میراث مکتوب- مجتبی مجرد، پژوهشگر عضو هیأت علمی و دانشیار زبان و ادبیات فارسی دانشگاه بجنورد است. کتاب «سنت تصحیح متن در ایران پس از اسلام» یکی از آثار اوست. او در اجلاس نیشابور «زبان فارسی، میراث معنوی مشترک» موضوع دیپلماسی نسخ خطی را مطرح کرد.
توجه به ثبت و تصحیح نسخههای خطی در سراسر گستره ایران فرهنگی میتواند در جنبههای مختلف هویتی و فرهنگی و علمی تأثیرگذار باشد و روابط بین کشورها را ارتقا بخشد. به همین بهانه گفتگویی با مجرد انجام شده که مشروح اینگفتگو در ادامه میآید.
* آقای مجرد، پیرو سخنرانی شما در اختتامیه اجلاس نیشابور، با این سوالها شروع کنیم که نسخههای خطی چقدر اهمیت دارند؟ آیا داده و آماری از آنها داریم؟ چهطور آنچه شما از آن به عنوان دیپلماسی بر اساس نسخ خطی یاد کردید، میتواند در این گستره فرهنگیِ ایرانِ بزرگ تأثیرگذار باشد؟
راستش ما هنوز آمار دقیقی از تعداد نسخههای خطی دوره اسلامی نداریم، به این سبب میگویم دوره اسلامی، چون بخش زیادی از متون دوره اسلامی تدوین و تألیف ایرانیهاست، حتی آنهایی که به زبان عربی نوشته شده، از همان قرن دوم و سوم به بعد. بعد هم به متونی میرسیم که به زبان فارسی تألیف شده و آنها ماجرای مجزایی دارد. زمانی که کتاب سنت تصحیح متن در ایران پس از اسلام را مینوشتم، آخرین آماری که داشتم چیزی حدود ۴ میلیون نسخه خطی بود و گویا الان تخمین زده میشود که حدود ۵ میلیون نسخه خطی از مجموع میراث نسخههای خطی اسلامی در دنیا وجود دارد.
* همه نسخههای خطی اسلامی، اعم از عربی و فارسی؟
بله، یعنی هر آنچه به ما رسیده است. چون تعداد زیادی از این نسخهها در حوادثی مثل سیل، زلزله، جنگ، حمله مغول و غیره از بین رفته است. اگر آنها میبود طبیعتاً این رقم خیلی بیشتر میشد؛ اینها چیزهاییست که از دل همه این مصیبتها و آفات و حوادث روزگار جان سالم به در بردهاند و امروز موجود هستند. در همایش هم عرض کردم، همین تعداد هم برای تمدن ما در حد یک معجزه است، چون در هیچ تمدنی این تعداد نسخه خطی نداریم. از همان قدیمالایام دانشمندان، علما و شعرا معمولاً به اطراف و اکناف میرفتند و آثارشان در شهرها و کشورهای مختلف نسخهبرداری شده است؛ مثلاً نسخههایی از آثار سعدی، در روزگاری نزدیک به فوت او، در چین یا مناطق شرقی ایران وجود دارد! شبیه به این را در مورد خیلی از دانشمندان دیگر هم داریم. این نسخههای خطی موجود، مطابق آخرین آمار مربوط به چند سال قبل، در بیش از ۱۰۰ کشور جهان پراکنده است.
* ۵ میلیون نسخه خطی موجود که آمارش را داریم، در ۱۰۰ کشور پراکنده است.
آن زمان که احصا میکردم یادم است حدود ۱۰۵ کشور بود، الان نمیدانم، شاید باز هم اضافه شده باشد. فعلاً بر اساس تخمین میگویم بیش از ۱۰۰ کشور.
* عمدتاً چه کشورهایی هستند؟ یعنی بیشترین نسخ در کدام کشورها هستند؟ چون گفتهاید هند و پاکستان و ترکیه بیشترین نسخ را دارند.
تعداد نسخهها نامتوازن است؛ یعنی در کشورهایی مثل ایران، ترکیه، هند و پاکستان تعداد نسخههایی که در مراکز خطی نگهداری میشود خیلی بیشتر از کشورهای دیگر است. اما مثلاً در کشوری مثل افغانستان، نسخههای خطی زیادی داریم که هنوز در دست مردم است، یعنی در خانههاست. شما در هرات اگر به محلههای مختلف بروید، میبینید که در آنجا افراد نسخه خطی خرید و فروش میکنند. در کشوری مثل افغانستان نسخهها خیلی در مراکز تخصصی، نگهداری نمیشود، بخش زیادی از نسخهها دست مردم است.
