او هتلی وجود نداشت، همواره آشنایانی می جست و به آنان وارد می گردید.
افشار همه جای ایران را دوست داشت، اما به کویر و شهر و روستاهای پیرامون آن علاقه ویژه ای داشت هر سال یکی از دو سفر طولانی بهاره یا پاییزه او به این مناطق حاشیۀ کویر اختصاص می یافت. بسیاری از روستاها، شهرها، بیابان ها، کوهسارها و رودخانه های فصلی این مناطق را شاید بارها دیده بود و با اطلاعاتی وسعیتر به معرفی آنها می پرداخت. یکی از مسیرهایی که او بدان دلبستگی یافته بود جاده ای بود که دامغان را از طریق روستاهای طرود، معلمان و سرکویر به جندق متصل می کرد راهی که حدود ۲۰۰ کیلومتر است و تا چندسال پیش خاکی و سنگلاخ بود و عبور از آن به سختی ممکن بود. اما افشار در همان هنگام بارها به همراه بارها به همراه دوستانش از آن گذر کرده بود، اما عادت نداشت از سختی راه ها و از سختی سفرها زیاد سخن بگوید. تورقی در سفرنامۀ مفصل سون هدین سوئدی که حدود یکصد سال پیش به ایران آمد و از همین مسیرها عبور کرد و اوصاف این راه را که بعد از صد سال تغییر چندانی نکرده بود می تواند وصف کاملی از این مسیرها به دست دهد.
وی بیان کرد: هدین از جمله در سفرنامۀ خود که با نام کویرهای ایران به فارسی ترجمه شده می گوید: شبی را در روستای عباس آباد به سرآوردیم که در وسط کویر واقع است، باران به تندی می بارید و بم فروریختن سقف های گلی روستایی می رفت. ما هم به اطاقی پناه بردیم که همانند سایر خانه های روستایی بود. همۀ ساکنان روستا کنار دیوارهای اطاق ها می خوابیدند. چون علت را پرسیدیم گفتند سقف این اطاق ها که نیم دایره ای است اگر فرو بریزد نخست وسط آن خراب می شود و کنار دیوارهای اطاق از امنیت بیشتری برخوردار است. ما هم ناگزیر کنار دیوار شبی را به سر آوردیم. افشار همواره در مسیرهای دشواری که سون هدین عبور کرده سفر داشته اما او معمولاً از سختی های راه سخن نمی گوید.
وی افزود: یکبار که از همین راه کویری همراه با کیکاووس جهانداری گذشته، هنگام عبور از آبادی رشم در وصف این راه چنین گفته: «از رشم تا حسینان و معلمان دو آبادی که بر لب کویر افتاده اند – دو فرسخ می شود. از حسینان و معلمان تا جندق یکصد و چند کیلومتر است.
جندق یکصد و چهل کیلومتر است. از این مقدار یکصد و بیست کیلومتر از راه یک سره کویر است. بی آب، بی علف، بی درخت، بی جانور، کوسر گاهی سرخ رنگ است و عبوس و گاهی نمک لاخ است و سفیدپوش. گیرندگی و زیبائی اش به همین وحشی بودن، لایتناهی نمودن، یکدستی و تهیدستی است. فکر محال است راهی پیدا کند به این که در چه عهدی و به همت کدام مردی نخستین گذر از این راه سهمناک سرانجام گرفته است. هربار که از این عمر می گذریم بر کاروانیان و ساربانی که چهارپنج روز این پهنه را در می نوردیده اند آفرین می گویم.»
آل داود بیان کرد: افشار با تغییر نام شهرها و روستاهای ایران، رسمی که در هفتاد هشتاد سال اخیر رایج شده به هیچ وجه موافق نیست. او نام های تاریخی هر روستا و شهر ایران را مناسب تر و زیبنده تر می داند از نام های ساختگی جدید به مواردی از این قبیل در گلگشت وطن اشاره کرد. از جمله وقتی که به اطراف اصفهان سفر داشت و دریافت که نام قدیمی قهفرخ را به فرخ شهر تغییر داده اند به انتقاد از آن پرداخت. موارد دیگر هم در این اثر و سایر نوشته هایش در باب این موضوع دیده می شود. شاید حق با او باشد بی سبب نیست که اعراب هم به خود جسارت داده و در پی تعبیر نام تاریخی خلیج فارس برآمده اند.
