به گزارش روابط عمومی مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب، یکصد و چهل و چهارمین نشست این مؤسسه که به گرامیداشت زادروز دکتر مجدالدین کیوانی، نویسنده، مترجم و سردبیر دوفصلنامۀ علمی ـ پژوهشی آینۀ میراث، اختصاص داشت، رو گذشته، جمعه 10 بهمنماه 1399 برگزار شد.
در این نشست که از طریق صفحۀ اینستاگرام مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب پخش شد، علاوه بر دکتر مجدالدین کیوانی، مهدی کیوان، استاد بازنشستۀ گروه تاریخ دانشگاه اصفهان، رضا نیلیپور، استاد گروه گفتاردرمانی دانشگاه علوم بهزیستی و توانبخشی، محمدرضا بهاری، عضو هیئت علمی گروه زبان و ادبیات فارسی دانشگاه سیستان و بلوچستان، اکبر ایرانی، مدیرعامل مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب و الوند بهاری، پژوهشگر زبان و ادب فارسی، سخن گفتند. این نشست با سهتارنوازیِ بهنام وادانی همراه بود.
همچنین به همین مناسبت گفتارهایی از حسین فرحزادی، از دوستان و شاگردان قدیمی دکتر کیوانی، جعفر شجاع کیهانی، عضو هیئت علمی فرهنگستان زبان و ادب فارسی، و فرهاد طاهری، نویسنده و پژوهشگر تاریخ معاصر ایران در صفحۀ اینستاگرام مؤسسۀ پژوهشی میراث مکتوب پخش شد.
در ادامه متن سخنرانی فرهاد طاهری را میخوانید.
ادای احترام به محضر گرانقدر و پُر مِهر استاد عزیزم دکتر مجدالدّین کیوانی در سالروز تولد ِفرخنده و پُریُمنِ آن عزیزِ اکنون دور و غایب ِهمواره در حضور که به همت مؤسسۀ پُرشأنِ «پژوهشی میراث مکتوب» بسترِ آن در این زمانهٔ غمناک محرومی از دیدارها، به آبرومندی فراهم شده است، به واقع امر، ادای احترام به فضلیتهای بسیار نادر روزگار ماست. یادکرد استاد دکتر مجدالدین کیوانی و سخن گفتن از او، فرصتی بس مغتنم است تا به پاس تلاشهای بس شایسته و درخور ستایشِ بزرگمردی در گسترۀ «علم و عمل» و در قدردانی از چنان همت بی همتا، از جای برخیزیم و دست بر سینه نهیم.
در فهم اهمیتِ هویدای تأثیرِ بزرگان در جنبههای رفتاری و اخلاقی و نیز درعرصههای علم و فرهنگ جامعهای که در آن به سر میبریم و عمر میگذرانیم، شاید تلقی و نظرِ بزرگان آن جامعه، از تأثیرِ هم مسلکانشان بسیار شنیدنیتر و حائز نکاتی جالب توجهتر باشد. یکی از این تلقی و گفتهها، نوشتۀ «بهیادِ آن راوی شیرین گفتار» به قلم زندهیاد نجف دریابندری دربارۀ زندهیاد دکتر محمدجعفر محجوب است: «… وقتی فکر میکنم … که دیگر به هیچ قیمتی نمیتوانیم امیدوار باشیم که او را ببینیم و با او بخندیم به نظر میآید که دنیا خیلی کوچکترشده است. این در واقع، عینِ حقیقت است؛ چون دنیای ما این کوه، دشت و بیابان نیست که همیشه سر جای خودش باقی بماند. خشتهای دنیای ما همین آدمهایی هستند که در این زندگی از قضای روزگار یا حُسنِ اتفاق یا به واسطۀ جستوجو و بینش و گوهرشناسی خودمان و چه میدانم به پُست ما خوردهاند و ما این وادی محنت را از برکتِ حضور یا حتی غیبتِ حضورِ آنها تحمل میکنیم…» (ایرج پارسینژاد، خاطره هایی از استاد نجف»، بخارا، شمارۀ ١٣۴، آذر و دی ١٣٩٨، ص ٢١٠)
بی هر بحث و گفت و تردیدی، استاد مجدالدین کیوانی نیز از «راویان بزرگ شیرینگفتارِ» زمان و زمانۀ ماست. هر که حتی باری با او بوده و لختی دمخورشده باشد نیک دریافته و میداند که «برکت حضور» او چقدر عوالم دوستان و چشماندازهای اندیشه و آرزوهای همصحبتان و همنشینان را گستردهتر میکند. «غمها و گران دردیها» در معاشرت با او عجیب در دیده و دل رنگ میبازد. دستش به کَرَم همواره به شانهٔ دوستان و یاران و همکارانِ گرفتار آمده است. آنچه گفتم نه از سرِ تعارف بود و لقلقۀ زبان، بلکه اشارتی بود بس کوتاه و سر ناگشوده به خاطراتی خوش از چشیدنِ طعم همدردیها و دلداریهای این استاد عزیز در روزهایی که غم از آسمان و زمین بر سر میبارید. چنین خاطرات سرشار از مهر استاد کیوانی، دیگران نیز بیتردید از او به اسرار و در ضمیر خود دارند.