* این مطلب را از دوستان دیگر در مورد کشمیر شنیده بودم؛ یعنی کسانی هستند که کتابی نسل به نسل به آنها رسیده، خیلی هم با احترام آن را نگه میدارند، ولی اصلاً نمیدانند چیست، یعنی نمیتوانند آن را بخوانند.
نمیخواهد راه دوری برویم. در خود همین ایران، مثلاً در مناطقی از خراسان که به لحاظ مرزی با افغانستان نزدیک اند، هنوز روستاها و مناطقی داریم که مردم نسخههای خطی دارند. کما اینکه در همین سالهای اخیر چندین نسخه مربوط به اسماعیلیه در خراسان جنوبی از دست مردم پیدا شد که بعضاً نسخههای بسیار مهمی بودند؛ مثلاً نسخه دیوان قائمیات که استاد شفیعی بر آن مقدمه نوشتند. این مجموعه یکی از کهنترین نسخههای مربوط به قرن هفتم است که اشعاری در مدح امام زمان (عج) به زبان فارسی دارد. کشف همه اینها مربوط به همین چند سال اخیر و در خود ایران بوده است.
* این کتاب چطور پیدا شد؟ میراث فرهنگی دنبالش رفته بود؟
نه، یک نفر آن را پیدا کرده بود، الان اسمش در خاطرم نیست. آن آقا کتاب را پیدا کرد، بعد با دکتر شفیعی و استادان دیگران مطرح کرد و اگر اشتباه نکنم سال ۱۳۹۰ مؤسسه میراث مکتوب آن را چاپ کرد و کتابش الان موجود است. خلاصه این نسخهها خیلی زیاد است، کما اینکه مثلاً در مشهد خیلی اوقات افراد نسخههایی را به آستان قدس میآورند و برای فروش عرضه میکنند. ما دوستانی داریم که مرتب تصاویر مختلف نسخههایی را میفرستند و میگویند این از آقای فلانی یا خانم فلانی است، شما ارزیابی کنید و بگویید مثلاً چقدر میارزد؟ یعنی هنوز در خود ایران تعداد نسخههایی که خرید و فروش میشود زیاد است. حالا این تعداد را میتوانید در کشورهایی مثل پاکستان، افغانستان یا هند، با درصد خیلی بیشتر در نظر بگیرید.
*یعنی نسخههایی که هنوز پیش مردم است.
بله، اگر اینها را به مراکز نگهداری تحویل بدهند و به تعداد نسخههای شمارش شده اضافه کنید، این آمار از حدود ۵ میلیونی که اول عرض کردم بیشتر خواهد شد. این فقط مربوط به این کشورها نیست. ما در تاجیکستان، ازبکستان، ترکمنستان ارقام عجیبی داریم؛ مثلاً در پایتخت ترکمنستان، چیزی نزدیک به ۱۰ هزار نسخه خطی فقط در یک مرکز در شهر عشق آباد داریم.
* فقط در یک کتابخانه؟
بله، در انستیتو نسخههای خطی در پایتخت ترکمنستان! علاوه بر آن در کشورهای دیگر مثل چین، هند و حتی در مغولستان و روسیه نسخه خطیهای زیاد داریم. در کشورهای اروپایی مثل آلمان، فرانسه و انگلستان هم بسیار داریم.
* شنیده بودم در اروپای شرقی، بالکان و کشورهایی مثل لهستان و اتریش هم از این نسخ داریم.
بله، درست است. در کشورهای اروپایی که خیلی زیاد هم هست: در فرانسه چندین هزار نسخه خطی داریم، در انگلستان که خیلی بیشتر داریم، در آلمان هم همینطور.
* اینها در اختیار کتابخانهها است یا موزهها؟
عموماً در اختیار کتابخانهها است. این نسخهها متأسفانه در همین یکی دو سده اخیر به طریقی از ایران، هند و یا ترکیه خارج شده و از آنجا سر درآورده است.