یکی از آورده های مفید سفرهای افشار، کشف استعداد فضلای مستعد شهرستانی و روستائی است. او به محض آنکه با کسی ملاقات می کرد که مختصر ذوق یا سوادی یا علاقه ای داشت وی را تشویق به نوشتن و ضبط و و ثبت دانسته هایش در خصوص منطقه خود می کرد و آثار مناسبی آنان را پس از ویرایش در مجلاتی که سرپرستی و سردبیری می کرد به چاپ می رساند. او حتی مجلات دیگر چون یغما را به نشر آثار این گروه برانگیخته است.
نثر سفرنامه های افشار، جذاب، روان و پرکشش است، طبعاً نثر سفرنامه های اخیر او بی عیب تر و کشش دارتر است، خود او هم در مقدمۀ کتاب به این نکته اشاره کرده و به این سبب سفرنامه ها را به طور معکوس از آخرین به اولین در کتاب مرتب کرده است.
وی در پایان به گفت و گوی مصاحبۀ سیروس علینژاد با استاد افشار اشاره کرد و گفت: از قسمتهای خواندنی کتاب گلگشت در وطن، مصاحبهای است که سیروس علینژاد در سال ۱۳۷۲ تحت عنوان «آرزوی کوه و بیابان» با افشار کرده و وی را واداشته برخی سخنان ناگفته در سفرنامههایش را بازگوید و جاهای دیدنی و ناشناخته ایران را برشمارد، هنوز هم با گذشت سال کسی از این نقاط دیدن نکرده است. این مصاحبه خواندنی را که در اواخر کتاب به چاپ رسیده باید مکرر خواند تا گوشههای ناشناخته ایران و طبیعت زیبا و متنوع آن شناخته شود.
میراث مکتوب- در ابتدای بخش نخست سخنرانیها، سید علی آل داود، پژوهشگر و مصحح با موضوع «نگاهی به گلگشت وطن ایرج افشار» با اشاره به پیشینۀ سفرنامهنویسی گفت: هرچند سفرنامهنویسی در ایران و در زبان فارسی پیشینهای دراز دارد و از عصر ناصرخسرو که باید او را نخستین سفرنامهنویس فارسی بهشمار آورد بیش از هزارسال میگذرد، اما تعداد سفرنامههای نوشتهشده به فارسی تا دورۀ قاجار اندکشمار است. البته بخشهایی از کتب جغرافیا و راهنامهها متضمن خاطرات سفر یا گوشه ای از یادداشت های نویسندگان این کتاب ها است که برخی از مناطق معرفی شده در آثار خود را دیده بودند.
وی ادامه داد: اما از عصر قاجار به سبب آشنایی ایرانیان با تمدن و فرهنگ غرب و مشاهدۀ تعداد کثیری از سفرنامه هایی که غربی ها راجع به ایران و بلاد شرق و کشورهای اسلامی نوشته شده بودند شوق سفرنامه نویسی در ایران نیز پدید آمد.
آل داود بیان کرد: سفرنامه های ایران را کلاً می توان در سه ردیف و د سته جای داد: نخست سفرنامه های مکه و مدینه و عتبات عالیات که اتفاقاً تعداد آنها زیاد است و در سال های اخیر اغلب این آثار که به صورت خطی باقی مانده بود به اقدام و کوشش آقای دکتر رسول جعفریان به طبع رسید و بقیه نیز در دست تصحیح و آماده کردن است. دوم، سفرنامه هایی که متعاقب دیدار دسته ای از ایرانیان روشنفکر از غرب یا شبه قاره هند یا ژاپن نگاشته شده و البته تعداد آنها در مقایسه با گروه اول اندک است ولی برخی چون مرآت الاحوال و تحفه العالم شوشتری متضمن مطالب مفید و اطلاعات دست اول است و برای شناسایی شبه قاره شبه قارۀ هند در آن عصر اثرهایی ارزنده به شمار می روند. بخش سوم سفرنامه هایی است که نگارندگان آن سفر به داخل کشور داشته اند. تعدادی از آن را نظامیانی نوشته اند که به مأموریتی خاص اعزام شده بودند، برخی دیگر را مأمورین دولتی یا افراد محلی نوشته اند.