جلوههای زندگی و منشِ بزرگان عرصۀ علم و فرهنگ به دلیل ماهیت شخصیت و جایگاهِ اجتماعی آنان و تشخصی که از قِبَل چنین مقام و مرتبهای یافتهاند در مواقعی شاید چندان شفاف و منطبق بر واقعیت و حقایق به چشم نیاید و قضاوتی اصیل و عاری از کجفهمی، حاصل ارادتمندان و مشتاقان آن بزرگان نشود. هر بزرگی، در عین بزرگی در کسوتِ پرجاذبۀ استاد و روشنفکر و مترجم و نویسنده و… در دیگر ساحتهای زندگی خود، در جایگاه پدر و همسر و همکار و دوست و… چه بسا از مرتکبانِ همواره خودشیفتۀ خبطهای خردسوز و رفتارهای بس ناپسند و نامتعارف در نزد عامۀ مردمان باشد. همچنین بسیار پیش آمده است که وزینی و تلألوی جنبههای علمی و آثار گرانقدر علمی استادی، چنان چشمها را خیره و محو خود داشته که ناهنجاریهای تربیتی و بینزاکتیهای رفتاری آن استاد هرگز به دیدهها نیامده است. گاه نیز ماجرا درست خلاف این بوده است. شرافتها و نیکنفسیهای بسیار والای استادی کممایه و کم آثار، فدای فهرستِ کوتاه مقالات و کتابهای انگشتشمار یا تاواندِه بیدانشیهای آن استاد نجیب و پاکسرشت شده است.
مجدالدین کیوانی در گسترۀ چنین سنجهها ومعیارها از هر نظر که در رفتار و شخصیت و جایگاه علمیاش، تأمل کنیم بیشک، گوی سبقت از بسیاری ربوده است. پایبندی به اخلاق و هنجارهای پسندیدۀ جامعه و آداب زندگانی مُهذّب را به تمام به جا آوردن جزء لاینفکِ شخصیت و زندگی اوست. در این مقولات چنان دغدغهای دارد که در نوشتهای بسیار خردورزانه با عنوان «پندنامک مجدی» از سر درد و دلسوزی در خطاب به فرزندش، فرزندی که به واقع باید همۀ نسلهای این دوران تلقیاش کرد، گفتههای بس نادر و نکتهآموز به قلم آورده است. او در این پندنامک ازکجرفتاریها و کجخلقیها و ناآدابدانیهای بسیار سخن گفته است. از هر دست و دستهای نکتهای شاهد و مثال آورده است. از آداب سخن گفتن در مجامع و مجالس و طریق حضور یافتن در میهمانیها و مجالس غم و شادی گرفته تا پند در پرهیز تصدی مناصب سیاسی در ایران و احتراز در مسکن گزیدن در شهرهای بزرگ و به جا آوردن انصاف در سردبیری مجلات و دانشنامهها و ویراستاری و مقالهنویسی و مسائل نشر و حقوق مؤلف و آداب مراوده با دیگران در اینترنت و ادب استفاده از موبایل و تربیت غدا خوردن و مسواک زدن و پرهیز از آلوده کردن طبیعت و … (برای اطلاع بیشتر نگاه کنید به: «پندنامک مجدی» دریچه، سال چهاردهم شمارۀ، ۵١-۵٢، پاییز و زمستان ١٣٩٨)
پندنامک مجدی این گونه به پایان رسیده است: وقتی من مردم، نه دوسه میلیون تومان خرج مراسم ترحیمم در مسجد بکن، نه پلو به پلوخورها بده. این کارهای غیرضروری و حتی زائد نه برای من آبرو میشود و نه برای تو! اگر در زندگی آبرویی برای خود کسب کرده باشم همان برایم کافی است. کسب آبرو پس از مرگ من، همان اندازه خاصیت دارد که نماز و روزههای بعد از رفتنم که دیگری به جای من بگزارد و بگیرد و بابتش مطابق تعرفۀ روز دستمزد دریافت کند. به خیراتهای پس از مرگم هم نیازی ندارم. آنچه از دستم برمیآمده است در زمان خود انجام دادهام. تو هر کار خیری که میخواهی برای خودت بکن، و حتما هم بکن، ولی نه به نیت و نیابت من. یقینا این سخن سعدی به عقل و منطق نزدیکتر است:
برگ عیشی به گورِ خویش فرست
کس نیارد زِ پس، تو پیش فرست
البته خوشبختانه پدرت که معلمی بیش نبوده نمیتواند ارثی از خود بگذارد تا تو بتوانی از محل آن برای او خیرات و ریخت و پاش کنی… (همان، ص 97).
یاد استاد کیوانی همیشه روشنم می دارد.
تهران، پنجشنبه نهم بهمن ١٣٩٩
فرهاد طاهری