*پس این نسخههایی که در اختیار دانشگاههاست مربوط به یکیدو سده اخیر است؟
بله معمولاً مربوط به همین یکی دو سده اخیرند، جز در موارد خیلی معدودی که ممکن است نسخهای بیش از آن در کشورهای اروپایی قدمت داشته باشد که به هر صورت از کشورهای اسلامی خارج شده؛ حالا یا از طریق کسانی که به عنوان سیاح در آن کشورها بودند و نسخههای نفیسی را که دست مردم میدیدند، میخریدند و میبردند، یا مواردی مثل آثار باستانی ما که در سده اخیر توسط برخی از دلالان یا تجار فرانسوی از ایران خارج شدند.
* یعنی قاچاق نشده، تعدادی به همین صورت رفتهاند. راجع به افغانستان شنیده بودم در سالهای بین طالبان اول و طالبان دوم، تعدادی از نسخ از همان موزه ملی افغانستان توسط افراد مسئول آنجا به اروپاییها فروخته میشود.
اصلاً برخی از این نسخهها میآید مشهد. من خودم شاهد بودم که یک نفر چند نسخه خطی برای فروش آورده بود. یکی از دوستان ما که پدرش هراتی است و خودش نسخهشناس است، متوجه شد که اینها متعلق به آرشیو ملی افغانستان است. گزارش دادند و خوشبختانه یک یا چند تا از آن نسخههای نفیس دوباره به کشور افغانستان برگردانده شد؛ یعنی کتابخانه مرکزی آستان قدس آنها را نگه داشت و حتی به آن آقایی که آورده بود هم نداد. بعد خود کنسولگری افغانستان آمدند و نسخهها را تحویل گرفتند و برگرداندند؛ البته این جریان مربوط به قبل از روی کار آمدن طالبان در دوره دوم است. اینکه الان چه بلایی بر سر آن نسخهها آمده الله اعلم!
* گویا در دوره طالبان شخصی را که برای مراقبت از موزه گذاشته بودند، آدم بیسوادی بود ولی این حُسن را داشت که کتابها را مقدس میدانست. حداقل اگر عقلش نمیرسید درون آن کتاب چیست، باز با همان مقدس دانستن اینها را حفظ میکرد.
شبیه همین ماجرا را در سوریه داشتیم. سوریه تعداد زیادی نسخه خطی داشت. متأسفانه یکی از منابع اقتصادی داعش این بود که خیلی از این نسخههای خطی را از حلب و یا شهرهای دیگر بردند و عموماً هم به کشورهای اروپایی یا کسانی که به صورت واسطه میآمدند آنجا، فروختند و با پولش اسلحه خریدند. ما مطمئنیم که تعداد زیادی از این نسخهها که قبلاً در کتابخانه حلب یا جاهای دیگر فهرست شده بود، مثلاً دو یا پنج سال دیگر سر از حراجیهای اروپایی درخواهد آورد.
* چرا دو یا پنج سال؟
وقتی اینها خریده میشود، همان اول که نمیآورند بفروشند؛ میگذارند چند سال بگذرد تا آبها از آسیاب بیفتد، بعد میبرند در حراجیها میفروشند؛ مثلاً الان برخی از نسخههایی که در حراجیهای اروپایی خرید و فروش میشود، ردگیری شده است. آقای دکتر کریمینیا و بعضی دیگر از دوستان متوجه شدند در بین این نسخ، قرآنی بوده که سال ۸۳ از موزه پارس در شیراز دزدیده شده و الان دارد در حراجی، برگ برگ فروخته میشود! قرآن بسیار نفیسی که متأسفانه از موزه پارس شیراز در سال ۸۳ دزدیده شد، کسی نفهمید چه شد و به کجا رفت و چهکسی دزدید. ولی الان بعد از ۲۰ سال این نسخه نفیس دارد به صورت برگ برگ در حراجیهای مختلف دنیا فروخته میشود.
متأسفانه ما از این موارد زیاد داریم؛ یعنی اگر بخواهم برای شما روضه بخوانم، روضه مفصلی است. میخواهم بگویم که این موارد خیلی زیاد و گستردهاند. کشورهای آفریقایی خودش یک ماجرای دیگری است: ما در مصر خیلی نسخه خطی داریم، حتی بسیاری از نسخههای خطی نفیس در مصر به زبان فارسی است؛ مثلاً ما چند نسخه خیلی خوب از شاهنامه یا دیگر آثار مهم فارسی در کشور مصر داریم. البته در حال حاضر مهمترین و کهنترین نسخه شاهنامه فردوسی در فلورانس ایتالیاست.