آل داود افزود: اما بخشی از سفرنامه های دوره اخیر قاجاریه و مقارن عصر بیداری را بر دست علاقه مندانی نگارش یافته که وطن را گشته و درد وطن و مردم داشته اند و با دیدی جامعه شناسانه به مسائل و مردم نگریسته و نوشته هایشان از ارزش بیشتری برخوردار است. نمونۀ شاخص این دسته سفرنامه ها داخل حاج سیاح است که چند دهه پیش به طبع رسیده است.
وی افزود: سفرنامه نویسان عصر حاضر فراوانند. برخی کشورها را گردیده و تعدادی یادداشت های سفرهای وطنی را به صورت مقاله رساله یا کتاب مدون ساخته اند. هریک از این نویسندگان به سائقه علائق و گرایش خود به طرح مطلب پرداخته و طبعاً زمینه ها و مقوله های دیگر فراموش شده اند. سفرنامه هایی همچون آثاری که جلال آل احمد و گروه پژوهشگران موسسات و تحقیقات اجتماعی دانشگاه تهران در قالب تک نگاری و شناخت دقیق روستاها و مناطق محدود خاص است و با دیدی مردم شناسانه و جامعه شناسانه نگاشته شده برخی دیگر از آنها متضمن یادداشت ها سفری است که محققان مردم شناس به گوشه های دورافتاده کشور داشته اند.
وی با اشاره به تأثیر استاد افشار در سفرنامه نویسی تصریح کرد: ایرج افشار که سفرنامه نویسی در شمار یکی از گونه های متنوع پژوهش او بود. در زمرۀ معدود دانشمندان کثیر السفر معاصر ایران است. او سفر را بسیار دوست داشت و از این رو با گروهی دیگر از استادان و ادیبان و تاریخ دانانی که علاقه مند به سفرهای داخلی و یا خارجی بودند انس بیشتری داشت. همراهان او در سفرهای داخلی بیش از دکتر منوچهر ستوده، احمد اقتداری، کاووس جهانداری، مجید مهران و چند تن دیگر بودند.
این پژوهشگر افزود: سفرنامه ها و گزارش های سفر افشار از چند جهت ممتاز و از همۀ آنها که اشاره شد برجسته تر است. نخست آنکه وی با انگیزۀ ایران دوستی قوی که حائز بود توفیق یافت. بسیاری از مناطق دوردست ایران از جمله روستاها، راه ها جاده های کوهستانی، کوهسارها و جاهای ناشناخته را که کسان دیگر هرگز پایشان به آن طرف نرسیده بود درنورد و شناسایی کند، آثار و ابنیۀ قدیمی را معرفی کرده و سنگ نوشته ها قبور را خوانده و متن آنها را در نوشته ها ثبت کند. او در این سفرها بسیاری از مناطق ناشناخته را شناخت ئ بناهای تاریخی و باستانی و حتی درختان کهنسال را تخست بار شناساند.
آل داود تصریح کرد: افشار از بیست سالگی به سفر پرداخت و تا اندکی پیش از وفات همواره به داخل و خارج کشور سفرهای متعدد داشت. او هرچند برای خیلی از سفرهایش سفرنامه نوشته اما متأسفانه مجال و حوصله ای که برای تمام سفرهایش مطلب بنویسد نداشته است و کاش امکانات می یافت که گزارش همۀ آنها را بنویسد طبعاً در آن صورت منبع مهم و معضلی برای ایران شناسی در دست داشتیم.