* این نسخه فلورانس یکی از نسخههای اصلی شاهنامه در تصحیح دکتر خالقی مطلق بوده است.
بله، نسخههای کهن بعدی شاهنامه هم در لندن و قاهره و فرانسه و چند کشور دیگر نگهداری میشود. اصلاً همه نسخههای نفیس این کتاب انگار در کشورهای دیگر است غیر از ایران! یا مثلاً قدیمیترین نسخه مثنوی مولانا در قونیه ترکیه است یا مثلاً نسخههای خوب نظامی گنجوی در اروپا و روسیه است. متأسفانه عموماً اینطور است؛ یعنی نسخههای خطی آثار شعرای درجه یک ما، در کشورهای دیگر است، در خود ایران نیست. به هر حال این ماجرا وجود دارد و ما در همه جای دنیا از این نسخهها داریم. من دو سه سال پیش طرحی به وزارت فرهنگ و ارشاد پیشنهاد دادم اما هیچ نتیجهای نگرفتم، کما اینکه قبلاً هم هر طرحی به سازمانهای دولتی پیشنهاد میکردیم متأسفانه به نتیجهای نمیرسید.
* پیش از اینکه وارد ماجرای ارائه طرح به ارگانهای دولتی شویم، بگویید اساساً تعریف ما از نسخ خطی چیست؟ آیا رسالههای به هم پیوستهای که به کتاب تبدیل شدند هم در دایره نسخههای خطی جای میگیرند؟ یعنی آیا تعریف ما تعریف موزهایست یا تعریف ادبیاتی؟
ما نسخه را معادل دستنویس در نظر گرفتیم. وقتی میگوئیم دستنویس، یعنی هر اثری که با دست نوشته شده باشد، تا پیش از ورود صنعت چاپ به ایران.
* این یک تعریف خیلی تمیز و واضح از آن چیزی است که ما نسخه دستنویس میگوئیم. حالا برویم سراغ اینکه شما آن ایده را کجاها مطرح کردید و اصلاً از چه سالی شکل گرفت و به چه سرانجامی رسیده است؟
ببینید، من فکر میکنم ۳ سال قبل اولین بار این را به صورت یک طرح پژوهشی نوشتم و به اداره فرهنگ و ارشاد خراسان رضوی در مشهد دادم، آنها هم گفتند طرح خیلی خوبی است، وقتی بررسی کردیم میفرستیم به وزارت فرهنگ و ارشاد، نتیجهاش را خدمت شما خواهیم گفت. ولی بعد از آن هیچ خبری نشد؛ یعنی از همان سه سال پیش که من این طرح را دادم، تا همین لحظهای که با شما صحبت میکنم، هیچ اتفاق خاصی نیفتاده است. هرچند خودم خیلی خوشبین نبودم، فقط شاید از باب رفع مسئولیت این کار را انجام دادم چون گفتم اگر سازمانهای دولتی بتوانند کمکی بکنند خیلی خوب میشود و الا در طول این چند دهه معمولاً دوستداران نسخ خطی خودشان این کارها را با هزینه شخصی و از روی علاقه انجام دادهاند.
طبیعتاً ما هم باید به همان سمتوسو برویم. بعد از آن ماجرا، من یکی دو جای دیگر هم به صورت سخنرانی یا زبانی مطرح کردم اما متأسفانه باز هم بازخورد مثبتی ندیدم. ولی اگر جاهایی وجود داشته باشد، گروههایی که دور هم جمع بشوند، یا مجموعه ارتباطاتی شکل بگیرد، میتواند خیلی کمک کننده باشد.
مثلاً الان در آفریقا، ما خیلی نسخه خطی عربی و فارسی داریم، اما تقریباً از بسیاری از آنها هیچ استفادهای نمیشود و ما اصلاً از خیلی از آنها اطلاعی نداریم؛ یعنی حتی فهرستهای خوبی هم نداریم که محققان ما بتوانند از آن استفاده کنند. اصلاً یکی از وظایف رایزنیهای ایران در کشورهای آفریقایی _و بقیه کشورها حتی_باید این باشد که کسانی را به آن مراکز نگهداری بفرستند تا حداقل از آن نسخهها عکس بگیرند.
*به نظر میآید بهترین سازمانی که میتواند چنین چیزی را پیگیری کند، به جهت داشتن رایزنیهای لازم، خود سازمان فرهنگ و ارتباطات اسلامی است.
مهمترین وظیفه فرهنگی رایزنیها در حال حاضر، حداقل به لحاظ حفظ میراث مکتوب ما، همین است. اینکه کسانی را داشته باشند، یا اگر آنجا متخصص ندارند، چهار پنج نفر از خود ایران ببرند. خیلی هم افراد پر هزینهای نیستند! خاطرات مرحوم مجتبی مینوی و گلچین معانی و دیگرانی را که از این کارها میکردند بخوانید، به سختی زندگی میکردند؛ اهل تجملات نبودند، یک اتاقکی به آنها میدادند که فقط بتوانند بخوابند و مختصر غذایی برای سد جوع.
* اهالی فرهنگ خیلی کم مصرفند!
کم مصرف و پر کار! باید در آن رایزنیها از این نسخ تصویر تهیه بشود. در کشورهای مختلف: آمریکای جنوبی، آمریکای شمالی، اروپا و آفریقا و آسیا.
* اینها فهرستنویسی شدهاند یا نه؟
بعضیهایشان فهرستنویسی شده اما متأسفانه چون خیلی از آنها از طرف آدمهای غیر متخصص بوده، اشتباه زیاد دارد و این خیلی آسیب زننده است؛ مثلاً شما دنبال یک کتاب میگردید، آن کتاب فرضاً در کشور تونس وجود دارد، اما چون فهرستنویس نمیدانسته این چیست و فارسی نمیدانسته، اصلاً یک اسم دیگر برایش در فهرست گذاشته است. حالا مشکل پیچیدهتر میشود زیرا نسخه وجود دارد اما شما نمیتوانید بفهمید که وجود دارد، چون تنها راه شناسایی نسخه برای شما فهرست است و در فهرستنویسی هم اشتباه کردند. این خیلی بدتر از فهرست نشدن است.
* دقیقاً! چون اصلاحِ اشتباه، در واقع دوباره کاری است.
اما وقتی تصاویر این نسخهها وجود داشته باشد و این تصاویر یک جا در ایران متمرکز شود، فرض کنید همان سازمان فرهنگ متولی این باشد که از طریق رایزنیها به تدریج تصاویر صدها هزار نسخه خطی را از کشورهای مختلف جمع و همه اینها را در جایی متمرکز کند، این بزرگترین بانک پژوهشی برای همه استادان ایرانی، اروپایی و آمریکایی میشود.
* قدم اولی که شما میگوئید این است که یک مخزنِ داده، در سازمان فرهنگ و ارتباطات یا هر ارگانی که عهدهدار این کار میشود، شکل بگیرد تا یک بانک اطلاعاتی بشود تا اساساً ما بدانیم چه نسخههایی وجود دارد.
احسنت. بعد از آن مهمتر این است که این دیتابیس اصلاً مهمترین آبشخور همه پژوهشگران خواهد شد. ما وقتی چنین چیزی را داشته باشیم، دوباره این سرزمین مرجع همه پژوهشها خواهد بود. الان مثلاً در آلمان یک پروژهای داریم که اخیراً دیدم سایتش هم افتتاح شده به اسم قرآنیکُم، آلمانیها بسیاری از نسخههای خطی قرآن را از سراسر دنیا جمع کردند، از تمامش عکس گرفتند و در یک سایت خیلی شکیل و مرتب قرار دادند. شما رایگان میتوانید از آن استفاده کنید. حالا اگر چنین چیزی در ایران وجود داشته باشد خیلی ارزشمند است.
باز یک مثال دیگر برایتان بزنم؛ مثلاً برخی کشورهای عربی سالها قبل سایتی راهاندازی کردند به اسم المکتبه الوقفیه. در واقع اسمش کتابخانه وقفیست اما دولت عربستان و شاید کشورهای عربی دیگر هم از آن حمایت مالی میکنند و مرتب دارند آن را به روز رسانی میکنند! حالا این کتابخانه چیست؟ این کتابخانه عبارت است از همه آثاری که به زبان عربی وجود دارد، به ویژه در حوزه اهل سنت. تماماً آثار را تبدیل به pdf کردند و منِ پژوهشگر وقتی منبعی میخواهم، میروم از آن کتابخانه به راحتی فایل pdf اش را پیدا میکنم و از آن استفاده میکنم. حالا چه اتفاقی میافتد؟ اتفاق این است که من به راحتی به منابع مربوط به سرزمینهای عربی دسترسی دارم و در پژوهشهای خودم به عنوان ایرانشناسی که در اروپا زندگی میکند استفاده میکنم. بعد میبینم در مورد مثلاً عربستان منابع زیادی وجود دارد اما من به عنوان یک پژوهشگر به منابعی که در مورد ایران نوشته شده و دهها برابر عربستان هم هست دسترسی ندارم. بعد ذهنیتم به این سمت میرود که حتماً ایران کاری نکرده، چیزی نداشته.