او در زمان حیات از مجموعۀ سفرنامه های خود چند اثر مدون ترتیب داد و جداگانه به چاپ رساند. بخشی از کتاب سواد و بیاض، بیاض سفر و سرانجام گلگشت در وطن، برگزیدۀ سفرنامه های اوست. سفرنامه هایی که نخستین آنها در سال ۱۳۳۳ ش به همراهی استاد ابراهیم پورداود رخ داد. سفری بود که پورداود برای دیدن آثار باستانی ایران زمین به سیستان می رفت و افشار جوان او را همراهی می کرد. آخرین سفر موضوع این کتاب، مربوط به بهارستان ۱۳۷۸ است. همسفر او این بار یار دیرینش منوچهر ستوده بود. اما پس از آن تا آخرین سال حیاتش ۱۳۸۹ سفرهای دیگر به گوشه و کنار ایران داشت. شرح برخی از این سفرنامه ها را نوشته و در نشریات گوناگون به چاپ رسانده و انتظار می رود طبق وصیت او فاضل گرامی آقای را میلاد عظیمی توفیق یابد همۀ آنها گرد آورده و یکجا به طبع برساند.
آل داود با اشاره به سفرنامه هایی که ایرج افشار برای سفرهای خارج از کشور نوشته است، گفت: سفرنامه های خارج او نیز خواندنی است. ولی بیشتر برای اهل تحقیق و پژوهش قابل استفاده است. موضوع آن سفرها گشت و گذارهای علمی، شرکت در سمینارها و ملاقات با ایران شناسان و تدوین فهارس نسخ خطی کتابخانه های فرهنگستان است که بیشتر آنها را نخست بار در مجلۀ سینما انتشار داده است. این سفرنامه ها البته برای کتاب خوانان جذابیت سفرنامه های وطنی او را ندارد.
وی ادامه داد: افشار در سفرهای خود غیر از گشت و گذار و دیدار از دوستان، اغلب وقت خود را به شناسایی بناهای تاریخی، آب انبارها، مساجد، مدارس و شناسایی کتب و رسالات خطی که نزد فضلای محلی بود یا در مخازن مساجد و مدارس نگهداری می شد، گذراند. خود او در مقدمۀ گلگشت وطن می گوید که برای او موارد زیر اهمیت داشته و بدان ها با نظر تحقیق و جستجو نگریسته است. کوچه پس کوچه شهرها، سنگ گور آبادی های دورافتاده، لباس ها و ابزارهای بومی، کتابۀ ساختمان های گذشته، درخت های کهنسال، امام زاده ها و آبدان ها، رباط ها و کاروان سراهای پراکنده در راه ها، نام های جغرافیایی خواه از آبادی ها و خواه طایفه ها و عشیره ها، قلعه ها و برج ها و میله های برساخته بر ستیغ کوه، تپه ها و بالاخره سخنان مردم آنجاها، در جای دیگر از همین کتاب به صراحت می گوید که منظور او از سفرهایش در داخل ایران بیشتر آن است که مکان های ناشناخته و روستاها و کوهسارها را معرفی کنم، هیچ دلم نمی خواهد از آمل و بابل و کناره دریا و پارک سی سنگان و پارک جنگلی نور توصیفی بکنم زیرا اغلب آن جاها را می شناسند و در کتاب ها و نوشته ها هم ذکر چنین شهرهایی به تکرار آمده است.