در واقع ما با گردآوری این دادهها در مرحله اول، انگار از هویت خودمان دفاع میکنیم، نشان میدهیم که ببینید ما این همه داده داریم. پژوهشگر هم وقتی میبیند چنین پایگاهی هست، بعداً در پژوهشهایش بسیار تأثیرگذار خواهد بود. مگر ما همه چیز را بر اساس اخبار قضاوت نمیکنیم؟ ما گروههایی داریم که مرتب خبر اعلام میکنند و گروهی هم ممکن است سال به سال یک خبر نگذارد. دقیقاً این اتفاق در مورد منابع تحقیقی و پژوهشی هم رخ میدهد. برای همین عرض میکنم که داشتن این دیتابیس به گمانم یکی از اصلیترین کارهایی است که تمام کشور باید بسیج بشوند برای اینکه انجامش بدهند. در واقع سندی است که از روی آن ما را خواهند شناخت.
* این کار در بخش دولتی، یا وظیفه سازمان فرهنگ و ارتباطات است یا وزارت فرهنگ. اما برای آگاه کردن مردم چه کاری میشود انجام داد؟ حتی در حد اینکه افراد حساس باشند به اینکه اگر جایی، در مسجد، در کتابخانه، یا نزد خانوادهای مثلاً یک قرآن خطی هست، آن را چهطور نگه دارند؟ یا اگر میخواهند اهدا بکنند چهطور آن را حفظ کنند؟
ببینید، ما همانطور که در سطح کلان این را نداریم، در سطح کشور هم گفتمان مربوط به نسخههای خطیمان خیلی ضعیف است و واقعاً علت عمدهاش برمیگردد به حاکمیت. مثلاً از شما میپرسم، تا حالا در رسانهها و رادیو و تلویزیون چقدر در مورد نسخههای خطی شنیدید؟ بین کسانی مثل ما که در این حوزه کار میکنیم همیشه این مباحث مطرح است. خیلی از افرادی که ما را میشناسند، حالا در کوچه و خیابان و دوستان و آشنایان، مثلاً گاهی وقتها چیزهایی میپرسند؛ مثلاً میگویند فلان چیز را شنیدی؟ آیا این واقعاً وجود داشته؟ یا گفتند در فلان کتاب، در فلان نسخه چنین چیزی بوده، این واقعاً هست؟ مردم به صورت خیلی کمرنگ این دغدغه برایشان وجود دارد. اما مهمتر از آن این است که خود آن رسانهها و ابزارهایی که باید این گفتمان را به وجود بیاورند، تا به حال علاقهای به این کار نشان ندادند. با اینکه مسئله حساس و پرمخاطبی هم خواهد بود.
من گمان میکنم مهمترین علت این عدم علاقه، نبود آدمهای متخصص در این حوزه در سطوح بالای مدیریتی کشور باشد. ما در وزارت فرهنگ و ارشاد و حتی در وزارت علوم، افرادی که متخصص این کار باشند، واقعاً نداریم! مثلاً در بحث شورای گسترش زبان فارسی در وزارت علوم و در بخش مربوط به اعزام استادان به خارج از کشور، من هیچ وقت ندیدم که کسی آنجا باشد که حداقل چند مقاله در مورد نسخههای خطی نوشته باشد. خب وقتی یک فرد در این حوزه کاری نکرده و نمیداند که این زبان فارسیای که او قرار است از طریق اعزام استاد آن را گسترش بدهد اصلاً پایه اصلیاش همین متون است، چطور میخواهد در برنامهریزیهای کلان آن را بگنجاند؟ شما در همین وزارت فرهنگ و ارشاد نگاه کنید؛ ببینید چند نفر را پیدا میکنید که در این حوزه کار کرده باشد که بعداً بخواهد در تصمیمگیریها این مطالب مهم را لحاظ کند یا به آنها اهمیت بدهد؟ کسانی که دوستدار نسخ خطیاند که کار خودشان را به صورت مردمی انجام میدهند. اما تا زمانی که در سطوح کلان افرادی از این دست نباشند، به گمانم این کار چنانکه باید پیش نخواهد رفت. و شاید یکی از وظایف رسانههایی مثل شما دقیقاً همین باشد که وقتی چنین پروندهای را باز میکنید و کار خیلی ارزشمندی هم هست، آن را به سازمانها یا جاهای دیگر معرفی کنید و نشان بدهید که وجود افراد متخصص در سطح تصمیمات کلان، چقدر تأثیرگذار است.