با همۀ این احوال افشار صرفا یک سفرنامه نویس و ادیب سنت گرا نیست و گاه به مناسبت مسائل اجتماعی و معضلات زندگی مردمان روستاها و مناطق دوردست توجه نشان می دهد اما اینگونه مطالب در سفرنامه های او اندک است مگر آنکه در بین صحبت ها و سخنان دیگر مطلبی از این سنخ به میان آید. در سفرنامه های او موضوعات و نکات مردم شناسی و جامعه شناسی اندک است. شاید ملاحظه کاری و احتیاطی که در کویرنشینان وجود دارد انگیزۀ اصلی او در عدم توجه به این ویژگی هاست والا افشار با شناخت طولانی که از گوشه و کنار ایران و از ساکنان آنجاها به دست آورده و با آشنایی که با فرهنگ مردم مناطق کشور داشت بیشتر و بهتر از هر جامعه شناس و مردم شناسی توانست اطلاعات و تفسیرهای دقیقی از فرهنگ های متفاوت مردم مناطق دوردست ایران به دست دهد، با تأسف باید گفا به رغم همۀ اطلاعات وسیعی که به دست آورده بود از اینگونه سخنان در گلگشت وطن وی چیزی نمی یابیم. خود او هم در جایی در ذکر احوال جلال آل احمد در مقاله ای که به سبب وفات او در راهنمای کتاب نوشته اشاره گویایی دارد. طبق روایت مذکور روزگاری افشار در یکی از سفرهای خود در جزیرۀ خارک بامدادام و پیش از طلوع آفتاب به دیدار آل احمد می رود و از او می پرسد که آنجا به چه کار آمده است؟ آل احمد پاسخ می دهد: « من امروز آنچه دیده ام یادداشت بر می دارم و زندگی مردم روزگار خودمان را در این دفتر مخلد می سازم تا نبش قبرکن هایی مثل تو در قرن های بعد از این اباطیل نان بخورند.» مقصود آن نیست که حرف آل احمد یکسره صحیح است، منظور آن است که افشار هیچگاه از نقل اقوال منتقدان خود باکی نداشته است. از سوی دیگر با مقایسۀ سفرنامه هایی که اروپائیان از قبیل تاورینه و شاردن و حتی پولاک در باب ایران نوشته اند با سفرنامۀ گلگشت وطن به این حقیقت می توان پی برد که آنان با آنکه هیچ کدام سواد و کمال ایرج افشار را نداشته اند اما سفرنامه هایشان مملوء از اطلاعات مردم شناسی و جامعه شناسی و اقتصاد است.
هدف ما انگیزۀ اصلی افشار در سفرهای ایران وی، اساساً علاقۀ زایدالوصف او به وطن و ایران دوستی است. او می خواست از راه این سفرها ایران بزرگ را بشناسد و نیز به دیگران بشناساند. او کوشش می کرد هرجا و در بدو ورود با مردم عادی ارتباط برقرار کند و البتهباید گفت که همواره در این راه موفق بود. همسفران هم که انتخاب می کرد اغلب یکدل و همراه بودند اگرچه برخی اهل بهانه گیری کردن بوده و کسانی از هم سفری در راه های طولانی که او بر می گزید خسته شده ونیمۀ راه باز می گشتند کسی که همواره و تا آخرین قدم یار و رفیق او بود منوچهر ستوده است که از سختی های سفر نمی هراسید و ناهمواریها را به خوبی تحمل می کرد.
افشار در سفرها همیشه خود را با خلق و خوی ساکنان شهرها و روستاها و ایلاتی که بدانجا می رفت تطبیق می داد و به اصطلاح به زودی با آنان یگانه و اخت می شد. از این رو همیشه از او استقبال می کردند. از سختی ها در سفر نمی هراسید و هرجا که شب می رسید حتی اگر هیچ گونه وسایل راحتی نبود و امکاناتی وجود نداشت به استراحت می پرداخت. از مار و مور و عقرب و رتیل هراسی نداشت بیشتر همسفران او این خصایص را نیز داشتند مخصوصاً دکتر منوچهر ستوده کهبیش از کسان دیگر در سفرها با او بوده است.
وی افزود: روزی از احسان الله هاشمی دبیر بازنسشتۀ اردستان که از فضلا و نیک نامان آن شهر است و خانۀ قدیمی و پردار و درختی در آن شهر دارد پرسیدم. افشار در سفرهای خود به اردستان که معمولاً سالی به چند نوبت می رسد در همین خانه اقامت می کند؟ فرمود بلی اما گر با دوستان نوسفر و نازک نارنجی همراه باشد برای آنان در هتل جهانگردی جا می گیرد اما خود نزد ما می ماند.