* این مخزن داده علاوه بر جنبه هویتی و فرهنگی، میتواند بستر خوبی برای پژوهشهای علمی بعدی هم باشد.
ما الان به لحاظ فرهنگی مرتب داریم در مورد نسلی که با فرهنگ و هویت خودش بیگانه شده صحبت میکنیم، بعد هنوز نمیتوانیم یکی از مهمترین پایههای هویتی خودمان را جمع کنیم! دانشجوی ارشد یا دکتری من وقتی میبیند در مورد سرزمین دیگری اگر بخواهد تحقیق کند یک عالم منابع اینترنتی وجود دارد، اما سر کلاس نسخهشناسی دغدغهشان این است که چطور از فلان کتابخانه نسخه بگیریم؟ خب وقتی ما چنین منابعی داشته باشیم این دغدغهها مرتفع میشود. این را هم بگویم، بچهها خیلی علاقهمندند.
من جاهای مختلفی که میروم میبینم که اینها پیگیر میشوند و مثلاً هنوز بعد از سالها همچنان با من ارتباط دارند و موضوع برایشان جذاب است، فقط تا به حال مطرح نشده. حتی یادم هست یک بار در جمعی مربوط به آموزش و پرورش صحبت میکردم، یک نفر که خیلی متحیر شده بود بلند شد و گفت چرا در آموزش و پرورشِ ما، در یک کتاب، حتی در حد چند سطر، در مورد این نسخههای خطی چیزی نیامده و برای بچههای ما توضیحی ندادند؟ میخواهم بگویم اینها باید تبدیل به گفتمان بشود و این گفتمان کار رسانههاست.
* در کتابخانهها یا مراکز اصلی چه افرادی میتوانند به پیشبرد این ایده کمک کنند؟
چند تن از دوستان ما در تهران هستند که به نظرم خیلی میتوانند کمک کنند؛ مثلاً در کتابخانه مجلس یک بخش تصحیح متون داریم، آقای دکتر بهروز ایمانی آنجا هستند. بسیار آدم فاضلی است و به نظرم در این زمینه خیلی میتواند کمک کننده باشد. ما در شبکه دوستان خودمان ممکن است در هر شهری افرادی را بشناسیم ولی همانطور که عرض کردم، این به یک گفتمان ملی و سراسری تبدیل نشده و نمیشود، چون ما قدرت رسانهای نداریم. رسانه خیلی میتواند نقش داشته باشد؛ یعنی شما میتوانید این را به گفتمان بزرگتری تبدیل کنید.
گویا چند سالی است که روز ۱۹ اردیبهشت را روز اسناد ملی و میراث مکتوب نامگذاری کردهاند. اگر اشتباه نکنم کتابخانه ملی هم هر سالی یکی دو برنامه پیرامون نسخهها و دوستداران نسخ خطی برگزار میکند ولی هیچکدام اینها جوابگو نیست. این یک کار مداوم است؛ مخصوصاً اگر از سوی رسانهای مثل صدا و سیما بتوانند برنامههای مستند درست کنند. ما داده زیاد داریم، تصاویر نسخهها آنقدر زیاد است که برای هزاران مستند کافی است. میتوانیم اینها را در اختیارشان بگذاریم یا در موردشان توضیح بدهیم. خیلیها هستند که در حوزههای مختلف کار کردند، ولی از آن طرف تا به حال اتفاقی نیفتاده است. اگر آنها اعلام علاقه کنند که میخواهند این کار را انجام بدهند، ما افرادش را معرفی میکنیم، دیتاها و دادههایی را که داریم در اختیارشان قرار میدهیم و به نظرم کار خیلی جذابی هم خواهد شد.
طاهره طهرانی
منبع: مهر