آل داود تصریح کرد: شادروان افشار زمانی برایم تعریف می کرد قصه ای را که البته در سفرنامه های خود نقل نکرده است. می گفت: روزگاری با تنی چند از دوستان از جمله مرحوم دکتر یحیی مهدوی، استاد نامدار فلسفه و فرزند حاج امین الغرب به سفرهای دوردست رفته بودیم. شب هنگام به روستایی رسیدیم که ناگزیر از ماندن در آنجا شدیم. سرپناهی پیدا نشد. در ساعات آخر شب سراغ خانۀ کدخدا را گرفتیم و معلوم شد عروسی یکی از فرزندانش در آنجا برقرار است و خانه مملو از جمعیت بود. کدخدا گفت فعلا جایی برای استراحت شما نداریم مگر پشت بام طویلۀ گوسفندان و آنجا هم پله ندارد و با نردبان باید رفت. پذیرفتیم و به این ترتیب پسر بافضیلت و متمول امین المغرب به سختی از نردبان بالارفت و شبی را اینگونه به صبح آورد.
این پژوهشگر با بیان اینکه استاد افشار برای سفرهای خود برنامۀ معینی نداشت، گفت: افشار در شروع مسافرت ها، برنامۀ معینی نداشت. خود می خواست که این چنین باشد. هم سفرانی را انتخاب می کرد نیز به این شیوه و ترتیب راضی بودند و آمادگی این بی برنامگی را داشتند. همگی می خواستند به جاهای نادیدۀ ایران سر زنند. وی در ابتدا مسیر کلی را انتخاب می کرد و سپس به راه های فرعی و خاکی که مورد علاقۀ دیگران نبود در می افتاد، بسیار جاهای نادیده و دیدنی را به این ترتیب می دید سیاحت می کرد. او در این سفرنامه ها نادیده و دیدنی را به این ترتیب می دید و سیاحت می کرد. او در این سفرها نادیدنی هایی را می دید که دیگران هرگز پایشان به آنجاها نرسیده بود و چون در اکثر این مناطق مهمان سر او هتلی وجود نداشت، همواره آشنایانی می جست و به آنان وارد می گردید.
افشار همه جای ایران را دوست داشت، اما به کویر و شهر و روستاهای پیرامون آن علاقه ویژه ای داشت هر سال یکی از دو سفر طولانی بهاره یا پاییزه او به این مناطق حاشیۀ کویر اختصاص می یافت. بسیاری از روستاها، شهرها، بیابان ها، کوهسارها و رودخانه های فصلی این مناطق را شاید بارها دیده بود و با اطلاعاتی وسعیتر به معرفی آنها می پرداخت. یکی از مسیرهایی که او بدان دلبستگی یافته بود جاده ای بود که دامغان را از طریق روستاهای طرود، معلمان و سرکویر به جندق متصل می کرد راهی که حدود ۲۰۰ کیلومتر است و تا چندسال پیش خاکی و سنگلاخ بود و عبور از آن به سختی ممکن بود. اما افشار در همان هنگام بارها به همراه بارها به همراه دوستانش از آن گذر کرده بود، اما عادت نداشت از سختی راه ها و از سختی سفرها زیاد سخن بگوید. تورقی در سفرنامۀ مفصل سون هدین سوئدی که حدود یکصد سال پیش به ایران آمد و از همین مسیرها عبور کرد و اوصاف این راه را که بعد از صد سال تغییر چندانی نکرده بود می تواند وصف کاملی از این مسیرها به دست دهد.
وی بیان کرد: هدین از جمله در سفرنامۀ خود که با نام کویرهای ایران به فارسی ترجمه شده می گوید: شبی را در روستای عباس آباد به سرآوردیم که در وسط کویر واقع است، باران به تندی می بارید و بم فروریختن سقف های گلی روستایی می رفت. ما هم به اطاقی پناه بردیم که همانند سایر خانه های روستایی بود. همۀ ساکنان روستا کنار دیوارهای اطاق ها می خوابیدند. چون علت را پرسیدیم گفتند سقف این اطاق ها که نیم دایره ای است اگر فرو بریزد نخست وسط آن خراب می شود و کنار دیوارهای اطاق از امنیت بیشتری برخوردار است. ما هم ناگزیر کنار دیوار شبی را به سر آوردیم. افشار همواره در مسیرهای دشواری که سون هدین عبور کرده سفر داشته اما او معمولاً از سختی های راه سخن نمی گوید.
وی افزود: یکبار که از همین راه کویری همراه با کیکاووس جهانداری گذشته، هنگام عبور از آبادی رشم در وصف این راه چنین گفته: «از رشم تا حسینان و معلمان دو آبادی که بر لب کویر افتاده اند – دو فرسخ می شود. از حسینان و معلمان تا جندق یکصد و چند کیلومتر است.
جندق یکصد و چهل کیلومتر است. از این مقدار یکصد و بیست کیلومتر از راه یک سره کویر است. بی آب، بی علف، بی درخت، بی جانور، کوسر گاهی سرخ رنگ است و عبوس و گاهی نمک لاخ است و سفیدپوش. گیرندگی و زیبائی اش به همین وحشی بودن، لایتناهی نمودن، یکدستی و تهیدستی است. فکر محال است راهی پیدا کند به این که در چه عهدی و به همت کدام مردی نخستین گذر از این راه سهمناک سرانجام گرفته است. هربار که از این عمر می گذریم بر کاروانیان و ساربانی که چهارپنج روز این پهنه را در می نوردیده اند آفرین می گویم.»
آل داود بیان کرد: افشار با تغییر نام شهرها و روستاهای ایران، رسمی که در هفتاد هشتاد سال اخیر رایج شده به هیچ وجه موافق نیست. او نام های تاریخی هر روستا و شهر ایران را مناسب تر و زیبنده تر می داند از نام های ساختگی جدید به مواردی از این قبیل در گلگشت وطن اشاره کرد. از جمله وقتی که به اطراف اصفهان سفر داشت و دریافت که نام قدیمی قهفرخ را به فرخ شهر تغییر داده اند به انتقاد از آن پرداخت. موارد دیگر هم در این اثر و سایر نوشته هایش در باب این موضوع دیده می شود. شاید حق با او باشد بی سبب نیست که اعراب هم به خود جسارت داده و در پی تعبیر نام تاریخی خلیج فارس برآمده اند.
یکی از آورده های مفید سفرهای افشار، کشف استعداد فضلای مستعد شهرستانی و روستائی است. او به محض آنکه با کسی ملاقات می کرد که مختصر ذوق یا سوادی یا علاقه ای داشت وی را تشویق به نوشتن و ضبط و و ثبت دانسته هایش در خصوص منطقه خود می کرد و آثار مناسبی آنان را پس از ویرایش در مجلاتی که سرپرستی و سردبیری می کرد به چاپ می رساند. او حتی مجلات دیگر چون یغما را به نشر آثار این گروه برانگیخته است.
نثر سفرنامه های افشار، جذاب، روان و پرکشش است، طبعاً نثر سفرنامه های اخیر او بی عیب تر و کشش دارتر است، خود او هم در مقدمۀ کتاب به این نکته اشاره کرده و به این سبب سفرنامه ها را به طور معکوس از آخرین به اولین در کتاب مرتب کرده است.
وی در پایان به گفت و گوی مصاحبۀ سیروس علینژاد با استاد افشار اشاره کرد و گفت: از قسمتهای خواندنی کتاب گلگشت در وطن، مصاحبهای است که سیروس علینژاد در سال ۱۳۷۲ تحت عنوان «آرزوی کوه و بیابان» با افشار کرده و وی را واداشته برخی سخنان ناگفته در سفرنامههایش را بازگوید و جاهای دیدنی و ناشناخته ایران را برشمارد، هنوز هم با گذشت سال کسی از این نقاط دیدن نکرده است. این مصاحبه خواندنی را که در اواخر کتاب به چاپ رسیده باید مکرر خواند تا گوشههای ناشناخته ایران و طبیعت زیبا و متنوع آن شناخته شود.